ژوئن 8, 2021
آغازی دیگر، راهکاری دیگر – تأثیر رسانه در آشکارگی بیماری مزمن پراکندگی “چپ” ایران
چینن میدانی را تصور کنید که بناست به موضوع بررسی آرای چپ در مورد انتخابات ریاست جمهوری بپردازد و از رسانه در طولانیترین زمان ممکن در یک روز جمعیتی را فراخوان میدهد تا در این برنامه مشارکت و یا حداقل حضور داشته باشند. بیماری مزمن درون اردوی “چپ” مانع از یک گفتگوی خلاق و کارآمد میشود. بحث ها نیمه تمام و واکنشی به سمت و سویی میرود که جز خوشحالی برای مأمورین رژیم اسلامی حاضر در اتاق زوم ندارد و از اینکه فردا به وقت اداری گزارش امیدوارانهای به رؤسای خود میدهند، چیزی دیگری حاصل نخواهد شد.
آغاری دیگر، راهکاری دیگر
تأثیر رسانه در آشکارگی بیماری مزمن پراکندگی “چپ” ایران
یک پیش آگهی برای یکشنبه شب نهم خرداد 1400، برگزاری نشستی بین چند اندیشمند سیاسی توجه عموم گرایشات چپ را به خود جلب کرد. نشست مجازی در سامانه ی “زوم” و موضوع آن انتخابات بود و قرار بود پنج سخنران که به ظاهر پنج جریان سیاسی را نمایندگی میکردند، در باره انتخابات و مواضع خود گفتگو کنند. از حزب توده ایران آقای محمد امیدوار، از حزب چپ آقای بهروز خلیق، از جمهوری خواهان آقای مهدی فتاپور، از ملی _مذهبیها آقای تقی رحمانی و بالاخره آقای فرخ نگهدار به عنوان تحلیلگر سیاسی که البته در کسوت فدایی میخواهد حاضر باشد.
کاملا در همان لحظات اولیه مشخص شد که این برنامه به خاطر نمایندگی و پیشینهی هر یک از سخنرانان اهمیت ویژهای دارد؛ چرا که اتاق صد نفره زوم خیلی سریع پُر شد و حتی اتاق قرضی دویست نفره نیز پاسخی برای جذب هجوم مخاطب نداشت و لاجرم ماجرا به کلاب هاوس کشیده شد و با تأخیری بیش از نیم ساعت برنامه شروع شد. به ترتیبی که در آگهی آمده بود سخنرانان شروع به اعلام مواضع نظری و چگونگی عملیاتی شدن آن کردند و در پایان دور اول یعنی اتمام سخنان و اعلام مواضع، پرسشگران از هر یک از سخنرانان چیزی پرسید.
آنچه مدنظر این نوشته است یکی از همین پرسشهاست که از جانب شنوندهای طرح شد که چرا با وجود دعوت به اتحاد عمل از حدود 16 سازمان و حزب سیاسی در باره انتخابات، از سوی حزب توده ی ایران پاسخ داده نشد و از نماینده حزب توده ایران نیز خواسته شد اگر پاسخی دریافت کرده است بگوید. از اینجا به بعد بود که زخم کهنهی “چپ” به یکباره، تو گویی که نیشتری به آن زده باشند سر باز کرد و هر چه دلایل نادرست و بیمنطق و شتاب آلود و در عین حال فرصتطلبانه بود از سوی همهی سخنرانان نصیبِ مخاطب بخت برگشتهای شد که به هوای سیب خانه همسایه از در و دیوار زوم و کلاب هاوس و فیسبوک و هر دیوار دیگری به درون باغ پریده بود، و این چنین با بوتهای از گلهای حسرت مواجه شدند.
جالب آنکه از مدعیان منفردی نیز تکنوازیهایی عمدتا با ساز ناکوک و آهنگی فالش شنیده میشد، و از آن جمله صحبتهای مخاطبی که کمک ایران به سوریه را دارای مضمونی انترناسیونالیستی معرفی میکرد و از “چپ”ها میخواست که این وظیفه انترناسیونالیستی را که دولت ایران در سوریه به پیش میبرد، تأیید کند. شاید این همان چپ قلابیای است که جمهوری اسلامی زیر نام عدالتخواه و محور مقاومتی ساخته و پرداخته و تلاش دارد ایدههای تقلبی را در قالب دیدگاههای مارکسی به مخاطبین ارایه دهد. اما نمایندگان احزاب سیاسی چپ چنان در قالب دفاع از جریان و تشکیلات سیاسی خود مغروق بودند که کسی به خود فرصت نداد این حرف بیمعنایی و وقاحت انترناسیونالیسم پرولتری جا زدن از جنگ بیمعناتری که سرمایهداری کشورهای سوریه و ایران و آمریکا، روسیه و ترکیه و سایرین به مردم سوریه و ایران تحمیل کردهاند، را افشا و نقد کند.
چینن میدانی را تصور کنید که بناست به موضوع بررسی آرای چپ در مورد انتخابات ریاست جمهوری بپردازد و از رسانه در طولانیترین زمان ممکن در یک روز جمعیتی را فراخوان میدهد تا در این برنامه مشارکت و یا حداقل حضور داشته باشند.
بیماری مزمن درون اردوی “چپ” مانع از یک گفتگوی خلاق و کارآمد میشود. بحث ها نیمه تمام و واکنشی به سمت و سویی میرود که جز خوشحالی برای مأمورین رژیم اسلامی حاضر در اتاق زوم ندارد و از اینکه فردا به وقت اداری گزارش امیدوارانهای به رؤسای خود میدهند، چیزی دیگری حاصل نخواهد شد.
سازمانها و احزاب سیاسی چپ از این فضا به راحتی میتوانستند بر این بایستند که «آری همین برنامه (یعنی اتحاد عمل) و ما منطقی هستیم و میپذیریم که این دعوت به نوعی با استقبال مواجه شده است و هجوم این همه مخاطب از طریق زوم و فیسبوک و کلاب هاوس دقیقا اولین موفیقت ما در اتحاد عملِ «هر چند امضا نشده و اظهار نشده ی قبلی است.» ماست.»
این برداشت نه گزافه و نه دروغ بود و میتوانست مایه دلگرمی باشد. اما چرا این واقعیت از طریق نمایندگان احزاب سیاسی دارای نماینده در اتاق زوم درک نشد که اتحاد عملی که به شکلی کاملا طبیعی در حال رقم خورد است، برای تحریم آگاهانه و هوشمندِ انتخابات تقلبی با دلایل ارائه شده خود، گامی در راه اتحاد عملهای بیشتر باشد؟ علت آن است که بیماری مزمن فرصتطلبی و گرایش به خودمحوری و خودبرتربینی و هژمون طلبی کاذب، اجازه وسعت دید را در همین برنامه به “چپ”ها نداد.
این بیماری موجود مزمن در” چپ ” چگونه درمان خواهد شد؟
شروط اولیهی نجات از این بیماری مزمن در چپ ایران در این ست که:
- بیپذیریم که این بیماری وجود دارد؛
- بپذیریم که این بیماری ناشی از گرایشات لیبرالی و تمایلات فردی در یک جنبش سوسیالیستی و اجتماعی است؛
- بپذیریم که تنها بخشی از این جنبش اجتماعی عامل مزمن شدن این بیماری نیست و میتواند هر یک از اجزای این جنبش در آن نقش داشته باشد؛
- بپذیریم که تنها ضعف، بنیانهای نظری درباره سوسیالیسم و کمونیسم نیست که چپ را ناتوان از برطرف کردن این بیماری کرده است، بلکه خصایل و ویژگیهای ایستا و رسوباتِ گرایشات طبقاتی بسیاری جز جنبههای معرفتی وجود دارد که مانع از پذیرش یا اراده جمعی برای علاج بیماری است؛
- بپذیریم که هر چه و به هر میزان هر یک از اجزای جنبش چپ بر سِکتها و دُگمهای موجود پای میفشارند، در واقع به نوعی خواستهای بورژوایی و خردهبورژوایی را میدان میدهند؛ و هر چه و به هر میزان بر اتفاق نظر خود بیفزایند، جبهه راست و تحرکات آگاهانه و سازمان یافته آن را محدود میکنند؛
- بپذیریم که دستگاه رهبری هیچ حزب و سازمان سیاسی قابلیت بالفعل و بالقوه برای برتری و هژمون شدن ندارد و پیشینه و گذشتهی آنها و شرایط کنونیشان این را اثبات کرده است؛
- بپذیریم که پیشینه و سوابق احزاب سیاسی چپ به گذشته تعلق دارد و خوب و بد آن پیشینه به پای همهی کمونیستها و سوسیالیستهای ایران نوشته خواهد شد؛
- بپذیریم که با سرکوب تاریخی چپ (چه در دوران سلطنت وابسته به امپریالیسم جهانی و چه در دوران حکومت مذهبی مرتجع کنونی) موجب گردیده که یک شکاف بین نسلها در همهی دوره ها ایجاد شود و این شکاف بینالنسلی خود عامل بزرگی در جهت دور شدن جوانان از احزاب و سازمانهای چپ گردیده است. درگیریهای کهنه و زخمهای ناشی از آن بر پیکر چپ نیز ممکن است به صورتی به این نسلها سرایت کرده باشد و ارتجاع نیز با دامن زدن به آن عملا مانع از نزدیکی نسلهای گذشته و کنونی و باعث تداوم این پراکندگیهاست؛
- بپذیریم که چپِ مانده در نوستالژی و پایبند به تاریخ شکوفایی و یا چپ مرعوب از شکست، سرخورده از اشتباهات و خطاهای هر چند بزرگ سیاسی دوران انقلاب، هر دو باید این پا-بندهای بازدارنده را از پای خود و همهی خانواده چپ جدا کنند و با نگاهی بیترس و حسرت، راهی بسوی آینده بجویند.
این نیز آغاز راهکاری دیگر است تا “چپ” به جریان جاری زندگی مردم بپیوندد و وزنه ی اجتماعی مؤثری گردد!