ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



شماره ششم ماهنامه فرهنگی، اجتماعی سیاسی “پرومته”

ماهنامه فرهنگی، اجتماعی سیاسی “پرومته” نشریه دانشجویی است که تنوع موضوعی ارزشمندی را در خود دارد. بدین خاطر راهکار سوسیالیستی ضمن ارج نهادن به این کوشش رفقای دانشجو ضمن انتشار شماره ششم این ماهنامه، سرمقاله این نشریه را انتشار می دهد. 

 

 


 

مطالعه و دانلود شماره ششم ماهنامه فرهنگی، اجتماعی سیاسی “پرومته”:

https://usercontent.one/wp/www.s-rahkar.org/wp-content/uploads/2020/06/peromete-mag-6-1.pdf

 


 

 

 

سرمقاله ماهنامه:

 

هر کسی هم رزمی، هم خشمی، هم رنجی دارد

 

آیا طبقه کارگر ایران امروزه رادیکالتر از گذشته شده است؟ آیا خیزشهای چندسال اخیر به معنای آگاه شدن کارگران از موضع طبقاتی شان و پیشروی به سوی ساختن سوسیالیسم است؟

این سوأل را با سه نیت متفاوت می توان پرسید:

  • نیتِ مدافعانِ رویکردِ کارگرگرایی/پَرستی (workerism): طرح سوأل مذکور به قصد نشان دادن وجوهِ رویزیونیستی (بازنگری در اصول بنیادی مارکسیسم ارتدوکس) پرسش کنندگان و در عین حال ارائه ی جوابی از پیش آماده: معلوم است که که کارگران امروز رادیکال تر از گذشته شده اند و به سوی ساختن سوسیالیسم گام برمی دارند.
  • نیتِ مدافعانِ رویکردهای رئال پولتیک (از مدافعانِ «ائتلاف طبقاتی میان کارگران و طبقه متوسط» تا مدافعانِ «اصلاحطلبی حکومتی»): طرح سوأل مذکور به قصد اثباتِ توخالی بودن مدعاهای جریان داشتن مبارزه ی طبقاتی در ایران و ضرورت عبور از اهمیت سیاست ورزی طبقه متوسطی.
  • نیتِ مدافعانِ رویکردِ تقویت بُنیه ی مبارزه ی طبقاتی مبتنی بر واقعیت های درون مبارزاتِ کارگران: طرح سوأل مذکور به قصد رفتن به سراغ مستندات منتج از مشاهده ی اعتراضات کارگری و متکی بر آن ترسیم اُفقهای گام به گام برای تعمیق تضاد طبقاتی.

از خلال تشریح چند و چون این سه مواجهه است، که می توان در آستانه ی گام برداشتن در مسیری درست قرار گرفت.

مسأله انقلابی دانستن طبقه کارگر، امری پیش داده شده نیست که با ذات کارگر بودن همراه باشد. آگاهی طبقاتی کارگران، فرآیندی تدریجی است که از خلال روند مبارزات موجود به دست می آید و در این میان میانجی هایی که کارگران در عرصه واقعیت برای کنش های خود برمی گزینند، امری تعیین کننده در مسیر کسب این آگاهی است.
یکی دانستن «انقلاب» با «طبقه کارگر» خطای راهبردی ای است که به ظاهر سعی در رادیکال خواندن این طبقه دارد اما در واقع با ندیدن مختصات زیست آنان، گامهای خود را به فراسوی مرزهای واقعیت می کشاند و نمی تواند در عمل قدمی برای افزایش مسئولیت پذیری سیاسی کارگران بردارد.

خیزش های کارگری چند سال گذشته، همواره بسیاری را بر آن داشته است تا مختصاتی از واقعیت را لحاظ کنندکه رو به سوی فروپاشی و شکست حتمی سیستم حاکم دارد.

دست کم سلسله اعتراضات از دی 96 تا آبان 98 و نیز اعتراضات فراگیر کارگری دوران قرنطینه، طنین آوای ضربه به پیکره ی موجود را بیش از پیش بلند کرده است. اما نگاهی گذرا به جرقه اولیه ی شکل گیری چنین خیزش هایی، در وهله نخست نشان داد طبقه کارگر، درگیر مسائلی است که بخش عمده ای از آنان از نظر برداشت های ایده آلیستی، غیرسیاسی و فاقد اهمیت استراتژیک برای شوریدن علیه وضعیت است؛ حال آنکه سیاسی شدن این طبقه، از مجرایی جز رهگیری خواسته های به ظاهر حداقلی و غیرسیاسی به دست نخواهد آمد.

باید پذیرفت که انقلابی دانستن طبقه کارگر ایران، به این معنا، تا چه میزان میتواند دور از واقعیت و ویرانگر باشد.

طبقه کارگر ایران در طی این سالیان متحمل ضرباتی شده است که باعث شد بسیاری از خواسته ها و مطالباتش در سطحی حداقلی پایین بیاید؛ ضرباتی که میرفت تا تمامی ساحات زیست کارگری را فراچنگ بیاورد و با مداخلاتی رو به رو شد که چنین خواسته ای را به گورستان تاریک طاعونی صاحبان قدرت کشاند.

اما فریادهای برخاسته ی سالهای اخیر از درون اعتراضاتِ کارگران، با لحاظ برخی از لحظه های درخشان مبارزات آنان (نظیر کارگران «نیشکر هفت تپه»، «فولا اهواز» و «هپکوی اراک»)، مجموعاً تا چه میزان دلالت بر خلقِ نظمی نوین دارد؟ در این میان امحاء مطلق انسداد در حساسیت سیاسی داشتن کارگران نسبت به تداوم وضع موجود، آیا الزاما شکلی به خود می گیرد که مورد پسند روشنفکرانِ رادیکال مدافع طبقه ی کارگر باشد؟

از آغاز دهه ی 1380 که موتور دور جدیدی از مبارزات کارگران ذیل جریان «بازگشایی سندیکاها» آغاز گشت و بر اهمیت «آموزش قانون کار»، «درک اهمیت امکان های علنی و واقعی برای یک گام به پیش بردن مطالبات و سیاسی شدن بدنه» و نیز «جا انداختن حق تشکل یابی مستقل» تأکید شد، جریانی دیگر از مطالباتی به مراتب رادیکالتر چون «لغو کارمزدی»، «اشغال کارخانه ها» و «جا انداختن سازمان یابی سیاسی میان کارگران» سخن به میان می آورد. نکته اما این بود که جریانِ دوم بی توجه به ظرفیت های واقعا موجود مبارزاتی در درون کارگران معترض به وضعیت کاری و اجتماعیشان، سعی در برجسته کردن مطالبات فوق و معرفی این مطالبات به عنوان خواستِ طبقه ی کارگر ایران داشت و هنگامی که داستان مورد ارزیابی واقعی قرار می گرفت، روشن می شد که این خواست گروهی روشنفکرِ علاقه مند به سرنوشت طبقه ی کارگر است و نه ندایی برآمده از درون مبارزات واقعا موجود. آنان در برابر این انتقاد، ضرورت ایستادنشان بر مطالبات مطروحه را برآمده از رسالت پیشگاميِ روشنفکر چپ عنوان می کردند که وظیفه دارد افقی ورای مسائل محدود معیشتی را پیشِ روی کارگران معترض بگذارد. به این اعتبار آنان بازتکرار مسائل معیشتی همیشگی (از «دستمزد معوقه» تا «ساعات کار» و تا «حقوق پیشبینی شده در قانون کار») حتی ذیل ایده ی «سندیکا» را بازی در زمین وضع موجود قلمداد میکردند که مانع از عروج آگاهی طبقاتی کارگران است.

اما منظور از رادیکالیزه کردن مبارزات کارگران مبتنی بر ظرفیت های واقعا موجود مبارزاتی در درون کارگران معترض چیست؟ آیا نمی توان از چنین صورتبندی ای چنین برداشتی را داشت که یحتمل ما اینجا با شکلی از صنفی گرایيِ اخته ی سیاست زدوده روبرو هستیم که می پندارد نسبت یک به یکی میانِ برانگیختن کارگران به اعتراضات صنفی-معیشتی با سیاسی شدن آنان وجود دارد؟ آیا وجود سالها سنت سندیکالیسم در اروپا باعث شد تا طبقه ی کارگر عضو در این سندیکاها و اتحادیه ها، به چنان آگاهی طبقاتی ای برسد که ضرورت انقلاب علیه نظم سرمایه را درک کند و از چانه زنی برای اندکی مزد بیشتر یا بیمه و … دست شسته و گامی بلند به سوی یک انقلاب اجتماعی بردارد؟ مرز میان ذهنی گرایی با رئال پولتیک منحط کجاست؟

مطالبه ای می تواند بسیار رادیکال باشد اما علی رغم تأمین منافع کارگران، به سبب شدت بیگانگی و بی تفاوتی سیاسی بار بر ایشان، مقوله ی برانگیزاننده ای برای خیزش شان نباشد؛ همچنان که مطالبه ای می تواند بسیار محافظه-کارانه یا مرتجعانه باشد اما به سبب آگاهی طبقاتی نازل کارگران مورد استقبال قابل توجهی از سوی ایشان قرار بگیرد.

به نظر میرسد عیار ما تنها می تواند این باشد که استقبال از طرح یک مطالبه و سازمان یابی کارگران حول محور آن، چقدر در بهبود وضع ایشان (اعم از اینکه «وضع» را معیشت و شرایط کار در نظر بگیریم یا سیاسی و متشکل شدن کارگران) مؤثر است؟

مثلا در حالی که صحبت از «سندیکا» در ایرانِ امروز می تواند مقوله ای بسیار رادیکال برای مبارزات کارگران قلمداد شود، همین موضوع در اروپا بیشتر به عنوان «عامل ُترمزگیر مبارزات کارگری» شناخته می شود.

همچنین باید پذیرفت که برداشته شدن گام هایی مؤثر در یک دوره از مبارزات معنایش ناممکنی برگشت به عقب نیست. نگاهی گذرا به تاریخ مبارزات کارگران در ایران نشان میدهد که فضای مبارزاتی کارگران در دهه ی 1320 بسیار رادیکال تر از امروز بوده است و از این حیث مطالبات و نحوه ی اعتراضات کنونی کارگران را باید به نوعی پسرفت در قیاس با مبارازت اسلافشان به حساب آوریم. به این اعتبار در شرایط فقدان وجود حداقل های قانونی، آگاهی طبقاتی و امکانات سازمانیابی، باید همواره آماده ی از صفر آغازیدن بود. اصرار بر کوتاه نیامدن از قله های رفیع متوهمانه (و از قضا مبتنی بر تخیل رادیکال) چیزی جز «کلام افروزی رادیکال» نیست که در پیش پای «پراتيِکِ عینی» فاقد کوچکترین ارزش است.

شاید باید به امکان پذیر کردن ترکیبی از «پروریدن ذهنیت رادیکال» در کنار «عمل مبتنی بر محدودیت های شرایط» بدون در معرض اتهام فرصت طلبی (محافظه کارانه رفتار کردن اما رادیکال داد سخن دادن) قرار گرفتن اندیشید.
شاید توصیه ی مارشال برمن در دیباچه ی کتاب تأثیرگذارِ «تجربه ی مدرنیته» در خصوص معنای مدرن بودن، به کار ما بیاید: «برای مدرن بودن باید هم انقلابی و هم محافظه كار بود: مهیای تحقق امكانات جدید در عرصه تجربه و حادثه و ماجرا، هراسان از آن اعماق نهیلیستی كه فرجام بسیاری از ماجراجویی های مدرن است، و مشتاق و جویای آفرینش و در آویختن به امری واقعی، آن هم درست در زمانی كه همه چیز دود می شود و به هوا می رود» (مارشال برمن، تجربه مدرنیته، ترجمه: مراد فرهادپور، نشر طرح نو ،1392 }چ8{: 12)

درک از طبقه کارگر و آگاهی آنان، امری از پیش داده شده و حتمی نیست که با وقوع چند رخداد معین، تحلیل ما را به اینجا برساند که محدودیت های مبارزات جاری را از حیث کمیت، وسعت، سازمان یابی، جنس خواسته ها و… نبینیم. چنین برداشتی، در ادامه ی نبود پیوند ارگانیک حقیقی، از جایگزینی ذهنی طبقه کارگر با شرایط عینی آنان است که بدیهی ترین امور زندگی کارگران را نیز نادیده میگیرد.

حوادث چند سال اخیر، چنین نگرش های ذهنی گرایانه ای را تقویت کرده که به جای زیستن در واقعیت و فراروی از درون همین کلیت موجود، یکسر با پشت پا زدن به آن، انتظارات بیرونی خود از کارگران را جایگزین مادیت آنان کند. تصور اینکه دیگر همه چیز برای از ریشه زدن وضع موجود مهیاست و نتیجه گیری از این گزاره بدینصورت که هرگونه تلاش جزئی برای بهبود حداقلی شرایط زیست کارگران در مختصات فعلی غیرسیاسی است، از قضا سیاست زدوده کردن همان مبارزات است که افق هایی را برای ادامه مسیر طبقه کارگر گشوده است. چنین دید ایده آلیستی، با خلاصه کردن مبارزات کارگری در انقلاب علیه وضعیت و مردود دانستن تلاش های کوچک مجراهای صنفی به عنوان کُُنشهای اصلاح طلبانه، عملا نقشی جز اخته کردن هر گونه امکان دگرگونی ریشه ای ندارند و بزرگترین خدمت برای کسانی هستند که از انفعال و بی عملی طبقه کارگر نفع میبرند.

مسیر آگاهی کارگران راهی پر پیج و خم است که تنها از طریق درگیر شدن خودشان در کوچکترین امور زیسته شان محقق خواهد شد. اینکه چه چیزی در اذهان ما رادیکال است و چه چیزی خوار و غیرسیاسی، در میدان کنشگری کارگران اهمیتی ندارد. مسئولیت پذیری کارگران و فعالین کارگری و خود را وارث میراث افتخارآفرین مبارزات چند ساله اخیر دانستن، کمترین کاری است که انتظار آن میرود.

اگر رزمی در کار است، اگر خشمی از سوی طبقه کارگر حواله سرمایه سالاران شده است، قطعا رنجی نیز در کمین بوده و خواهد بود که در تک تک لحظات انسان های زنده که سوژه مبارزه هستند، اثر گذاشته است.

واقعیت را باید در کلیت آن دید؛ با تمام وجوه چرک آلود و خونینش.


 

مطالعه و دانلود شماره ششم ماهنامه فرهنگی، اجتماعی سیاسی “پرومته”:

https://usercontent.one/wp/www.s-rahkar.org/wp-content/uploads/2020/06/peromete-mag-6-1.pdf

 


 

دسته : اجتماعي

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1