جولای 29, 2020
مقاله برگزیده: تصاحب ماشینهای دیجیتال و تصاحب سرمایه ثابت همچون تصاحب واقعی هستی اجتماعی / کریستین فوکس
مارکس در قطعهای در باب ماشینها ظهور یک اقتصاد اطلاعاتی را بهدلیل تحول نیروهای مولد سرمایهداری پیشبینی میکند. او مرحلهای را پیشبینی میکند که در آن «دانش عام اجتماعی» یا آنچه او «تعقل عام» مینامد به «نیروی مستقیم تولید تبدیل شده است. مارکس بر اهمیت دانش در تحول سرمایه ثابت تأکید دارد. مفهوم «تعقل عام» تأثیری سترگ بر کار نگری دارد و در بطن مفاهیم مدنظر او چون کارگر اجتماعی، انبوه خلق، کار غیر مادی، و امر مشترک حضور دارد.
مقدمه مترجمان: بنا بود عرصه بیزمان و بیمکان اینترنت عرصه رهایی باشد. بنا بود فناوریهای دیجیتال ابزاری همگانی باشند در خدمت ایجاد و توزیع عادلانه ارزش. بنا بود کارگران دیجیتال خود عنان شرایط تولید را به دست بگیرند و قلمروهای شاق کاری را در سرمایهداری صنعتی محاصره و اشغال کنند. اما در عمل چه شد؟ اینترنت کاربران خود را در بحبوحه فعالیتها و معاشرتهای اجتماعی و عرضه انبوه سرگرمیها بدل کرد به نیروی کار داوطلب و خودساخته و از این طریق عرصهای ساخت برای استثمار این نیروی کار مشتاق. در این عرصه که جلوهای است از سلطه هرچه بیشتر سرمایه شاهد تعمیم ساعات کاری به اوقات تفریح و فراغت هستیم. فناوریهای دیجیتال به ابزاری در خدمت سرمایه بدل شدند و بهمیانجی بازآفرینی فرآیند کار صنعتی، بخشهای پیشتر معافشده در چرخه تقسیم کار را از نو به زنجیره جهانی ارزش الصاق کردند و نرخ بهرهوری سازوکارهای نقداً موجود صنعتی را نیز افزایش دادند. کارگران دیجیتال نیز خود را در محاصره همان انضباط خشک کاری یافتند که گویی به فراسوی دیوارهای کارخانه راه یافته است. شرکتهای بزرگ اینترنتی بخش اصلی کار تولید را در قالب فعالیتهای روزمره به کارگران دیجیتال یا همان کاربران محول کردهاند و آنها نیز نیروی کار خود را بدون اینکه بدانند در شبکههای اجتماعی و فضای وب در قبال هیچ دستمزدی به شرکتها میفروشند.
حقیقت آن است که بداعت چهرههای گوناگون کار دیجیتال نباید ما را از آن دست سازوکارهایی غافل سازد که افشاگر ماهیت مادی کار در عرصه دیجیتال و ابعاد سلطهگر متناظر با آن است. چه یک مهندس نرمافزار باشیم در شرکت گوگل، چه یک راننده اسنپ در خیابانهای تهران، چه یک معدنکار بیتکوین باشیم در ایسلند، چه یک کارگر معدن قلع در آفریقا، یا صرفاً کاربری باشیم در ناکجاآباد که برای وقتگذرانی صفحات وب و شبکههای اجتماعی را بالا و پایین میکند، نقش ما در تولید و بهکارگیری فناوریهای دیجیتال موتور محرکه اصلی سرمایهداری دیجیتال است و منشأ استخراج ارزش از نیروی کاری است که چهبسا خودش هم از فرآیندهای استثمارگر حاکم بیخبر باشد. محوشدن مرز میان مصرفکننده و تولیدکننده و یکیشدن آنها همان رویای دیرین مالکان سرمایه است که عاقبت در عصر سرمایهداری دیجیتال تمام و کمال تحقق یافت.
با همه این اوصاف، گرچه سلطه دیجیتال و استثمار کار دیجیتال نیروهای سازنده و پیشبرنده سرمایهداری دیجیتالاند، هنوز مجال تغییر باقی است. این دستکم ادعای تونی نگری و کریستین فوکس است که امکانهای بدیل را در مبارزات اجتماعی میجویند. آنان با پیش کشیدن این پرسش که مبارزات اجتماعی چگونه منجر به روی کار آمدن امکانهای بدیل دیجیتال میشوند، تأسیس جامعهای از مشترکات دیجیتال را در بطن سرمایهداری دیجیتال امکانپذیر دانسته و چالش پیش روی پرولتاریای سایبری را نحوه تصاحب سیاسی ماشینهای دیجیتال میدانند؛ تصاحبی که با اعطای قسمی خودگردانی به نیروی کار دیجیتال، راه را برای زدودن چهره سلطهگر فناوریهای دیجیتال و اقدامی رهاییبخش هموار میسازد.
*****
تأملاتی درباب جستار تونی نگری
تصاحب ماشینهای دیجیتال و تصاحب سرمایه ثابت همچون تصاحب واقعی هستی اجتماعی
کریستین فوکس
ترجمه: نوید نزهت، سهند ستاری
1. مارکس
تونی نگری در جستار «تصاحب سرمایه ثابت» به نقش فناوری در پیکارهای اجتماعی و در چارچوب بدیلهای سرمایهداری میپردازد. نگری هم جبرگرایی فناوارنه و هم بدبینی به فناوری را رد میکند. او با مفهوم فناوری نزد مارکس در گروندریسه و سرمایه کار میکند و نسبت به فناوریهای دیجیتال نیز دیدگاهی مشابه را به کار میگیرد.
در قرائتهای استالینی از مارکس تمرکز زیادی بر روی کتاب سرمایه بود و به همین دلیل از قدیم اتونومیسم یا خودگردانخواهی قرائتهای گروندریسه را بر سرمایه ترجیح داده است. در این زمینه، نگری [در کتاب مارکس فراسوی مارکس: درسهایی درباره گروندریسه] تأکید دارد که «شیءشدن مقولات در سرمایه نمیگذارد سوبژکتیویته [ذهنیت] انقلابی دست به عمل بزند». او مینویسد: «نمیخواهم یک مجادله انتزاعی علیه کتاب سرمایه راه بیندازم ــ در حقیقت همه ما با همان نفرت طبقاتی که خواندن سرمایه در ما پرورانده به لحاظ فکری تربیت شدهایم و به درک نظری رسیدهایم. اما سرمایه در عین حال متنی است که از آن استفاده کردهاند تا نقادی را خلاصه کنند در نظریهای اقتصادی و کنارگذاشتن عناصر ذهنی و تمرکز بر عناصر عینی و مطیعساختن پرولتاریای برانداز از طریق بازترکیب سرکوبگرانه معرفت در قالب نوعی علم سلطه». نگری [در کتاب بازیابی انقلاب] با دلیل نشان میدهد که گروندریسه «یک متن سیاسی است که امکانهای انقلابی را ارزیابی میکند، امکانهایی که با «بحران قریبالوقوع» بهوجود میآیند». نگری به نقش فناوری در سرمایهداری و فراسوی سرمایهداری اشاره دارد و در این زمینه بر اهمیت قطعهای در باب ماشینها در گروندریسه تأکید میکند.
مارکس در قطعهای در باب ماشینها ظهور یک اقتصاد اطلاعاتی را بهدلیل تحول نیروهای مولد سرمایهداری پیشبینی میکند. او مرحلهای را پیشبینی میکند که در آن «دانش عام اجتماعی» یا آنچه او «تعقل عام» مینامد به «نیروی مستقیم تولید»[viii] تبدیل شده است. مارکس بر اهمیت دانش در تحول سرمایه ثابت تأکید دارد. مفهوم «تعقل عام» تأثیری سترگ بر کار نگری دارد و در بطن مفاهیم مدنظر او چون کارگر اجتماعی، انبوه خلق، کار غیر مادی، و امر مشترک حضور دارد.
البته مفهوم «تعقل عام» را در کتاب سرمایه نیز میتوان جست، بهعنوان مفهوم «کار عام». از اینرو، بیتردید میتوان تحلیل دانش را درون و فراسوی سرمایهداری به طیف گستردهای از آثار مارکس، ازجمله سرمایه، بسط داد. تونی نگری در کارهای اخیرش بیش از پیش به کتاب سرمایه روی آورده است. برای مثال، او در تازهترین کتابش، مارکس و فوکو (2017)، تأکید دارد که تحلیل ارزش اضافی نسبی و صنعت بزرگ در جلد اول سرمایه نوعی «دیدگاه سیاسی در نظریه مارکس» میسازد. نگری مینویسد «مارکس در گروندریسه تزهایی نو و مترقی داشت که فقط در جلد اول سرمایه به انسجام کامل و اصولی رسیدند». ماشینها سرمایه ثابت هستند، ابزاری در دست نیروی کار برای خلق ارزش اضافی. در عین حال ماشینها ابزار تولید ارزش اضافی نسبی هم هستند. وقتی نگری میگوید که صنعت بزرگ و ارزش اضافی نسبی سیاسی هستند، منظورش این است که مبارزه طبقاتی در سرمایهداری مبارزهای است بر سر کنترل فعالیت انسانی و زمان کار. پس فناوری از آنجایی که ابزاری است برای سازماندهی نیروی کار و زمان کار، در دل پیکارهای اجتماعی نیز جاخوش کرده و مستقر شده است.
فصل پانزدهم جلد اول سرمایه (ماشینآلات و صنعت بزرگ) با تقریباً 150 صفحه طولانیترین فصل این کتاب است. این فصل همچنین تنها فصل مربوط به فناوری در کتاب سرمایه است. مارکس در این فصل مینویسد، فناوری در سرمایهداری در حال «تبدیل کارگر به زائده زنده ماشین است»، اما در عین حال امکانها و ظرفیتهایی برای «فرد کاملاً تحولیافته» میسازد و به «مبارزه بین سرمایهدار و نیروی کار مزدی» میدان میدهد که دامنه این مبارزه تا مبارزه علیه «خود وسایل کار، یعنی وجه مادی وجود سرمایه» گسترش مییابد. فناوری مدرن در بطن تناقض سرمایهدارانه بین نیروهای مولد و روابط تولید است. البته این تخاصم به فروپاشی خودکار سرمایهداری نمیانجامد، آنطور که به غلط در نظریههای فروپاشی [در جامعهشناسی] فرض میشود، بلکه همزمان بحرانهایی پیدرپی به بار میآورد و به ظهور امکانها و ظرفیتهایی کمونیستی میدان میدهد. استعلای دیالکتیکی و رفع دیالکتیکی [آفههبونگ] سرمایهداری ناشی از فناوری نیست، بلکه توان و ظرفیتی است که فقط در مبارزه اجتماعی و از طریق آن محقق میشود. ما از فصل پانزدهم سرمایه مارکس میآموزیم که فناوری در سرمایهداری همیشه یک خصیصه متخاصم دارد؛ همانقدر که ابزار سلطه است ابزار بالقوه رهایی هم است، و، در جهان مابعد سرمایهداری، ابزار اشتراکیسازی و کمونیسم.
همچنین نگری در جستار «تصاحب سرمایه ثابت» تأکید دارد که تحلیل مارکس از فناوری در گروندریسه و سرمایه انسجام و پیوستگی دارد. ماشینآلات هم وسیله سلطهورزی است و هم ابزار بالقوه رهایی. ماشینآلات هم فضایی میگشاید برای استثمار و هم فضاهایی بالقوه برای خودگردانی و خودارزشگذاری. در این زمینه نگری در جستار حاضر مینویسد: «از یک طرف، با انباشت فعالیت گذشته انسان و هوشمندی او روبهروییم که در مقام سرمایه ثابت تبلور یافته؛ از طرف دیگر، با انسانهای زندهای که در جهت عکس، قادرند سرمایه را در خود و زندگی اجتماعیشان از نو جذب کنند».
2. تصاحب فناوری
تونی نگری از نیاز به تصاحب سیاسی فناوری میگوید و در عین حال هم نسخههای بدبینانه و هم نگاه خوشبینانه به جبرگرایی فناورانه را رد میکند. دیدگاه خوشبینانه به فناوری فرض میگیرد که فناوری خود شکلی از تصاحب انسانی است و به خودی خود تأثیراتی مثبت بر جامعه دارد. در حوزه مطالعه فناوریهای ارتباطی میتوان به نمونه مارشال مکلوهان اشاره کرد که معتقد بود رسانه الکترونیک یک دهکده جهانی خلق میکند: «وابستگی متقابل جدید که به صورت الکترونیک است جهان را در تصویر یک دهکده جهانی از نو خلق میکند». مکلوهان مینویسد: «بازبینی اساسی نظام سیاسی سنتی ما فقط یک نمود از فرآیند بازگشت به حیات قبیلهای[ix] است که با رسانه الکترونیک عملی میشود، فرآیندی که این سیاره را به یک دهکده جهانی تبدیل میکند».
در مقابل، نگاه بدبینانه به فناوری فرض میگیرد که فناوری فینفسه یک عرصه خودمختار و مستقل است که در هر شرایطی تأثیراتی منفی بر جامعه دارد. نمونه بارز این دیدگاه تحلیل مارتین هایدگر از فناوری مدرن است. هایدگر در وجود و زمان روزنامه و وسایل نقلیه عمومی را غیراصیل و «دیکتاتوری حقیقی»[x] توصیف میکند. هایدگر نشریات دستچپی و روزنامههای سوسیالیست را درست مثل روزنامههای نیمقطع دستراستی شکلی از ناخودینگی یا غیراصیلبودن[xi] میداند. او در پرسش از فناوری برای [توصیف] فناوری مدرن مفهوم گشتل[xii] [اسکلتبندی، چارچوببندی، شبکهبندی] را مطرح میکند که ذاتاً آن را بیگانهکننده میداند. هایدگر تحلیل فناوری را از تحلیل سرمایهداری جدا میکند و در نتیجه یک خلأ خطرناک در نظریه خود باقی میگذارد. نگری در این زمینه از «فاشیسم هایدگری» سخن میگوید.
نگری در مقابل دیدگاههای بدبینانه و خوشبینانه به فناوری تأکید دارد که تصاحب فناوری یک مبارزه سیاسی است. فناوری به خودی خود ماهیتی آزادیبخش یا سلطهجو ندارد، بلکه ماهیت آن با فرآیند و نتایج مبارزات اجتماعی شکل میگیرد. تصاحب فناوری بدین معناست که بکوشیم فناوری را از ابزار سلطه و استثمار به ابزار مبارزه و اشتراکیسازی تبدیل کنیم. تصاحب فناوری همانا رفع دیالکتیکیِ فناروی است، یعنی، نه حذف آن و نه خلق یک نوع جدیدش، بلکه نوعی تبدیل و تغییرشکل دیالکتیکی که بهترین کیفیت فناوریهای موجود را حفظ میکند، خصیصه مخرب، سلطهجو و استثمارگرانه آن را محو میکند، و کیفیتهایی جدید خلق میکند که پشتیبان رشد و تحول مشترک انسانها و جامعه و طبیعت است. تصاحب در مقام مبارزه سیاسی یعنی تبدیل جامعه از یک جامعه طبقاتی به جامعه اشتراکی. تبدیل و تغییر شکل فناوریها از فناوریهای سرمایه به فناوریهای اشتراکیسازی بخشی از همین فرآیند تصاحب است.
سلب مالکیت از سلبمالکیتکنندگان به شیوه اشتراکی مستلزم تبدیل فناوریهای سرمایهدارانه به فناوریهای مشترک اشتراکیسازی است، به فناوریهای عموماً در اختیار و کنترلشدهای که در خدمت خیر عمومی هستند. اگر [به قول مارکس در کتاب سرمایه] استثمار «شیوه سرمایهدارانه تصاحب است» پس اشتراکیسازی نیز شیوه اشتراکی تصاحب است. [مارکس در دستنوشتههای 1844 مینویسد:] در سرمایهداری «تصاحب به صورت بیگانگی و جداافتادگی ظاهر میشود» در حالیکه اشتراکیگری (commonism) «تصاحب واقعی هستی اجتماعی (یعنی هستی انسان)» و «تصاحب حیات انسانی» است. تصاحب واقعی به نیروهای مولدی نیاز دارد که بهلحاظ اجتماعی تحولیافته باشند، نیروهایی که یکی از پیششرطهای تبدیل زمان کار اضافه به عرصه آزادیاند.[xiii] پیششرطها و نطفههای تصاحب واقعی در عصر کارگر اجتماعی و ماشین دیجیتال موجود است و تحول مییابد، اما همزمان سرمایهداری مقید و محدودشان میکند.
3. تصاحب ماشینهای دیجیتال
ارتباط بین سرمایه ثابت پایدار و سرمایه متغیر در عصر الگوریتمها، رسانههای اجتماعی، کلان داده و ماشینهای دیجیتال بیش از پیش پویا شده است. از قدیم مهندسان ماشینهایی میساختند که در فرآیند تولید استفاده میشد تا وقتی که از لحاظ فیزیکی یا اخلاقی فرسوده شده و از کار میافتادند و باید تعویض میشدند. اما ماشینهای دیجیتال با «دادههای دودویی»[xiv] کار میکنند. سرمایهداری دیجتال زندگیهای ما را دادهای کرده است. فعالیتهای آنلاین ما تا حد قابل توجهی نوعی کار دیجیتال هستند که داده ایجاد میکنند، دادهای که هم کالاست و هم جزئی از سرمایه ثابت. مخزن داده جز لاینفک ماشین دیجیتال است. وقتی دادهها ایجاد شدند در سرمایهداری دیجیتال به سرمایه ثابت پایدار بدل میشوند. دادهها بهعنوان بخشی از ماشین دیجیتال بر روی سرورها ذخیره میشوند که راه را برای انباشت سرمایه دیجیتال باز میکند. اما داده در عین حال جزء سازنده، سرمایه پایدار در گردشی است که کار دیجیتال بر مبنای آن محتوا و داده جدید میسازد. در حوزه کلان داده، سرمایه در گردش پایدار و سرمایه ثابت پایدار به هم نزدیک میشوند. داده همان شیءشدن کار دیجیتال است، شیءشدن سوبژکتیویته انسانی است که آنلاین میشود. بنابراین داده در مقام سرمایه پایدار نوعی شیءشدنِ «تعقل عام» است. دادهایسازی دانش انسانی را در اختیار همگان میگذارد و آن را در پایگاههای دادهای که بر روی سرورها ذخیره شده مستقر میکند.
تونی نگری در این جستار میگوید جوانان به طور خاص توان و ظرفیت لازم را برای حل مسئله استثمار دیجیتال و سرمایه دیجیتال دارند: «ما میخواهیم خودمان را ارزشگذاری کنیم، عنان امر مشترکی را بهدست بگیریم که خود تولید کردهایم.» وقتی سوژههای انسانی به سوژهای سیاسی بدل میشوند آنگاه تصاحب دیجیتال بهصورت اشتراکی میتواند به شکلی از مقاومت در برابر سرمایهداری دیجیتال بدل شود. نگری در این جستار یادآور میشود که الگوریتمها و ماشینهای دیجیتال هوشمند نیستند. فقط انسانها هستند که هوشمندند. و این هوش و شعور سیاسی انسانهاست که به آنها توان تبدیل سرمایه دیجیتال را به امور مشترک دیجیتال، و ماشین دیجیتال سرمایهدارانه را به یک ماشین اشتراکیسازی و تعاون اجتماعی میدهد.
آیا اشتراکیگری کلان داده بدیل سرمایهداری کلان داده است؟ از یکسو، جمعآوری، افشاء و انتشار کلان داده درباره قدرت سرمایهدارانه و قدرت دولتی بدل به نوعی استراتژی مقاومت شده است. از سوی دیگر، نمیتوان انکار کرد که تولید و ذخیرهسازی کلان داده در خدمت منافع سرمایهداری و دولت است. کلان داده از دل کنترل سرمایهدارانه (یعنی انباشت سرمایه متکی بر کلان داده) و کنترل دولتی (یعنی نظارت دولتی بر شهروندان مبتنی بر این ایدئولوژی نظارتی غلط که نه اجتماعیگرایی، بلکه نظارت و دولت پلیسی بهترین ابزارها برای مقابله با معضلات سیاسی و اجتماعیاند) بیرون آمده است. بهعلاوه، سرمایهداری کلان داده به مقدار زیادی انرژی نیاز دارد که عمدتاً بر پایه منابع تجدیدناپذیر است، و تغییرات اقلیمی را تسریع میکند. بنابراین هدف اشتراکیگری کلان داده این است که دادههای ذخیرهشده را به حداقل مقدار لازم برساند، و ما را از شر داده اضافی که به ارزش اضافی و قدرت مازاد بدل میشود خلاص کند. ما به «خرد داده» نیاز داریم نه «کلان داده».
اما چطور میتوانیم یک الگوریتم را تصاحب کنیم؟ دو استراتژی اصلی برای این کار در دست است. اولین استراتژی بستن مالیات بر سرمایه است. غولهای اینترنتی جهان همیشه به لطف تناقض بین اینترنت جهانی و قوانین داخلی کشورها از پرداخت مالیات سر باز میزنند و فرار میکنند. گرفتن مالیات از شرکتهای بزرگ جهانی و تبلیغات آنلاین میتواند برای دولت درآمدزایی داشته باشد و دولت هم میتواند این درآمد را از طریق بودجهبندی مشارکتی[xv] بین شهروندان توزیع کند. حق مشارکتی رسانهها برای شرکتهای جهانی حکم مالیات را دارد و به همگان درآمدی ناشی از ارتباط شهروندان میدهد که میتواند بعدتر به پروژههای رسانهای غیرانتفاعی اهدا شود. رسانههای بدیل اغلب اوقات منابع ندارند و کم میآورند. بخش رسانههای بدیل را میتوان از طریق بودجهبندی مشارکتی و مالیاتبستن بر سرمایه تقویت کرد تا ماهیت شرکتی اینترنت و به طور کلی رسانه تضعیف شود. پرداخت دستمزد در قبال استفاده از فیسبوک بهطور کلی یک استراتژی عملی نیست چرا که ماهیت سلطهجوی سرمایه انحصاری دیجیتال را زیر سوال نمیبرد. یک درآمد پایه همگانی برای کار همگانی، که شامل کار دیجیتال بدون دستمزد و سایر کارهای مولد بدون دستمزد میشود، استراتژی سیاسی بهتری به نظر میرسد.
استراتژی دوم تعاونیهای پلتفرمی و تولید [داده] بهصورت همتا ـ به ـ همتا است. این پروژهها محصول جامعه مدنی است که پلتفرمهای آنلاین و ماشینهای دیجیتال را به کنترل کاربران و کارگران دیجیتال درمیآورند، در مقام سازمانهایی که نه برای سود و منافع عدهای قلیل بلکه به نفع همه و خیر عمومی کار میکنند. بیثباتی منابع یکی از اصلیترین مشکلاتی است که پروژههای بدیل اقتصادی ممکن است با آن روبرو شوند. با ترکیب این دو استراتژی میتوان برای تعاونیهای پلتفرمی و پروژههای همتا ـ به ـ همتا نوعی پایگاه منابع ساخت. آنها در صورت گسترش میتوانند عرصهای اقتصادی ایجاد کنند که هم بدیلی باشد برای سرمایه دیجیتال و هم بهخودی خود شکلی از مبارزه طبقاتی دیجیتال دربرابر سرمایهداری دیجیتال.
جریان چپ از قدیم از فتح قدرت دولت واهمه داشته است. تجربه دوره استالین تا حدی چنین شک و تردیدی را توجیه میکند. اما سر باز زدن آنارشیستها از تصاحب دولت، چون میخواستند دولت را به چیزی دیگر تبدیل کنند و از آن فراتر بروند، اغلب باعث شده پروژههای بدیل ناتوان و کنار گذاشته شوند و درگیر یک اقتصاد سیاسی بیثابت باشند (بیثباتی منابع و کار داوطلبانه) که در نهایت نیز فضا را برای نوعی فرقهگرایی و نسخههایی آنارشیستی از سلسلهمراتب و راستکیشی استالینی باز میکند. نباید فراموش کرد که در عرصه ارتباطات علاوه بر رسانههای شهروندی، عرصه «رسانههای عامالمنفعه» (PSM) هم وجود دارد. خصوصاً در اروپا یک سنت قدرتمند رسانههای عامالمنفعه وجود دارد که، تا حد زیادی، خارج از منطق سرمایه عمل میکند. البته مشکلی که رسانههای عامالمنفعه اغلب با آن روبرویند، حامیگرایی سیاسی است. اما درست همانطور که در اقتصاد میتوان مبارزاتی در جهت رسیدن به عرصههای خودگردان و مستقلتر از سرمایه داشت، در سپهر عمومی نیز میتوان مبارزاتی در جهت رسیدن به عرصههای خودگردان و مستقلتر از دولت داشت. در حال حاضر، چارچوبهای قانونی نمیگذارند رسانههای عامالمنفعه به ارائهدهندگان خدمات دیجیتال عمومی و پلتفرمهای اینترنتی عامالمنفعه تبدیل شوند. سرمایه رسانهای انحصاری رسانههای عامالمنفعه را به چشم رقیب میبیند و با نفوذ در تدوین و تصویب قوانین در نهایت به نفع منافع اقتصادی سرمایه انحصاری دیجیتال کار میکند (گوگل، فیسبوک، آمازون، مایکروسافت، اپل و غیره). من طرفدار اینترنتی نیستم که تحت کنترل دولت باشد ــ که در حال حاضر میتوان نظیرش را نقداً در جاهایی یافت که (همانطور که ادوارد اسنودن افشا کرد) سرویسهای مخفی یک مجموعه اینترنتی صنعتی-نظارتی را پیاده میکنند ــ بلکه از رسانههای عامالمنفعه مستقل و منتقدی دفاع میکنم که خدمات آنلاین ویژهای، مثل «Club 2.0» یا یک یوتیوب عامالمنفعه عرضه میکنند، یوتیوبی که کل آرشیو رادیو و تلویزیونهای سراسری را همچون کالایی مشترک که بتوان تصاحبش کرد و از آن استفاده کرد (البته با استفاده از برخی اجازهنامههای کرییتیو کامنز[xvi]) در دسترس همه قرار دهد.
اما تصاحب ماشین دیجیتال سرمایهدارانه به چه معناست؟ به معنای مبارزه برای بدیلهای سرمایهداری دیجیتال است، بدیلهایی به دور از کالاییسازی و سرمایهسازی و تجاریسازی فضای دیجیتال و اینترنت. در حال حاضر ما اغلب شاهد مشارکتهای بخش خصوصی و بخش دولتی هستیم که به کالاییسازی میدان میدهند. تصاحب دیجیتال متعهد میشود که شکلی مؤثر از مبارزه دیجیتال باشد که با مشارکتهای بخش دولتی [که بودجه آن از بخش عمومی تأمین میشود] و امور مشترک سازماندهی شود تا منطق سرمایه دیجیتال را بیاثر کند و به امور مشترک دیجیتال کمک کند تا از سرمایهداری دیجیتال فراتر رفته و آن را محو کند. [به قول جودی دین در کتاب جمعیت و حزب] زمینه گسترده چنین مبارزات دیجیتالی همانا ازسرگیری جریان چپ است، آنهم در مقام دیالکیتک جنبش و حزب.
[viii] مارکس در گروندریسه مینویسد: «طبیعت نه ماشین میسازد، نه لوکومتیو، راهآهن، تلگراف برقی، یا ماشین ریسندگی خودکار و غیره. اینها حاصل صنعت انساناند که مواد طبیعی را به اندامهای اراده انسان و سلطه او بر طبیعت، یا، اندام های مشارکت انسان در [کار] طبیعت تبدیل میکند. اینها اندامهای مغز انسانیاند که با دست انسان ایجاد شدهاند؛ قدرت دانشاند که عینیت یافتهاند. تحول سرمایه ثابت خود شاخصی است برای پیبردن به اینکه دانش عام اجتماعی، شناخت، تا چه حد به نیروی مستقیم تولید تبدیل شده و در نتیجه تا چه حد شرایط روند زندگی اجتماعی، خود زیر فرمان تعقل عام (general intellect) قرار گرفته و همگام با آن تغییر یافته است». ــ ترجمه باقر پرهام و احمد تدین، نشر آگاه، ج دوم، صص 272-273. م
[ix] مکلوهان مفهوم «بازگشت به حیات قبیلهای» (Retribalizing) را بهمعنای گرایش مردم به فناوریهای جدید برای توضیح پدیدهای به کار میبرد که در آن افراد هویت یکسانی مییابند و در زندگیشان مسائل یکسانی را تجربه میکنند. م
[x] هایدگر در وجود و زمان مینویسد: «در استفاده از وسایل نقلیه عمومی، یا از سرویسهای خبری (روزنامه)، هر دیگری همانند دیگری است. این با یکدیگر هستن، دازاین خاص هر کس را کاملاً در نوع هستی «دیگران» حل میکند به گونهای که دیگران در تمایز و تشخیصشان بیش از پیش ناپدید شوند. در این جلبتوجهناکنندگی و عدم ابراز وجود است که دیکتاتوری حقیقی کسان بسط مییابد». ــ ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نشر نی، صص169-170. م
[xi] هایدگر در وجود و زمان مینویسد: «ناخودینگی دازاین بر هستی «کمتر» یا مرتبهای «نازلتر» از هستی دلالت ندارد. بلکه ناخودینگی (inauthenticity) میتواند دازاین را به حسب پرترین تبلور انضمامیاش در اشتغالاش، در برانگیختگیاش، در علاقهمندیاش، در قابلیت لذت بردناش تعیین کند». همان، ص59. م
[xii] هایدگر در پرسش از فناوری مینویسد: «کلمه گشتل (Gestell) بنا بر کاربرد مرسوم بهمعنای نوعی وسیله است، برای مثال، قفسه کتاب. گشتل همچنین نام دیگری برای استخوانبندی است. […] گشتل عبارت است از نحوی انکشاف که بر ماهیت تکنولوژی جدید استیلا دارد و خود به هیچوجه امری تکنولوژیک نیست. در عوض آنچه به امر تکنولوژیک تعلق دارد عبارت است از همه آنچه ما به عنوان اجزای ساده هر دستگاه میشناسیم، نظیر اهرم، پیستون و غیره. لیکن خود دستگاه، بهعلاوه کلیه اجزای مذکور، به قلمرو فعالیت تکنولوژیک تعلق دارند. چنین فعالیتی همواره پاسخی است به معارضهجویی گشتل، ولی هرگز نه خودِ گشتل است و نه مسبب آن». ــ ترجمه شاپور اعتماد، ارغنون شماره یک، صص15-14. م
[xiii] معمولاً گفته میشود که نرخ استثمار برابر است با نسبت زمان کار اضافه به زمان کار لازم. م
[xiv] دادههای دودویی (binary data) به دادههایی میگویند که فقط میتوانند دو حالت را به عنوان واحد خود بپذیرند. این دو حالت که عموماً با صفر و یک نشان داده میشوند، برآمده از دستگاه اعداد دودویی و جبر بولی است. م
[xv] بودجهبندی مشارکتی (participatory budgeting) فرایندی است که درآن شهروندان و مردم عادی درباره نحوه تحصیص و صرف بودجه عمومی اظهار نظر میکنند و تصمیم میگیرند. بودجهبندی مشارکتی دست شهروندان را بازمیگذارد تا درباره اولویتها و نیز نحوه هزینهکردن بودجه عمومی تصمیم بگیرند. م
[xvi] مجوز کرییتیو کامنز (Creative Commons license) یکی از پروانههای حق نشر همگانی است که سایتهای معروفی چون ویکیپدیا و فریبیس از آن استفاده میکنند. این مجوزها را موسسه کرییتیو کامنز ارائه میدهد. م
———————-
منبع: تز یازدهم
http://www.thesis11.com