آگوست 10, 2019
عدالتخانه ی ما _ عدالتخانه ی آنها (کشاکش چپ و راست بر سر معنای «عدالتخانه» از مشروطه تا امروز)
به کار بردن واژه هایی چون «دموکراسی»، «قانون» و «عدالت» در شرایط سیاسی کنونی، خیلی راحت میتواند در خدمت منویاتی دیگر باشد و بر سوسیالیستهاست که در مواجهه با این عبارت پردازیهای زیبا از قصد و غرض های خوابیده پُشت آن اطمینان یابند. مسئله بر سر باور داشتن/نداشتن به «دموکراسی» نیست، بلکه روشن کردن اين نکته است که سوسیالیستها پیگیرترین دموکراتها هستند و امروز با در نظر گرفتن تجربیات تاریخی بیش از صد ساله ی از «مشروطه خواهی» تا «جمهوری خواهی» باید به خوبی آموخته باشیم که «دموکراسی منهای سوسیالیسم» قطعا جاده صاف کن بیعدالتی، نابرابری و در طرفةالعینی راه بردن به دیکتاتوری و فاشیسم است.
عدالتخانه ی ما _ عدالتخانه ی آنها
(کشاکش چپ و راست بر سر معنای «عدالتخانه» از مشروطه تا امروز)
این روزها بسیار در فضای مجازی با مقوله ی «عدالتخانه» مواجه می شویم. مثلا با اشاره به بیعدالتی در حوزهای (حُکمی سنگین برای یک فعال سیاسی-اجتماعی) یا شنیده نشدن صدای اعتراضِ به حق گروه هایی از مردم (مالباختگان مؤسسات مالی-اعتباری) از این سخن میرود که: “اگر عدالتخانه ای در کار بود، وضع ما این نبود”. این شکل از مطالبه گری البته قصد و غرضش در وهله ی اول نشان دادن یک پیوستار در مبارزات مردم ایران طی بیش از یک قرن است. این امر به نوعی اشاره به این دارد که «آرمان مشروطه» هنوز در انتظار تحقق است و علیرغم وقوع یک «انقلاب جمهوری خواهانه» در سال 1357، مناسباتی که پس از آن مستقر شد، مطالبات صدر مشروطه را سالب به انتفاع موضوع نکرد.
اما باید دقتکرد که تعمیم دهی مفهوم «عدالتخانه» با چه قصد و غرضی و چه نوعی از مصادیق مدنظر است؟ آیا ایستادن بر«حکومت قانون» یا شعاری چون «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» در شرایط کنونی میتواند تحلیل درستی باشد؟ آیا اینکه حتی این تأکید را به صورت «آغازگاه» تفسیر کنیم، باز هم تحلیل درستی در این شرایط است؟
احمد مجدالاسلام کرمانی که خود از هواداران عدالتخانه هنگام تحصن در سفارت انگلیس در جریان انقلاب مشروطه بود، رفع ظلم را خواسته اصلی مردم میشمارد و مینویسد برای رفع آن عقلای عالم به تأسیس عدالتخانه روی آوردند و آن عبارت است از تشکیل محاکم عدلیه که مرکز آن در پایتخت باشد و شعب آن در تمام کشور و حتی در قصبهها کشیده شود، یعنی در هر نقطه که پانصد نفر جمعیت دارد یک شعبه از محکمه عدلیه که متشکل از دو قوه قضائیه و اجرائیه است تأسیس شود، نه همچون عدلیه موجود ایران که فقدان آن بهتر از وجود آن است زیرا در آن نه قانونی در دست قاضی است که براساس آن قضاوت کند و نه مواجب کارمندان قضائی به موقع پرداخت میشود تا از فساد و رشوه جلوگیری کند. لذا هر یک از شاکیان که تقدیمی بیشتر داد حکم به نفع او صادر می شود (مجدالاسلام کرمانی، 1350: 75). به همین قیاس کسروی عدالتخانه را چیزی جز عدلیه ای که در آن داورانی عادل به دادخواهیهای مردم رسیدگی کنند، نمیدانست (کسروی، 1385: 81).
در جریان انتخابات دوم خرداد 1376 که اصلاحطلبان حکومتی از عنوان آن برای نامیدن ایده ها و تحلیلهایشان ذیل یک «جنبش» بهره بردند، مدام در مطبوعات و سخنرانیهای چهره های این جریان از ضرورت برگشت به «حکومت قانون» و آن «یک کلمه»ای که مستشارالدوله جانش را بر سرش باخت (قانون) سخن گفته میشد. بعدها در جریان جنبش سبز نیز شعار «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» شاه بیت سخنان رهبران آن جنبش و طیف مایل به ایشان در جنبش بود. در این میان گه گاه نیز سطح مطالبه ی منتج از شعار مذکور به این میرسید که «قانون بد بهتر از بی قانونی است».
همین چالش است که ما را در برابر پرسش «کدام عدالت؟ کدام عدالتخانه؟» قرار میدهد. پرسشی که با نظری به تاریخ میتوان آن را فصل مشترک چند دوره ی تاریخی کشمکش میان «مدافعان انقلاب دموکراتیک» در برابر «مدافعان انقلاب سوسیالیستی» دانست.
زمانی در صدر مشروطیت «آرشاویر چلنگریان» از سوسیالیستهای مشروطه در تحلیلی از علت «شکست انقلاب مشروطه» با دقتی مثال زدنی مینویسد:
«این انقلاب به طور ناگهانی شروع شد، و به دور پرچم خود نه تنها توده های استثمار شده، کارگران و دهقانان، شهروندان و بورژوازی خرده پا، که همچنین مالکان بزرگ و کارمندان دولت را هم که با شاه و حکومت اش درافتاده بودند، به دور خود جمع کرد. این انبوه گرد آمده ی ناهمگون بر ضد حکومت شاه و برای مشروطیت مبارزه میکرد، ولی هیچگونه درک و تصور مشخصی از آن، مانند مبارزات در روسیه و یا در ترکیه، وجود نداشت، بلکه مشروطیت بیشتر به صورت یک فرمول انتزاعی مطرح بود که توده های مبارز تصوری ناروشن از آن داشتند. ولی هنگامی که روزهای مشروطیت انتزاعی سپری شدند و روزهای مشروطیت ملموس فرا رسیدند، اوضاع و احوال مرتبا به نفع روحانیت خود را نمایان تر میساخت. به روشنی آشکار شد که قانون اساسی برابر است با حاکمیت فقها، و برای مالکان بزرگ، قانون اساسی برابر شد با استثمار کامل طبقات زحمتکش. … در یک کلام، مجلس نتوانست هیچ قانون سودمندی را برای ملت به تصویب برساند و از این راه نظریه ی مشروطه خواهی را در میان مردم ناآگاه ایران شدیدا به بدنامی کشاند. مجلس نخواست از نمایندگان دموکرات در مبارزه آنان بر ضد روحانیت پشتیبانی کند و بدین ترتیب به روحانیت کمک کرد تا دوباره نقوذ معنوی گذشته ی خود را به دست آورد.» (چلنگریان، 1382: 176-175).
همین مضمون را بیژن حکمت در ماههای منتهی به انقلاب در نقد «شعار قانون اساسی» مطرح میکند:
«شعار قانون اساسی، فعلا آزادیخواهی های متفاوت طبقات جامعه را منعکس نمیکند و تا آنجا که از چنین بازتابی درآینده و برمبنای گروهبندیهای اجتماعی جدید میتوان سخنگفت، حفظ دستگاه سلطنت فقط میتواند با منافع اقشار بورژوایی سازگار افتد. … مسئله ی اساسی عناصر سوسیالیست و دموکراتهای پیگیر، نه فقط برانگیختن مبارزه حول خواستهای دموکراتیک، بلکه در عین حال کمک به سیر آن در جهت انقلاب سیاسی است» (حکمت، 1389: 254).
و محمد مختاری در مواجهه با «دوم خرداد» و انفجار شعار پیرامون «جامعه مدنی» و «دموکراسی» مینویسد:
«هم اکنون در جامعه ی خود ما جالب توجه ترین هماهنگی در طیف مخالف چپ، میان گروههایی است که در پی تأثیرگذاری بر روند اصلاحات و بازسازی و سیاست گزاریها و برنامه ریزی هایند؛ و نسخه ای که برای شفای جامعه میپیچند، در بهترین حالت خود، چشم اندازی از لیبرالیزه شدن جامعه در آینده ی دور است، و نه دموکراتیزه شدن آن» (مختاری، 1377: 97-96).
و در جایی دیگر با صراحتی بیشتر اشاره می کند که:
«طرح جامعه ی مدنی به منظور شناخت موقعیت فرهنگی-اجتماعی ماست که اساسا جامعه ی مدنی را تجربه نکرده، و نهادهای آن را برقرار نداشته است. غرض این است که بی اعتنایی به جامعه ی مدنی، آزادی و دموکراسی و عدالت را هم مخدوش میکند. اما بعضیها در این ایام جامعه ی مدنی را به نوعی در معنای عقب نشینی سیاسی به مواضع سرمایه داری، و برای توجیه سرمایه داری و ایدئولوژی لیبرالیستی به کار میبرند، و گاه آن را با حقوق و آزادیهای دموکراتیک جابه جا میگیرند یا جا میزنند. این که چپ سنتی، آزادی و جامعه ی مدنی را در نظر نگرفته و رعایت نکرده یک امر است، و این که کسانی بخواهند نقد دولت سرمایه داری را با طرح مفهوم جامعه ی مدنی به غفلت بسپارند یا بپوشانند امر دیگری است» (همان: 364).
به این ترتیب میبینیم که به کار بردن واژه هایی چون «دموکراسی»، «قانون» و «عدالت» در شرایط سیاسی کنونی، خیلی راحت میتواند در خدمت منویاتی دیگر باشد و بر سوسیالیستهاست که در مواجهه با این عبارت پردازیهای زیبا از قصد و غرض های خوابیده پُشت آن اطمینان یابند. مسئله بر سر باور داشتن/نداشتن به «دموکراسی» نیست، بلکه روشن کردن اين نکته است که سوسیالیستها پیگیرترین دموکراتها هستند و امروز با در نظر گرفتن تجربیات تاریخی بیش از صد ساله ی از «مشروطه خواهی» تا «جمهوری خواهی» باید به خوبی آموخته باشیم که «دموکراسی منهای سوسیالیسم» قطعا جاده صاف کن بیعدالتی، نابرابری و در طرفةالعینی راه بردن به دیکتاتوری و فاشیسم است.
—————————————————
پی نوشت:
– چلنگریان، آرشاویر (1382)، «ایران پس از انقلاب»، از کتاب «نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران (1905-1911)»، به کوشش: محمدحسین خسروپناه، نشر و پژوهش شیرازه، 1382.
– حکمت، بیژن (چ2: 1389)، «انباشت اولیه و سرمایه و تهیدستان شهری»، از کتاب «معدلات و تناقضات گرامشی»، شاپور اعتماد، نشر طرح نو، 1389.
– مختاری، محمد (1377)، مقالات «فرهنگ بیچرا» و «چپ و راست و سرنوشت ملی»، از کتاب «تمرین مدارا»، محمد مختاری، نشر ویستار، 1377.
—————————————————