دسامبر 6, 2020
لیلا حسینزاده و یاشار دارالشفا: چشمانداز کنونی جنبش دانشجویی
ما معتقدیم جریانی که در سال ۹۳ از هیچ، خلق شد، در مسیرش به هیچ قدرتی اتکا نکرد، تحت بایکوت رسانهای، رسانههای خودش را ساخت، صدایش را توانست بلند بکند، گفتمانش را در دانشگاه، هژمون کرد، به نحو شایستهای کنار مردم ایستاد و تحت سنگینترین سرکوب از پای ننشست، به این سادگی نمیمیرد؛ اما این جریان، ناگزیر است بیرحمانه با خودش روبرو شود و تکلیفش را با خودش روشن سازد، اگر میخواهد در چهلتکهگی منحل نگردد. با امید به جان دوباره گرفتنش!
چشمانداز کنونی جنبش دانشجویی
با احترام به همه فعالین دانشجویی و تقدیم به محمد شریفی مقدم و پریسا رفیعی
لیلا حسینزاده ، یاشار دارالشفا
دستگاه سرکوب، بحران کرونا را بدل به بحرانی برای موجودیت دانشگاه و جنبش دانشجویی ساخته است. با راحتی خیال و توجیهات کافی، درب دانشگاه را بستند و به پاشنه آشیل جنبش دانشجویی، تیر تعطیلات زدند. جنبش دانشجویی که تحت شدیدترین سرکوب ها نیمه جان بود و انسجام موثری نداشت با تعطیلی دانشگاه، فرصت بازسازی پیدا نکرد و کارش به پراکندگی و انزوای تحمیلی کشیده شد. این جنبش هنوز نتوانسته است سازمانیابی و واکنشی موثر و منطبق با شرایط کرونا صورت دهد. بدیهی است در اینجا نمیتوان کل بحرانی که جنبش دانشجویی با آن دست به گریبان است را حاصل تعطیلی تحمیلی دانشگاهها دانست؛ بلکه این تعطیلی صرفاً در حکم ضربهی آخری بود که محکم تر از همه بر پیکر جنبش دانشجویی فرود آمد. تا آنجا که به جریان صنفی دانشجویی برمیگردد بحران هایی از پیش نمودار بود که امکان مواجهه موثر با بحران کرونا را سلب کرد؛ این بحران ها را به طور خلاصه برمیشمریم:
اول، صنفی یا سیاسی:
جریان دانشجویی که از زمان تاسیس با شروع از امر انضمامی خرد و عینی، سیاسی شد و شعارش همواره «صنفی سیاسی است» بود، مشخصا پس از دی ماه ۹۶ با از سر گذراندن سطح بالایی از سیاسی شدن دچار نوعی ازجادررفتگی شد؛ به این معنا که پس از یک پرش سیاسی درست و تاریخی، مجددا بر زمین صنفی فرود نیامد تا دو پایش بر تکیه گاهی مستحکم قرار گیرد. بیرون زدن انواع تمایلات هویتگرایانه، انواع تنشهای صرفاً ایدئولوژیک بدون نسبت با واقعیت امر انضمامی (که اغلب به شکاف های جدی در جریان صنفی انجامید) و رها کردن پیگیری معضلات انضمامی، عینی و خرد دانشجویان از جانب فعالین صنفی نمودهایی از بحرانی است که سیاسی شدن بدون اتکا بر زمین مستحکم صنفی و در آسمان هویتها و مباحث ایدئولوژیک به همراه دارد. البته در انتزاعی و هویتی شدن بخشی از جریان صنفی نباید نقش مهم محور مقاومت را نادیده گرفت. گروه موسوم به محور مقاومتیها از سال ۹۷ در توپخانهی نشریات خود از همان مبانی فکری جریان صنفی آغاز میکردند و سپس منحطترین و ارتجاعیترین نتایج را میگرفتند، ضرورت پاسخ تئوریک به محور مقاومت که در آغاز ماهیت امنیتیش برای دانشجویان روشن نبود، بخشی از بدنهی جریان دانشجویی را ناگزیر درگیر مباحث صرفا تئوریک کرد و لاجرم باید «هویتی» درمقابل هویت محورمقاومت منسجم میشد تا از گسترش این خط منحط در دانشگاه جلوگیری شود. اینها به شدت به بحران هویتگرایی و انتزاع سیاسی بدون نسبت با انضمامیت اکنونی، دامن زد.
این بحران به مراتب پس از آبان ۹۸ پررنگتر هم شد. دانشجویان در آبانماه، شاهد بالاترین رادیکالیسم سیاسی در خیابان بودند؛ گویی پس از آبان دیگر پیگیری مسائل جزئی و انضمامی، زیادهکاری به حساب میآمد و تلف کردن وقت بود. بنابراین شعار «صنفی، سیاسی است» از سه جهت، یعنی پررنگ شدن هویتگرایی، تمرکز بر انتزاع به جای انضمامیت و تاکید بر امر سیاسی صرف، محاصره شد. از طرفی دیگر بهطور ویژه با تغییر نسل فعالین، دیگر تجربه مستقیم این که چگونه میتوان از امر انضمامیِ خُرد، بالاترین سطح سیاست ورزی رادیکال را بیرون کشید وجود نداشت و انتقال تجربهی موثری نیز در این زمینه صورت نگرفت؛ به همین دلیل در میان نسل جدید فعالین شعار «صنفی سیاسی است» هر چه بیشتر رنگ باخت و جای خود را به رد کار صنفی انضمامیای داد که درگیر جزئیات و پیگیر حل مشکلات خُرد دانشجویان بود.
چنین رویکردی به رغم ماهیت تاسیسی جریان صنفی، بین بدنه فعالان صنفی و بدنه دانشجویان شکافی ایجاد کرد و فعالین صنفی را از بدنه دانشجویی متمایز ساخت. این امر خود به تنهایی در کاهش توان پیشروی، بسیار موثر بود.
دوم، نهاد یا جنبش:
جریان صنفی دانشجویی از بدو تاسیس با دو بال نهادی و جنبشی امکان موجودیت یافت. بال جنبشی آن همان فعالین صنفی دانشجویی بودند که در آکسیون ها، نشست ها، نشریات و… فعالیت میکردند و بال نهادی آن، اتحادیه شوراهای صنفی کشوری بود که مجموعهای از فعالین و شوراهای دانشجویی را شامل میشد. پیوند بین بال نهادی و جنبشی، ارگانیک بود. پس از دی ماه ۹۶، دستگاه امنیتی از سویی نسل اول فعالین جریان صنفی را به طرق مختلف حذف کرد و بنابراین موقتا هم که شده بال جنبشی این جریان را تضعیف نمود و از سویی دیگر، حملهی همه جانبهای به بال نهادی این جریان سازمان داد؛ آیین نامهی شوراهای صنفی به نحوی تغییر کرد که تشکیل شوراها دشوار باشد، درعین حال بسیجیها و محور مقاومتیها برای تصاحب شوراها به طور سازمان یافته تلاش کردند که در این راه از انواع تقلب ها و حمایتهای حراستهای دانشگاهها نیز بهرهمند بودند؛ نماینده وزیر علوم به سمت شهرستانهای مختلف پرواز کرد تا بتوانند قطبها را در مقابل اتحادیه شوراهای کشوری عَلم کنند. مجموعهی اینها بال نهادی جریان صنفی را تضعیف نمود. اما واکنشی که در میان برخی فعالین صنفی برانگیخت اصلا درست نبود؛ از نگاه آنها، چون دستیابی به شوراها دشوار شده پس تلاش برای آن بی فایده و اتلاف وقت است. آنها از دشوار شدن کار، بیفایدگی آن را نتیجه گرفتند و برخی بدون هیچ استراتژی مشخصی برای جایگزینی نهادهایی درجهت افزایش قدرت نهادی و گسترش این بال در جریان صنفی، بالکل منکر فایدهی وجه نهادی شدند و صرفاً بر وجه جنبشی یا فعالین صنفی تمرکز کردند.
بدیهی است که چنین تمرکزی، فلجکنندهی جریان صنفی است؛ از آن رو که تداوم سازوکارمندی، گسترش ساختارمند و پایگاه مندی جریان صنفی با حذف وجه نهادی آن دچار بحران جدی می شود. در نبود امکان تشکلیابی مستقل در دانشگاه، وادادن وجه نهادی برای هر جریانی معادل با وادادن خود به محفل گرایی و جزیرهای شدن خواهد بود.
سوم، مدنی/علنی یا غیرمدنی/مخفی:
ما نمیدانیم با چه بیانی اثرات فعالیتهای برخی گروهها و محافل را بر جریان صنفی آسیبشناسی کنیم که بدل به باگ امنیتی نشود؛ اما نمیتوان نگفت که در تمام این سالها ادبیاتی سازمانیافته در تخریب جریان صنفی به کار گرفته شد که فعالیت مدنی و علنی را از اساس نشانه می گرفت؛ آنها خود، علنی و مدنی به تبلیغ کار غیرعلنی و غیرمدنی میپرداختند و نهایتاً نتیجه میگرفتند که کل فعالیت انجام شده در دانشگاه بیفایده و پوچ است مادامی که کار حزبی و رادیکال انجام نشود. در همین راستا مداوم بر احکام و هزینه های قضایی تحمیلی تاکید میکردند بیآنکه از دستاوردها،پیشروی ها و هژمونی گفتمانی، کلامی سخت بگویند. بدیهی است که مهمترین کارکرد این ادبیات، جذب انگلی برای محفلها و گروههایی بود که تنها به فکر هویت و دیگر منافع خود هستند و بدون شناخت زمین انضمامی و مختصات پیشروی مبارزاتی در دانشگاه، تنها نفع و صید خود را در آن میانه میجویند. برخی از بدنه فعالین دانشجویی در میانهی دشواریها، رکودها و با نرسیدن به تحلیل و آسیب شناسی مشخص درونگروهی، جذب این ادبیات میشدند و حاصلش پراکندگی و انشقاق بیشتر برای جریان صنفی دانشجویی بود. بدون اغراق یکی از آسیبهای عمدهای که جریان صنفی دانشجویی طی این سالها با آن مواجه شد، ریشه دواندن همین ادبیات بود، بیآنکه هوشیاری لازم برای پاسخ به آن و خنثی کردن اثراتش وجود داشته باشد. فانتزیهای فعالیت مخفی و غیر مدنی بیآنکه مختصات آن واقعا موجود باشد، شکافها و انفعالهایی را در دل فعالیت دانشجویی دامن زد. اهمیت فعالیت رادیکال مدنی، جایگاه فعالیت علنی در گفتمانسازی و تداوم، همه و همه برای برخی نادیده گرفته شد و از جانب دیگرانی چون ما نیز به درستی تشریح نگردید تا فعالین دانشجویی با سردرگمی، سوالات و تناقضات، به جدایی ازهم یا انفعال کشیده شوند.
چهارم، دانشگاه یا خیابان:
جریان صنفی دانشجویی در انضمامیت پیشرَوی خود، تلاش کرده تا در پیوند و متحد با دیگر اقشار تحت ستم، از جمله کارگران، معلمان، زنان، اقوام، مذاهب و تودهی معترض در خیابان باشد. این پیوندها در گفتمان و در پیشروی آرام این جریان حضور داشته و سر بزنگاههایی چون دیماه ۹۶ یا آبان ۹۸، اعتصابات هفت تپه، تحصنهای معلمان یا تجمع علیه حجاب اجباری بروز بیرونی یافته است. تلاش برای پیوند با مردم و تودهی تحت ستم همواره یکی از ایدههای مرکزی جنبشهای دانشجویی در تاریخ معاصر ایران بوده است؛ اما نحوه پیادهسازی ایده اهمیت دارد. در دل جریان صنفی بارها و بارها این نجوا به گوش خورده که دانشگاه، میدان عمل ما نیست و باید به سراغ مردم و کارگرها برویم؛ البته که این فانتزی رومانتیک توانسته صورتهای معقولتری هم به خود بگیرد تا به انفعال در یک سنگر -هرچند کوچک اما فعال- علیه سلطه دامن بزند؛ آنهم با این امید «خوب» که برویم به مردم بپیوندیم و همراه با آنان باشیم. در این سالها بارها و بارها بر سر جایگاه فعالیت در دانشگاه چالش بهوجود آمده است؛ برخی دانشگاه را از اساس به عنوان عرصهای برای مبارزه فاقد مشروعیت دانستهاند و برخی جایگاه دانشگاه را تا مقام پیشتاز تودهی تحت ستم بالا بردهاند. به هر صورت در این سالها، نسبت بین دانشگاه و خیابان برای فعالین دانشجویی، مخدوش و متناقض مانده است. اگر دانشگاه در دل مبارزات مردمی جاری دو جایگاه مهم داشته باشد _ نخست، یک سنگر در میان دهها سنگر اجتماعی علیه پیشروی استثمار و سیاستهای نولیبرال و دوم، جایگاه روشنفکر ارگانیک توده تحت ستم_ آنگاه میتوان نشان داد که جنبش دانشجویی دهه ۹۰ اساساً تاکنون به سمت جایگاه دوم نرفته است و جایگاه اول هم اغلب مخدوش مانده و به درستی درونی نشده است.
ما در اینجا این ۴ تناقض یا بحران درونی در پیشرَوی جریان صنفی دانشجویی را برنشمردیم تا حل کنیم -ما معتقدیم این بحرانها اساساً با یک متن یا یادداشت امکان حل شدن ندارند- بلکه این موارد را مطرح کردیم تا نشان دهیم علاوه بر سرکوبهای بیرونی که تا تعطیلی دانشگاه هم پیش رفته است، بحرانها و سردرگمیهایی درونی گریبانگیر جریان صنفی است؛ مادامی که این بحرانها حل نشوند امکان انسجام برای عبور از این بحران عظیم جاری، یعنی تعطیلسازی دانشگاه و پیشبرد سرکوب در سکوت، وجود ندارد. جریان دانشجویی ناگزیر است حول بحرانهای جاری خود، تن به گفتگو دهد؛ ناگزیر است انسجامی مجدد پدید آورد و ناگزیر است بازسازیای را به انجام برساند تا توان واکنش به بحران جاری و تعطیلات طولانی دانشگاه را داشته باشد.
گرچه به نظر میرسد جریان صنفی دانشجویی به شدت آسیب دیده و امکان انحلال آن در محافلی با عمری کوتاه، جدی است، اما این جریان به تجهیزاتی مجهز بوده و هست که توانسته یکی از طولانیترین عمر های یک جنبش دانشجویی را داشته باشد؛ این جریان شش سال زیر شدیدترین فشارها و سرکوبها دوام آورده و به پیش تاخته، بهحدی که تنها با تعطیلی دانشگاهها توانستند جلوی پیشرویش را بگیرند. این جریان در تمام این شش سال، نه تنها در گفتمان عقبنشینی نکرده، که گام به گام رادیکال تر شده است. اما چه تجهیزاتی چنین قدرتمندش کرد؟ ۱.حفظ مبنای نهادی در اتحادیه شوراهای صنفی کشوری که همواره امکان بازسازی قدرت را به این جریان میدهد، ضمن آنکه تداوم را ممکن می سازد. ۲. وابستگی ماهیت این جریان به امر صنفی انضمامی و خُرد، که متداوما باز میگردد و ایجاد مسئله میکند و مقاومت دانشجویان را برمیانگیزد. ۳. عدم تمرکز تشکیلاتی، که اگرچه خطر پراکندگی را در خود دارد، اما در عین حال همواره امکان بازسازی موازی، شروع مجدد و پیشبرد فعالیت از جایی تاکنون غیرفعالمانده را به این جریان می دهد.
باید بر این امکان ها و تجهیزات تکیه کرد تا جنبش دانشجویی دهه ۹۰، جان دوبارهای بگیرد. از نگاه ما پیش از هرچیز شکل دادن به گفتگوی جمعی درخصوص بحرانهای درونی ضروری است. این گفتگو ها میتوانند جایگاه فعالیت در دانشگاه را روشن کنند، مختصات گسترش نهادی و فضاهای تسخیر نشده و امکانهای ائتلافها و اتحادها را مشخص سازند، انسجامی مجدد پدید آورند و ما را به مسائل عینی و خُردمان بازگردانند، به جای آن که کارمان به جدالهای انتزاعی محض بکشد.
علاوه بر گفتگوها، بی شک هر کنشی که اختناق کرونایی را بشکند و به بازپسگیری اجتماعات و فضاها معطوف باشد، میتواند برای جان گرفتن دوباره جنبش دانشجویی، حیاتی باشد.
ما معتقدیم جریانی که در سال ۹۳ از هیچ، خلق شد، در مسیرش به هیچ قدرتی اتکا نکرد، تحت بایکوت رسانهای، رسانههای خودش را ساخت، صدایش را توانست بلند بکند، گفتمانش را در دانشگاه، هژمون کرد، به نحو شایستهای کنار مردم ایستاد و تحت سنگینترین سرکوب از پای ننشست، به این سادگی نمیمیرد؛ اما این جریان، ناگزیر است بیرحمانه با خودش روبرو شود و تکلیفش را با خودش روشن سازد، اگر میخواهد در چهلتکهگی منحل نگردد. با امید به جان دوباره گرفتنش!
منبع: شوراهای صنفی دانشجویان کشور
https://t.me/SarKhatism