مه 22, 2019
راهکار نجات از بیم، بحران و خطر جنگ
این دولت و مجموعه قدرت حاکم مسوول به وجود آمدن وضع فعلیاست. با اینکه ما نقش امپریالیسم و سلطهگری امریکا و متحدان اصلی و دستنشاندگان منطقه ای آن (مانند عربستان، امارات و اسراییل) را در به وجودآمدن این وضع نادیده نمیگیریم اما این دولت چنان با مردم سخت و سرکوبگرانه و ستمگرانه برخورد کرده است که نمی توان ایستادن پشت سر این دولت را حتی در مقاومت علیه حضور احتمالی امپریالیستها و دست نشانده هایشان تجویز کرد. اختلاف دولت امریکا اساسا بر سر حفظ قدرت و بر بنیاد منافع طبقاتی داخلی بوده است و این اختلاف را با مردم ایران نیز برقرار است. راه حل صلح پایدار برای مردم، با حاکمیت مردم و با کوتاه شدن دست سوء استفاده گران و انحصار طلبان داخلی به دست میآید.
راهکار نجات از بیم، بحران و خطر جنگ
در ایران 40 سال پیش، پس از پیروزی حکومت اسلامی در پی قیام و انقلاب سال1357 شمسی، سفارت آمریکا به وسیله شماری از دانشجویان تحت رهبری یکی از روحانیون و از چهرههای اصلی حکومت، به اشغال درآمد. هیچ ارزش انقلابیای در این اشغال که برخلاف تمام موازین پذیرفته شدهی زندگی سیاسی جهانی صورت گرفت، وجود نداشت. هیچ کشوری حتی ایران در هر زمان، با اشغال سفارت خود که بخشی از قلمرو حاکمیت آن کشور است، رضایت نمیدهد.
اما جمهوری اسلامی در ایران خود را در این اقدام برحق میدانست و این اشغال را انقلاب دوم نام نهاد. به نظر ما انگیزهی اصلی خیلی پیچیده نبود. رهبری ایران آن زمان با تمام قوا و اشتیاق میخواست شخص شاه را به ایران آورد، محاکمه، رسوا و اعدام کند این خواسته برای رهبری کاریزما و مطلق در آن زمان بسیار شخصی و حیثیتی بود. اما آمریکا که از شاه صاحبِ قدرت دست کشیده بود حاضر نبود جسم بیمار و فرتوت او را تحویل دهد. این برای آمریکا بیاعتباری زیادی به بار میآورد، همانگونه که تنها گذاشتن سیاستمداران و ژنرالهای دوست و متحد آمریکا در ایران و اعدام آنان چنین چیزی را موجب شد.
از آن زمان تا کنون دولت ایران در خوف و کشمکش و روابط متشنج با آمریکا و متحدان او قرار دارد. هزینههای تحمیل شده 40 ساله توسط آمریکا و متحدان او و هزینههای ناشی از این وضعیت متشنج برای ایران بسیار زیاد است. این هزینه ها مابهازای اجتماعیای به نفع مردم نداشته است، اما حکومت و سلطهی طبقاتی آن را تضمین و حمایت کرده است. این وضع چهل ساله به امپریالیسم آمریکا که ماهیتی سلطهگرانه و طمعورزانه دارد بهانه برای ایجاد کانون های تشنج و تخریب، فروش چند میلیاردی اسلحه، ایجاد جو نظامی و جنگی داده است. این تحمیل هزینهها بودجه و سلامت اقتصادی و صلح مردمی ایران را نیز بینصیب نگذاشته است. در سه سال اخیر روابط سیاسی ایران و آمریکا روز به روز تیرهتر و خطر جنگ و کشتار و نابودی اقتصادی بیشتر میشود.
واقعیت چیست؟ راهحلها کدامند؟ سوسیالیستها چه میگویند؟
سوسیالیستهای مارکسیست، بعنوان پیروان نوعی سوسیالیزم عالی، علمی و انسانگرا، اساسا نمیتوانند جنگطلب باشند. آنها بحث رو در رویی و مبارزه طبقاتی و وجود طبقات به عنوان اصلیترین وجهِ زندگی اجتماعی را خودشان اختراع نکردهاند بلکه به اهمیت و تعیین کنندهگیِ چیزی پی بردهاند که سابقهی هزاران ساله در بشریت دارد. آنها نمیخواهند به جنگ طبقات و جنگ درونطبقاتی و جنگهای جهانی، که در بررسی ژرف درمییابیم ریشه در منافع و تعارض طبقاتی دارند، دامن بزنند. برعکس آنها با شروع از واقعیت تضادهای اجتماعی، میخواهند به تخاصمهایی که تاکنون بیشترین رنج و محرومیت بشری را موجب شدهاند، پایان دهند. پایان بخشیدن به جنگسالاری به معنای پایان بخشیدن به اصلیترین اهرم و نیروی آن، یعنی جامعهیِ طبقاتی، نه فقط در سطح ملی، بل که در تمامیت جهانی آن است. به این ترتیب ما سوسیالیستها صلحطلبیم و از جنگ بیزاریم. اما پاسیفیست نیستیم. ما نمیتوانیم برای هر صلح و سازش و تسلیمی که بر عناصر فعال محرومیتزایِ تضادآفرین و جنگساز پایان نمیدهد، چشم ببندیم. هر صلحی به معنای بهترین راه برای پایان بخشیدن به مصیبت جنگ نیست. چه بسیار صلحهای برقرار شده که امنیت و آرامش بشری را به مخاطره انداخته و در نهایت به فرمانروایان و مستبدان فرصت بقاء و ادامهیِ بهرهکشی و ایجاد بی ثباتی ذاتی داده است. با این وصف صلح، برایِ ما موهبتي پسندیده است که بیشترین توجه ما را به خود جلب میکند.
جنگ پدیدهای شوم است، اما ما نمیتوانیم به بهانهیِ پرهیز از هر یک از انواع جنگ و ستیز (طبقاتی، داخلی، میانمنطقهای، مرکز-پیرامونی، امپریالیستی، تحمیلی، نیابتی و دیگر اشکال آن) دل به تسلیم و غارتشدگی و سرکوبِ بی صدا و با صدایِ مردم بدهیم. با این وصف ما حتیالامکان از جنگ میپرهیزیم و به صلح روی میآوریم، بیآنکه لحظهای از مبارزه برایِ آزادی و برایِ رفع ستم دست بشوییم. آنگاه که بین آرمانهای مبارزه و دو راهی جنگ یا صلح تعارض و حیرت پدید میآید ما با اتکا به خواست و ارادهیِ مردم و اندیشهیِ اندیشهورزان مستقل و آزادیخواه و عدالتطلب رویهی مشخص خود را تعیین میکنیم.
چند بحث و مورد تاریخی:
دیدگاههایِ مارکسیستی و سوسیالیستی مبتنی بر اندیشه و تجربهی مارکس و انگلس و لنین و کاسترو و جنبشهای آزادیبخش و دیگر موارد، همگی بر بنیاد نظریه تعارض و خصومت طبقاتی کارل مارکس و فردریک انگلس قرار دارند؛ بر آن بودند که تمامیِ تاریخ بشریت (به طور کلی و نه لزوما همیشه و همه جا) بر پایهیِ مبارزهیِ طبقات قرار دارد. بخش عمدهیِ این تاریخ البته متوجه تاریخ جنگهای بینالمللی است. لنین از جنگ اول به نفع پیروزی طبقهیِ کارگر و نمایندگانشان در روسیه قاطعانه فاصله گرفت. قرارداد صلح برست-لیتوفسک برای پایان دادن به مشارکت روسیه در جنگ اول از سوی تروتسکی طراحی شد. جامعهیِ شوروی و ارتش سرخ و دستاوردهای بسیار مهم آن از این پرهیز از جنگ بهرههای فراوانی برد. رزا لوکزامبورگ در برابر برخی از سوسیالیستهایِ اروپایی هم عصر خود آشکارا و با جدیت تمام در محکوم کردن جنگ اول و لزوم پرهیز انقلابیها از آن کوشید. پیشبینیهای او در باره جنگ های جهانی بعدی درخشان بودند. لنین و رزا لوکزامبورگ جنگهای جهانی و مهم را با انگیزههای کاپیتالیستی جهانی و امپریالیستی توصیف کردند (لنین آنها را در جریان رقابت و لوکزامبورگ در جریان بازارگشایی ارزیابی میکردند، که تفاوت جدی و اساسیای با یکدیگر ندارند). در جنگ جهانی دوم اتحاد شوروی به رهبری استالین به گونهای عملی برای پرهیز از جنگ با اصلیترین نیروی فاشیستی جنگطلب، یعنی آلمان نازی، قرارداد عدم درگیری امضاء کردند (که البته از همان زمان، تا آنجا که این قرارداد به فراموش کردن مبارزهی طبقاتی و مبارزات کارگری و کمونیستی اروپا منجر میشد، از آن به درستی انتقاد کردند). بهرحال چند سال بعد، اتحاد شوروی پس از حملهیِ ارتش آلمان به خاک روسیه، در مبارزه با نازیها، یعنی با جریان فاشیستیای که مایل بود تاریخ بشری را با کشتارهای بیامان به نفع سلطهیِ انسان کشِ حکومت نازیسم تغییر جهت دهد، رودر رو گردید. ارتش سرخ با دادن 15 تا 20 میلیون قربانی توانست بشریت را نجات دهد. پیام ارتش سرخ در این جنگ کبیر میهنی همواره پایان دادن به ماشین رعبآور جنگسالار جهانشمول نازیها بود.پس از جنگ دولت شوروی تا آنجا که توانست از درگیری با غرب (به رهبری آمریکا) پرهیز کرد. دشوار است سیاست همزیستی مسالمتآمیز خروشچف را همانا سیاست سوسیالیستی پرهیز از جنگ تلقی کرد، اما به هرحال این پرهیز از سوی اتحاد شوروی در برابر وضع تهاجمی ارتش آمریکا در همهیِ جهان در پیش گرفته میشد.
در کوبا، حملهیِ ارتش آمریکا به خلیج خوکها برای سرنگونی رژیم سوسیالیستی این کشور، با مقاومت شدید مردم و نیروهای نظامی کماندازه اما پرنیرو و مردمی آن کشور، با شکست روبرو شد. با این وصف شوروی در کوتاه آمدن از جنگ برای دور شدن از جنگ اتمیای که آمریکا در واکنش به حرکت کشتیهای موشکرسان این کشور به کوبا اعلام کرده بود، پیشقدم شد. این امر به بقایِ کوبایِ انقلابی و امیدبخشِ جهان سوم کمک کرد. فیدل کاسترو گفته بود که خودِ او برایِ پرهیز از سرایت جنگ به دریاها و آسمانها و سرزمینهای دیگر شوروی و حملهیِ اتمی آمریکا اصرار بر متوقف کردن آنگونه مخاصمات داشته است.
مائوتسه تونگ یکبار گفته بود که از جنگ با امپریالیستها ترس نداشته باشیم؛ زیرا اگر حملهیِ آنها را تا به انتها پاسخ دهیم در انتها آنها تمام میشوند و نیمی از ما پابرجا میمانند و از شرِ امپریالیسم خلاص میشویم. البته که اینگونه نگاه به جنگ، نگاهی انسانی و سوسیالیستی نیست اما مائوتسه تونگ فقط در خطرِ کشاکش و رویاروییِ با امپریالیستها بود که این رجزخوانی را به عنوان جزیی از جریان جنگ انجام داد. او نیز که در جریان ترانگ چاینه (راهپیمایی طولانی چند ساله کمونیستها) اساسا به صلح و دستیابی به آرامش و پیشرفت برای دهقانان چینی و به پرهیز از جنگ نابود کننده میاندیشید. اما در واقع جنگ ها علیه کمونیست ها توسط ارتش تحت فرماندهی چیانکایچک وابسته به استثمارگران، تحمیل میشد.
در خاور میانه حتی در جنگ های کلاسیک اعراب و اسراییل، آنچه اتفاق می افتاد مقاومت در برابر ارتش متجاوز اسراییل بود که البته شاید نه عمدتا اما غالبا چنین بود. در ویتنام این ویتکنگها نبودند که تمایل به جنگ داشتند برعکس آنها فقط در برابر استثمارگران فرانسوی (به هیات وست مینه و با پیروزی نهایی در نبرد پایگاه دین بین فو) و سپس در برابر تجاوز امپریالیستی امریکا (به هیات ویت گنگها با پیروزی نهایی در سایگون بر ارتش مافوق مجهز و یک و نیم میلیونی امریکا) مقاومت کردند و به پیروزی دست یافتند. آنان همیشه صلح میخواستند و این که در سرزمین خود برای خود تصمیم بگیرند و حکومت کنند.
موضوع سازمان های مقاومت مسلحانه و چریکی نیز گرچه چیز دیگری است اما آنها نیز از اینکه آتش مقاومت و مبارزه مسلحانه دامن مردم را بگیرد، پرهیز کردهاند. تجربه های امریکای لاتین و ایران نشانداده است که گاه دیکتاتوری ها چاره ای جز مقاومت مسلحانه برای مبارزی راه آزادی و عدالت باقی نگذاشته اند. اما در این مبارزات نیز صلح و آرامش مردم فدا نشدهاست و اگر به عنوان یک راهبرد یا تاکتیک فدا شده است این را باید انحراف از اصول تلقی کرد. در کنگو در جریان مبارزه ی ضد استعماری به رهبری پاتریس لومومبا، این دولت و ارتش بلژیک بودند که امنیت مردم را به خطر می انداختند و ازادی خواهان و مبارزان و صلح جویان واقعی را هدف قرار میدادند.
آیا اکنون ایران درآستانه جنگ است و در کشور وضعیت پیشاجنگی برقرار است؟ چاره چیست؟
از جمله اظهارنظرهای پس از برجام این بود که: “با برجام از جنگ فاصله گرفته شد و این شاید تنها خاصیت برجام است، اما گرچه سایه شوم جنگ از سر مردم تاحدودی دور شده است هر آینه ممکن است این خطر بازگردد. این بازگشت به دلیل ماهیت جنگ طلبانه امپریالیسم است که به شکلهای مستقیم و غیر مستقیم و نیابتی و تحریکی میتوانند جنگ را تحمیل کنند. و این نظر هم وجود داشت که سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی نیز میتواند بستر مناسبی برای حضور مجدد سایه سهمگین جنگ بر آسمان این خانه باشد. نظر امروز ما نیز همین است که تا امپریالیسم زنده است، خطر جنگ وجود دارد زیرا آنان برای پرهیز از بحران به فروش تسلیحات، ایجاد بی ثباتی و سرکوب مدعیان منطقه ای علیه خود نیاز دارند، اما برای افتادن به گرداب جنگ به نابخردی و سیاستهای نادرست به ویژه سیاستهای منفعت طلبانه حاکم که احتمالا بر سر سهیم کردن منابع و منافع به رودر رویی با قدرت های جهانی نیز در میآید و نفع مردمی را نادیده می گیرد نیز نیاز است. اما مردم صلح طلب که در همین راه، آماده دفاع از منافع و اعلام حضور مردمی خود نیزهستند، می توانند و باید اراده خود را در حاکمیتی بدمند که از جنگ میپرهیزد. اما این پرهیز نه باید منافع مردم را به نفع خود و وابستگانش به مخاطره افکند و نه به باجدهی به کارگزاران امپریالیستی و امتیازدهی های بی بازگشت به امپریالیزم روی آورد.
بخش بزرگ و اکثریت عظیم مردم ایران، امروز پس از سال ها تحمل تبعیض و محرومیت و قرارگرفتن در فقر شدید یا نسبی، امیدی به بهبود شرایط در این وضع سیاسی ندارند. آنها گرچه رشدیابی زیرساختها و فضاهای مادی و تولیدی و زیستی را شاهد بودهاند، در عین حال دانستهاند که هزینه این نتایج در کنار فساد و بهره کشی گسترده از منابع توسط خواص کشور چنان بالا بوده است که نمیتوانند به این نتایج دل خوش باشند، مگر آنکه از این پس بتوانند با آزادی و استقلال داخلی و خارجی، خودشان کشور را اداره کنند. درسالهای اخیر گرانی، بیکاری و سلطه طبقاتی و رژهرفتن صاحبان ثروت های بادآورده و قدرتهای منصبی در مقابل دیدگان محرومان در کنار نبود آزادیهای سیاسی و حق اعتراض و در کنار آن بگیر و ببندهای شدید و رعب آور این مردم را بسیار حساس و کاملا به حاکمیت بی اعتمادکرده است. در این شرایط ضربه آخرین تحریم ناشی از پیمان شکنی امریکا در آن برجام بیسرانجام، علیرغم وعدههای دولت زندگی بخش وسیعی از مردم را نابود و آنان را خشمگین کرد. صدها تظاهرات و اعتراض از دی ماه 1396 شمسی به این سو علیه مشکلات اقتصادی و فشارهای سیاسی در جای جای ایران رخ داده است . فشار های ناشی از تحریم بیشتر میشوند و در کنار آن دستگاههای امنیتی و انتظامی حلقه فشارها را تنگتر و رعبآورتر و دستگیری و پیگرد و زندان را بیشتر میکنند. کابوس جنگ گرچه به آن شدت واقعیت ندارد اما بر مردم مستولی و ظاهر شده است .
در این شرایط چند نقطه نظر متفاوت در جریان های سیاسی کشور و در جامعه مطرح است. اصلاحطلبان به طور کلی و اصلاحطلبان دولتی به طور خاص از مذاکره مجدد با دولت پیمانشکن و زورگوی ترامپ سخن میگویند. عقل گرایی سیاسی برای آنان عقل رئال پلتیک و قبول واقعیت سلطه است. خود آنان بخشی در جریان قدرت حاکم بودهاند و نتوانستند جامعه ای سالم، رشد یابنده، عادلانه و دموکراتیک و با اعتماد کافی به دولتها را بسازند. آنان در نقطه مقابل جریان اصولگرا که از سازش (البته سازش آشکار) میگریزد، قرار دارند. آنان شاید میدانند که وادادن به قدرت حاکم امریکا سرآغاز سلطهی وابستگیهای دیگر است اما چه باک! با روحیهای کاملا ضد سوسیالیستی و ضد کارگری در دو سال اخیر در واکنشهای آنان نسبت به خواست مردم محروم و کارگران نشانداده شد آنان این سلطه وابستگی را عقل سلیم به حساب میآورند.
جریانهای لیبرال و امریکا پسندِ داخلی به اضافه مجاهدین و سلطنت طلبان که پایگاهی درخارج اما جایگاهی هم (بخصوص لیبرال نه نئو لیبرال)در داخل دارند به جٍد خواهان پیروزی نهایی امریکا در این هنگامه و چه بسا جنگ قاطع امریکا علیه ایران اند و آن را اوج وطنپرستی هم به حساب میآورند. از نظر آنها با این جنگ کارِ جمهوری اسلامی تمام و آنان نیز به میانجی آمریکا، پیروزمند معرکه میشوند.
در میان اصولگرایان واقعی بخشی وجود دارد که در سر سودای جنگ را میپرورد اما بخش اصلی گمان میکند باید حالت نه جنگ و نه صلح را ادامه دهد و موضوع را با پنهان کاری و با امتیازدهی و امتیاز گیری پنهان، حل کند و منتظر دور بعدی ریاست جمهوری امریکا با این انتظار که ترامپ انتخاب نشود، میماند.
به نظر ما سوسياليستها احتمال جنگ برخلاف بوقها و نگرانیهای واقعی و جعلی خیلی زیاد نیست اما از آنجا که یک طرف قضیه آمریکا و امپریالیسم است هرگز این احتمال صفر و منتفی هم نیست. حرکت به سمت صفر موقعی است که ناامنی منطقه ای و فروش اسلحه و جنگ های نیابتی جای آن را نگیرد. در خصلت امپریالیسم جنگ طلبی نهفته است گرچه زمان آن به تحلیل و بررسی جناح حاکم از سود و زیانِ آن دارد، اما بهرحال احتمال جنگ خیلی جدی نیست. آمریکا در صدد پیروزی از پشت میز مذاکره است و به همین سبب عشوه های دیپلماتیک آن، از جمله روکردن شماره تلفن صورت می گیرد.
اما اگر جنگی هم دربگیرد آمریکا ميكوشد در مرحله اول ایران را به مذاکره وادارد در صورتی که مقاومت در ایران حاکم شود، در مقیاس میلیونی مردم را زیر بمباران های B52 و انواع موشک های کروز و جز آن به خاک و خون کشد، صدها و هزارها کودک را به کام مرگ فرستد صدها هزار معلول و مصیبت دیده روحی و جانی و میلیون ها آواره جنگی به جای گذارد .
تاسیسات، زیرساختها، ساختمانها، کارخانهها، سدها، انبار های بندری، واحد های پتروشیمی خام و استراتژیک را نابود کند این قربانیان و این تاسیسات متعلق به مردم ارزش آفرین و میراث سالیان تلاش مداوم همراه با رنج بوده است اما جمع وطن پرستان جنگ طلب علیه ایران این هزینه را به حساب پیروزی احتمالی خود و کسب قدرت نادیده می گیرند.
ما سوسیالیستها به صلح شرافتمندانه میاندیشیم وظیفه داریم از انباشتههای اجتماعی خود حفاظت کنیم و جنگ را به طور اساسی دور سازیم، اما باز تاکید می کنیم که بهای آن نباید تسلیم به خودکامگی، سرکوب، بیعدالتی و بهره کشی ضد انسانی موجود باشد و نباید صلح ناپایدار جای آن را بگیرد.
راه برون رفت از بيم و بحران و رفع خطر جنگ:
1- این دولت و مجموعه قدرت حاکم مسوول به وجود آمدن وضع فعلیاست. با اینکه ما نقش امپریالیسم و سلطهگری امریکا و متحدان اصلی و دستنشاندگان منطقه ای آن (مانند عربستان، امارات و اسراییل) را در به وجودآمدن این وضع نادیده نمیگیریم اما این دولت چنان با مردم سخت و سرکوبگرانه و ستمگرانه برخورد کرده است که نمی توان ایستادن پشت سر این دولت را حتی در مقاومت علیه حضور احتمالی امپریالیستها و دست نشانده هایشان تجویز کرد.
2- اختلاف دولت امریکا اساسا بر سر حفظ قدرت و بر بنیاد منافع طبقاتی داخلی بوده است و این اختلاف را با مردم ایران نیز برقرار است. راه حل صلح پایدار برای مردم، با حاکمیت مردم و با کوتاه شدن دست سوء استفاده گران و انحصار طلبان داخلی به دست میآید.
3- این دولت خود این وضع آزارنده و خطرناک را ایجاد کرده است و باید خود آنرا حل کند. میزان یاری و همکاری مردمی به درجه آزادی و برخورداری از حقوق مادی و سیاسی آنان بستگی خواهد داشت.
4- ملت نباید میراث دار هیچ گونه تسلیم شدگی، باج دادن و زدو بند های پنهان باشد. مذاکرات یا حل و فصل منازعه با آمریکا باید شفاف و با قانع کردن مردم به ویژه اکثریت محرومان همراه باشد . پرهیز از جنگ ضروری است، اما مردم انتظار ندارند برخی از امتیازها سری و پنهان به تجاوزکاران اعطا شود .
5- تدبیرهای صلح جویانه و داد و ستدِ امتیازها و موفقیتها باید از میان آرای آزاد مردم و نظرهای دگراندیشان آزادیخواه و مردمی دریافته شود.
6- دستگاههای امنیتی و انتظامی و قضایی در این گیر و دار آماده شدهاند و نشان دادهاند که میخواهند به سرکوب علیه فعالان اجتماعی بیفزایند تا در این بحران، با ارعاب به پیروزی برای نجات خود دست یابند این روند باید بهرحال متوقف شود.
7- لجاج و کینه توزیِ گروهی، شخصیتی و اعتقادی باید جای خود را به شناخت واقعیت جهانِ سلطه و تقویت اراده مردم و سهیم کردن فوری آنان در قدرت و منابع به یغما رفته ممتازان بالانشین در برابر آنها بدهد.
8- مداخلههای قدرت طلبانه و برای بقای خویشتن، از سوی حاکمیت در کشورهای دیگر و به ویژه در خاورمیانه، که جز زیان برای مردم ایران ثمری ندارد باید جای خود را به همبستگی های سیاسیِ مردمی و حمایت از جنبش های ستم دیدگان سایر کشورها بدهد و نه به استفاده ی ابزاری از مردم منطقه بدل شود.
9- آنچه حاکمیت باید بداند و به آن عمل کند، این است که رفع شر سلطهی جهانی بی رفع شر سلطه داخلی، فساد، خودکامگی و سرکوبها میسر نیست برای مقابله با سلطه اعم از داخلی و بینالمللی مقاومت دلیرانه مردم، عالیترین منبع استقلال در برابر قلدرهای جهانی است که بارها علیه مردم و دیگر مردم منطقه صف آرایی کردهاند و در عين حال مبرم ترين نياز براي برون رفت از برزخ نه جنگ و نه صلح با رويكرد صلح شرافتمندانه، تسليم در برابر اراده و مقاومت و خواست صلح طلبانهي توده هاست.
10- امروز نقطه شروع مقابله با بحران، انتقال قدرت با حق انتخاب آزاد به نمایندگان واقعی، مشارکت دادن مردم در اداره امور سیاسی و منابع ملی، آزادی زندانیان سیاسی، اقدام های عاجل برای توزیع عادلانهی درآمد و کنترل مفسدان و انحصارطلبان با یاری مردم از راه ایجاد دستگاه قضایی مستقل است و همچنین اتخاذ سیاستهای اقتصادی و اجتماعی نوین با یاری صاحبنظران مستقل و مردمی تنها راه برون رفت از بحرانی است که خطر جنگ را دامن میزند.
———————————————————————-