نوامبر 30, 2020
ترور محسن فخریزاده: سناریوها و «راهکار» سوسیالیستی ما
در هر حال چه «انتقامی سخت» در کار باشد، «سیلی»ای یا که «صبر استراتژیک»، آنچه روشن است به محاق رفتن گفتمان رهایی بخش علیه این وضع موجود تحت سایهی برجستگی «دکترین امنیت ملی» و به دنبال آن سرکوب از یکسو، و معاشقههای راست اپوزیسیون (از مجاهد تا سلطنتطلب) با امپریالیسم جهانی از سوی دیگر است.
در چنین موقعیتی است که سوسیالیستها باید بکوشند ورای درغلطیدن به دام انواع و اقسام گفتمانهای «موضعگیرانه» (چه علیه امپریالیسم و چه دیکتاتوری داخلی)، اجازهی انحراف افکار عمومی را به دو روی یک سکه ندهیم:
- خواهان جزیرهی ثبات بودن به سبک جمهوری اسلامی با دیگر بار تبلیغ کردن ضرورت شرکت در انتخابات؛
- تقدیر و تشکر از امپریالیسم و طلب آزادسازی کشور از آن.
ترور محسن فخریزاده: سناریوها و «راهکار» سوسیالیستی ما
سابقهی ترور دانشمندان هسته ای و عدم شناسایی عوامل اصلی آن و پنهان ماندن و رازآلود شدن جریان ترورها بعد از افشاشدن توطئه دستگاه های امنیتی در اجرای عملیات فریب مردم با اعترافات اجباری مازیار ابراهیمی و دیگران، این پرسش را تقویت کرده بود که آیا این اعترافگیریها آدرس غلط دادن برای پنهان ماندن جریان اصلی ترور توسط عوامل نفوذی درون دستگاه امنیتی نیست؟ همچنین در این راستا می توان این ارزیابی ها را داشت:
۱. پیرو افشای پُشتپردههای پروندهی موسوم به «ترور دانشمندان هستهای» توسط مازیار ابراهیمی، اینکه بسیاری از ما بپنداریم که شاید کُشتن فخری زاده پروژهای داخلی از سوی دستگاههای امنیتی است برای سوق دادن کشور به سمت بازی جدیدی بیراه نیست:
- آيا او را نکشتند تا با نشان دادن شدت ناامنی ناشی از نفوذ دشمن شرایط برای ریاست جمهوری نیروهای نزدیک به سپاه (حسین دهقان یا امثالهم) هموار شود؟
- آیا او را نکشتند تا بتوانند در جریان مذاکرات احتمالی با تیم جدید ریاستجمهوری آمریکا امتیازگیریهایی کنند (مثلا اینکه ببینید دیگر خبری از نیروهای تُندرو در حوزهی هستهای ما نیست؟)
- آیا او را نکشتند تا موازیکاریها و تقسیم کارهای دو نهاد امنیتی «وزارت اطلاعات» و «اطلاعات سپاه» به نفع ادغام کلیهی فعالیتهای امنیتی در دومی به نتیجهای برسد؟
۲. نظر به این اطلاعات که دستکم یکبار پیش از این برای ترور فخریزاده اقدام شده بوده و او چهرهی بسیار شناخته شده و در زُمرهی هدف ترور برای اسرائیلیها بوده، روشن است که آنها مسئول این حمله هستند. اما برای چه؟ شاید در هماهنگی با دولت مستعجل ترامپ برای اینکه از طریق واداشتن جمهوری اسلامی به واکنشی متقابل بتوانند علیه او برای تحریمهایی با اجماع جهانی مُچگیری کنند یا که شاید جنگی به منظور جلوگیری از برگشتن احتمالی آمریکا به روابط با ایرن پیش از ترامپ.
۳. این ترور توسط اسرائیلیها انجام شده اما امکان جلوگیری از آن برای نیروهای حفاظتی تحت نظر سپاه بوده است؛ به عبارت بهتر نظر به عملیاتهای ضدجاسوسی مرسوم برای نیروهای سپاهی خطر قریبالوقوع ترور فخریزاده روشن بوده اما عامدانه کلیت شرایط حفاظتی از او را شُل گرفتند. اما چرا؟ چون او وجهالمصالحهی توافق احتمالی حاصل از دور جدید مذاکرات برای بقای جمهوری اسلامی بود و نظر به سابقهی افتضاح پروندهی ترور دانشمندان هستهای، این صحنهسازی جدید میبایست از هر نظر موجه به نظر آید: «چاقو که دستهی خودش را نمیبُرد. ما چنین نیروی رده بالایی را خودمان قربانی کنیم؟!»
۴. شاید باید این عملیات را در کنار ترور عبدالله احمد عبدالله معروف به ابومحمد المصری، مرد شمارهی دو القاعده گذاشت. او توسط دو موتور سوار در خیابان پاسداران تهران (حوالی گلستان یکم) همزمان با سالگرد حملات به سفارت آمریکا در آفریقا به تاریخ ۷ اوت سال ۱۹۹۸ که با طراحی خودش بوده، ترور میشود. همچنین نام دیگری که در این ترور برجسته شد دختر عبدالله، مریم بود که همسر حمزه بن لادن بوده است. رسانههای داخلی اما او را حبیب داوود، استاد تاریخ ۵۸ سالهی لبنانی معرفی کردند.
کنار هم قرار دادن این دو ترور هم میتواند به این اعتبار خوانده شود که امکانات حفاظتی-امنیتی جمهوری اسلامی از مُهرهها و تأسیسات خود در وضعیتیست که به کنایه آن را «بهشت جاسوسان» میخوانند و هم به این اعتبار خوانده شود که نظامی با وسواسهایی عجیب و غریب در تجسس برای دستگیری و ترور مخالفانش در خارج از مرزها، چطور میشود مرتکب چنین قصور سلسلهواری پیرامون مسائل امنیتیاش شود؟ آیا نباید به همین اعتبار به حضور دستهایی از درون حاکمیت برای این اقدامات فکر کرد؟
۶. در هر حال چه «انتقامی سخت» در کار باشد، «سیلی»ای یا که «صبر استراتژیک»، آنچه روشن است به محاق رفتن گفتمان رهایی بخش علیه این وضع موجود تحت سایهی برجستگی «دکترین امنیت ملی» و به دنبال آن سرکوب از یکسو، و معاشقههای راست اپوزیسیون (از مجاهد تا سلطنتطلب) با امپریالیسم جهانی از سوی دیگر است.
در چنین موقعیتی است که سوسیالیستها باید بکوشند ورای درغلطیدن به دام انواع و اقسام گفتمانهای «موضعگیرانه» (چه علیه امپریالیسم و چه دیکتاتوری داخلی)، اجازهی انحراف افکار عمومی را به دو روی یک سکه ندهیم:
- خواهان جزیرهی ثبات بودن به سبک جمهوری اسلامی با دیگر بار تبلیغ کردن ضرورت شرکت در انتخابات؛
- تقدیر و تشکر از امپریالیسم و طلب آزادسازی کشور از آن.
باید کوشید تاریخ نزاع میان دو توحش جمهوری اسلامی و اسرائیل را پیش چشم مردم آشکار کرد. نزاعی که «آرمان رهایی فلسطین» را ازدرون تهی کرد و خاورمیانهای آبستن جنبشهای عدالتخوانه و سوسیالیستی را بدل به زرادخانه و میدان جنگهای مستقیم و نیابتی امپریالیستها کرد.