سپتامبر 22, 2021
گزارش رسیده از هجدهمین جلسه دادگاه حمید نوری در استکهلم! – بهرام رحمانی
روز دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۰-۲۰ سپتامبر ۲۰۲۱ در ادامه جلسات برگزار شده از محاکمه حمید نوری دادیار سابق قوه قضاییه با شهادت نصرالله مرندی که پیشتر در جلسه دهم دادگاه شهادت داده بود امروز نیز مجددا در دادگاه حاضر شد و عمدتا به سئوالات وکلای حمید نوری جواب داد.
هجدهمین جلسه دادگاه حمید نوری در استکهلم!
بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com
روز دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۰-۲۰ سپتامبر ۲۰۲۱ در ادامه جلسات برگزار شده از محاکمه حمید نوری دادیار سابق قوه قضاییه با شهادت نصرالله مرندی که پیشتر در جلسه دهم دادگاه شهادت داده بود امروز نیز مجددا در دادگاه حاضر شد و عمدتا به سئوالات وکلای حمید نوری جواب داد.
مسعود اشرف سمنانی که قرار بود روز ۳۱ آگوست در دادگاه شهادت بدهد و بهدلایلی این امکان فراهم نشده بود امروز در هجدهمین جلسه دادگاه شهادت داد.
مسعود اشرف سمنانی در سال ۱۳۶۲ و زمانی که دانشجوی رشته مهندسی بود به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران، شرکت در تظاهرات ۳۰ خرداد ۶۰ و کمک مالی به سازمان تا پیش از ۳۰ خرداد ۶۰ بازداشت شد.
ادامه بازجویی از نصرالله مرندی:
اگر دادستانها سئوالی ندارند نوبت وکلای مدافع است.
وکیل نوری: سلام نصرالله اسم من دانیل مارکوس است. وکیل حمیدی نوری هستم و وکیل دیگرش هم توماس سودر کویست است. چند هفته پیش دادستان از شما بازجویی کرد. همینطور که میدانید مدتی گذشته اما من یادداشت کردم. ممکنه من اشتباه نوشته باشم اگر اشتباه بود تصحیح کنید. چون مدت زمانی گذشته مجبورم تکرار کنم و شما هم کمی صبور باشید. سئوال اولم این است که آیا همه دادگاه را گوش کردید؟
مرندی: تقریبا بلی.
وکیل: سه چهار روز اول دادستان تفهیم اتهام میکرد حضور داشتید؟
مرندی: عمدتا بودم.
وکیل: سئوال من درباره تحقیقات مقدماتی پلیس از شماست. اگر درست یادداشت کرده باشم شما اینها را گفتید: شما در اینترنت دیدید شخصی دستگیر شده و نقشی در وقایع سال ۱۹۸۸ ایران داشت. ولی چند روز بعد از این دستگیری اسمش را فهمیدید و عکسش را دیدید. اینطور است؟
مرندی: من دربازجویی پلیس گفتم. نوری نهم نوامبر دستگیر ۲۰۱۹ شد و شاید من نام او را چند روز فهیمیدم. ما بین آن چند روز من اسمش را نمیدانستم تا این که در اینترنت دیدیم.
وکیل: شما خودتان در بازجویی پلیس اشاره کردید بعدا به آن برمیگردیم. گفتید چند روز بعد متوجه شدید درسته؟
مرندی: بلی نخست نمیدانستم اما بعدا فهمیدم این شخص حمید نوری است.
وکیل: یعنی شما این اطلاعات را نهم نوامبر نگرفتید؟
مرندی: من دو بار توضیح دادم.
وکیل: یادت میآید به پلیس چی گفتید؟
مرندی: همین حرفهایی که الان توضیح دادم به پلیس هم گفتم.
وکیل: صفحه ۸ در پروتکل ۲۴ ژانویه ۲۰۲۰ بود. بند دوم از بالا و سه بند بعد از آن. نظر من این است که حرفهایت فرق میکند.
مرندی: شما پرسید: اسم این شخص را کی فهمیدید؟ شنبه شب با کاوه موسوی مصاحبه کردند او این اسم را گفت. گفت: حمید نوری را دستگیر کردند به نام حمید عباسی.
وکیل: من گفتم موکل ما روز نهم دستگیر شد و شما همان شب فهمیدید. جواب دادی آیا درسته؟
مرندی: من فکر میکنم خودتان متوجه نمیشوید من از قول کاوه موسوی گفتم.
وکیل: این را خواندم کاوه موسوی درست است.
مرندی: بلی مصاحبه او در شبکه «شورای گذار» است.
وکیل: در بازجوییتان گفتهاید اولین تماستان با حمید نوری بهار ۱۳۳۶ بود. درسته؟
مرندی: بلی
وکیل: گفتید او توی بند اومد و خودش را معرفی کرد و گفت من دادیار هستم. درسته؟
مرندی: تقریبا من کاملتر گفتم. میخواهید من دوباره توضیح دهم؟
وکیل: حالا برمیگردم سئوالم را بپرسم. میگویید حمید عباسی لباس خاصی داشت؟
مرندی: لباس شخصی داشت. اما پس از ۳۳ سال چه میدانم. اما میدانم که لباس شخصی داشت.
وکیل: منظور تان از لباس شخصی چیست؟
مرندی: لباس معمولی تنش بود نه لباس پاسداری. اگر لباس پاسداری داشت ذهنم را بیشتر میگرفت. اما لباس پاسداری نداشت.
وکیل: کفشهایش را دقت کردید؟
مرندی: من یادم نیست چه کفشی داشتم. چرا باید کفشهای حمید عباسی را بدانم.
وکیل: آیا یادت میآید برای پلیس درباره کفشش چی گفتید؟
مرندی: نه یادم نیست.
وکیل: با اجازه دادگاه میخوانم. صفحه ۳۴: علایم خاصی داشت مثلا در مورد حرکت کردن. پلیس پرسید. شما گفتید: بلی. گفتید: همیشه کفشهای ورزشی پایش بود. گفتید: دمپایی مانند بود. پشت کفشهایش را تا کرده بود. برداشت من این است که شما درباره کفشش توضیح داده بودید اما امروز میگویید نمیدانید؟
مرندی: همه حرفها را گفتم نه روز اول. پلیس پرسید درباره نوری توضیح دهید من توضیح دادم. نه روز اول که شما از من سئوال کردید.
وکیل: شاید سوء تفاهم شده. ولی درسته پشت کفشش را میخواباند؟
مرندی: بلی درست است.
وکیل: اسم عرب را شنیدید. گفتی من نام عرب را شنیده بودم اما هرگز ندیده بودم. درسته؟
مرندی: بلی من عرب را ندیده بودم فقط دربارهاش شینده بودم.
وکیل: چیزی که برای من مشخص نشده بود این است که او کدام زندان کار میکرده؟
مرندی: گوهر دشت و اوین.
وکیل: این جور که من متوجه شدم شما در بند ۲ بودید. عباسی و ناصریان ۱۰ مرداد آمدند سئوال و جواب کردند. درسته؟
مرندی: ۱۰ مرداد لشکری ما را از بند بیرون برد سپس ناصریان و عباسی از ما بازجویی کردند.
وکیل: پس دهم مرداد لشکری شما را بیرون برد؟
مرندی: بلی.
وکیل: یعنی میبرد پیش عباسی و ناصریان؟
بلی: ناصریان و عباسی در بیرون بازحویی میکردند.
وکیل: چه جوری بازحویی میکردند؟
مرندی: با یک فاصلهای ناصریان و عباسی از من سئوال کردند.
وکیل: ایرج مصداقی را میشناسید؟
مرندی: بلی بند ۲ بود.
وکیل: ۱۰ مرداد وقتی که از شما بازجویی میکنند شاهدی وجود داشت؟
مرندی: پس از بازجوییمرا بردند به انفردادی. من دیگه کسی را ندیدم. ولی زمانی که ما را میبردند آنهایی که بیش از ده سال حبس داشتند بیرون بردند.
وکیل: شما در نزد پلیس از کسانی نام بردید؟
مرندی: نه خیر من ۱۰ مرداد نام کسی را نبردم.
وکیل: آیا شما به پلیس گفتید کسی شما را در بازجویی دیده است؟
مرندی: بلی من ۱۵ مرداد را گفتم نه دهم مرداد را.
وکیل: وکیل فعلا دهم است. اسمهایی که در نزد پلیس بردید چرا اینجا نمیگویید؟
مرندی: من اسمها را نگفتم تاریخ را گفتم.
وکیل: ۱۰ مرداد چه کسی شما را بازجویی میکرد؟
مرندی: بالای ده سال حبس گرفتهها همه بیرون بودیم. الان کسی یادم نیست.
وکیل: رضا فلاح را میشناسید؟
مرندی: بلی او را میشناسم.
وکیل: محمد خدابندهلویی را هم میشناسید؟
مرندی: بلی اسمش را آوردم. اما وی ربطی به تاریخ ۱۰ مرداد ندارد.
وکیل: خدابندهلویی چی؟
مرندی: وی اوین بود نه گوهردشت. من گفتم او کور شده بود.
وکیل: شما را دهم مرداد میبرند به سلول انفرادی. تا آنجا که من فهمیدم شما از دهم تا دوازدهم در سلول انفرادی بودید؟
مرندی: بلی از دهم تا ۱۳ مرداد.
وکیل: بعد میبرند فرعی.
مرندی: بلی.
وکیل: بعد شما را میبرند به کریدور مرگ؟
مرندی: بلی درسته.
وکیل: ۱۵ مرداد شما هم به کریدور مرگ میری و هم هیات مرگ؟
مرندی: بلی
وکیل: لوکال دادگاه کجا بود؟ آیا همیشه آنجا دادگاه بود یا قبلا لاکال دیگری بود؟
مرندی: کمیته مرگ طبقه اول گوهر دشت قرار دارد. زندانیان را به آن کریدور میآوردند و نزدیک دادگاه مینشاندند. ما به آنجا میگفتیم سمت راست. این هیات مرگ در جایی نشسته بود که دو اتاق داشت: یکی بزرگ و دیگری کوچک بود. افراد را از کریدور میبردند به اتاق مرگ. بعد از چند دقیقه بیرون میآوردند اگر اعدامی بود سمت چپ کریدور و اگر اعدامی نبودند سمت راست مینشاندند. گروههای ۱۰ تا ۱۲ نفری را میبردند ته کریدور و سپس برای اعدام به حسینیه میبردند. تقریبا وسطهای زندان بود اما من دقیقا آشنایی به نقشه آنجا ندارم. من فقط اینها را دیدم.
وکیل: بحث من درباره لوکال دادگاه است. آیا این لوکال همیشه بهعنوان سالن دادگاه بود یا مصرف دیگهای هم داشت؟
مرندی: من یک بار آنجا رفتن و نمیدانم. بیشترش را از حمید نوری بپرسید.
وکیل: در پلیس چه گفتید؟
مرندی: من گفتم اینجا دست پاسدارها بود. بیشتر را نمیدانم.
وکیل: در ص ۷۲ بازجویی شما در پلیس آمده است: ما را یک طبقه پایین بردند. آن بخش را عوض کرده بودند و یک بخش آن را دادگاه کرده بودند.
مرندی: الان هم میگویم دو اتاق داشت و مانند یک آپارتمان کوچک بود و توالت هم داشت.
وکیل: بحث این است که شما چشمبند داشتید با این حال لشکری و عباسی و ناصریان را دیدهاید. از مدیریت زندان کس دیگری را هم دیدید؟
مرندی: من در بازپرسی و هم در دادگاه گفتم من این سه نفر در دوره اعدامها را دیدم. پاسدارهای دیگر هم بودند.
وکیل: آیا از مدیریت زندان کس دیگری را هم دیدید؟
مرندی: من این سه نفر را دیدیم اما نمیدانم کس دیگری هم بود یانه. شما منظورتان چیست؟
وکیل: منظور این است که آیا شما کس دیگری را هم دیدید که پست رده بالا داشته باشد؟
مرندی: من این سه نفر را میشناختم.
وکیل: دفعه قبل اسم حاجی محمود را بردید؟
مرندی: من در جواب دادستان از حاجی محمود اسم بردم. شما درباره کریدور مرگ میگویید در حالی که من ایشان را آنجا ندیدم.
وکیل: شما در نزد پلیس اسمی از جاجی محمود نیاوردید؟
مرندی: شاید آورده باشم اما در چه جایی و چه شرایطی؟ اما آن روزها این سه نفر خیلی فعال بودند.
وکیل: آیا آن روز صدای حاجی محمود را شنیدید؟
مرندی: من یادم نمیآید به پلیس چی گفتم باشم. اما آن روز همه پرسنل زندان فعال بودند.
وکیل: حاجی محمود دارای چه سمتی بود؟
مرندی: من شنیدم فرمانده پاسدارها بود. من اینطوری شنیدم.
وکیل: من باید صفحه ۷۲ را بخوانم چون حرفهای مرندی ضد و نقیض است. اینطور گفتید که من نشسته بودم کلی آدم بود ناصریان صدای قوی داشت و حمید نوری نیز نقش فعال داشت و داوود لشکری هم رییس زندان بود. نفر چهارم هم حاجی محمود بود که مسئول امنیت زندان بود.
مرندی: بلی گفتم اینها هر روز پست و مقام دیگری برای خود درست میکردند.
وکیل: هنوز ۱۶ مرداد هستیم. شما چشمبند هم داشتید. بعد توضیح دادید با وجود چشمبند مشاهداتی داشتید. پیش پلیس کروکی کشیدید. حال سئوال من این این است که شما کجا نشستهاید. ۵ فوریه ۲۰۲۰ در بازجویی پلیس این کروکی را کشیدهاید. یادت میآید؟
مرندی: بلی.
وکیل: تو هم راهرو «آ» نشستید و هم «ب» نشستید؟
مرندی: توصیح بدهم. از این سمت میآیید میگویند سمت راست. این خطهایی که من کشیدهام زندانیها مینشستند. آنها را از اینجا میبردند به اتاق مرگ. از اینجا که بیرون میآوردند اعدامی بودید میبردند سمت چپ کریدور. این انتها هم حسنیه مرگ است. من به پلیس گفتم من اینجا نشسته بودم و «آ» به معنی این نبود که من آنجا نشسته بودم. ما را بیرون آوردند من و طاهر وضعمان روشن نبود اینجا نشسته بودیم. طاهر ۱۵ مرداد اعدام شد.
وکیل: طرف «ب» اعدام میشدند؟
مرندی: بلی.
وکیل: شما سمت «ب» بودید اما اعدام نشدید؟
مرندی: من نمیدانم چرا مرا آنجا نشانده بودند. شاید بلاتکلیف بودم.
وکیل: شما حمید عباسی را دیدید؟
مرندی: گفتم صدایش را شنیدیم و دیدم. من همین را به پلیس گفتم و هم به دادگاه.
وکیل: ص ۱۱۲ در بازجویی پلیس گفتهاید: دو بار صدای حمید نوری را شنیدهاید. او اسامی کسانی را میخواند. در صفحه ۱۳۳ پلیس میپرسد: شما فقط صدایش را شنیدید. گفتید: بلی…
مرندی: من به صدای حمید عباسی تاکید کردم چون که دو سال قبل از آن حمید عباسی را میشناختم. اما از زیر چشمبند همه بدن او را ندیدم فقط بخشی از بدنش را دیدم.
وکیل: آیا درباره اعدام چیزی میدانستید؟
مرندی: من چیزهایی که دیدم و شنیدم فقط گفتن این که مجاهد است آنها تصمیم خود را میگرفتند. اینها را از کسانی شنیدم که اعدام کردند. خمینی هنگامی که حکم مرگ مجاهدین را داد آن چیزی که من میدانم دوستان من بهخاطر نام مجاهدین اعدام شدند. من از تصمیمات کمیته مرگ خبر ندارم.
دادستان: وکلا سئوال دیگری ندارند. بازجویی تمام شد. نصرالله مرندی تشکر که به این جلسه دادگاه آمدید.
مرندی: تشکر میکنم فرصتی شد حرفهایم را بزنم.
دادستان: اکنون مسعود اشرف سمنانی شاکی بعدی است.
دادستان: پس از سئوالات دادستان وکلای مدافع هم سئوال میکنند.
دادستان: وکیل شاکی یان مارشون شروع میکند.
یان مارشون: وی از بازماندگان کشتار دهه شصت است. از اولین نفرهاست که پلیس از وی بازجویی کرده. ۱۹۸۲ دستگیر شده بهدلیل هواداری از مجاهدین. پس از ۵ دقیقه دادگاه به ۷ سال زندان محکوم شد و در سال ۱۹۸۹ آزاد شد. در قزل حصار و گوهردشت زندانی بود. تقریبا شش ماه قبل از کشتارها به قزلحصار فرستادند. خودش درباره حمید نوری قبل از اعدامها و بعد از اعدامها دیده است. دو بار به هیات مرگ بردند.
اشرف سمنانی گفت: ما ۳۰ نفر بودیم به یک سالن دیگر بردند که طبقه هم کف بود. سپس منتقل کردند به بند فرعی. تا زمان اعدامها ما آن جا بودیم. در این دوره من دو سه بار حمید نوری را با ناصریان دیدم و…
مسعود اشرف سمنانی در این جلسه محاکمه گفت که بدون چشمبند، حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی و اسماعیل شوشتری را در هیات مرگ دیده است.
او همچنین تایید کرد که در جریان مصاحبه تلویزیونی که شرط آزادی بود ناصریان(محمد مقیسه) و حمید عباسی(حمید نوری) را نیز بدون چشمبند دیده است.
بهگفته مسعود اشرف سمنانی، در جریان مصاحبه و اعترافگیری از زندانیان که در حسینیه زندان گوهردشت انجام میشد حمید عباسی حضور داشته و زندانیان دیگری روی زمین مینشستند: «میخواستند ما ببینیم که یک زندانی چهطور مواضع گروهش را زیر سئوال میبرد.»
مسعود اشرف سمنانی در طراحی و ترسیم نقشههای زندان گوهردشت که در کتاب «ایرج مصداقی» منتشر شده و در بخشی از بررسی جرایم حمید نوری در دادگاه به آنها استناد میشود، نقشی موثر داشته است.
این زندانی سیاسی سابق که در حال حاضر در سوئد زندگی میکند و تابعیت این کشور را دارد، از اتفاقهای رخ داده در سالهای زندان به شدت آسیب روحی دیده و چنانچه وکیل مشاورش میگوید، همچنان نزد روانشناس میرود.
مسعود اشرف سلمانی در خصوص انتقال به زندان گوهردشت به دادستان گفت: «من در بهمن۱۳۶۶ به زندان گوهردشت منتقل شدم. علت انتقالمان هم این بود که در بند۳ زندان اوین در اعتراض به شرایط و وضعیتمان دست به اعتصاب غذا زدیم.»
این زندانی سیاسی سابق گفت در بدو ورود به زندان گوهردشت کرج، در صورتی که اتهام خود را مجاهدین بیان میکردند، بهشدت کابل میخوردند: «کابل را روی پا میزدند چون ما دمپایی به پا داشتیم. من اتهامم را هواداری گفتم و وقتی گفتند هواداری چی؟ گفتم هواداری از منافقین. برای همین هم کابل نخوردم و به بند برگشتم.»
مسعود اشرف سمنانی در خصوص اولین مواجهه خود با هیات مرگ در زندان گوهردشت اینچنین روایت کرد: «دو سه ساعت بعد از بازگشتن به بند، ناصریان آمد و من را به اتاق هیات مرگ برد. من را روی یک صندلی نشاند و من که چشمبندم را برداشتم، در درجه اول سه نفر را روبهروی خودم دیدم؛ اشراقی که دادستان بود، نیری که ملا بود و وسط نشسته بود و کسان دیگری هم بودند، از جمله شوشتری…»
به گفته مسعود، نیری در هیات مرگ از او پرسیده بود چه اتهامی دارد و او تکرار کرده بود هواداری از سازمان: «او گفت کدام سازمان؟ گفتم خودتان که میدانید. اما آخر سر گفتم منافقین. گفت تقاضای عفو میکنی؟ حاضری مصاحبه تلویزیونی بکنی؟ گفتم بله و بعد نیری به من گفت برو یک متن بنویس برای مصاحبه.»
مسعود اشرف سمنانی گفت تعبیر او از واژه عفو این بود که آزاد میشود درحالی که عفو بهمعنای این بود که اعدام نخواهند شد.
مسعود گفت هنگام خروج از اتاق هیات مرگ، حمید نوری را دیده بود که در حال خواندن اسامی برخی زندانیان بوده که برای اعدام برده میشدند.
این زندانی سیاسی سابق در دومین نوبت حضورش در برابر هیات مرگ، متنی دو سه خطی بههمراه برده که در آن سازمان مجاهدین خلق را محکوم کرده بود: «برگه را دادم و نیری خواند. پوزخندی زد که آقایان ببینید چی نوشته است و آن چه را من نوشته بودم، بلند خواند. بعد به من گفت که این به درد نمیخورد. من گفتم خب شما بگویید چه بنویسم. دیگر داشتم بلند میشدم تا بروم که نیری به ناصریان گفت حاجآقا یک برگه بدهید بنویسد.»
مسعود اشرف سمنانی گفت هنگامی که میخواسته متن پیشنهادی هیات مرگ را بنویسد، چشمبندش را کمی بالا زده و یک بار دیگر حمید نوری را دیده که گروهی از زندانیان را به صف کرده و برای اعدام میبرده است.
وی همچنین گفت که در طول دو سه ساعتی که در راهروی مرگ نشسته بود، شاهد رفتوآمد ناصریان، حمید عباسی و دیگر پاسدارها بوده تا این که ناصریان که امروز با نام قاضی محمد مقیسه شناخته میشود، به دنبال او آمده است: «اول فکر کردم که من را هم برای اعدام میبرد اما از راهپله رفتیم و من را برد به یک انفرادی. آنجا ناصریان من را کتک زد … مشت، لگد … بعد هم گفت که حتما فردا باید بروی و مصاحبه کنی.»
مسعود اشرف سمنانی گفت در حدود یک ماه و نیم در آن سلول انفرادی زندانی بوده و از بیرون خبر نداشته است.»
او از افرادی نام برد که بر اثر شکنجه و ضربات کابل بدنشان کبود شده بود و در نهایت وقتی به سالن دو زندان کرج منتقل شده بودند، حدود شاید ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر از جانبهدر بردگان از اعدامها را آنجا دیده بود.
مسعود اشرف سمنانی چندین بار در طول ادای شهادت خود گفت از اجرای اعدامها مطلع بوده و به همین دلیل هم نسبت به اتفاقات پیرامونش توجه نشان میداده است: «فضا شلوغ بود و شمار زیادی زندانی اینجا، اینجا و اینجا(روی نقشه نشان میدهد) در راهرو نشسته بودند. این که ناصریان و عباسی چه میکردند را من وقتی خودم را بردند پیش هیات مرگ فهمیدم. ناصریان من را برد اما آن جا چیزی نگفت. درباره هیات هم من از قبل از طریق مورس فهمیده بودم که ملایشان نیری است و پورمحمدی هم هست. بههمین خاطر هم میتوانستم حدس بزنم با چه کسانی روبهرو هستم.»
او گفت شاهد بوده که در دست پاسدارها کیسههای کوچکی حاوی ساعت، انگشتر و کاغذ تا شده بوده است: « فهمیدم اینها باید برای کسانی باشند که اعدام شدهاند.»
مسعود در پاسخ به سئوال دادستان پرسید چهطور چنین نتیجهای گرفته است، گفت: «قبلش به ما خبر داده بودند و بعد هم که این بچهها را میبردند، دیگر نبودند و ما هیچ خبری از آنها نداشتیم و هیچوقت هم خبری از آنها نشد.»
وی اما بعد از اعدامها و آزادی از زندان هم حمید نوری را دیده است. او در پاسخ به سئوال دادستان در این زمینه گفت: «بعد از اعدامها من به زندان اوین منتقل شدم. آن زمان شرط آزادی، انجام مصاحبه ویدیویی بود اما وقتی آزاد شدم، نمیدانم به چه دلیلی این مصاحبه انجام نشد. بعد زنگ زدند که برای انجام مصاحبه بیا و وقتی من رفتم اوین، برای اولین بار بدون چشمبند وارد شدم و ناصریان(محمد مقیسه) من را تحویل حمید عباسی(حمید نوری) داد. او مرا برد به حسینیه و مصاحبه در آنجا انجام شد.»
بهگفته مسعود اشرف سمنانی، در جریان مصاحبه و اعترافگیری از زندانیان که در حسینیه زندان گوهردشت انجام میشد حمید عباسی حضور داشته و زندانیان دیگری روی زمین به تماشا مینشستند: «میخواستند ما ببینیم که یک زندانی چهطور مواضع گروهش را زیر سئوال میبرد.»
اشرف سمنانی میگوید که دو بار به هیات مرگ برده شده است: «ناصریان(محمد مقیسه) مرا به اتاق هیات مرگ برد. چشمبندم را برداشتم و سه نفر را روبهروی خودم دیدم. اشراقی که دادستان بود، نیری که ملا بود و وسط نشسته بود و کسان دیگری هم بودند از جمله شوشتری. نیری از من پرسید که هوادار چه گروهی هستی؟ من گفتم هوادار سازمان. او گفت کدام سازمان؟ گفتم خودتان که میدانید اما آخر سر گفتم منافقین. گفت تقاضای عفو میکنی؟ میدانستم اعدامها در جریان است. گفتم که چیزی از حکمم نمانده و تا شما کارهای اداریاش را بکنید آزاد میشوم. او گفت که حالا شاید زودتر آزاد شدی. من گفتم اگر اینطور است بله.بعد گفت حاضری مصاحبه بکنی با تلویزیون؟ گفتم بله. نیری به من گفت برو یک متن بنویس برای مصاحبه.»
او سپس از مرتضی اشراقی و نقش او در هیات مرگ گفت: «اشراقی به من گفت که تو اگر با منافقین نیستی بگو که چه کسانی در زندان سر موضع هستند؟ گفتم من مریضم که واقعا هم بودم. گفتم میگرن دارم، معدهام مریض است و خیلی در جریان نیستم که در زندان چه میگذرد. اشراقی رو کرد به نیری و گفت که حاجآقا این سگ منافق است.»
مسعود اشرف سمنانی هنگام خروج از اتاق هم، حمید عباسی را «مشغول خواندن نام برخی زندانیان که برای اعدام برده میشدند» دیده است.
او میگوید که در راهروی مرگ برای نوشتن آن برگه، چشمبندش را کمی بالا زده و خیلی چیزها را دیده است: «دو سه ساعتی آنجا بودم و رفت و آمد ناصریان (محمد مقیسه)، حمید عباسی(حمید نوری) و دیگر پاسدارها را میدیدم. ناصریان آمد دنبالم و من را برد به یک انفرادی. ناصریان مرا کتک زد، مشت، لگد زد و گفت که حتما فردا باید بروی و مصاحبه کنی. برو و متن مصاحبهات را بنویس.»
ابراهیم رئیسی، ریيسجمهوری اسلامی ایران، در پرونده اعدام هزاران زندانی در تابستان سال ۱۳۶۷ یکی از اعضای هیات مرگ بود که احکام اعدام را صادر میکردند.
حمید نوری تاکنون اتهامات مطرح شده را رد کرده است. بهگفته وکیل او، موضع حمید نوری این است که «این اعدامها هرگز رخ نداده است و نمیتواند اتهامات را بپذیرد.»
نوزدهمین جلسه این دادگاه، روز چهارشنبه ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱، ادامه خواهد یافت.