ژوئن 19, 2020
روز شمار حوادث منتهی به خیزش ۳۰ تیر ۱۳۶۰
سرانجام روز ۳۰ خرداد، بعد از چند بار تلاش، هسته اولیه تظاهرات بزرگ شکل گرفت. این تظاهرات هم به سبک تظاهرات مادران، بدون اطلاع قبلی و گرفتن مجوز صورت گرفت. تظاهرات ابعادی بزرگ پیدا کرد و عده ای از مردم به آن پیوستند. خمینی از طریق رادیو، سپاه و بسیج را به مقابله با تظاهرات فراخواند. درگیری بزرگ در میدان فردوسی رخ داد.
روزشمار حوادث منتهی به خیزش 30 تیر 1360
در آذرماه همان ۵۸ مجاهدین خلق به تقلید از “بسیج ۲۰ میلیونی”، تشکیلاتی بنام “میلیشیا” یا چریک نیمه وقت براه انداخته بودند. مجاهدین خلق می گفتند، “میلیشیا”، “بازوی انقلاب” و “هسته اصلی ارتش مردمی”، علیه تجاوز خارجی و بویژه تجاوز امپریالیزم آمریکا است. (اطلاعیه سیاسی ـ نظامی شماره ۲۳ مورخ ۲ آذر ۵۸) اما حاکمیت جدید از “میلیشیا” تصور دیگری داشت. برای آنان، “میلیشیا” نیروی نظامی آینده سازمان مجاهدین خلق بود.
نشریه مجاهد علیرغم حکم دادستانی انقلاب، از تاریخ ۱۱ آذر ۵۹ شروع به انتشار مجدد کرد (شماره ۹۹) و از طریق دکه های خیابانی و به کمک “میلیشیا” در دسترس هواداران قرار گرفت. ستادهای رسمی تعطیل شده بود. به فاصله کوتاهی نشریه دوباره سریعاً رشد کرد، به طوری که به صورت روزانه و با تیراژ باور نکردنی ۴۵۰ هزاز نسخه در روز منتشر می شد.
از ۱۶ بهمن ۱۳۵۹، “نشریه مجاهد” سلسله مصاحبه هایی با مسعود رجوی را به چاپ رساند با عنوان “نیروهای سیاسی و موضع گیری های آنها”. این مصاحبه های جنجالی هر هفته در نشریه منعکس می شد. اولین گفت وگو ، نقد دولت بازرگان و نهضت آزادی بود. سپس حزب توده و فدائیان اکثریت و به خصوص سیاست نزدیکی آنها به نیروهای موسوم به خط امام نقد شد.
رجوی در سومین مصاحبه گفت: “کدام حاکم ضدشرع و کدام دادستان ضدخلق می تواند از مبارزه مردم جلوگیری کند”. رجوی افزود: ” حاکم ضدشرع آبادان در بحبوحه فداکاری های مجاهدین خلق در جبهه خلق علیه تجاوز عراق، دستور دستگیری هواداران و اعضای مجاهدین خلق را در جبهه ها می دهد”.
رجوی در چهارمین گفت وگو (۷ اسفند ۱۳۵۹) بحث ارتجاع ـ لیبرالیزم را مطرح کرد و گفت: “رتجاع تهدید اصلی است”. در همین شماره مستقیما به آیت الله بهشتی (دبیرکل حزب جمهوری اسلامی) حمله می کند و او را “وابسته” می خواند. نوک تیز حمله به سوی آیت الله بهشتی است و او عامل خارجی معرفی می شود.
نشریه مجاهد” هم در سرمقاله اش تیتر می زند: “آقای بهشتی! خودتان رابطه ها را بگویید و ما را از گفتن و زحمت افشای روابط خود با امپریالیست ها خلاص کنید”.
بنی صدر در روز ۱۴ اسفند ۵۹ در دانشگاه تهران سخنرانی کرد. حزب الله برنامه ریزی شده قصد بر هم زدن مراسم را داشت. مجاهدین خلق با “میلیشا” به کمک رئیس جمهور فاقد تشکیلات رفتند و نیروهای خود را در خدمت دفاع از رئیس جمهور قانونی گذاشتند. مجاهدین خلق تهاجم نمی کردند اما از تهاجم به رئیس جلوگیری کردند. تضاد مجاهدین خلق با حاکمیت تشدید شد.
در هفتم اردیبهشت ۶۰، مجاهدین خلق بدون اطلاع قبلی و با کمک نیرو و تجربه تشکیلاتی، یک راهپیمایی را سازماندهی می کنند که به “راهپیمایی مادران” معروف می شود. این راهپیمایی از منزل رضایی های شهید شروع و به منزل آیت الله طالقانی ختم شد. در این تظاهرات نیروی عاطفی ـ اجتماعی مجاهدین خلق (مادران) که امکان مانور بیشتری داشتند وارد صحنه شد. به ادعای سازمان مجاهدین خلق، ۱۵۰ هزار نفر در این تظاهرات شرکت کردند. منهای درصدی اغراق، باید اعتراف کرد که جمعیت زیادی به تظاهرات پیوستند. مادر رضایی ها سخنران این مراسم بود.
یک روز پس از این راهپیمایی رجوی در پیام خود از “موضع انقلاب ایران” و این که نماینده “نسل انقلاب” است سخن گفت و افزود: “اگر جلوی گروه های سرکوب و فشار را نگیرید این را دیگر انقلاب ایران تحمل نخواهد کرد”.
در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ خمینی طی سخنانی نسبت به این تظاهرات واکنش نشان داد و گفت: “اگر اینها به ملت برگردند برای خودشان هم صلاح است و اگر ادامه دهند یک روز است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی، پس صلاح این است که اسلحه را به زمین بگذارید و به آغوش ملت بازگردید”.
۱۲ اردیبهشت، دو روز پس از این سخنان، سازمان مجاهدین خلق نامه سرگشاده ای به آیت الله خمینی نوشت. در این نامه اعلام شد که: “ما گلوله ای علیه هیچ کس الا تجاوزگران عراقی شلیک نکرده ایم”. سپس “بی گمان حضرتعالی هرگاه صلاح و مقتضی بدانید تکلیف نهایی را مقرر خواهید فرمود، لیکن به عرض می رسانیم تا آنجا که به ما مربوط است از جنگ و دعوا و اختلافات داخلی استقبال نکرده و نمی کنیم و تا آنجا که انضباط آهنین تشکیلاتی ما کشش داشته باشد، تلاش خواهیم نمود که همچون گذشته به بهای جان خواهران و برادرانمان تا وقتی راه های مسالمت آمیز مطلقاً مسدود نشده و به اصطلاح حجت تمام نگردیده است، از عکس العمل های خشونت بار و قهرآمیز بپرهیزیم… از این حیث در برابر “تکلیفی” که گوشزد فرمودید چه چاره ای جز نوشتن و تقدیم وصیت نامه ها باقی می ماند؟”
نامه در پایان بیان میدارد: “شما که پیوسته به رغم نقاهت جسمی با گروه ها و جماعت و افراد مختلف به طور روزمره دیدار و ملاقات دارید، اکنون اگر سوء تعبیر نشود ما و کلیه هوادارانمان در تهران نیز که قشری از اقشار ملت هستیم بدین وسیله تقاضا می کنیم تا برای بیان مواضع و تشریح اوضاع و عرض شکایت و اثبات مطالب فوق الذکر بدون هیچ گونه تظاهر و در نهایت آرامش به حضورتان برسیم. به گمان ما این می تواند یک رویداد مهم تاریخی محسوب شده و انشاءالله سرآغاز بسیاری تدابیر و تفاهمات ملی… و حتی زمینه ساز اتحاد عمومی سراسری برای رفع کامل العیار تجاوز حکام دیکتاتور و جاه طلب بعثی… باشد”.
خمینی، در ۲۱ اردیبهشت، در اجتماع روحانیون آذربایجان که به دیدنش رفته بودند، سخنرانی می کند و در پاسخ به نامه ۱۲ اردیبهشت مجاهدین خلق می گوید: “مادامی که شما تفنگ ها را در مقابل ملت کشیده اید یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کرده اید نمی توانیم صحبت کنیم و نمی توانیم مجلسی با هم داشته باشیم. شما اسلحه ها را زمین بگذارید و به دامن اسلام برگردید… فقط گفتن به این که ما حاضریم و در آن نوشته ای که نوشته اید در عین حالی که اظهار مظلومیت زیاد کرده اید لکن باز ناشی گری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. ما چطور با کسانی که قیام مسلحانه ضد اسلام می خواهند بکنند می توانیم تفاهم داشته باشیم. شما این مطلب و این رویه را ترک کنید و اسلحه ها را تسلیم کنید و اگر می گویید ما به قانون در عین حالی که رأی نداده ایم، لکن سر به او می سپاریم و قبول داریم آن را. با قانون شما عمل کنید و قیام مسلحانه که ضد قانون است و دارای اسلحه که ضد قوانین کشور است به اینها عمل کنید ما هم با شما بهتر از آن طوری که شما بخواهید عمل می کنیم… من هم که یک طلبه هستم با شما حاضرم که در یک جلسه، نه در یک جلسه در ده ها جلسه با شما بنشینم و صحبت کنم. لکن من چه کنم که شما اسلحه را در دست گرفته اید و می خواهید ما را گول بزنید… شما الان می بینید که بعضی احزابی که انحرافی هستند ما آنها را جزو مسلمین هم حساب نمی کنیم، معذالک چون بنای قیام مسلحانه ندارند و فقط صحبت های سیاسی دارند آزادند هم نشریه دارند به طور آزاد… من اگر در هزار احتمال یک احتمال می دادم که شما دست بردارید آن کارهایی که می خواهید انجام دهید حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم لازم هم نبود شما پیش من بیایید…”
مجاهدین خلق با چند روز تأخیر در ۲۵ اردیبهشت جواب دادند؛ اما نه مستقیماً به آیت الله خمینی، بلکه خطاب به بنی صدر با عناوینی نظیر “ریاست جمهوری” و “عالی ترین مقام رسمی”، “مسئول اجرای قانون اساسی” و ” فرماندهی کل قوا”.
درنامه مجاهدین خلق موارد زیر آمده بود:
دست داشتن در غارت اموال مردم و آمادگی قیام مسلحانه را تکذیب می کنند.
به مواد قانونی اختیارات رئیس جمهور اشاره می کنند.
“اقدام کننده مسلحانه علیه اقشار مردم را انحصارطلبان” انجام می دهند.
از رئیس جمهور می خواهند به مسئولیت قانونی خود عمل کرده، ترتیب مناظره تلویزیونی در مورد اسلحه کشیدن مجاهدین خلق روی مردم و آمادگی آنها برای قیام مسلحانه را بدهد. (این در شرایطی بود که به خود رئیس جمهور اجازه حضور در تلویزیون نمی دادند.)
به ضرورت مسلح بودن مردم در مقابل تهاجمات خارجی می پردازند.
به نقل قول از قرآن، رساله ها و حتی نوشته ها و فتاوی آیت الله خمینی (تحریر الوسیله) در خصوص حکم شرعی نگهداری سلاح و انفال و غنائم جنگی و از جمله سلاح می پردازند.
به خلع سلاح مجاهدان مشروطه و این که توطئه وزیر مختار انگلیس بوده اشاره می کند.
بندهای بسیاری از قانون اساسی را که معطل مانده و اجرا نشده ذکر می کند.
از بنی صدر می خواهند که در مورد “بازگشت سگ های زنجیری امپریالیسم و نظایر ازهاری به این آب وخاک به عرض مقام رهبری این توضیح ضروری و نظر مجاهدین خلق را برساند که امپریالیست ها هیچ غلطی نمی توانند بکنند، مگر آن که از روی اجساد میلیون ها مجاهد خلق و هوادارانشان در سراسر کشور بگذرند”.
بعد از شاخه به شاخه پریدن های بسیار، مجاهدین خلق بالاخره این گونه موضع گیری می کنند: “آقای رئیس جمهور و فرمانده کل قوا! اگر نظر رهبری کشور بر خلع سلاح ماست و آغاز به درمان نمودن همه نابسامانی ها را از این نقطه صلاح می دانند، سازمان مجاهدین خلق ایران با حفظ نقطه نظرهای عقیدتی و سیاسی خود و تذکار مجدد مسئولیت های تاریخی حضرت آیت الله خمینی نظر ایشان را گردن می گذارد، مشروط بر این که شما به عنوان عالی ترین مقام رسمی، اجرای تمام عیار و همه جانبه قانون را که برعهده شماست، عملاً تضمین و اعلام نمایید.
فضای سیاسی از ۱۸ و ۱۹ خرداد به طور محسوس بسته شد. در فاصله ۱۸ تا ۲۴ خرداد ۱۳۶۰ تاکتیک جنگ و گریز و تظاهرات خیابانی در پیش گرفته شد. “بدنه تشکیلات” و نیروی “میلیشیا” در شهرها و بویژه تهران تظاهرات موضعی برگزار کردند. با ورود سپاه و بسیج پس از کمی درگیری، تظاهرات پایان می گرفت و در نقطه دیگری تکرار می شد، اما با این همه از حضور مردم و تظاهرات بزرگ خبری نبود. از ۷ اردیبهشت تا این ایام شرایط عوض شده بود و مردم به راحتی به تظاهرات نمی پیوستند.
جبهه ملی روز ۲۵ خرداد علیه لایح قصاص اعلام راهپیمایی می کند. به خاطر دارم که در آن روز در جلسه ای با حضور علی زرکش (عضو وقت مرکزیت و مسئول نشریه مجاهد) و حسن مهرابی، سئوال این بود: جبهه ملی که خودش قدرت برگزاری تظاهرات ندارد، چرا اعلام تظاهرات و راهپیمایی کرده است؟ جواب این بود: جبهه ملی می خواهد به کمک نیروهای ما تظاهرات انجام دهد و ما را به صحنه درگیری بکشاند.
در ۲۸ خرداد ۶۰ اعلامیه مجاهدین خلق نسبت به پیامد عزل رئیس جمهور منتشر و اخطار شد که ملت تحمل نخواهد کرد. دادستانی انقلاب در دست اسدالله لاجوردی است. نیروهای او در جستجوی محل سکونت رهبران مجاهدین خلق بویژه مسعود رجوی و موسی خیابانی هستند. آنها به خانه پدری مهدی ابریشمچی حمله می کنند که چیزی عایدشان نمی شود. مجاهدین خلق جهت اقدامی “باز دارنده” اقدام به صدور اطلاعیه سیاسی ـ نظامی شماره ۲۵، می کنند.
متن اطلاعیه بشرح زیر است: “به دنبال یورش وحشیانه به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی از این پس مجاهدین خلق ایران با تمام قوا در قبال این گونه تهاجمات مقاومت خواهند کرد… سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه می کند تا از این پس به یاری خدا در قبال حفط جان اعضای خودT بویژه اعضای کادر مرکزی که بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می شوند، قاطع ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد… از این حیث بر آنیم که نامبردگان هر که باشند و در هر لباس، دقیقاً شایسته سخت ترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمناً سازمان مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ می دارد تا در هر موردی هم که کیفر فی المجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضد انقلابی میسر نباشد، به زودی و به طور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند”.
سرانجام روز ۳۰ خرداد، بعد از چند بار تلاش، هسته اولیه تظاهرات بزرگ شکل گرفت. این تظاهرات هم به سبک تظاهرات مادران، بدون اطلاع قبلی و گرفتن مجوز صورت گرفت. تظاهرات ابعادی بزرگ پیدا کرد و عده ای از مردم به آن پیوستند. خمینی از طریق رادیو، سپاه و بسیج را به مقابله با تظاهرات فراخواند. درگیری بزرگ در میدان فردوسی رخ داد. گفته شد در این تظاهرات، مجاهدین خلق اسلحه داشتند که نداشتند. بیشترین امکاناتی که مجاهدین خلق در این تظاهرات داشتند، اسپری های فلفل بود که جنبه دفاعی داشت و شماری اندک نیز تیغ موکت بری. دستگیرشدگان به زندان اوین برده شدند. از نیمه شب سی خرداد اولین موج اعدام ها توسط دادستانی انقلاب اعلام شد. 31 خرداد روزنامه ها از اعدام شماری از دستگیر شدکان روز قبل خبر دادند. در میان اسامی، نام سعید سلطان پور، شاعر، نویسنده و عضو سازمان فدائیان خلق هم دیده می شد. او دو ماه پیش و از سر سفره عقد دستگیر شده بود. اول تیرماه ۱۵ نفر اعدام شدند و روزهای دیگر ده ها نفر و ده ها نفر دیگر… فصلی خونین در مناسبات حاکمیت جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق آغاز شد.