ژانویه 23, 2020
صف بندیهای حاکمیتی و مردمی در زمستان 1398
در این وضع قوت قلب نظامی، آمادگی برای سرکوب اعتراض های مردم، راه گشایی برای مذاکره های پنهان و نامستقیم و بدل کارانه و بالاخره برگزاری انتخاباتی که به نوعی پر شور باشد، مورد نیاز بسیار جدی حاکمیت است. و به گمان ما راه حل اجتماعی در مقابل آن، اعتماد به نفس فعالان، هم بستگیهای امن و با برنامه، آگاهی رسانی در برابر ریا و دروغ و پرهیز دادن جامعه از شرکت در انتخابات است.
صف بندیهای حاکمیتی و مردمی در زمستان 1398
کنش و واکنشهای دی ماه 1398 حول یک محور مشخص شکل گرفته اند:
بی کفایتی حاکمیت خودکامه و فاسد کشور.
مروری بر فهرست وقایع ضروری است. در دی ماه این رویدادهای پی در پی رخ داده اند:
حمله ی تروریستی هوایی ارتش آمریکا، مستقر در عراق، در سیزده دی ماه 1398 به خودروی قاسم سلیمانی، مهدی مهندس و چندین نفر از همراهان در همسایگی فرودگاه بغداد که به کشته شدن این دو فرمانده عالی منصب، مشهور و اثرگذار و پنج نفر از همراهان آنان منجر شد.
دولت ایران تشییع جنازه ای استثنایی و بسیار پر جمعیت را در شهرهای اهواز، مشهد، قم، تهران و کرمان تدارک دید. صرف نظر از گردآوری دستوری و نیمه دستوری چند میلیون نفر در خیابان ها، چند میلیون نفر نیز به صورت خود انگیخته بر آن پیوستند و یکی از پر جمعیت ترین تظاهرات در ایران در 40 سال گذشته بعد از مراسم تشییع آیت اله طالقانی و آیت اله خمینی انجام شد.
دولت ایران به طور رسمی، مقامات مختلف و “مصاحبه شوندگان منتخب” همگی از ضرورت و قطعیت انتقامی سخت علیه آمریکا برای کشته شدن سردار سلیمانی خبر دادند. جامعه به شدت متأثر و نگران شد. چشم انداز وقوع جنگ برای شمار زیادی از مردم قطعی تر جلوه کرد. کم بودند کسانی که بر پایه ی تحلیل مستقل، طبقاتی و آزاد در مورد ماهیت ضد مردمی حکومت و امپریالیسم، هر دو، کماکان احتمال جنگ را بسیار کم می دانستند – مگر بر اثر وقوع سلسله حوادثی غیرمترقبه یا دستورهای پنهان که ناگزیر از مدار تحلیل واقع گرایانه نیز پنهان می ماندند. راه کار سوسیالیستی در میان آن جریان های محدود و معدودتر قرار داشت، که به رغم بروز ناگهانی جو متشنج و باور رایج، جنگ را نا محتمل می دانست. تشکل های زیادی از وابستگان امپریالیسم، یا دشمنان ناآگاه و احساساتی شده ی داخلی حاکمیت برای وقوع جنگ لحظه شماری می کردند.
دولت ایران بالاخره در 18 دی واکنش خود را نشان داد و چند موشک به پایگاه مستحکم و اصلی و مجهز آمریکا در عراق به عنوان انتقام سخت شلیک کرد. خسارتهای نظامی ناچیز و شمار کشته ها صفر بود.
بامداد همان روز یک هواپیمای مسافربری اوکراینی با اصابت دو موشک ایرانی سقوط کرد که در آن 176 نفر شامل شهروندان ایرانی، یعنی همه ی مسافران و خدمه ی پرواز جان باختند. مسئولان ایرانی یکی پس از دیگری در صحنه تلویزیون رسمی ناخوشنام ایران ظاهر شدند و سقوط هواپیما بر اثر اصابت موشک را تکذیب کردند و برای اثبات حرف خود دهها استدلال فنی در عرصه ی هوانوردی و نظامی و مهندسی و دیدبانی و فن آوری اطلاعاتی ردیف کردند.
اما بالاخره پس از سه روز، فرماندهی هوا – فضای سپاه پاسداران حقیقت را برملا کرد و تقصیر خود در شلیک موشک ها به خاطر یک اشتباه انسانی را بر عهده گرفت. افکار عمومی شاهد بودند که چگونه از 24 ساعت پیش از آن مقام های اکراینی، اروپایی و بخصوص کانادایی قاطعانه بر شلیک موشک ها تأکید کرده بودند. افکار عمومی به این باور رسید که فشار سیاسی بین المللی موجب شد که مسئولان نظامی، آنهم بسیار پر مدعا، خود تحویل گیر و قدرت نما اشتباه خود را گردن بگیرند و نتوانند خون این عزیزان جان باخته ی کانادایی و اکراینی و ایرانی و دیگر ملیت ها را نادیده بگیرند و سقوط را ناشی از نقص فنی یا گناه کاپیتان معرفی کنند.
در 21 و 22 آبان تظاهرات گسترده در دانشگاهها (صنعتی شریف، امیرکبیر، تهران، شهید بهشتی و چند شهرستان) علیه بی کفایتی، اشتباه کاری، دروغگویی و از بین رفتن جان 176 نفر انسان بی گناه و بی دفاع بر فراز نزدیکی فرودگاه تهران برگزار شد. شعارها، بجز محکوم کردن دولت و سپاه، شخص رهبری را هم، به عنوان فرمانده کل قوا و رهبر بلامنازع ایران، هدف گرفتند.
ماه های آبان و دی 1398 ماه های تولد فرزندان بعض فرو مانده در گلوی مردمی تحقیر شده، دروغ شنیده، تبعیض دیده و قربانی فساد و ملوک الطوایفی دسته جات و سر سپردگان گوناگون حاکمیت دینی که اساساً طرفدار و بهره بردار از نظام سرمایه داری خاص این کشور است، بود. واکنش های مختلف از بخش های مختلفی در جامعه صورت گرفته اند. گروه هایی مانند هنرمندان، که برای کشتار آبان 1398 پا به میدان اعتراض نگذاشتند یا به طور نیم بند خرده اعتراضی کردند، حالا برای سقوط هواپیمای اوکراینی اعتراض می کنند، مخالفت ها ابراز می دارند و شمار فزاینده ای از آنان از شرکت در مراسم ویژه ی دهه ی فجر، که حاکمیت آن را برای اعاده ی اعتبار خود – یعنی همان اعتباری که فقط در ظاهر و به زور گلوله به نمایش گذاشته بود – در کنار به دست و پا افتادن های دیگر لازم داشت، سر باز می زنند. دانشجویان را آرام و قرار نیست. جریانهای کارگری چنان که از بیانیه ها و گردآمدنها پیداست وضع فعلی را زیان مند و ناپایدار دانسته اند و بر سرعت حرکت خود افزوده اند. خیلی ها در انظار و مکان های عمومی نارضایتی و خشم خود را با یکدیگر در میان می گذارند. چنان که به روشنی شاهدیم زنان در تمامی این جریانها در صحنه ها حاضر و نیروبخشند.
جمهوری اسلامی به حیله های مختلف متوسل می شود تا خود را خونسرد و صاحب اختیار و پر قدرت نشان دهد. رؤسا و رده های بالای سیاسی، نظامی، امنیتی و قضایی – بگذریم که در این میان مجلس چیزی جز یک انار مکیده شده و تفاله مانده نیست مگر چند دانه نسبتاً سالم در آن – اینجا و آنجا علیه مردم به پا خواسته ی عراق و لبنان فریاد می کشند و آنها را مانند توده ی مردم ایران وابسته و سر سپرده و اشرار می خوانند. آنها اما نمی گویند که در میان آن مردم بخش زیادی از شیعیان و از کسانی که از حضور و مداخله ی آمریکا و ایران به تنگ آمده اند هم حضور دارند. جمهوری اسلامی در آن کشورها و در سوریه اعتبار پیشین خود را از دست می دهد و یک جمهوری مزاحم در کنار امپریالیسم تجاوزگر و سمج آمریکا تلقی میشود. در این کشورها نیز اعتبار ایران روز به روز محدود به گروه های موظف و مسلحی می شود که شاید اگر زمانی از استقلال مردم محروم حمایت میکردند و پشتیانی آنها را داشتند اکنون دیگر حضورشان موجه نیست یا حداقل به حد سابق موجه نیست.
در داخل، پس از کشتار آبان و حضور خشم و نفرت همگانی جمهوری اسلامی این شانس را آورد که قاسم سلیمانی، که به خاطر به ظاهر “ساده زیستی” و تبلیغ و اشاعه ی فکر “امنیت” خواهی مؤثر و قاطع و پیروزمندانه به نفع ایران محبوبیت نسبی داشت، به دستور ترامپ ترور شد. بی شک بخش نسبتاً مهمی از مردم عادی به احترام او به تشییع جنازه ی او آمدند. واضح بود که جمهوری اسلامی این فرصت را برای بسیج مردم و ایجاد فضای مطلوب، پس از آبان 98، از دست نمی دهد و نداد. بسیج، کارکنان سر به زیر و گوش به فرمان دولتی، نظامی ها، امنیتی ها و یاران مسجدها و خانواده هاشان سختگیرانه و با اصرار فرا خوانده شوند. بخشی از مردم داوطلب هم که از کار تجاوز کارانه ی ترامپ و تا حدی آمریکا، به خشم و خروش آمده بودند حضور یافتند – و این بخش خود انگیخته ی اخیر برای انقلابی های مترقی و مترصد البته مهم است.
با این همه، خروش اجتماعی ناشی از ترور سلیمانی فروکش کرد و به خصوص واقعه ی کرمان، یعنی کشته شدن بیش از 70 نفر در زیر دست و پا که از بی کفایتی و درهم گسیختگی دستگاه سیاسی و اداری و انتظامی جمهوری اسلامی حکایت داشت به این فروکش کمک کرد. برای خروشان سازی جریانهای اجتماعی، حاکمیت از رهبری گرفته تا فرمانداران و سپاهیان رده ی سرداری تا سرجوخگی فریاد وا انتقاما سر دادند. جامعه – و نه البته همه ی آن و از جمله خود ما و نیروهای آگاه چپ و آزادی خواه – به پشتوانه ی این فریاد به صحنه کشیده شده بودند. چیزی نگذشت که به تدریج مردم بیشتری حس کردند که چه تضاد فزاینده ای در جامعه وجود دارد: شماری به طور موظف به صحنه ها کشیده می شوند، شماری با درصد رو به تنزل و در حال حاضر بسیار محدود با عشق و علاقه و اعتقاد پا به میدان احترام به قاسم سلیمانی آمدند، شماری از حرکت قلدرانه ی آمریکا، که همه ی مخالفان و حتی منتقدان خود را به ترور و قانون شکنی متهم می کند، به خشم و خروش آمدند، شماری بی قضاوت ماندند، شماری از واقعه ذوق کردند زیرا برایشان هر ضربه ای به نظام، امری مثبت است – و اینها معمولاً از گروه های سلطنت طلب و مجاهد و لیبرال – آمریکایی و جز آن بودند، شمار محدودی نیز به تحلیل پرداختند و این محکومیت حرکت آمریکا و سلطه گری امپریالیستی را دلیل راه برای تأئید عناصر رده ی بالای نظام و قرار دادن آنها (از جمله سلیمانی) در رده ی سازندگان و مدافعان امنیت کشور – همان کشوری که در آن امنیت و ثبات و صلح از سوی دولت به شدت به خطر افتاده است – قرار ندادند.
بالاخره نوبت آن انتقام سخت فرا رسید. شلیک موشک به پایگاه مهم و سنگین و بسیار مقاوم عین الاسد همان انتقام سخت بود. نتیجه اما تخریب چند ساختمان سوله بود که تقریباً هیچ ارزش تدافعی برای ارتش آمریکا نداشت. شمار کشته ها و زخمی ها بنا به گزارش همه ی خبرگزاریها از خبرگزاری های وابسته به نیروهای نظامی ایران و یک خبرگزاری اسرائیلی (!) صفر بود. سپاه پاسداران و هواداران و نیروهای موظف وابسته به آن ادعا کردند که از کشته پشته ساخته اند و آمبولانس و هلی کوپتر امداد است که می آید و می رود و جنازه جمع می کند. آن دستگاه اسرائیلی نیز همین را گفت. اما ترامپ به طور “بسته”ای گفت به خیر گذشت و خبری نیست و واکنشی در کار نخواهد بود (او گفت “سو فار سو گود” یعنی تا این جا که اوضاع خیلی خوبه).
خلاصه برای مردم معلوم شد که انتقام از نوع سخت نبوده بلکه از نوع بسیار نرم بوده است. از صفت “بسیار” استفاده می کنیم برای آن که آشکار شد – و دولت ایران نیز به طور رسمی آن را اظهار داشت– که پیش از حمله – یعنی از 1 ساعت تا 8 ساعت قبل این موضوع به اطلاع رسیده است. ایران گفت فقط 1 ساعت قبل از حمله موضوع را به اطلاع عراق رسانده تا موازین بین المللی را رعایت کند. البته همه میدانیم که بر اساس همین موازین دولت عراق موظف به انتقال فوری خبر به فرماندهی نیروهای آمریکا در عراق بود. همه ی ما، اگر کمی سر رشته در امور نظامی داشته باشیم، می دانیم که یک ساعت برای جا به جایی نیروها و تجهیزات نظامی و انتقال به نقاط امن و غیر هدف وقت کافی ای است. بگذریم که شماری از محافل سیاسی و نظامی نیز از این که موضوع 8 ساعت قبل از حمله مستقیماً به اطلاع فرماندهی عراق رسیده است خبر دادند.
مردم بیشتری به گیج سری و سپس به خیل بی اعتمادی ها پیوستند تا این که موضوع سقوط هواپیما بر اثر شلیک موشک پیش آمد. نتیجه ی این کار کشته شدن 176 نفر ایرانی و افغانی و اکراینی و کانادایی و . . . بود. افکار عمومی و دل مردم بسیار بیشتر از آن 30 هزار نفر کشته شدگان سالانه تصادف های جاده ای جریحه دار شد. علت این تفاوت احساس مظلومیت و هدف قرارگیری بی رحمانه یا غیرمسئولانه ی مردم از سوی حاکمیتی بود که سالها کشتار زندانیان، اعدام مخالفان، کشتار ناراضیان در تظاهرات و اعتراض ها، تک تیرزنی به مرزنشینان، مجازات های سنگین حبس، شکنجه، اعدام قربانیان ناسلامتی اجتماعی، فساد و مال مردم خوری خونسردانه و وقیحانه و جز آن را در جامعه انجام داده و بر کرسی قدرت نشسته و دروغ گفته تهدید کرده است.
از همه مهم تر حضور پر هزینه ی نظامی در نقاط مختلف خاورمیانه بود که با رضایت مردم انجام نشد و تنها شخصیت مورد تأیید ضمنی آن، یعنی قاسم سلیمانی، هم با ترور ابر قدرت آمریکا از پا درآمد و حاصل آن باز کشته شدن دهها نفر زیر دست و پا، انتقام نرم، تبلیغات دروغین و در انتها اشتباه زنی موشکی به هواپیمای بی دفاع در آسمان در نزدیکی فرودگاه عمومی اصلی کشور (فرودگاه امام) بود. افکار عمومی به ویژه در میان جوانان و دانشجویان چنان جریحه دار شد که به نظر نمی رسد خشم آنان اگر هم فرو خفته شود پایان یابد و دوباره در جایی و به گونه ای و در زمانی نه چندان دور سرباز نکند. این که هنرمندان و گروه های روشنفکری به میدان اعتراض خفیف و بی سابقه آمدند و مثلاً از شرکت در جشنواره دولتی انصراف داده اند، در حالی که در برابر کشتار آبان همین سال سکوت کرده بودند، البته که جا برای نقد همه ی دیرآمدگان و فرصت جویان باقی می گذارد، اما این علامت را هم می دهد که گویا در پای حصار قلعه ی ترک خورده ی حاکمیت مقتدر آب افتاده است.
فریاد جوانان، بلافاصله پس از ظاهر شدن سردار مسئول هوا-فضای سپاه در تلویزیون و اعلام این که هواپیما را به اشتباه خودمان زده ایم – و به طور ضمنی یعنی این تاکنون همه ی مسئولان بله قربان گوی بی خاصیت پیشین کشکی حرف می زدند، نشان از نفرت آنان از بازیگران این “دوره ی مطلا” دارد. اینان برخلاف “بازیگران دوره ی طلایی” اوایل قرن خورشیدی حاضر (که علی دشتی شرحشان را در چند کتاب نوشته بود) سیاستمداران قلابی و فرصت طلب و طماع زمانه ای هستند که به عنوان طلا جا زده می شوند. فریاد جوانان علیه حاکمیت و دروغگو و بی شرف خواندن عناصر اصلی آن و خواستار شدن پرطنین استعفای رهبری، البته که تحت تأثیر جو دل شکسته ی عاطفی – ملی ناشی از موشک پرانی (یک یا دو موشک) و سقوط تراژیک هواپیما بود، اما ریشه در آن نداشت. رابطه ی این حرکت با سقوط هواپیما همانند رابطه ی قیام اعتراضی آبان با افزایش بهای بنزین بود. وقتی تقریباً معلوم شد که نه یک موشک بلکه دو موشک، نه در فاصله ی 10 ثانیه بلکه 30 ثانیه از یکدیگر شلیک صورت گرفته است خشم مردم فزونتر و فریاد جوانان بلندتر و بی اعتمادی به حاکمیت عمیق تر شده است. دیگر “بغض های غریبانه” در گلو حلقه نمی زنند. خشم فروخفته فریاد شد تا نوبت به پا به میدان گذاشتن آیت اله خامنه ای، رهبر بلامنازع و مسئول همه ی وقایع سیاسی و اقتصادی و نظامی کشور رسید.
در نماز جمعه 27 دی، آیت اله خامنه ای پس از 8 سال، در هیأت امام جمعه، پا به مصلای تهران گذاشت. چیزی در حدود 1/5 میلیون نفر نمازخوان مؤمن، حامیان معتقد نظام و از همه مهم تر نیروهای خوانده شده از گروههای اجتماعی تسیلم و شبه تسلیم شده به صحنه آمدند و با فریادهای پر شور همیشگی رهبر همیشگی را استقبال کردند تا او حرفهای همیشگی را برای باورمندان همیشگی بازگو کند؛ او هم گفت و ما هم از متن سخنان ایشان با خبریم. خلاصه ی صحبت او این بود:
سردار سلیمانی که یک فرمانده مؤثر در منطقه ای بود که ایران در آن حضور نظامی دارد و به جز آن نماد قدرت نظامی، حضور سیاسی، بقای نظام، تضمین، رهبری و سلطهی ایدئولوژیک بود، یک شهید تمام قامت است، بی نظیر است، یادش گرامی است و خاطره اش مایه ی ادامه ی حضور مقتدرانه ی نظام است. آمریکا، که با اقدامی تروریستی ( و واقعاً تروریستی) او را از پای درآورده است دشمن است و جنایتکار و رهبرانش دلقکاند و نظامش شکست خورده است.
نکته ی دوم باز تأکید بر آن انتقام نرم سخت آذین شده بود که پیروزی حیثیتی آن برای نظام سلیمانی پرور و سلیمانی پناه بسی بالاتر از پیروزی نظامی آن بود؛ پیروزی ای که دیگر در پرده ی استتار و نادرست نمایی پوشانده شد زیرا اصلاً چیزی نبود. نه نامی از له شدگان بی تقصیر زیر دست و پا نه اشاره ای به رنج و فقر مردم، نه حرفی از شهیدان کوچه، نه خبری از آثار تحریم ویرانگر و نقد آمریکا از زاویه ی امپریالیستی-کاپیتالیستی نه اشاره ای به خشم مردم و نه چیز دیگر. فقط هم دردی ای تقریباً سطحی با بازماندگان هواپیمای موشک خورده از سوی سپاه، آنهم برای آن که پیش شرطی باشد برای قهرمان سازی آن چند بازمانده ای که اینجا هم عزیزانشان را داده اند تا نظام باقی بماند و سر رهبر به سلامت باشد. این هم نشان داده شد که سیاست کلی نظام بر مدار حفظ وضع موجود می چرخد. در این وضع قوت قلب نظامی، آمادگی برای سرکوب اعتراض های مردم، راه گشایی برای مذاکره های پنهان و نامستقیم و بدل کارانه و بالاخره برگزاری انتخاباتی که به نوعی پر شور باشد، مورد نیاز بسیار جدی حاکمیت است. و به گمان ما راه حل اجتماعی در مقابل آن، اعتماد به نفس فعالان، هم بستگیهای امن و با برنامه، آگاهی رسانی در برابر ریا و دروغ و پرهیز دادن جامعه از شرکت در انتخابات است.
در پایان مردم دانستند که هیچ قصدی برای ریشه کنی ساختار فریب و ریا و سرکوب و فساد فعلی در کار نیست. امیدهای حاکمیت به بقا است و به ادامه ی اقتدار نظامی و دشمن جویی و سرکوب معترضان و باقی ماندن فساد و دروغ. اما اگر ما سوسیالیست ها شاهد “خوشه های خشم” و فوران دوباره هستیم از آن رو است که صداهایی را میشنویم. ما باید در برابر سیاست های مکارانه، سرکوب های جدید داخلی و مداخله های خرابکارانه و سلطه جویانه ی امپریالیستی هوشیار باشیم. ما صدای پای طوفان را می شنویم و برآنیم که این تندر در این شرایط سر خاموش شدن ندارد.