آوریل 22, 2020
بیژن جزنی در متن آثارش، “به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد شهادت رفیق بیژن جزنی و یارانش”
خصلت بندی سرمایه داری ایران توسط جزنی بهترین، جامع ترین و مستدل ترین تحلیل از وضعیت جامعه ایران در آن دوره بود و بخش هایی از این خصلت بندی مثل نقش بوروکراسی و رانت نفتی-دولتی و خصلت دیکتاتوری ذاتی بورژوازی مرتجع ایران هنوز به قوت خویش باقی است. کتاب «طرح جامعه شناسی و مبانی استراتژی جنبش انقلابی ایران» (بخش اول اقتصادی) را باید یک شاهکار به حساب آورد که با توصیف دقیق خصوصیات سیستم اقتصادی-اجتماعی مستقر در ایران، تقسیم بندی کم نظیری را از بورژوازی کمپرادور داخلی به مثابه طبقه حاکم ارائه میدهد.
بیژن جزنی در متن آثارش
“به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد شهادت رفیق بیژن جزنی و یارانش”
زمینه اجتماعی- تاریخی ظهور مبارزه ی مسلحانه
اختناق و سرکوب حاکم بر فضای سیاسی پس از کودتای 28 مرداد مهر پایانی بر فعالیتهای علنی سازمانهای سیاسی حاضر در صحنه سیاست ایران زده بود و از گروه هایی که به نوعی می توانستند مقاومت را به اتکای نیروهای تشکیلاتی در سطح جامعه به جنبشی توده ای تبدیل کنند، فرصت تجدید سازمان را گرفت. اما از طرف دیگر زمینه های ذهنی مناسبی را برای نقد دستاوردها و عملکردهای یک دهه ی چپ (حزب توده به عنوان سازمان چپ با حوزه ی نفوذ گسترده ی حاضر در عرصه سیاست آن سالها) فراهم آورد.
جزنی شرایط حاکم بر فضای سیاسی ایران را چنین توصیف میکند:
«… از آن پس حزب توده {…} قادر نبود در جریان سیاسی نقش مؤثری ایفا کند. این دگرگونی موجب شد که جنبش طبقه کارگر آن یکپارچگی خود را از دست بدهد و جای پیشاهنگ طبقه، یعنی سازمانی که از عناصر پیشرو طبقه کارگر و دیگر عناصر پیشرو (که ایدئولوژی طبقه کارگر را پذیرفته اند بوجود آمده و با توده ها ارتباط داشته و آنها را رهبری کند) در جامعه ما تا به امروز خالی بماند.{…} دستگاه حاکمه و سازمان پلیسی و نظامی از این فرصت استفاده کرده و امکان رشد و پیدایش سازمان های سیاسی را به نحوی که بتواند چنین خلأیی را پر کنند از بین بردند.» (به نقل از: نادری، محمود، «چریکهای فدایی خلق»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 35)
خود جزنی در این دوران دستکم پنج بار دستگیر شد:
- آذر ماه 1332 به اتهام فعالیت سیاسی از طریق فرمانداری نظامی بازداشت شد.
- پاییز 1333 از سوی دادستانی نظامی تهران احضار و در دادگاه به شش ماه حبس قطعی محکوم شد.
- 20 بهمن 1339 در دانشگاه تهران دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل می شود و دو ماه حبس میکشد.
- اول بهمن 1340 نیروهای نظامی به طور سازمان یافته و بر اساس یک برنامه ی از پیش طراحی شده تظاهرات دانشجویان در محوطه ی دانشگاه تهران را مورد حمله قرار دادند و او در جریان وقایع مضروب و سپس دستگیر شد.
- اول خرداد 1343 به دلیل مشارکت در تهیه و توزیع نشریه «پیام دانشجو» دستگیر میشود و 9 ماه را در زندان میگذراند.
به این ترتیب بی عملی سیاسی حزب توده ایران از یک سو و خفقان سیاسی ای که اجازه هیچ گونه فعالیت مسالمت آمیزی را نمیداد زمینه را برای ظهور افکار و جنبشهای رادیکال فراهم کرد. جزنی و ظریفی در جزوه ی «مسائل جنبش ضداستعماری و آزادیبخش خلق ایران و عمده ترین وظایف کمونیستهای ایران در شرایط کنونی» عملکرد حزب توده را مشمول 6 نقد میدانند (به نقل از: «بنیادها و سیر اندیشه چریک های فدایی (1357-1346)»/ مهرداد وهابی – ناصر مهاجر، از کتاب «راهی دیگر-جلد اول»، گردآوری و ویراست: تورج اتابکی و ناصر مهاجر، نشر نقطه، ص: 18-17):
- عدم درک صحیح از رابطه ی اصولی انترناسیونالیستی و ایجاد مناسباتِ نادرست با حزب کمونیست دولت شوروی.
- نشناختن شرایط اجتماعی و تاریخی ایران و بی توجهی فاجعه آمیز به مبارزه ی ضدامپریالیستی.
- موضعگیری نادرست و زیانبخش علیه مصدق و جبهه ی ملی که رهبری جنبش ضدامپریالیستی را به عهده گرفته بود. به طرزی که تا پیش از 30 تیر 1331 اسیر چپ روی کودکانه بود و پس از آن اسیر راست روی.
- ضعف، محافظه کاری و تردید مرگبار در مقابله با کودتای 28 مرداد.
- ناشایستگی رهبری در مقابل دشمن که به صورت ضعف و تسلیم شدن ظاهر شد.
- ادامه ی ضعف ها و انحراف ها در بقایای حزب توده در خارج و داخل کشور.
در این میان پیروزی جنبش 26 ژوئیه به رهبری فیدل کاسترو در سال 1959 در کوبا و به دنبال آن آغاز فصل جدیدی در مبارزات رادیکال استقلال طلبانه و ضدآمریکایی در آمریکای لاتین و موازی با آن انقلاب الجزایر و نبرد دستجات چریکی در ویتنام -که مهمترین جبهه ضدامپریالیستی را بوجود آورده بود- و جنبش فلسطین، تحسین همه مبارزین جهان و از جمله مارکسیست های ایرانی را برانگیخته بود و «تمام پروسه های انقلابی جهان مبارزه مسلحانه را تأیید میکرد.» (بیژن جزنی، «نبرد با دیکتاتوری»، ص68)
پذیرش راه قهرآمیز از نظر جزنی «صرفا مسئله ای تاکتیکی» نبود، «بلکه واجد ارزش های بسیار مهم استراتژی» بود؛ چراکه روشن می سازد افراد «در جهت استراتژی عمومی انقلاب» قرار دارند یا در مقابل آن. (بیژن جزنی، «مسایل جنبش ضد استعماری و…»، برگرفته از پایگاه اینترنتی، ص17) به عبارت دیگر قبول یا رد مبارزه قهرآمیز روشن میسازد «که آیا انقلابی هستیم یا ضد انقلابی».
معنای پراکسیس در نبرد
جزنی و احمدزاده برای جبران رخوت و سستی «خلقها» -که نتیجه «خشونت دولت پلیسی» حاکم و سرکوب سیاسی وحشتناک است- بر عنصر «پراکسیس» به عنوان محرک جنبش انقلابی ای که آنان میبایست آغاز می کردند، تأکید داشتند. جزنی پراکسیس را «تقدم عمل» در شکل گیری نظریه و فکر میدانست:
«در جنبش نسبتا جوان و ناپخته ی ما، خطاست اگر کسی انتظار داشته باشد که ما در عمل و نظر بی اشتباه باشیم. حتی برای ما به مراتب بدتر است که گرفتار جزمیت درباره ی طرحها و نقشه هایمان شویم. برای ما نترسیدن از عمل و اظهار نظر، عرصه ای برای سعی و خطا میآفرینند تا شرایط موجود را شجاعانه و صادقانه تغییر دهیم و ابزاری تدارک میبیند تا به تاکتیک های کاملا درست خود دست یابیم. در واقع فقط از طریق عمل است که می توانیم نظریه ها و افکارمان را بسط دهیم و تصحیح کنیم. مشغول شدن به چرخ نخ ریسی نظریه بافی، ترس از عمل و غرق شدن در ورطه مباحث استراتژیک محض، ما را فقط به محافظه کاری فرصت طلبانه سوق خواهد داد.» (بیژن جزنی، «پیشاهنگ و توده»، ص 4-5)
هرچند که جزنی بی توجهی به وحدت ایدئولوژیک و کار تئوریک را به زیان همه نیروهای خلق در آینده میداند (بیژن جزنی، «پیشاهنگ و توده»، ص21) اما در نهایت تقدم ویژه ای را برای عمل قائل است چنانکه با مقایسه نظریه بافی با عمل نخ ریسی، بر ضرورت عمل سیاسی (قهرآمیز) بیش از پیش تأکید میکند. وی به نقل از مائو میگوید «تنها از طریق حضور و مشارکت در انقلاب و تجربه ی بی واسطه ی آن است که دانش و روش انقلابی به دست میآید» (بیژن جزنی، پیشاهنگ و توده، ص4). جزنی با بیان این که متوجه شده است که «هدف همه جنبشهای انقلابی-مسلحانه، قیام علیه دشمنان مردم است نه افزایش آگاهی سیاسی در تک تک افراد ملت» عملا بر گزاره ی «تقدم انکار ناپذیر پراکسیس -به مثابه عمل سیاسی صرف- بر تئوری» مهر تأیید میزند.
پیشاهنگ و توده
«نمی شود با عده ی کمی انقلاب کرد ولی به هر حال تدارک انقلاب را میشود دید»؛ با چنین نتیجه گیری ای است که جزنی وظیفه پیشاهنگ را «تدارک قهرآمیز انقلاب می داند»، چرا که «اعمال قهر انقلابی در این شرایط از تاکتیک هایی تشکیل میشود که تنها جریان های سازمان یافته و پیشرو می توانند آنها را به کار بندند. مبارزه چریکی شهری و هسته های چریکی در مناطق روستایی در این مرحله پیشاهنگ را در بر میگیرد نه مردم را». به زعم جزنی و احمدزاده در شرایطی که انقلاب سفید و اصلاحات ارضی مناسبات اقتصادی-اجتماعی داخل را دگرگون کرده بود و به واسطه دیکتاتوری توده های تحت ستم از حرکت وا مانده بودند، تنها حضور پیشاهنگی از خود گذشته و جان بر کف که با برافروختن آتش مبارزه مسلحانه وارد عرصه نبرد شود می توانست توده ها را از حالت خمودی و خموشی بیرون آورده و به سان «موتور کوچکی»،«موتور بزرگ» توده را به حرکت در آورد. با این همه جزنی از همان ابتدای گرایشاش به مبارزه مسلحانه، نظر به نارضایتی کارگران و خلقهای تحت ستم و اعتراضات پراکنده و سازمان نیافته ی ایشان، هشدار میداد که «روشنفکران جوان از نقش مهم نیروهای زحمتکش در تحقق انقلاب بیخبرند و فراموش میکنند که آنها فقط میتوانند چاشنی دینامیت انقلاب باشند، نه همه ی قدرت انفجار.» (به نقل از: «بنیادها و سیر اندیشه چریک های فدایی (1357-1346)»/ مهرداد وهابی – ناصر مهاجر، از کتاب «راهی دیگر-جلد اول»، گردآوری و ویراست: تورج اتابکی و ناصر مهاجر، نشر نقطه، ص: 29)
تئوری خلق/ امپریالیسم
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، اولین جریانی بود که واژه «سرمایه داری وابسته» را در جنبش چپ ایران متداول کرد و بیش از هر جریان دیگر چپ در ایران آن را به طور سیستماتیک به کار گرفت. اگر تا پیش از انقلاب 57، بورژوازی ایران را به ملی و کمپرادور تقسیم می کردند، پس از انقلاب واژه کمپرادور را به کناری نهاده و بورژوازی وابسته را به کار گرفتند. با پذیرش مقوله ی بورژوازی وابسته به مثابه اساس تئوریک تحلیل، تقسیم بندی جامعه نیز بر اساس معیار «وابستگی» انجام گرفت: بورژوازی ملی، دهقانان کارگران، خرده بورژوازی شهری در صف خلق قرار گرفتند و استثمارکنندگان وابسته به امپریالیسم مسلط بر ایران در صف ضد خلق. جزنی در تاریخ سی ساله مینویسد:
«… {خلق} یعنی طبقه کارگر، بقایای بورژوازی ملی (که احمدزاده از آن با عنوان بورژوازی ملی ضعیف شده یاد می کند)، خرده بورژوازی و دهقانان که به صورت دو جناح سیاسی جنبش طبقه کارگر و جنبش ملی در جنبش رهایی بخش تجلی پیدا میکند؛ {و ضد خلق} یعنی امپریالیست های حاکم و بورژوازی کمپرادور که به صورت اعمال نفوذ سیاسی/اقتصادی و نظامی امپریالیست ها، {در قالب} حاکمیت رژیم تجلی میکند» (بیژن جزنی، تاریخ سی ساله ی ایران، ص78).
اگر جزنی تضاد خلق با امپریالیسم را یکی از چند تضاد عمده ی داخلی میدانست و در کنار آن از تضاد خلق با استبداد داخلی نیز به صورت جداگانه یاد میکرد -چه اینکه او بر خلاف احمدزاده برای دیکتاتوری شاه در خصوص تصمیم گیری در مورد مسائل داخلی تا اندازه ای استقلال قائل بود- احمدزاده اما وابستگی به امپریالیسم را تنهاترین و در عین حال عمده ترین تضاد موجود ارزیابی میکرد چنانکه در«مبارزه مسلحانه…» مینویسد:
«در حقیقت با استقرار سلطه امپریالیسم تمام تضادهای درونی جامعه تحت الشعاع یک تضاد قرار گرفت. تضادی که در مقیاس جهانی گسترش دارد، تضاد خلق و امپریالیسم {…} هر گونه تحولی میبایست این تضاد را حل کند و حل این تضاد یعنی استقرار حاکمیت خلق و سرنگونی سلطه امپریالیستی».
بر همین اساس احمدزاده معتقد بود برنامه اصلاحات ارضی عمدتا به دلیل مداخله و فشار امپریالیسم به شکل دخالت آمریکا به جامعه تحمیل شده است. از اینرو بورژوازی کمپرادور را متحد نزدیک بورژوازی بین المللی می دانست و به همین خاطر آن را عمدتا امپریالیستی می دانست. جزنی اما بر خلاف احمدزاده عقیده داشت که هم عامل داخلی و هم عامل خارجی در بروز اصلاحات نقش داشته است؛ عامل داخلی این بوده که مناسبات اجتماعی-اقتصادی پیشا سرمایه داری در اواخر دهه 1330 به نقطه بحرانی رسیده بوه است. همان طور که مشاهده میشود بر خلاف احمدزاده امپریالیسم برای جزنی جایگاه ثانوی دارد، یا دقیقتر بگوییم، او وابستگی رژیم به امپریالیسم را مساوی با یک دست نشاندگی بی هیچ اختیار و ابتکار عمل نمی دید. در جزوه ی «آنچه یک انقلابی باید بداند؟» (1348) که به نام رفیق صفایی فراهانی منتشر شد اما در اصل حاصل گفتگوی جمعی درون سازمانی و در میان گذاشتن آن از طریق نامه نگاری با جزنی در زندان بود و جزنی آن را نوشت (همچنین حُکم مانیفست گروه «جزنی-ظریفی» را داشت)، پیرامون تحلیل امپریالیسم چنین می خوانیم:
«این اشتباه است که دستگاه حاکمه را صرفا نوکر جیره خوار و گوش به فرمان امپریالیسم بشناسیم. این مجموعه ی اداری و سیاسی ضمن داشتن وابستگی های طبقاتی، منافع و مصالحی دارد که آنها را به امپریالیسم وابسته کرده است. می دانیم که دستگاه حاکمه-ی ایران به یک امپریالیسم وابسته نشده است. امپریالیسم-های آمریکایی و انگلیسی، همراه دیگر امپریالیستها در دستگاه حاکمه نفوذ داشته و به سهم خود در ایران منافع و مصالحی دارند. دستگاه حاکمه ثبات و بقای خود را در یک بندبازی ماهرانه بین قدرت های امپریالیستی حفظ کرده و … عوامل متعدد دیگری را در حفظ تعادل خود به کار میگیرد.» (به نقل از: «بنیادها و سیر اندیشه چریک های فدایی (1357-1346)»/ مهرداد وهابی – ناصر مهاجر، از کتاب «راهی دیگر-جلد اول»، گردآوری و ویراست: تورج اتابکی و ناصر مهاجر، نشر نقطه، ص: 25)
جزنی با وجود آنکه به عمده بودن تضاد خلق با امپریالیسم اذعان داشت اما معتقد بود که ممکن است در شرایط معینی گاهی تضادهای فرعی برجسته شوند؛ از اینرو بر روشنفکر انقلابی است که با شناخت شرایط و تشخیص تضادها در هر مرحله نسبت به تعیین تاکتیک متناسب مبادرت ورزد:
«… در جامعه ما، تضاد خلق با امپریالیسم و متحد اجتماعی آن، یعنی بورژوازی وابسته (کمپرادور) به خصوص جناح و قشر بورژوازی وابسته اداری و نظامی که به صورت دستگاه حاکم ظاهر میشود، در حال حاضر تضاد عمده است. احتمال دارد که یک تضاد فرعی در شرایط معینی رشد کرده و برای مدتی تبدیل به تضاد عمده شود. مثلا در عراق تضاد خلق کرد با رژیم عراق، تضادی است درون خلقی و فرعی، ولی شرایط و موقعیت معینی باعث شده تا این تضاد در جامعه عراق دیگر تضادها را تحت الشعاع خود قرار داده و دیگر تضادها و جنبشها و نیروهای مربوط به آن در پشت این تضاد موضعگیری کرده و از این کانال عمل کنند. {…} پر بها دادن به یک طرف تضاد و نادیده گرفتن طرف دیگر، ندیدن حرکات و استعدادهای نهفته و پنهان در یک طرف تضاد، ما را به اپورتونیسم سوق میدهد.» (بیژن جزنی، «طرح جامعه شناسی و…»،ص7)
اگر جزنی ارتجاعی بودن بورژوازی داخلی را به سبب استثماری که از توده های مردم می کرد، میدانست برای دیگر اعضا -که نظرات احمدزاده را می پذیرفتند- این ارتجاع صرفا به سبب وابستگی بورژوازی به امپریالیسم بود. در حالی که جزنی در مقالات خویش -آن هم در سالهای 53-54 خطر رشد و نیرو گرفتن نیروهای مذهبی در بین توده های مردم را به هم مسلکان خویش گوشزد میکرد و بر ضرورت حفظ مواضع ایدئولوژیک و مرزبندی ها تأکید کرده بود و نیز از بعد از فردای 57 -و چه بسا بسیار قبل تر از آن- بر همگان واضح بود که جریان ارتجاع مذهبی عملا دستگاه قدرت را قبضه کرده و با هیچ کس شوخی ندارد. جزنی در مقاله ی «مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی» با بیان شرح مختصری از چگونگی بوجود آمدن اسلام و تکامل آن در طول تاریخ به ذکر تناقضات آشکار آن با مارکسیسم-لنینیسم می پردازد و از این طریق ماهیت دوگانه و متناقض کسانی که میکوشند خود را مذهبی مارکسیست معرفی کنند (نظیر مجاهدین خلق) را رو میکند. جزنی در همین مقاله با اشاره به واقعه 15 خرداد «خلأ رهبری» را عاملی معرفی میکند که به آیت الله خمینی و گروههای مذهبی امکان داد از فرصت استفاده کنند و رهبری جریان را به دست بگیرند. جزنی در«طرح جامعه شناسی و…» در خصوص روی کار آمدن آیت الله خمینی چنین هشدار می دهد: «با این پیشینه، خمینی از محبوبیت بی سابقه ای در میان توده ها، به ویژه صاحبکاران خرده بورژوا، برخوردار است و با امکاناتی که برای فعالیت نسبتا آزاد سیاسی در اختیار دارد، از شانس بی سابقه ای برای موفقیت برخوردار است.»
و دقیقا متناسب با همین نگاه تحلیلی به «نسبت دیکتاتوری داخلی با امپریالیسم» بود که هسته ی اولیه ی فدائیان پایه گذار ایده ی ایجابی جمعی و دموکراتیکی در داخل بودند که شاید تنها ماترکی بود که فدائیانِ اکثریت در سالهای پس از انقلاب مبادرت به حفظ آن کردند: پیش به سوی جمهوری های خودمختار خلقهای ایران. در همان جزوه ی «آنچه یک انقلابی باید بداند» می خوانیم:
«کشور ما خلقهای چندی را در مرزهای خود جا داده و ملت ما به زبانهای مختلف گفتگو میکند. برخورد شجاعانه با این مسئله و حل قطعی آن تنها راهی ست که وحدت ملی را استحکام بخشیده و مشکلات را برای همیشه حل میکند. اکنون کشورهای متعددی هستند که از حداکثر وحدت ملی برخوردارند در حالی که از خلقهای گوناگون و ایالات و جمهوری های خودمختار یا فدراتیو تشکیل شده اند.» (به نقل از: «بنیادها و سیر اندیشه چریک های فدایی (1357-1346)»/ مهرداد وهابی – ناصر مهاجر، از کتاب «راهی دیگر-جلد اول»، گردآوری و ویراست: تورج اتابکی و ناصر مهاجر، نشر نقطه، ص: 27)
مبارزه مسلحانه و آغاز انقلاب؟
خصلت بندی سرمایه داری ایران توسط جزنی بهترین، جامع ترین و مستدل ترین تحلیل از وضعیت جامعه ایران در آن دوره بود و بخش هایی از این خصلت بندی مثل نقش بوروکراسی و رانت نفتی-دولتی و خصلت دیکتاتوری ذاتی بورژوازی مرتجع ایران هنوز به قوت خویش باقی است. کتاب «طرح جامعه شناسی و مبانی استراتژی جنبش انقلابی ایران» (بخش اول اقتصادی) را باید یک شاهکار به حساب آورد که با توصیف دقیق خصوصیات سیستم اقتصادی-اجتماعی مستقر در ایران، تقسیم بندی کم نظیری را از بورژوازی کمپرادور داخلی به مثابه طبقه حاکم ارائه میدهد. او با تقسیم بورژوازی کمپرادور به اداری، تجاری، صنعتی، مالی و کشاورزی یادآور میشود که این شکل -و نه قشر- از بورژوازی توانسته است با به تحلیل بردن قشر بورژوازی ملی در خود و نیز الغای مناسبات فئودالیسم از طریق اصلاحات ارضی اختلافات طبقاتی را کاهش دهد. بر این اساس او معتقد بود که شرایط عینی انقلابی وجود ندارد. این در حالی بود که مخالفان نظر جزنی -و در صدر همه آنها احمدزاده- بر دو موضوع عمده تأکید می کردند:
- وضعیت انقلابی و شرایط انقلابی
- شیوه ی مبارزه
احمدزاده معتقد بود فقدان جنبش خودانگیخته از سرکوب خشن و طولانی مدت و ضعف نیروهای انقلابی ناشی می شود و شرایط عینی انقلاب از بین نرفته و همچنان وجود دارد؛ در نتیجه تنها عامل دیگر مورد نیاز برای انقلاب، تهاجم پی در پی به دیکتاتوری است، و از آنجایی که تنها «موتور کوچک» مسلح است میتواند «موتور بزرگ»، یعنی توده ها را به حرکت درآورد و به این ترتیب با کمک یکدیگر رژیم شاه را که صرفا آلت دست و آفریده امپریالیسم است، سرنگون کنند. از نظر احمدزاده بی اعتقادی به وجود شرایط عینی انقلاب نشانه بارز فرصت طلبی (اپورتونیسم) و تجدیدنظرطلبی (رویزیونیسم) است.
تز احمدزاده و پویان مبتنی بر تشکیل یک ارتش خلقی بود که راه را برای شورش های خودانگیخته هموار می ساخت. تز تشکیل ارتش خلقی نخستین بار توسط ژنرال جیاپ -فرمانده و استراتژیست مشهور ارتش آزادی بخش ویتنام موسوم به ویت مین- مطرح شد و عمدتا در بین مائوئیست ها طرفدار داشت. احمدزاده معتقد بود اصلاحات ارضی سبب افزایش اختلاف طبقاتی شده است؛ در حالی که جزنی بر این نظر بود که اصلاحات اختلافات و تضادهای طبقاتی را در دهه 1340 کاهش داده است و به همین سبب وضع عینی انقلاب وجود ندارد. او در ضمن یادآور می شد که شکل گیری شرایط عینی انقلاب به اراده و عمل پیشاهنگ ارتباطی نخواهد داشت، بلکه نتیجه فرآیند سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و ذهنی است. بنابراین مبارزه مسلحانه که از سوی پیشاهنگ انجام میشود نه شروع انقلاب است و نه خود به خود میتواند به انقلاب بینجامد. این در حالی است که به زعم احمدزاده آغاز مبارزه مسلحانه مترادف بود با آغاز انقلاب. این اختلاف فکری تا به آنجا رسید که جزنی در واقع کتاب «نبرد با دیکتاتوری» را بدون آنکه نامی از احمد زاده یا طرفدارانش ببرد در جواب «مبارزه مسلحانه؛ هم استراتژی هم تاکتیک» احمدزاده نوشت:
«… هنگامی که ما می شنویم با آغاز مبارزه مسلحانه انقلاب شروع شده است، ناگزیریم اعتراف کنیم که معتقدان به این مطلب، دو چیز را نمی شناسند: اول مبارزه مسلحانه را در مرحله فعلی و دوم انقلاب را به طور عام و انقلابی را که ما در پیش داریم به طور خاص.» (بیژن جزنی، نبرد با دیکتاتوری، ص117)
البته در نظر جزنی اینکه شرایط عینی انقلاب فرا نرسیده دلیلی نبود بر اینکه مبارزه هم نباید آغاز شود چرا که معتقد بود «از آنجا که این مبارزه ضرورت تدارکاتی دارد، لازم نیست شرایط لازم برای انقلاب آماده باشد تا پیشاهنگ حق داشته باشد دست به اعمال قهر بزند.» (بیژن جزنی، نبرد با دیکتاتوری، ص38)
اختلاف در تاکتیک ها
تفاوت دید جزنی و احمد زاده در تحلیل شرایط حاکم شده پس از اصلاحات ارضی به نوبه ی خود موجب تفاوت در اتخاذ روشهای متفاوت در مبارزه چریکی شد. جزنی چپ روی های احمدزاده در تأکید بیش از حد بر مبارزه چریک شهری بدون توجه به دیگر تاکتیک ها را در فهرست «عمده ترین نمودهای ماجراجویی در درون جنبش مسلحانه» قرار میداد و معتقد بود «پر بها دادن به اثر تهییج کننده تاکتیک ها و بی توجهی به تاکتیک هایی که می بایست حمایت مادی توده ها را از جنبش سازمان دهد پدیدهای است که رشد آن میتواند جنبش را به جدایی از توده کشانده آن را ناکام گرداند.» (بیژن جزنی، چگونه مبارزه مسلحانه تودهای میشود، ص 38)
جزنی در تقبیح خصلت های ماجراجویانه تا به آنجا پیش میرفت که چپ جدید و پیغمبران آن در اروپا -که مشخصا از سارتر و مارکوزه در جنبش مه 68 فرانسه نام میبرد- را بخشی از موج فکری و سیاسی خرده بورژوازی به حساب می آورد و نسبت به اثرات تخریبی آن در جنبش رهاییبخش داخلی هشدار میدهد؛ و در مقابل از مارکسیسم-لنینیسم اصیل به مثابه ایدئولوژی طبقه کارگر یاد میکند (بیژن جزنی،پیشاهنگ و توده، ص41). در توضیح عمده ترین نمودهای ماجراجوئی در درون جنبش است که جزنی اندکی از تفکرات پراگماتیستی پیشین خود فاصله میگیرد و ما با جزنی جاافتاده تر به عنوان یک تئوریسین تمام عیار و نه یک چریک پر شور انقلابی که تمام دغدغه اش به دست گرفتن اسلحه است روبرو میشویم. چنانکه مینویسد:
«کم بها دادن به تئوری انقلابی، توجه یک جانبه به پراتیک، آنهم شکل محدودی از پراتیک، نمود دیگری از گرایش های ماجراجویانه در جنبش است. توجه یک جانبه به مسائل تاکتیکی و بی توجی به مسائل استراتژیک، پدیده ی دیگری از این گرایشها است. {…} تأکید مطلق روی تاکتیک مسلحانه، آنهم تاکتیک های معینی از مبارزه چریک شهری، دگم ساختن از این تاکتیک ها و کم بها دادن به تاکتیک های دیگر در کنار تاکتیک های مسلحانه، نمودی از گرایش به ماجراجویی است.» (بیژن جزنی،پیشاهنگ و توده، ص42)
بر اساس چنین رویکردی بود که جزنی تئوری «تبلیغ مسلحانه» را مطرح و فرآیند مبارزه را به دو مرحله «پیشاهنگی» و «توده ای» تقسیم کرد. به این ترتیب که در مرحله اول سارمان پیشاهنگ دیکتاتوری را مورد حمله قرار میدهد و با این حرکت موجودیت خویش را به مردم اعلام میدارد و با سازماندهی عناصر انقلابی آماده به دست گرفتن اسلحه و پیوستن به مبارزه خلق میشود. همانطور که از این نظرات برمی آید جزنی اقدامات مسلحانه را از جنبه تبلیغیاش مورد توجه قرار میدهد تا زمینه برای حضور مردم فراهم شود؛ چراکه پس از طی شدن این پروسه است که مبارزه مسلحانه با تشکیل شدن ارتش خلقی توده ای میشود.
از نظر جزنی شعارهای یک سازمان باید با فعالیت های آن ارتباط مستقیمی داشته باشد، و از آنجایی که برای دیکتاتوری شاه از نظر استراتژیک جایگاه ویژه ای قائل بود با مقایسه آن با جنگ ضد ژاپن چینی ها و دیکتاتوری باتیستا در کوبا از شعار استراتژیک جنبش 26 ژوئیه -مبارزه با دیکتاتوری- بهره می گیرد و شعار «سرنگون باد دیکتاتوری شاه و حامیان امپریالیست اش»را به عنوان شعار جنبش در مرحله کنونی مبارزه پیشنهاد میکند. جزنی حتی در این مورد هم دست از نقد احمدزاده برنمی دارد و با این استدلال که «در حال حاضر مطرح کردن شعارهای انقلاب دموکراتیک توده ای نمیتواند خلق را زیر رهبری طبقه کارگر متحد سازد»، شعار «سرنگون باد امپریالیسم و سگ های زنجیری اش» را -که تقلیدی بود از شعار جبهه دموکراتیک ویتنام جنوبی یعنی «مرگ بر آمریکا و سگهای زنجیری اش»- نامناسب و غیر کاربردی تشخیص میدهد و در عوض در توجیه شعار پیشنهادی خود مینویسد:
«… در زیر این شعار است که نیروهای حاضر متحد میشوند و باز در زیر این شعار است که هرگونه اعتراض اقتصادی و مطالبات صنفی از حرکتی پراکنده به جنبشی تودهای تبدیل میشود.» (بیژن جزنی، نبرد با دیکتاتوری، ص32)
جزنی در راستای نظر خویش مبنی بر اهمیت دادن به دیگر وجوه مبارزه بر علیه رژیم، به مبارزه اقتصادی -که از آن با عنوان صنفی یاد می کند- اشاره میکند و توجه به آن را لحاظ کردن نقش تاریخی توده ها در جریان مبارزه به حساب می آورد. از اینرو توصیه میکند که «بایستی تعدادی از کادرهای باتجربه برای سازماندهی گروه های سیاسی-صنفی از مبارزه نظامی کنار گذاشته شوند. این کادرها با شناختی که از جنبش انقلابی مسلحانه دارند به خوبی میتوانند حرکات سیاسی و اقتصادی را در جهت جنبش انقلابی هدایت کنند.» احمدزاده درست بر خلاف جزنی اساسا منکر اهمیت مبارزه اقتصادی میشود، و معتقد است «در شرایطی واقع شدیم که شاهد تفوق روزافزون سیاست بر اقتصاد هستیم.»
اهمیت مبارزه صنفی برای جزنی از این دید نشأت میگرفت که مبارزه چریکی چنانکه مورد پشتیبانی طبقه کارگر قرار نگیرد و نتواند توده های پرولتاریا را بسیج کند نمیتواند رشد یابد و پیشتاز مبارزه توده ها شود. در کوبا این لحظه هنگامی فرا رسید که ارتش چه گوارا ایالت لاس ویلاس را اشغال کرد و شهر سانت کلارا را با اعتماد به اتحادیه های کارگری، با اعتماد به حزب سوسیالیست خلق و با اعتماد به کادرهای شهری جنبش 26 ژوئیه، تصرف کرد. انقلاب کوبا شاهد سه بار تلاش برای اعتصاب عمومی بود:
- اعتصاب خودانگیخته ی اوت 1957، که پس از کشته شدن فرانک پائس -رهبر اصلی جنبش 26 ژوئیه شهر- در سانتیاگو شروع شد.
- اعتصابی که قرار بود روز نهم آوریل 1958 انجام گیرد و سر نگرفت.
- اعتصاب عمومی پیروزمند اول ژانویه 1959 که ضربه مهلک را بر پیکر حکومت باتیستا وارد آورد. در خصوص انقلاب 1979 ایران نیز باید گفت این اعتصاب کارگران نفت آبادان بود که ضربه ی مهلکی را بر پیکره ی اقتصادی دولت وارد آورد و در نهایت به سرنگونی حکومت وی انجامید.
اما اختلاف ها به اینجا ختم نمی شد و اینکه مبارزه مسلحانه را چگونه باید سازماندهی کرد و هسته های چریکی در شهر، روستا یا کوه مستقر شوند، خود دغدغه دیگری بود که در نوشته های رهبران فدائی نمود پیدا میکرد و هر یک گروهی را به دور خویش جمع میکرد. نگاهی به شیوه های مبارزه هسته های چریکی در دیگر کشورها -که آن زمان الگویی برای جنبش چریکی ایران به حساب می آمدند- می تواند راهگشای ما در بررسی نظرات رهبران فکری چریکهای فدائی خلق باشد.
برای جزنی نیز مبارزه مسلحانه در کوه که منظور از آن را کلیه اشکال این مبارزه در خارج از شهرها عنوان میکند، اهمیت ویژه ای دارد. او معتقد است «گرچه در این مرحله مبارزه در شهر نقش عمده دارد، ولی مبارزه در کوه می بایست آغاز می شد {…} مبارزه مسلحانه در کوه نقش عمده ای در توده ای شدن مبارزه مسلحانه دارد چرا که بدون این مبارزه جنبش مسلحانه در مرحله معینی از تکامل بازخواهد ماند». جزنی از شورش عشایری و جنبش های مسلحانه خلق های تحت ستم به عنوان اشکال مختلف مبارزه در کوه نام میبرد چه اینکه همانطور که خود میگوید «اصطلاح کوه برای اختصار به کار میرود» و لذا هر شکل از مبارزه در خارج از شهرها را در بر میگیرد. حمید اشرف نیز که بعدها رهبری سازمان را به دست میگیرد و از چابک ترین چریک ها به شمار می آمد -به گونه ای که ساواک از رویارویی با وی وحشت داشت- در خصوص انتخاب شیوه جنگ چریکی به جزنی نزدیکتر بود و در این مورد با شیوه ی سازماندهی جنگ چریکی شهری که از جانب احمدزاده مطرح میشد- و او آن را تقلیدی از تئوری انقلاب برزیل میدانست- مخالف بود. اشرف مینویسد:
«… ما معتقد بودیم که کار در شهر و روستا در صورت امکان باید شروع شود. البته به تقدم عملیات در شهر معتقد بودیم ولی این تقدم از نظر ما صرفا جنبه تاکتیکی داشت و به منظور آماده کردن افکار عمومی برای جذب و تأثیرپذیری بیشتر از عمل کوه بود. درحالی که این تقدم زمانی، از نظرگاه رفقای گروه احمدزاده جنبه استراتژیک داشت.»
جمع بندی
برای جزنی انقلاب فرایندی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ذهنی بود و آنچه در آن مقطع مبارزه مسلحانه را ایجاب میکرد، دیکتاتوری شاه بود که راه را بر هر گونه مبارزه مسالمت آمیز بسته بود وگر نه مبارزه مسلحانه نه شروع انقلاب است و نه به خودی خود به انقلاب منجر میشود. او معتقد بود مبارزه ابعاد گسترده ای دارد و نباید به شیوه ای خاص محدود شود.
جزنی با وجود آنکه خود را مارکسیست-لنینیست معرفی میکرد و در نظراتش به تئوری های لنین توسل می جست اما اصل برداشت مستقل از مارکسیسم-لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطب های جهانی سوسیالیسم -یعنی چین و شوروی- برایش اهمیت ویژه ای داشت. جزنی با بهره گیری از این گفته ی لنین که وظایف یک کشور سوسیالیستی را از نظر سیاست خارجی، «انجام حداکثر آنچه که در یک کشور قابل تحقق است برای تکامل، پیشرفت، حفظ و افروختن انقلاب در سایر کشورها» عنوان میکرد به نقد سیاستهای شوروی نسبت به رژیم شاه پرداخت. جزنی در «مسائل جنبش ضد استعماری و…» با رندی تمام ضمن محکوم کردن سیاست خارجی چین با استناد به گزارشات اتحاد شوروی، که در نشریات توده ای ها به چاپ میرسید، رهبران حزب توده را به دلیل حمایت از سیاستهای چاپلوسانه ی شوروی در خصوص ایران به چالش میکشد. او پس از نقل گزارش سوسولف که سیاست خارجی چین را به عنوان کشوری کمونیستی در همراهی با رژیم ارتجاعی پاکستان کوبیده بود، مینویسد:
«… چه می توان گفت! ما سوأل می کنیم از آقای سوسولف و کمیته مرکزی حزب توده که توجیه کننده سیاست شوروی است؛ آیا کسی باور میکند که نزدیک شدن با رژیم شاه و کمک نظامی و اقتصادی در اختیار حکومت ایران گذاشتن و حمایت سیاسی و تبلیغاتی از رژیم شاه کردن، ناشی از منافع ترقی و توسعه مبارزه ملل آسیا با امپریالیسم است؟! چگونه انحراف سیاست چین در مورد حکومت پاکستان دیده میشود ولی انحراف سیاست اتحاد شوروی در مورد حکومت ایران و همان پاکستان فراموش میگردد؟»
از همین رو بود که از آغاز به صورتبندی بینش جنبش مسلحانه ی ایران بر آن بود که:
«می توانیم سوسیالیسم را در کشور خود بنا کنیم بی آنکه مجبور باشیم با مقتدرترین کشور سوسیالیستی جهان حتا رابطه ای بیش از رابطه ی فعلی دستگاه حاکمه با آن داشته باشیم.» (به نقل از: «بنیادها و سیر اندیشه چریک های فدایی (1357-1346)»/ مهرداد وهابی – ناصر مهاجر، از کتاب «راهی دیگر- جلد اول»، گردآوری و ویراست: تورج اتابکی و ناصر مهاجر، نشر نقطه، ص: 24)
جزنی درک عمیقی از تاریخ معاصر ایران داشت که در میان فعالان نسل او و پس از آن نادر بود. جامعه شناسی تاریخی ای که او با توسل به آن در آثارش به توصیف شرایط اقتصادی-اجتماعی حاکم بر ایران دست می زد هنوز می تواند به عنوان یک منبع مطالعاتی ارزشمند در بررسی وضعیت اقتصادی-اجتماعی دوران پهلوی به کار آید. تسلطش بر تاریخ ایران به او بینش سیاسی ای می بخشید که دیگران فاقدش بودند. از اینرو چیزهایی را میدید که هم مسلکانش حتی زمانی که در درون آن قرار داشتند نمی توانستند تشخیص دهند. مثلا او با اذعان به محبوبیت آیت الله خمینی در میان بخشهای معینی از جمعیت کشور، شاید اولین کسی بود که در اوایل دهه 50 پیش بینی کرد که ممکن است آیت الله خمینی جنبش ضد شاه را رهبری کند. اما افسوس که هشدارهای او در رفقایش اثر نکرد و شد آنچه شد.
جزنی اما در سراسر حیات خویش با یک تفکر نزیست و در هر مرحله از جنبش، پخته تر شد. اگر در آغاز نظریه پردازی را مانعی بر سر راه عمل انقلابی می دید اما در ادامه رویکردش تغییر کرد و با مشاهده جاه طلبی ها و دگماتیسم رشد یافته در درون جنبش بر لزوم رها نکردن کار تئوریک و اینکه تئوری انقلابی صرفا مرهون پراگماتیسم نیست، بیش از پیش تأکید کرد.