آگوست 18, 2020
از مرداد 32 تا آبان 98 همراه با لبخند انوشه و مقاومت انسان ماه آبان
انتشار نامه ی اعتصاب غذای 72 تن از زندانیانِ قیام آبان ماه و طنین این جمله ی درخشانش که «ما زندگی را مطالبه کردیم و محکوم به مرگ تدریجی در این تبعیدگاه شدهایم» شاید فرصتی است تا «تصویر آبان ماه» را از فاجعه ی «1500 کُشته» یا نام خونین «نیزار» که بدل به «بازنمایی مظلومیت معترضان» گشت، نجات دهد. آنان نه ابژه های قابل ترحمِ خاطره ی دردناکِ «سرکوب یک قیام»، بلکه انوشه هایی جستجوگرِ زندگی و در حال تمسخرِ مرگ اند.
از مرداد 32 تا آبان 98
همراه با لبخند انوشه و مقاومت انسان ماه آبان
«نوشتن تاریخ به نوعی نقل قول کردن از تاریخ [آنچه واقع شده] است. اما این جزئی از ذات نقل قول کردن است که ابژه تاریخی در هر مورد از زمینه اش کنده می شود… از اینرو آن ابژه ای که در بازنمایی ماتریالیستی تاریخ ساخته می شود، خود همان تصویر دیالکتیکی است… این تصویر با ابژه تاریخی یکی است و اساسا نمی توان آن را در متن سیر پیوسته تاریخ هدف گیری کرد بلکه باید کوشید ابژه را از دل این سیر پیوسته برچید و دوباره در دل پیوستار جای داد… اما این بار آنچنان که آن پیوستار را منفجر کند.» (والتر بنیامین، «پروژه پاساژها»)
- در روزهای پس از ۲٨ مرداد که دستگیری و اعدام آزادی خواهان به شدت در جریان بود هنگامی که نخستین دسته مرکب از ده افسر، و یک غیر نظامی (مرتضی کیوان) اعدام شدند، خبر این جنایت در روزنامه ها و دستگاههای خبری به گونه ی وسیعی منتشر شد و فیلم جریان اعدام ها نیز در ضمن اخبار سینمایی که در آن زمان پیش از فیلم اصلی نشان داده می شد برای تماشای بیننده گان گذاشته میشد. منظور دولت کودتا از این کار ترسانیدن مخالفان و واداشتن به سکوت مردمی بود که از قرارداد نفت با کنسرسیومِ غارتگر اظهار ناخشنودی می کردند.
به رغم این تمهید دولت، بازتاب این ارعاب ها در میان مردم به گونه ی دیگری بود: بسیاری از زنان و مردان از روز بعد از اعدام افسران لباس سیاه پوشیدند یا بازوبند سیاه بستند. مردم ناشناس متقابلا به یکدیگر تسلیت میگفتند و از کشتار افسران اظهار تألم و تأسف می کردند. در گفتگوها رابطه ی میان عقد قرارداد خائنانه تسلیم نفت به کنسرسیوم و اعدام بهترین افسران کشور به میان کشیده می شد. در سینماها تماشاچیان به جای کف زدن و یا سکوت مرگبار، فریادهای اعتراض خود را علیه اعدام بلند می کردند.
- تاریخ نگاری ماتریالیستی یعنی به دنبال «مثال هایی استثنائی» گشتن که بازنمایی ماتریالیستی شان گذشته را وا می دارد تا حال را وارد وضعیتی بحرانی سازد. روایتگری ای که به موجب آن از خود بپرسیم «چرا تا به حال اینگونه ندیده بودم؟»
در همین راستا پُل ریکور از سه شیوه ی تاریخ نگاری نام میبرد:
- رویدادنگاری: جمع آوری بی ریخت داده ها است، فاقد هرگونه «خط داستانی».
- حکایت در محاق: تاریخ مدرن است که صبغه روش شناختی و معرفت شناختی دارد، و با رفتن در محاق عاملیتِ سوژه انسانی را نفی میکند.
- روایی: در این نوع تاریخ نگاری سوژه انسانی، فعال است و از طریق «بازخوانی امر تاریخی» تجربه های تاریخی را در قالب روایت پیکربندی نموده و جوهر سیال و بیریخت تجربه ی بشری را كه همان «زمان» است، در قالب طرحی داستانی انسجام میبخشد تا فهم این تجربه ها برای دیگران ممكن گردد.
با این تفاسیر «مثال استثنایی 28 مرداد» چه می تواند باشد؟ شخص مصدق؟ مردمی که در سالن سینما صدای اعتراض خویش را بلند میکردند و با بازوبندی سیاه به یکدیگر تسلیت می گفتند؟ یا افسران توده ای اعدام شده؟
به اعتبار کدام یک می توان طرحی داستانی برای روایتی زیسته از یک تاریخِ سرکوب به دست داد که برای اکنونِ «پسا-آبانی/کرونایی» ما الهام بخشِ امید و نبرد باشد؟
- ناوی وظیفه (سرباز وظیفه ی نیروی دریایی) هوشنگ انوشه به همراه ۲ هم خدمتی دیگرش مهناوی دوم خیری و ناوی وظیفه گهربار در شهریور ۱۳۳۲، یعنی چند روز پس از کودتای ۲۸ مرداد در اعتراض به این کودتا ناو بَبر، از ناوهای نیروی دریایی ارتش را آتش زدند و پس از دستگیر شدن در میدان امیرآباد خرمشهر به جوخه ی آتش اعدام سپرده شدند. عکس انوشه در لحظه ی اعدام که خنده ای سرخوشانه به لحظه ی کثیفِ اعدام دارد، چنان جاودانه شد که برای آن حکایت هایی چند ساختند و از آن جمله اینکه، وقتی میخواهند چشمانش را ببندند، با همین لبخند خطاب به دژخیمان میگوید: «می خواهم لرزش دست هایتان را تماشا کنم»!لرزش دست هایتان را تماشا کنم»!
- انتشار نامه ی اعتصاب غذای 72 تن از زندانیانِ قیام آبان ماه و طنین این جمله ی درخشانش که «ما زندگی را مطالبه کردیم و محکوم به مرگ تدریجی در این تبعیدگاه شدهایم» شاید فرصتی است تا «تصویر آبان ماه» را از فاجعه ی «1500 کُشته» یا نام خونین «نیزار» که بدل به «بازنمایی مظلومیت معترضان» گشت، نجات دهد. آنان نه ابژه های قابل ترحمِ خاطره ی دردناکِ «سرکوب یک قیام»، بلکه انوشه هایی جستجوگرِ زندگی و در حال تمسخرِ مرگ اند.
تأکید آنان بر «ترجیح مرگ در اثر اعتصاب به عوض مرگ در اثر ابتلا به ویروسی که به سیستم ستمگر و فاسد میماند»، می تواند و باید که برای رَه پویانِ منطق آبان ندایی برای احیای تلاش جمعی در پیِ جستجوی زندگی باشد. تلاشی که این بار در هفت تپه بنا دارد تا حصول پیروزی قطعی علیه خصوصی سازی سودای بازگشت به خانه و کارخانه را نداشته باشد؛ تلاشی که در دیگر اعتصاب ها شاید که با حمایت های همه ی ما به سازمان یابی هایی ریشه دار بیانجامد؛ تلاشی که کرونا برایش تنها سیمای ویروسی جمهوری اسلامی است و همچون «سیل ایران 98» و «زلزله ها»، برایش اثبات شده است که باید جامعه را از دستان هر شکلی از دولت (به عنوان نهادی تابع سرمایه) نجات داد و به اتکای خلاقیتِ توده ها در گردهمایی شورایی شان امید بست.
- چگونه است که قیامِ آبان علیرغمِ سرکوبِ خونینش ظرف یک هفته را ذیل عنوان «کودتای آبان جمهوری اسلامی» به یاد نمی آوریم؟ آیا این به میل ما برای برجستگی «سوژه گی» توده هایی نیست که شاید در نگاه اول نه روشنفکر و نه مردمانی با آگاهی سیاسی متوسط به نظر برسند، اما مبارزانِ خلاقِ کف خیابان و پایدارانِ سلول ها و بازجوهایی بوده و هستند که امروز جسورانه از عزمشان برای «جستجوی زندگی» و «نه به رژیمی ویروسی» سخن میگویند؟
به همین منوال، شاید امروز پایداری این مبارزانِ روزگارِ ماا، الهام بخشِ روایتی دیگر از «کودتای 28 مرداد» ذیل «مقاومت ملی 28 مرداد علیه دیکتاتوری شاه و امپریالیسم» باشد.
- خطابِ مبارزانِ در بند آبان به ما چیزی از جنس قطعه ی معروفِ «آنان باچرا رفتگان اند و ما بی چرا زنده گان»؛ یا دقیقتر بگوییم، آنان از ما می خواهند که مصداق «بی چرا زنده گان» نباشیم و فداکاری، از خودگذشتگی و همبستگی فرودست ترینِ مردمانِ مبارز و دربند را همچون راهکاری برای خروج از بن بستِ سیاسی شرایطِ کرونایی و سایه گستری ترس از احتمال سرکوب و کشتار حاکمیت ببینیم. کرونا تنها میانجی آشکاره گی بیش از پیش سیمای حقیقی ناکارآمدی و ستمگری حکومتی است که هر ثانیه ی بقایش، تحمیل هزینه هایی برابر با جنگ و سیل و زلزله، در طبقاتی ترین وجه ممکن به جامعه است.
چاره ی کار نه کفن پوشیدن و شهادت طلبانه سوی مرگ شتافتن که سازماندهی کردن و در جستجوی زندگی از مرگ نهراسیدن است.