ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



مقاله رسیده: “بار سنت همه نسل‌های گذشته با تمامی وزن خود بر مغز زندگان سنگینی می کند.”، نوشته امیر یگانه

وظیفه چپ فقط مبارزه با سرمایه‌داری نیست مبارزه با همرزمانی که ممکن است نطفه‌های تمامیت‌خواهی و سرکوب را در خود داشته باشند هم هست. پس راهکار ما برای جبهه چپ این نیست که “پدرت را انکار کن تا از آن من شوی” بلکه این است که بیایید رواداری را ابتدا در میان خود بپذیریم و تمرین کنیم، اگر نتوانیم گرایش‌های متنوع چپ را تحمل کنیم قطعا تمام آن تاریخ‌ها قابل تکرار خواهد بود و پس دعوت به رواداری و پذیرش ایده‌ها ی رقیبت هر چند با نقد بی‌رحمانه، می‌تواند جبهه‌ای منسجم از چپ‌ها را شکل دهد که در وضعیت کنونی بسیار ضروری است.

 


 

“بار سنت همه نسل‌های گذشته با تمامی وزن خود بر مغز زندگان سنگینی می کند.”

هجدهم برومر لویی بناپارت

 

هر فعال سیاسی چپ، حتی در عمر کوتاه فعالیت؛ در مواجهه‌های کلامی با جریان راست، از نازلترین گفتگو‌های خیابانی تا جدل‌های جدی فلسفی با جریان راست‌اندیش، ناگزیر با گذشته تاریخی خود-اغلب در شکلی تحریف شده و اغراق‌آمیز- در هیئت چماقی جهت سرکوب و انحراف در بحث رودررو شده است. برخورد با چنین وضعیتی بسته به شرایط یا سطح گفتگو ویا افراد درگیر در آن متفاوت است که از طفره رفتن تا مقابله به مثل؛ به همان سبک طرف مقابل، یا سعی در تبرئه خود با کوشش در تمایز خط فکری با آن جریان تاریخی خاص را در بر می‌گیرد. متون بسیاری در مورد غیر‌دموکراتیک بودن انقلاب‌های کمونیستی قرن گذشته و یا ضعف‌های بنیادین در خود نظریه و دموکراتیک نبودن بنیان‌های تئوریک آن تولید شده است پروپاگاندای راست همیشه سعی در رد انقلاب برآمده از اکتبر 1917 را داشته و آن را به غیر دموکراتیک بودن و سرکوب تکثر آرا متهم می‌کند. ماحصل انقلاب اکتبر به دولت تمامیت‌خواه استالینیستی و کیش شخصیت و به تبع آن به الگویی برای دیگر انقلابیون و رهبران انقلابی انقلاب‌های کمونیستی قرن بیستم، مانند چین و کوبا تبدیل شد. مارکس در بسط نظریه دیکتاتوری پرولتاریا کوشش چندانی نکرد و زوایای مبهم آن را روشن نساخت. ولی این مفهوم به طور عملی و گسترده، هم توسط انقلابیون و هم توسط دشمنان آنان، به کرات تکرار شد و به عنوان بهانه‌ای جهت سرکوب آزادی بیان پس از انقلاب و اعمال محدودیت‌های شدید بر آزادی به کار رفت. به اینها اضافه کنید خشونت‌های استالینی و گولاک و آن بخش از متون سیاسی، که پس از مرگ استالین، در این باب مرثیه سرایی کرده است یا کشتار خمرهای سرخ در کاموج (البته بدون اشاره به سقوط آنها توسط ارتش ویتنام) این یک بخش و نه تمامی تاریخ چپ است، بخشی خونین، البته در دورانی خونین…

آهای آيندگان، شما که از دل توفانی بيرون می جهيد
که ما را بلعيده است.
وقتی از ضعف های ما حرف می زنيد
يادتان باشد
که از زمانه سخت ما هم چيزی بگوييد.
به ياد آوريد که ما بيش از کفشهامان کشور عوض کرديم
و ميدانهای جنگ طبقاتی را با يأس پشت سر گذاشتيم.
آنجا که ستم بود و اعتراضی نبود.
اين را خوب می دانيم:
حتی نفرت از حقارت نيز
آدم را سنگدل می کند.
حتی خشم بر نابرابری هم
صدا را خشن می کند.
آخ، ما که خواستيم زمين را برای مهربانی مهيا کنيم
خود نتوانستيم مهربان باشيم.
اما شما وقتی به روزی رسيديد
که انسان ياور انسان بود
درباره ما
با رأفت داوری کنيد!

– برتولت برشت”به آیندگان”- ترجمه علی امینی نجفی

چرا وجدان معذب؟چون آنها اسلاف چپ بوده اند؟ چون آنها بخشی از سوسیالیسم واقعا موجود بوده اند؟ چون آنها همانند نظام های دیکتاتور تمامیت‌خواه آزادی را سرکوب و مخالفان را قتل عام کرده اند؟ چون آزادی مورد درخواست چپ‌ها مورد احترام آنها نبوده است؟ آنها حکومت های توتالیتر و تک حزبی و غیر دموکراتیکی را بنا نهاده اند که در آنها آزادی بیان محدود و نشر نا‌آزاد و تحت کنترل و نظارت پلیسی بوده است. در کسب و حفظ قدرت تمامیت خواه بوده‌اند.؟

آثار وسیعی در سده گذشته در رد و دفاع از انقلاب اکتبر تولید شده است که قابل ارجاع است و این قلم، خواست و فرصت و توان مداقه دراین باب را ندارد و این کلام مختصر هم قصد بررسی و پاسخ به این گونه مسائل را ندارد، بلکه درنگ کوتاهی است بر مسئله “وجدان معذب تاریخی” در بین روشنفکران چپ در مواجهه با مسائل تاریخی بسیار گفته شده‌ای که چپ گاه در برابرآن اعتماد به نفس خود را می بازد. همچون آن فرد خیانتکاری که یک بار خیانتش رو شده همیشه خود را گنه‌کار میداند. گویی چپ به فرشته زیبای آزادی آنچنان خیانتی کرده‌است که باید تا پایان عمر در این عذاب بی هیچ اعتراضی بماند و دم بر نیاورد.
اینکه پروپاگاندای راست در ساختن این تصویر هولناک و هیولاگونه چه تلاش شگرف و موفقی داشته موضوع ما نیست چرا که هم منتقدین و هم قربانیان در تمام آن موارد تاریخی، خودِ جریان چپ، و از صادقترین عناصر آن بوده‌اند. تکراری است اگر بگوییم که انقلابیون سوسیالیست در کشورهای مورد نظر در جهت تامین و تضمین آزادی و برابری مد نظر چپ، موفق نبود‌ه‌ا‌ند و نتوانسته‌ا‌ند-به هر دلیلی-موفق به ایجاد ساختار حقوقی نظام‌مند و پیچیده، از آن نوعی که در نظام‌های لیبرال از حقوق خصوصی دفاع می‌کند، بشوند وآزادی افراد را تضمین کنند. این واهمه همیشگی چپ بوده است. اینکه حمله به هسته حقوق مدنی ومقدس مالکیت خصوصی ضروری و از پایه‌های فکری چپ می‌باشد ضرورت تضمین حقوقی آزادی‌های عمومی و فردی را منتفی نمی‌کند و باید در دستور کار هر جریان چپ قرار گیرد تا البته متناسب با آن مفاهیمی جعل و ساخته شود که تاکنون چندان هم کم نبوده است.

روشنفکر خرده‌بورژوای در جناح چپ، که بخش نه چندان خردی از فعالین فرهنگی و سیاسی چپ را در بر می گیرد، اتوپیای سیاسی‌ خود را بیشتر با مفاهیمی همچون آزادی و برابری عجین شده می‌بیند. اما طبقه اجتماعی مورد علاقه‌ی اعلام نشده‌ی این چپ بیشتر در آرزوی برابری اقتصادی و برخورداری از شرایط معیشتی و زیستی بهتر است. این دو نگاه هر چند در نقطه ای به هم می رسند ولی از نظر کارکردهای سیاسی موقعیت های متفاوتی را موجب می شوند به همین سان است که طبقه در شکل اجتماعی اش در بسیاری موارد فریب پوپولیست های سیاسی را می خورد که همخوانی چندانی با خط مشی آن ندارد. در مثل وقتی ترامپ انتخاب شد به او لقب رییس جمهور کارگران آمریکا داده شد این بی ربط به واقعیت نیست یعنی اگر شما دوگانگی سندرز-ترامپ را در نظر بگیرید متوجه یک جامعه دو قطبی می شوید که در آن روشنفکر و دانشجوی جوان و نسبتا جوان به سندرز چپگرایی رای می دهد که از نظر سیاسی رادیکال و ضد سرمایه داری و از نظر فرهنگی طرفدار سقط جنین و حقوق زنان و جز آن است و در سویی دیگر با انبوهی از کارگران سفید پوست شهرهای متوسط و کوچک با دغدغه های زیستی و حتی به شکلی نژادپرستانه مواجهیم که نقطه مقابل هواداران روشنفکر سندرز است: ضد مهاجرت، افکار عظمت خواهانه، محافظه کارانه و مذهبی هرچند که از نظر تئوریکی و سیاسی ادبیات وسیعی در این مورد چپ تولید کرده است ولی در اکثر مواقع ناتوان از این مواجهه طبقه کارگر با امر سیاسی شده و چه بسا در بسیاری موارد از آن هم نا‌‌امید شد‌ه است این به دلیل آن است که روشنفکر چپ جوان که وابسته به طبقه خرده‌بورژازی است شناختی از طبقه کارگر ندارد و نمی تواند در مواجهه با طبقه کارگر آن گفتگوی سازنده و زایا و روشن‌گر را برقرار کند و طبقه را به منافع درازمدت خود آگاه کند، به قول بوردیو گروهها وطبقات اجتماعی بر مبنای منطق منافع واقعی خود تصمیم و گرایش سیاسی پیدا می کنند ولی این نگاه چندان عمیق و دقیق نیست و در بسیاری موارد فریب شعارهای سیاسی جریاناتی که در نهایت دشمن آنان هستند را هم می خورند.

هر چند بخش عمد ه ای از این اقبال طبقه کارگر به جریان های راست مرتجع به علت همنوایی بخش مرتجع سرمایه داری با جهانی شدن اقبال کوتاه مدتی را برای آنان به همراه می‌آورد. موضوع دوم وجدان معذب این روشنفکر خرده بورژوا در مورد گذشته تاریخی چپ نیز است. یک فعال سیاسی چپ امروزی که مسئله دموکراسی و آزادی برایش اهمیت ویژ ه ای دارد در مواجهه با واقعیت تاریخی احزاب چپ گذشته دچار وجدان معذب ی می شود که نمی تواند به آسانی از آن بگذرد یعنی سرکوب آزادی و سرکوب سیاسی احزاب در قدرت چپ که در شوروی سابق و چین و کره شمالی و کوبا معضله ای را در اذهان آنها ایجاد می کند که پاسخ سرراستی برای آن ندارند و اینکه نمی تواند به راحتی آن را به شرایط سیاسی حاد آن دوره خاص تقلیل داده واز آن گذر کنند ،یعنی بار سنگین گذشته بر گرده آنها سنگینی می کند بی آنکه پذیرای عدم مدارای آنها با مخالفان یا سرکوب سیاسی آنان باشند.
این معضله جنبه جعلی دارد یعنی اینکه در گفتمان چپ گذشته غیر‌قابل‌قبولی داشته یا شکوهمند آدرس غلط دادن است چپ از رویایی یک شبه که در شبی زیبا تحقق می یابد سخن نمی گوید که بخواهد برای آن رویاپردازی کند بلکه چپ از روشهایی صحبت می کند و آنرا بکار می بندد که خود تضمین کننده دموکراسی و آزادی است ،یعنی برای اجتناب از گرفتار شدن در حزب تمامیت خواه‌ی که تکثر آرا را سرکوب می کند به بهانه جنگ با بورژوازی ،اصرار بر تکثر آرا در فر م های سیاسی دموکراتیک فضایی سیاسی را موجب می شود که در آن توتالیتاریسم غیر ممکن می شود این دموکراسی شکلی از دموکراسی باستانی است که در آن مشارکت سیاسی در جوامع همبسته به شکلی زنده و زاینده در زندگی مردم حضور دارد و دموکراسی تبدیل به فرمی سیاسی از دولت ملتی که در نهاد دولت خود را نشان می دهد نمی شود یعنی چه : یعنی وقتی گرو ههای اجتماعی با هدف و منافع مشخص توان سازماندهی و تشکیل فرم های خاص سیاسی خود را می یابند دموکراسی در معنای دقیق اش شکل می‌گیرد و تضمین می شود یعنی ما به جای ساخت فرم تمامیت خواه و انتزاعی از دولت با حوزه های متکثری از قدرت مواجهیم که قدرت خود را بطور مستقیم از اعضای خود گرفته و آنرا در اشکال بزرگتر جامعه اعمال می کند. یعنی به جای ساخت قوای سه گانه مستقل از همی که در شکل مونتسکویی در جامعه در سطح کلان آن نهاد های قانون گذاری و اجرا و قضاوت آن در سطح خرد شکل گرفته و به کلیت ارتقا می یابد یعنی می توان به جوامع کوچک اجازه داد در سطح خرد قانون‌گذاری کرده به شرطی که از حقوق اساسی تجاوز نکند و آنرا اجرا کند یعنی این حوزه های دموکراتیک مفهوم کلی و شکل کلی نهادی بنام دولت را می سازدو این دولت تضمین کننده منافع کلی جامعه می شود این جامعه برابری‌خواه است و دموکراتیک ،این جامعه معضل قومیت ندارد، چون هویت یابی بر این مبنا نیست.

وظیفه چپ فقط مبارزه با سرمایه‌داری نیست مبارزه با همرزمانی که ممکن است نطفه‌های تمامیت‌خواهی و سرکوب را در خود داشته باشند هم هست. پس راهکار ما برای جبهه چپ این نیست که “پدرت را انکار کن تا از آن من شوی” بلکه این است که بیایید رواداری را ابتدا در میان خود بپذیریم و تمرین کنیم، اگر نتوانیم گرایش‌های متنوع چپ را تحمل کنیم قطعا تمام آن تاریخ‌ها قابل تکرار خواهد بود و پس دعوت به رواداری و پذیرش ایده‌ها ی رقیبت هر چند با نقد بی‌رحمانه، می‌تواند جبهه‌ای منسجم از چپ‌ها را شکل دهد که در وضعیت کنونی بسیار ضروری است.

این یکی از دلایلی است که از چه رو نقد مارکسیستی نمی تواند تنها به تکرار صرف گفته‌های بنیاد گذاران مارکسیسم بسنده کند(در مورد مفاهیمی مانند آزادی و…) باید مفاهیم را از نو ساخت ودر مورد مفاهیم بنیادینی همچون آزادی و حتی برابری دوبار ه تامل کرد و دوباره بنیان گذاشت. اینکه بیندیشیم تمامی مفاهیم برساخته بنیان گذاران مارکسیسم بسنده است یا اینکه بیاندیشیم که آنها به تمام مسائل پرداخته و پاسخی درخور داده اند خطاست.مارکس کتاب مقدس چپ نیست که هرگونه نقدی بر آن ارتداد محسوب شود چپ از نابرابری می آغازد و تاروزی که نابرابری هست قطعا چپ هم وجود خواهد داشت اگر جامعه ای بی اعتنا به این دستاورد های تئوریک به برابری برسد ، شاید آن وقت بشود مارکس را با احترام در گوشه‌‌ای از موزه تاریخ شکوهمندانه به خاک سپرد ولی تا زمانی که جامعه نابرابر هست، این دشمن خونین بورژوازی هم در هیئت قهرمان با پروپاگاندای راست در ستیز خواهد بود.بخشی از مبارزه طبقاتی باید معطوف به بازپس گیری مفاهیمی باشد که لیبرالیسم از آن خود کرده است، باید از نو قدرت کلمات را به آنها باز گرداند و دوباره و دوباره و دوباره خواست آزادی و برابری را رساتر از همیشه فریاد زد.

امیر یگانه- دموکراسی‌خواه چپ


مقالات رسیده بازتاب نظرات شخصی نویسنده است و لزوما بیان‌کننده دیدگاه‌های سایت «راهکار سوسیالیستی» نمی باشد.


 

دسته : مقالات رسیده

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1