مارس 23, 2020
“او را به خاک نخواهم سپرد”؛ در سوگ دوست عزیزم دکتر فریبرز رئیس دانا – شعری از سعید سلطانی طارمی
بهار پشت در است
او را
در جلگه های خاطر بی مرگم
خواهم کاشت
تا زندگی،
امید
و آزادی
از رنگ های تازه ی گل هاش
سر بر زنند.
او را به خاک نخواهم سپرد
در سوگ دوست عزیزم دکتر فریبرز رئیس دانا
سعید سلطانی طارمی
ایستاده در دور دستِ پیراهن
جنازه ای تابان
که زنده تر از هابیل
فریاد می زند:
فرزندان من!
عدالت را
و عشق به آزادی را
هرگز به خاک نسپارید.
ایستاده در دوردست کفن
جنازه ای تابان
که زنده تر از هابیل
با شکسته های سرش آواز می خواند:
فرزندان من!
امید را که ریشه ی هستی
و زندگیست
هرگز به خاک نسپارید.
و من
در دره ای که آفتابش آلوده بود
به کلاغی که خود را به خاک می سپرد
گفتم:
زحمت نکش
آموزه های تو
دیگر به کار نمی آیند.
و من
او را به آب نخواهم سپرد
به آتش نخواهم سپرد
به باد نخواهم سپرد
حتی او را
به خاک نیز نخواهم سپرد.
بهار پشت در است
او را
در جلگه های خاطر بی مرگم
خواهم کاشت
تا زندگی،
امید
و آزادی
از رنگ های تازه ی گل هاش
سر بر زنند.
۲۷/۱۲/۹۸