آگوست 10, 2020
مقاله برگزیده: میراث استعمار در پسِ فاجعهی لبنان / نیک کلارک
ماکرون خواستار اصلاحات و “منشور سیاسی” جدید شد. چرا رئیس جمهور فرانسه این “مسئولیت سیاسی” را نسبت به لبنان احساس می کند؟ پاسخ این است که فرانسه در وهلهی نخست و طی دههها نقش مهمی را در ایجاد سیستم فرقهای لبنان و تقویت آن ایفا کرده است. وقتی قدرتهای پیروز پس از جنگ جهانی اول، خاورمیانه را تقسیم کردند، فرانسهْ لبنان و سوریه را برای خود برگزید. در آن زمان، سرمایهداران فرانسوی تقریباً اقتصاد کاملاً توسعه یافتهی لبنان را به سمت تولید ابریشم برای صادرات به فرانسه تغییر داده بودند.
انفجار بیروت
انفجار خانمانبرانداز بیروت، سیستم سیاسی لبنان_شاکلهی فرقهای فاسد توسط امپریالیسم غربی_را روشن کرد.
میراث استعمار در پسِ فاجعهی لبنان
نیک کلارک
ترجمه از گروه نویسندگان #سرخط
(در حال حاضر)، مردم در لبنان، خط بین انفجار ویرانگر بیروت و حکومت نخبگان فاسد را ترسیم میکنند. این انفجار، چکیدهای از سیستم فاسد سیاسی حاکم بهوقت بحران است. اکثریت قریب به اتفاق مردم عادی لبنان از عناد و بیتفاوتی کسانی که در بالای هرم قدرت قرار دارند در رنجاند. پیش از این انفجار هم حتی، لبنان در فروپاشی اقتصادی بهسر میبرد. حال، پیشبینی میشود که تا پایان سال جاری، ۶۰ درصد از جمعیت این کشور در فقر فرو روند.
احزاب حاکم در لبنان، امید آن را داشتند که بحران خود را با اعمال ریاضت اقتصادی بیشتر و سیاستهای متکی بر بازار آزاد حل کنند که در وهلهی اول، همین امر، بسیاری از مردم را فقیر و بیچیز کرده است. اگرچه جنبش اعتراضی سال گذشته، نخست وزیر پیشین، سعد حریری را وادار به استعفا كرد، اما کماکان با وجود موج پیوستهی اعتراضات، این رژیم تاكنون دست نخورده مانده است.
برای بسیاری از معترضین لبنانی، فساد در سیستم سیاسی در درجهی نخست، ناشی از ساختار فرقهای آن است که به موجب آن، مواضع اتخاذی در دولت، بر اساس فرقهی مذهبی توزیع میشود. معترضان بر این اصل ایستادند که سیستم فرقهای باید از بین برود. اما در این بین، این گزاره نیز تهوعآور است که میبینیم، دولتهایی که به شکلگیری، پشتیبانی و تثبیت این سیاستْ کمک کردهاند، حالا ادعای مخالفت با آن را دارند.
هفتهی گذشته، امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه به بیروت سفر کرد، مکرون بعد از آنکه از وجود فیلمبرداری و ضبط صحبتهای خود، اطمینان حاصل کرد، خطاب به معترضین گفت: «کمکهای مورد نظر او به دست مفسدین نخواهد رفت». ماکرون خواستار اصلاحات و “منشور سیاسی” جدید شد. چرا رئیس جمهور فرانسه این “مسئولیت سیاسی” را نسبت به لبنان احساس می کند؟
شغل و سیستم سیاسی
پاسخ این است که فرانسه در وهلهی نخست و طی دههها نقش مهمی را در ایجاد سیستم فرقهای لبنان و تقویت آن ایفا کرده است. وقتی قدرتهای پیروز پس از جنگ جهانی اول، خاورمیانه را تقسیم کردند، فرانسهْ لبنان و سوریه را برای خود برگزید. در آن زمان، سرمایهداران فرانسوی تقریباً اقتصاد کاملاً توسعه یافتهی لبنان را به سمت تولید ابریشم برای صادرات به فرانسه تغییر داده بودند.
مسیحیان مارونی (که در کوههایی که کارخانههای ابریشم لبنان در آن متمرکز بودند، زندگی میکردند)، تماما بر طبقهی سرمایهداری در این کشور تسلط داشتند. بنابر این، استعمارگران فرانسویْ یک نظام سیاسی را وضع کردند که مواضع را بر اساس فرقه مذهبی تقسیم کند. این سیستم، هژمونی سیاسی سرمایهداران مارونی و تقسیم شهروندان به مسیحیان، مسلمانان و دروزها (Druze) را حتی پس از عزیمت فرانسه تضمین می کرد.
«روند استقلال» به طور رسمی در سال ۱۹۴۳ برقرار شد، اما تنها چند روز قبل از این تاریخ، فرانسه، رئیس جمهور لبنان، بشیر الخوری و کلیت دولت وی را به دلیل تلاش برای تصویب قوانینی (که تضعیف کنندهی نفوذ استعماری فرانسه باشد) را دستگیر کرد. سربازان فرانسوی پس از اعلام استقلال، سه سال دیگر در لبنان ماندند. حتی پس از عزیمت نهایی آنها در سال ۱۹۴۶، قدرتهای امپریالیستی، جهت حفظ منافع خود توسط سیستم سیاسی لبنان از نیروی نظامی استفاده کردند.
در سال ۱۹۵۸، خیرش تودهای جدیدی آغاز شد که خواستار پیوستن دولتهای ناسیونالیستی عرب در مصر و سوریه بود. در پاسخ، ایالات متحده نزدیک به ۱۴۰۰۰ سرباز را برای تقویت دولت لبنانِ تحت حمایت غرب، اعزام كرد. این مساله راه را برای آنچه که حدود ۱۷ سال بعد اتفاق میافتد، (هنگامی که مقاومت در برابر حاکمان لبنان با مبارزات آزادی بخش فلسطین همراه شد)، هموار کرد.
دهها هزار فلسطینی پس از اخراج اجباری از سرزمینهای خود بهوقت اعلام دولت اشغالگر اسرائیل در سال ۱۹۴۸ به لبنان فرار کردند. از آن زمان تاکنون، آوارگان فلسطینی به عنوان یکی دیگر از اقشار ضعیف و حاشیهنشین لبنان به زندگی مشغولاند. سازمان آزادی بخش فلسطین از سال ۱۹۷۱، لبنان را به عنوان پایگاهی برای جنگ چریکی خود علیه صهیونیسم در جنوب، مورد استفاده قرار داد.
فلسطینیها با ناسیونالیستهای سکولار و گروههای چپ که در بین فقیرترین بخشهای لبنان فعال بودند، فعالیت مشترک داشتند. درگیری بین سازمان آزادی بخش فلسطین و حزب فاشیست مسیحی فالانژ، باعث ایجاد جنگ داخلی در سال ۱۹۷۵ شد، در حالی که اتحاد بین PLO و چپ لبنان، یک چالش بنیادین برای سیستم سیاسی در لبنان بود.
با تشویق ایالات متحدهی آمریکا، رژیم سوریه با سرپرستی حافظ اسد (که قصد کنترل مقاومت فلسطین را داشت) به لبنان حمله کرد. در واقع، آنان سربازان سوری چپ را شکست داده و بخش اعظم غرب و شمال کشور را اشغال و فلسطینیها را به زندگی در اردوگاههای پناهندگان سوق دادند.
بعد از آن در سال ۱۹۷۸ و ۱۹۸۲، دولت اشغالگر اسرائیل تصمیم گرفت که در تلاش برای از بین بردن سازمان آزادی بخش فلسطین، حملهی دیگری را ترتیب دهد. تهاجم آن در سال ۱۹۸۲ با قتلعام وحشتناک در اردوگاههای پناهندگان صبرا و شتیلای فلسطین به پایان رسید. در آن قتلعام، سربازان اشغالگر صهیونیست، دو اردوگاه را محاصره کردند و مانع ترک اعضای حاضر در آن شدند. پس از آن، شبه نظامیان حزب فالانژ با هماهنگی نیروهای صهیونیستی، وارد کار شدند و عملیاتی آغاز شد که طی آن ۳۵۰۰ فلسطینی کشته شدند.
اسرائیل، جنوب لبنان را اشغال کرد. در واکنش به این امر، جنبش مسلح حزب الله تأسیس شد و عملا بدل به کانون مقاومت در برابر اشغال اسرائیل شد. حزب الله، پایگاه خود را عمدتاً بر اقلیت شیعه در لبنان متمرکز کرد و جامعهی شیعه یکی از اجتماعاتی بود که بهویژه از سیستم فرقهای متأثر و فقیرتر بودند. با این وجود، موفقیتهای حزب الله در نبرد با اشغال اسرائیل به حمایت گسترده از این حزب انجامید.
حزب الله، فقط یک نیروی شبه نظامی نیست بلکه مدارس، بیمارستانها، درمانگاهها و برنامههای آموزشی را در اختیار دارد و اداره میکند. از طرفی (در منطق حزبی خود)، بهجای به چالش کشیدن پایههای سیستم سیاسی در لبنان، خواستار ادغام در آن شد و حمایت سوریه و جمهوری اسلامی ایران را جلب کرد.
قدرتهای غربی با ترس از رشد فزاینده نفوذ حزب الله، مجددا وارد میدان شدند تا لبنان را تحت کنترل خود درآورند.
بهعنوان مثال، آنها در سال ۲۰۰۵ از انقلاب علیه اشغال سوریه حمایت کردند. این “انقلاب” توسط احزاب راستگرای مورد حمایت غرب قرار گرفت. سوریه حضور خود را در خاک لبنان در سال ۲۰۰۵ به پایان رساند و ایالات متحده امیدوار بود که این آغاز مهار حزب الله باشد.
مداخله
از دیگر سو، تظاهرات گستردهای علیه مداخلهی آمریكا صورت گرفت كه فراتر از حمایت حزب الله بود. باسم شیت، سوسیالیست انقلابی لبنانیِ اهل بیروت در سال ۲۰۰۵ به روزنامه انگلیسی “کارگر سوسیالیست” گفت: «من موافق این هستم که نیروهای سوریه باید کشور را ترک کنند، اما من نمیخواهم نیروهای آمریکایی، جایگزین بشود. اسرائیلیها بزرگترین تروریست در منطقه هستند. من میخواهم که نیروهای سوریه از کشور خارج شوند، اما من نمیخواهم که یک جنگ نژادپرستانه علیه سوریها، فلسطینیها یا سایر جوامع لبنان صورت گیرد. من با هرآنچه حزبالله میگوید موافق نیستم اما نیاز دارم که صدایم شنیده شود».
این اعتراضات، از طرف دیگر، علیه سیاستهای بازار آزادِ دولت تحتِ حمایت غرب روبهرو شد، سیاستهایی که اقلیت خرد را تحت تأثیر منافع خود قرار میداد، حال انکه بسیاری را فقیرتر میکرد. حزب الله، نمایندگان خود را در انتخابات لبنان در انتخابات سال ۲۰۰۵ افزایش داد و برای اولینبار به دولت پیوست.
در سال ۲۰۰۶، اسرائیل دوباره به لبنان حمله کرد، این بار به امید خرد کردن حزب الله.
این طرح گسترده، شامل تخریب تاسیسات و زیرساختهای غیرنظامی لبنان بود. اما در نهایت این حمایت گسترده از مقاومت حزبالله در برابر اسرائیل بود كه باعث دور زدن جمعیت شیعه و همبستگی بین لبنان از طریق اختلافات مذهبی شد كه اسرائیل را به اولین شکست تحقیرآمیز خود وادار کرد.
حزب الله از حمایت مردمی برخوردار بود، اما به یک تضاد اساسی هم دچار شد. از یک طرف، این حزب از قربانیان امپریالیسم و سیستم سیاسی لبنان حمایت می کرد، اما نقش فزایندهی وی در دولت و وابستگی وی به سوریه و جمهوری اسلامی ایران به این معنا بود که او در برابر جنبشهای تودهای مقاومت کند. هنگامی که انقلابها در سال ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ خاورمیانه را فراگرفت، حزب الله در مقام ضدانقلابْ جنگید.
«فساد» یک مورد خاص نیست که فقط در لبنان وجود داشته باشد. فرقهگرایی به اندازه افرادی که به آن وابستهاند هم عمیق نیست. مردم عادی بارها و بارها در جریانات مختلف مذهبی، متحد شدهاند تا این نظم را به چالش بکشند و این نوع وحدت از طریق مبارزات از پایین به بالا میسر میشود.
سال گذشته مردم خواستار یک سیستم سیاسی کاملاً جدید بودند. خواست عمومی شامل “انقلاب” و (کلن یعنی کلن) “همه به معنای همه” است، به این معنی که مردم می خواهند بدون در نظر گرفتن فرقههای موجود، از همهی نخبگان فاسد، خلاص شوند. مقابله با این فساد به معنای پایان دادن به فرقهگرایی نیست، بلکه به معنای به چالش کشیدن سیستم و نیروهای امپریالیستی وابسته به آن است.
——————
مقاله توسط نیک کلارک – روزنامه انگلیسی “کارگر سوسیالیست” نوشته شده است:
https://socialistworker.co.uk/art/50459/The+legacy+of+empire+behind+Lebanons+explosion
«ترجمه از گروه نویسندگان #سرخط»
https://t.me/SarKhatism