ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



مقاله برگزیده: «خراب» آشنا – لیلا حسین زاده

«خراب شدن» در ادبیات عامه برای زنی به کار می‌رود که محیط امن، محرم و بدون حضور «دیگری» اندرونی خانه را ترک کرده و به غیر آلوده و آمیخته شده. خب گمان نمی‌کنم هرگز از آلودگی و آمیختگی، از به در آمدن از اندرونی محافل و مواجهه با «غیر» ابایی داشته باشم و این را مساوی از دست رفتن «خود» و از آن دیگران شدن نمی‌دانم، هرچند برای پدران خانه‌ی چپ خوشایند نباشد. به این معنا می‌توانم رسا و با افتخار اعلام کنم که همان زن خراب‌شده‌ام

 


 

 

اخبارروز:

اشاره: شرکت لیلا حسین زاده از فعالین دانشجویی چپ که اخیرا از زندان آزاد شده است، در یک مناظره در یکی از نشریات طرفدار احمدی نژاد با واکنش های انتقادی مواجه شد. حسن مرتضوی از دیگر فعالین چپ در اعتراض به این مناظره نوشت:

این راه را بسیاری رفته‌اند و سرشان به سنگ خورده است. رفیق عزیز این کار هرگز در چپ جایی نداشته است. ما هرگز گفتگویی با فرصت‌طلبان از هیچ نحله‌ای نداشته و نداریم. هیچ کس و هیچ فرد با هر سابقه‌ای از حبس کشیدن و زندانی بودن از خراب شدن مصون نیست. 

 

 

متن زیر را لیلا حسین زاده در پاسخ به این انتقادها نوشته است:

«خراب» آشنا – لیلا حسین زاده

۱. چندی پیش از جانب یک نشریه‌ متعلق به طیفی از هواداران احمدی‌نژاد، از من برای شرکت در یک مناظره دعوت شد؛ مناظره قرار بود بین یک عدالت‌خواه تصفیه‌شده، یک طرفدار احمدی‌نژاد، یک اصلاح‌طلب و بنده باشد، با موضوع دموکراسی. طی مشورت انجام‌شده، با این هدف که سانسور احتمالی اعمال نشود، شرط حضورم در مناظره را پخش زنده‌ی آن دانستم. در نهایت در روز مقرر مناظره به صورت لایو برگزار شد بدون حضور طرف اصلاح‌طلب.

۲. از همان روز مورد حملات و فحاشی‌های شگفت‌انگیز برخی «رفقای» چپ قرار گرفتم. «رفتی کنار آخوند نشستی»، «آبروی چپ رو بردی»، «کیانوری هم قبل از تو این کار رو کرده بود»، «لایو با آخوند گذاشتی»، «بستی با احمدی‌نژادی‌ها»، «با عدالت‌خواه‌ها بستی» و …

پس از چند روز  متنی تحت عنوان «در دفاع از استقلال چپ انقلابی» منتشر شد که در آنجا به مخدوش کردن مرزهای چپ رادیکال با دشمنان متهم شدم. البته بسیار خوشحال شدم بالاخره متنی علنی و بدون توهین و فحاشی منتشر شد که تلاش داشت نقدی را صورت‌بندی کند؛ حساب آن متن بالکل از توهین‌های انجام شده جداست چرا که بحث را در سطحی عمومی و غیرشخصی پیش برده؛ در انتها آدرسش را میگذارم. به نوبه‌ی خود جوابیه‌ای را به آن متن نوشتم و تلاش کردم مسایلی را تصریح و تشریح کنم . امروز پس از این‌همه و پس از انتشار گزارش آن مناظره در آن نشریه، تازه برخی رفقا یادشان افتاده که من با احمدی‌نژادی‌ها «همکاری» کرده‌ام و «خراب» شده‌ام. رفقا زنده باشند ولی خب آن نشریه که چیزی بیشتر از چاپ مکتوب آن مناظره نیست؛ نقد به آن مناظره و جواب به آن هم که در خود سایت نقد منتشر شده؛ هیچ ایرادی ندارد که با آن جوابیه قانع نشوید و همچنان منتقد باشید ولی آیا درستش این نیست که بحثی که تا یک جا پیش رفته را ادامه دهید و باتوجه به آنچه پیش‌رفته استدلالی علیه کارم اقامه کنید؟ چرا تازه دوباره برگشته‌اید سر خانه‌ی افشاگری؟

۳. به طرز عجیبی، همه‌ی کسانی که تاکنون با فحش و توهین (به‌جای نقد) مواجهه داشتند، حتی به خود زحمت ندادند که محتوای مناظره را به‌طور کامل و در اغلب موارد حتی ناقص، ببینند.

به طرز عجیب‌تری به‌نظر می‌رسد نمی‌خواهند هیچ ادراکی از معنای «مناظره» داشته باشند و برایشان این مناظره به معنای این است که من در کنار طیف‌های سیاسی دیگر و در همکاری با آن‌ها قرار دارم. به طرز غریبی توضیح نمی‌دهند حتی اگر بدون دیدن مناظره، مطمئنند که تقابلی گفتمانی نبوده و «گفتگو» بوده، چرا گفتگو و تشریح مواضع را در حضور یک نفر که از جنبش عدالت‌خواه دانشجویی تصفیه شده و یک هوادار احمدی نژاد، نه چیزی بیشتر، نه مسول لشکری و کشوری، نه فرد موثر در گفتمان‌سازی حکومتی، نه نه نه نه …. نمی‌گویند ایرادش دقیقا کجاست و کدام قرآن مارکس اشتباه شده؟ چه خیانتی به چپ انقلابی صورت گرفته؟ این مناظره معادل چه نوع همکاری‌ای با دستگاه حاکمیت و سرمایه است که چنین برآشفته‌اند و تکفیر می‌کنند؟ هیچ، هیچ توضیحی وجود ندارد… من تمام این روزها مجبور شده‌ام حدس بزنم شاید رفقا مشکلشان این است و آن است…

۴. بگذارید مرور کنم:

آنچه پیش رفته یک مناظره بین طیف های سیاسی مختلف بوده است. کارکرد مناظره، اعلان و تشریح موضع، افشای طرف سیاسی مقابل و به سنجش گذاشتن رویکردهای مختلف نسبت به یک مسأله پیش چشم مخاطبان متکثر است. اینکه برای برخی چپ‌ها «مناظره» فی‌نفسه، تداعی‌گر مناظره‌های ۵۸_۶۰ است و خود آن مناظره‌ها برایشان تداعی‌گر حزب توده است که در مناظره شرکت می‌کرد و با حکومت سازش کرد،  و بنابراین طی یک فرایند زنجیره‌ای تداعی‌گری شرکت در مناظره برایشان تداعی‌گر سازش با طیف‌های حکومتی است، ربطی به واقعیت موجود ندارد، بلکه بیشتر به روانکاوی سیاسی چپ شکست خورده و قلع و قمع شده و محذوف برمیگردد. وگرنه با یک نگاه منطقی ساده واضح می‌شود که حزب توده به دلیل شرکت در مناظره و حتی از خلال شرکت در مناظره با حکومت سازش نکرد، بلکه اصل اتحاد و انتقاد، استراتژی کلان این حزب بود؛ همچنین شرکت در مناظره به دلیل سازش با حکومت اتفاق نیفتاد؛ مناظره‌ی معروف ترکمن‌صحرا و مباحث انجام شده در آن به خوبی گواه این امر است که شرکت در مناظره، سازش را به‌عنوان پیش‌شرط ندارد. پس بد نیست «رفقای» کبیر، برای لحظه‌ای هم که شده از واکنش‌های روانی مبتنی بر تداعی و بی‌مبنا که حاصلش جز  فحش و فحش‌کاری نیست فاصله بگیرند تا بتوانیم روی زمین نقد بایستیم. اگر جز این باشد مسأله اساسا به سطحی سیاسی برکشیده نمی‌شود، کار به خودزنی و شخصی‌سازی می‌کشد و پاسخم به رفیق و معلمم حسن مرتضوی عزیز، در سطح پیراهن عثمان کردن یک‌بار همکاریش با مهرنامه و قیاس‌کردن‌ اثرات مهرنامه با یک نشریه حاشیه‌ای طرفداران احمدی‌نژاد و چشم بستن بر تاریخ عاملیت او، مبتذل خواهد شد. اما با وجود سن و سال و تجربه‌ی کمم به خوبی می‌دانم در شرایط کنونی هرکسی هرچقدر پیوریتن هم که باشد، اگر بخواهد کار کند حدی از «الودگی» به محیط اطراف را دارد؛ مگر رفقای ناب و خالصی که هیچ کار نمی‌کنند و هیچ چیز ندارند جز خلوص بسیار بالای مارکسیسم ناب محمدی! بگذریم و تلاش کنیم به زمین نقد فرود آییم؛ اگر رفقا مرحمت کنند و این یک گزاره‌ی ساده را بپذیرند که نفس مناظره مساوی با سازش با طرفین دیگر مناظره نیست، یک سوال اساسی پیش می‌آید که هیچ‌یک از توهین کنندگان عزیز اساسا به آن نرسیدند: مناظره در چه شرایطی از نظر سیاسی درست است و در چه شرایطی غلط؟ توجه کنید اینجا صحبت از درست و غلط سیاسی است و نه خوب و بد و زیبا و زشت و سالم و خراب اخلاقی!!!!  رفقای برآشفته و آه عالم سرداده بخاطر خیانت بنده به چپ، نه محتوای مناظره را دیدند، نه دانستند مناظره اصلا با چه کسانی انجام شده، نه از مختصات مناظره با خبر بودند؛ حتی متن مکتوبی در سایتی تئوریک در رد آن مناظره ارایه دادند و گفتند مناظره با دو عضو جریان عدالت خواهی صورت گرفته!!!! داده‌ی مبنایی غلطی که کل بحثشان را روی هوا می‌برد و به خودشان زحمت ندادند چنین داده‌ی ساده و اولیه‌ای را تدقیق کنند!

خب بیایید سوال بپرسیم! آیا مناظره با هرکسی بلحاظ سیاسی درست است؟ پاسخ اولیه‌ی من: با کسی که اسلحه روی تو گرفته، همه ابزار سرکوب را علیه تو بکار گرفته و در واقعیت مادی بر تو مسلط است عموم اوقات، «حرف زدن و خطاب گفتگو قرار دادن» بی‌معناست. البته این اصل همیشگی نیست. رفیقمان اسماعیل بخشی پس از افشای شکنجه‌اش و تکذیب وزارت اطلاعات پیشنهاد مناظره با وزیر اطلاعات داد، در آن زمان چنان وجه افشاگرانه‌ی چنین مناظره‌ای پررنگ بود که اکثر افراد به درستی امکان این مناظره را از نظر سیاسی بی‌معنا یا سازش یا رفتن به زمین سلطه‌گر وزارت اطلاعات ندیدند. حال در نمونه‌ی خیانت من به چپ‌های رادیکال:) با شرکت در مناظره چه اتفاقی افتاده؟ طرفین مناظره، یک نفر تصفیه شده از جنبش عدالت‌خواه دانشجویی و یک هوادار احمدی‌نژاد بوده است. نفر اول نه تنها جایگاه مادیش بخشی از بدنه‌ی سرکوب نیست، نه تنها دیگر در دنباله‌ی ایدئولوژیک و اخته‌ساز جنبش‌های اعتراضی سپاه، یعنی جنبش عدالت‌خواه دانشجویی عضو نیست، بلکه از جانب سپاه تصفیه شده و جایگاه مادیش هیچ چیز جز دانشجویی که فعالیت و اظهارنظر میکند نیست، یعنی هیچ نوع اتصال مادی به هیچ کجای بدنه‌ی حکومت در جایگاه سیاسی ش ندارد. نفر دوم به‌عنوان هوادار احمدی‌نژاد هیچ گونه سمت و مسولیت اجرایی در دولت احمدی‌نژاد نداشته و بالاترین مسولیتش مدیریت گروه مطالعات دینی در یک پژوهشکده بوده است. پس آیا طرفین مناظره اسلحه و ابزار سرکوب و انحصار و جایگاه عینی در نظام سلطه دارند که من در مقابل بجای مشت به آنها کلمه پرت کرده باشم؟ مشخصا خیر! آیا بلحاظ گفتمانی متفاوت، رقیب یا حتی دشمن حساب می‌شوند؟ بله و به همین دلیل مناظره که جایگاه افشا، تصریح موضع و روشنگری برای مخاطب است در چنین موقعیتی معنی‌دار می‌شود، اگر نه که من با رفیقم با ۸۰ درصد مبنای گفتمانی مشترک که مناظره نمیکنم!!!

اما میزبان مناظره چه؟ آیا هر میزبانی ای را باید پذیرفت؟ پاسخ ایجابی دادن به این سوال در کل تاریخ سیاسی و فعالیتی مخدوش بوده است. کدام رسانه‌ها باید خط قرمز باشند؟ آیا حضور در یک رسانه، متعلق به طیف سیاسی دشمن، اعتباربخشی به آن رسانه است یا جذب مخاطب و معرفی دیدگاه چپ در آن؟ این سوالات همیشه در موارد مشخص، پاسخ‌های چندگانه و مخدوش گرفته‌اند و به دلیل آنکه هیچ خط واحد سازمانی‌ای وجود ندارد، نهایتا به انتخاب‌های شخصی و محفلی بستگی داشته است. برای یک نفر بی بی سی و اینترنشنال خط قرمز است و یک نفر آنها را تریبونی میداند که باید از آن حرف زد؛ جالب اینکه من تابحال از جانب بسیاری از این رفقای چپ توهین‌کننده به خودم هیچ موضع‌گیری‌ای در نقد و رد حضور برخی در امثال بی‌بی‌سی و اینترنشنال ندیده‌ام؛ به رغم آنکه این رسانه‌ها چنان قدرتمند و اثرگذارند که برخلاف خرده رسانه‌های کوچکی چون نشریه‌ای که میزبان مناظره‌ی من بود، تماما توان حل و هضم یک رویکرد و مصادره‌ی آن به نفع خود را دارند، رسانه‌هایی با پول‌های کثیف که دستگاه عظیم پروپاگاندای ارتجاعند؛ بنابراین اتخاذ رویکرد درقبال آن‌ها در سطح کلان سیاسی برای چپ اهمیت دارد.

در داخل کشور هم وضع به همین ترتیب است. برای یک نفر روزنامه شرق، انصاف‌نیوز، دنیای اقتصاد، اعتماد و … خط قرمز حتی برای مناظره و همکاری مهمان است اما بسیاری از چپ‌ها در این رسانه‌ها مشغول به کارند و …. من فکر می‌کنم این هژمونی پایدار طیف اصلاح‌طلب در فضای رسانه‌ای داخل کشور است که موجب می‌شود استفاده از تریبون‌های آنان اغلب توفیق، اما استفاده از تریبون‌های دیگر خیانت محسوب شود؛ آن‌هم در شرایطی که چپ اساسا تریبون داخلی علنی ندارد.

به‌هرصورت نمی‌توانم به افراد بگویم از این منظر نقد نکنند چون نظرگاه‌ها متکثر است (کاش از این منظر نقد میکردند:) ) اما می‌توانم توضیح دهم‌ پذیرش میزبانی نشریه‌ای که وابستگی امنیتی  ندارد برای مناظره، نه به صرف استفاده از یک تریبون بلکه با هدف خطاب قرار دادن و حرف زدن با مخاطبان آن طیف صورت گرفت؛ تأکیدم بر پخش زنده‌ی مناظره نیز بخاطر سلب امکان سانسور و خارج کردن حرف‌هایم از کانتکستش و هر سواستفاده احتمالی بود؛ برایم خطاب قرار دادن مخاطبانشان در این برهه‌ی زمانی به این احتمال (ضعیف یا قوی) که بعداً با این ادعا که «تریبون به مخالف داده‌اند» بهره‌ای ببرند اولویت داشت، چرایش را در ادامه توضیح می‌دهم.

مناظره در چه زمان‌ و کانتکستی بلحاظ سیاسی اهمیت دارد و در چه زمانی بی‌معنا و بی اثر است؟ جداگانه می‌گویم:

۵. مشخصا پس از آبان ۹۸ نوعی بن‌بست سیاسی پدید آمده. ما با وضعیتی روبروییم که سرکوب اجازه‌ی پیشروی بیشتر جنبش انقلابی را نداده اما از آن سو حکومت هم مشروعیت زدایی شده است، در عین حال هیچ نیرویی توان ایجاد هژمونی برای پیشبرد خط مشخص  و هدایت اعتراضات مردمی را ندارد. بدنه‌ی طیف‌های مختلف درون حکومت بشدت ریزش داشته و بن‌بستی سیاسی را تجربه می‌کنند. بسیاری از فعالانی که وصل به منافع مادی حکومت نبودند اما اصلاح‌طلب شناخته می‌شدند دیگر نمی‌خواهند با اصلاح‌طلبان شناخته شوند، بخشی از بدنه‌ی طرفداران احمدی‌نژاد که اتصال به پایگاه مادی منافع ندارند خود را دیگر درون چارچوب نظام تعریف نمی‌کنند، بخشی از بدنه‌ی مهم جنبش عدالت‌خواه دانشجویی ازجانب سپاه تصفیه‌ شده‌اند. مشروعیت زدایی به این معناست؛ سست شدن اتصالات ایدئولوژیک برای کسانی که منافع مستقیم مادی در حفظ وضعیت ندارند. این امر ابدا به معنای اضافه شدن نیرو به جنبش انقلابی نیست؛ این وضعیت، موقتی و متغیر خواهد بود. در بزنگاه، این فضای ابهام‌آلود روشن خواهد شد و جبهه‌ها ناگزیر در دوطرف توده‌ی تحت ستم یا حکومت بازچینش خواهد شد. در یک سطح، جنگ هژمونی در چنین وضعیتی معنادار است. حرف زدن، تشریح وضعیت، افشای ایدىولوژی و … نمی‌دانم چرا رفقا انقدر دست‌وپایشان می‌لرزد؟ افشای وضعیت، اظهار نظر، رد بال‌های ایدئولوژیک حاکم و… در صحبت با افرادی که شبیه ما فکر نمی‌کنند با وجود این احتمال قوی که در آینده هم شبیه ما عمل نخواهند کرد، چه چیزی از ما را آلوده می‌کند؟

ما فکر می‌کنیم اگر در یک سو باید سازمانیابی گروه‌های تحت ستم به هر طریق ممکن انجام شود، در سوی دیگر باید در این شرایط ابهام‌آلود در جنگ هژمونی شرکت کرد و ایدئولوژی حاکم در هر شکل آن را افشا نمود. به همین دلیل از شرکت در مناظره تحت شرایط مشخص استقبال می‌کنیم. می‌گویم تحت شرایط مشخص، چون طبق آنچه گفتم خطوط قرمزی برای طرفین مناظره، تریبون مناظره و شرایط مناظره وجود دارد. برای مثال برخلاف ادعای برخی مبنی بر امکان مصادره به مطلوب کردن محتوای مناظره، وقتی به صورت زنده منتشر می‌شود امکان دستکاری، سانسور یا مصادره (اگر محتوا خود مستعد نباشد) وجود ندارد؛ به همین دلیل است که محتوای مناظره در کنار دیگر شرایط حاکم بر آن اهمیت دارد.

۶. فکر می‌کنم آنچه امروز تحت عنوان «چپ ایران» می‌شناسیم، دچار بحران‌های جدی است؛ چپی که «سازمان» را از دست داده، از کل عرصه‌ی سیاست و اجتماع حذفش کرده‌اند، هرگاه به پشت‌سر خود می‌نگرد خروار خروار جسد تلنبار شده و پیش چشمش، چشمان همواره نظاره‌گر ناظر بزرگ که پیوسته سرکوبش می‌کند، کافیست به تعداد بازداشتی‌های چپ در سه سال گذشته در قیاس با دیگر طیف‌های سیاسی دقت کنید. خفقان، سرکوب، کشتار و به‌ویژه خاطره‌ی کامیون کامیون کشته شدن و گور جمعی بی‌نام، شکست در عرصه‌ی سیاست جهانی، بحران چشم‌انداز، بحران تئوری و …. درون چپ نوعی واکنش روانی برانگیخته: هراس ضمنی از سیاست، سیاست به معنای ورود به عرصه‌ی عمومی و جدال‌های جاری در آن، خواست تصاحب قدرت و فتح و … بسیاری از چپ‌ها جنگ هژمونی را از پیش باخته می‌دانند و هر مواجهه با دیگری را از دست رفتن و مصادره و جذب شدن می‌پندارند؛ خب چنین تلقی‌هایی با واقعیت سازگار نیستند، گرچه تروماهای تاریخی واقعی‌ای آنها را برانگیزند.  هراس از سیاست در کنار کل شرایط سرکوب و بن‌بست‌های موجود برای چپ، برخی چپ‌ها را به عرصه‌ی انفراد یا قرار گرفتن در محفل هویتی درغلتانده؛ چپ سیاست زدوده بدل به نوعی سبک زندگی اخلاقی شده؛ بخاطر همین کارش به این پیام پدرانه می‌کشد که « این کار هرگز در چپ جایی نداشته»؛ گویی مناسک و رفتارهای دسته‌بندی شده‌ی از پیش مشخصی وجود دارد، بی‌اعتنا به پویایی‌ها و ضرورت‌های سیاست، که برخی کارها هرگز درونش جایی ندارد. نمی‌دانم آیا به ذهن‌شان نمی‌رسد که خود حضرت مارکس هم اصلا برای نشریات لیبرال می‌نوشت؛ کلی آدم فرصت‌طلب هم همانجا جوابش را می‌دادند. خود مارکس که در این آیین پیوریتن شما تکفیر باید بشود. برخی چپ‌ها هراس از سیاست را بدل به وسواسِ آلودن کرده‌اند؛ گویی اگر از محفل و دایره‌ی مشخص اعلان مواضع و مباحث خود بیرون بیایند آلوده‌ی فضای کثیف و فرصت‌طلبانه‌ی سیاست می‌شوند. اما تا آنجا که من در خاطر دارم، ما هرگز به‌دنبال ناب‌گرایی، هویت خالص، ماندن در محفل و … نبوده‌ایم. در جریان صنفی دانشجویی بعضاً افرادی با ما همکاری میکردند که نه تنها چپ نبودند که سبقه‌ی بسیجی هم داشتند، در جریان کمپین بیگارورزی چند نفر از خبرنگاران اصلاح‌طلب که با طرح کارورزی مخالف بودند با ما همکاری می‌کردند. ما هرگز فکر نکرده‌ایم خط و موضعمان آنقدر ساده مخدوش و منحل می‌شود. اگر فکر می‌کنید آنچه در زمین واقعی سیاست طی این سالها در جریان دانشجویی، کارگری، معلمی و حتی بازنشستگان پیش رفته حاصل چپ ناب و خالصی بوده در توان درک واقعیت خود شک کنید. برای ما همیشه جنگ هژمونی مطرح بوده و هست و پیشروی این سالها را هم لاجرم باید بدین سان تحلیل کرد.

اینها را مقدماتی گفتم‌ تا اشاره کنم بنظرم حسن مرتضوی (آگاه یا ناآگاه) صفت دقیقی را برای کارم انتخاب کرده است؛ «خراب شدن» در ادبیات عامه برای زنی به کار می‌رود که محیط امن، محرم و بدون حضور «دیگری» اندرونی خانه را ترک کرده و به غیر آلوده و آمیخته شده. خب گمان نمی‌کنم هرگز از آلودگی و آمیختگی، از به در آمدن از اندرونی محافل و مواجهه با «غیر» ابایی داشته باشم و این را مساوی از دست رفتن «خود» و از آن دیگران شدن نمی‌دانم، هرچند برای پدران خانه‌ی چپ خوشایند نباشد. به این معنا می‌توانم رسا و با افتخار اعلام کنم که همان زن خراب‌شده‌ام.

۷. لینک‌های مناظره و لینک نقد و جوابیه را می‌گذارم؛ خوشحال می شدم اگر توهین کنندگان حداقل زحمتی به خود میدانند محض کنجکاوی ببینند مناظره چیست:

بخش اول قسمت اول:


بخش اول قسمت دوم:


بخش اول قسمت سوم:


بخش اول قسمت چهارم:


بخش دوم:


بخش سوم:

 

 

نقد به مناظره:
https://t.me/naghd_com/502

جوابیه به نقد:
https://t.me/naghd_com/506

منبع مقاله: توییتر لیلا حسین زاده


 

دسته : مقالات برگزيده

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1