ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



از معرفت به منفعت یا چطور کارگران معترض به طبقه تبدیل نشوند – نقدی به سخنان جعفر عظیم‌زاده در جلسه‌ی کلاب‌هاوس ”آسیب‌شناسی و نقد تشکلهای مستقل صنفی و مدنی، چه باید کرد؟“

آقای جعفر عظیم‌زاده در سخنان خود در جلسه‌ی کلاب‌هاوسی «آسیب‌شناسی و نقد تشکل‌های مستقل صنفی و مدنی» که به همت جمعی از معلمان برگزار شد، سخنانی در خصوص جمعبندی تاریخ مبارزات طبقه‌ی کارگر و آسیب‌شناسی سازمان‌یابی طبقاتی ایراد کردند که نه‌تنها بوضوح مصداق تحریف تاریخ بود، بلکه دربردارنده‌ی نتیجه‌گیری‌ای بود که از روشنفکران مدافع طبقه‌ی کارگر، از مارکس تا لنین و از گرامشی تا لوکاچ نسبت به انحرافی بودن آن هشدار دادند. در زیر کوشیدیم در سه بخش به این سخنان نقد کنیم.

 

 



 

 

از معرفت به منفعت

یا

چطور کارگران معترض به طبقه تبدیل نشوند

 

نقدی به سخنان جعفر عظیم‌زاده در جلسه‌ی کلاب‌هاوس ”آسیب‌شناسی و نقد تشکلهای مستقل صنفی و مدنی، چه باید کرد؟“

 

آقای جعفر عظیم‌زاده در سخنان خود در جلسه‌ی کلاب‌هاوسی «آسیب‌شناسی و نقد تشکل‌های مستقل صنفی و مدنی» که به همت جمعی از معلمان برگزار شد، سخنانی در خصوص جمعبندی تاریخ مبارزات طبقه‌ی کارگر و آسیب‌شناسی سازمان‌یابی طبقاتی ایراد کردند که نه‌تنها بوضوح مصداق تحریف تاریخ بود، بلکه دربردارنده‌ی نتیجه‌گیری‌ای بود که از روشنفکران مدافع طبقه‌ی کارگر، از مارکس تا لنین و از گرامشی تا لوکاچ نسبت به انحرافی بودن آن هشدار دادند. در زیر کوشیدیم در سه بخش به این سخنان نقد کنیم.

طبقه‌ی کارگر در انقلاب مشروطه
در اولین بخش صحبت‌های آقای عظیم‌زاده با این صورتبندی مواجه می‌شویم که مبتنی بر ارجاعات‌شان به نظر متکی بر کتاب «ایران بین دو انقلاب» یرواند آبراهامیان است:

«{…} تا آنجا که به مقطع انقلاب مشروطیت واز انقلاب مشروطه تا قدرت گیری رضا شاه در ایران بر می‌گردد، نه طبقه‌ی کارگری وجود داشت و نه آموزش و پرورشی و نه حتی دو سه کارخانه‌ای با مثلا دویست – سیصد کارگر. {…} نیروی کار همانطوریکه پیش تر توضیح دادم داس و گاو آهن را در روستا زمین گذاشته بود و با فرهنگ و آرا و افکار زندگی تحت مناسبات ارباب رعیتی به شهرها و صنایع کوچ کرده بود و به این معنا فاقد مؤلفه‌های فکری و سنت مبارزاتی طبقه مدرن یعنی کارگران، آنچنان که در اروپا و غرب وجود داشت.»

آنچه در این تحلیل اقتصادگرایانه باعث نادیده انگاشتن نقش طبقه‌ی کارگر در جنبش مشروطیت است، عبارت است از شکل‌گیری کارخانه به عنوان مکان حضور کارگر در داخل مرزهای ایران؛ حال آنکه کارگران ایران در خارج از مرزهای کشورشان بود که تجربه‌ی طبقه‌ شدن را زیستند و به اعتبار فضای انقلابی مشروطه مباردت به سازمان‌یابی خود در داخل ایران کردند.

فروپاشی نظام اقتصاد سنتی در اواخر قرن نوزدهم در ایران و به همراه آن خانه‏ خرابی دهقانان و پیشه‏ وران به رهایی و بی‏کاری نیروی کار، به ویژه دهقانان، منجر شد. موقعیت خاص تاریخی-جغرافیایی اقتصاد ایران در زمان ادغامش در نظام جهانی چنان بود که نیروی کار مازادی که از بخش‏های سنتی آزاد می‏ شد، نمی ‏توانست از طریق استخدام در بخش‏ های جدید دوباره جذب اقتصاد شود. در نتیجه، نیروی کاری که از بخش‏ های سنتی آزاد شد راهی جز رفتن به مهاجرت نداشت، که در آغاز قرن بیستم ابعاد گسترده ‏ای پیدا کرد. گزارش‏ های کنسولگری‏ های خارجی (به ویژه انگلستان) از موج نخست این مهاجرت‏ ها حاکی از آن است که تعداد زیادی از دهقانان سلماس و سایر نواحی آذربایجانِ ایران در جستجوی کار به باکو، ایروان و تفلیس (منطقه‏ ی قفقاز) رفته بودند (نک: شاکری، 1384: 115-113).

در سی سال پایانی سده ‏ی نوزدهم، صنعت به قفقاز راه گشود و سرمایه ‏گذاری در راه‏ آهن، ذغال‏ سنگ و نفت این منطقه را به یکی از مراکز صنعتی امپراتوری روسیه تبدیل کرد. به همراه صنعتی شدن، جمعیت شهرها به سرعت رشد کرد. افزایش جمعیت تا حد زیادی پیامد مهاجرت به قفقاز، به خصوص در مناطق شهری، بود. در سال‌های پایانی سده‌ی نوزدهم کارگران ایرانی جمعیت 5/8 هزار نفری در قفقاز داشتند که روز به روز بر آن افزوده می‌گشت.

در سال 1284 کنسول ایران در باکو به دولت تهران اطلاع داد که حدود بیست هزار تبعه‏ ی ایران در باکو «تهیدست» و «گرسنگی کشیده»اند. تعداد کارگران ایرانی در صنعت نفت باکو از 1/11 درصد در سال 1272 به 2/22 درصد در 1282 افزایش یافت (همان: 12۲-12۷).

اعتصاب‏ های سال‏های 1904-1903 کارگران مرز همبستگی‏ های ملی، زبانی، و مذهبی را درنوردیدند و به جنبش خود جنبه‏ ی طبقاتی دادند. به این ترتیب بود که نام ایرانی‏ ها در چند اعتصاب به میان آمد. به اعتبار این کنش‏ های جمعی متشکل بود که کارگران ایرانی دریافتند که می ‏توانند خود را ذیل «هویت جمعی»ای تعریف کنند که همانا نامش «طبقه‏ ی کارگر» است. این تجربه ‏ای‏ست که آنان هنگام بازگشت‏ شان به ایران، همچون توشه ‏ای با خود به همراه آوردند و به واسطه‏ اش دست‏ اندرکار شکل دادن تشکل‏ ها، اعتصابات و انواع و اقسام امکان ‏های هویت ‏یابی جمعی طبقاتی شدند.

بازه‌‌ی 30 آبان 1285 (مرداد ماه همین سال «انقلاب مشروطه» به انجام رسیده بود) تا اوایل 1289، دست‌‌کم 17 اعتراض کارگریِ متوجه «حقوق کار» به ثبت رسیده است (نک به: شاکری، 1384: 133-139). در دو نمونه‌‌ی برجسته از این اعتراضات، علی‌‌رغم نوپا بودن‌‌شان خواسته‌‌های بسیار مترقی‌‌ای طرح شد:

-اعتصاب عمومی کارگران تلگراف در اسفند 1285 با این مطالبات:

  • تلگراف‌‌چی‌‌ها باید مستخدم دولت به حساب آورده شوند، نه کارگران مستقل.
  • هیچ تلگراف‌‌چی‌‌ای نباید بی‌‌جهت و بدون آن‌‌که مرتکب خطایی شده باشد، اخراج گردد.
  • ترفیع هر کارگری باید بر اساس شایستگی باشد و نباید پیش از سه سال خدمت انجام گیرد.
  • افزایش دستمزد فوری و افزایش دستمزدهای بعدی باید بر اساس سابقه‌‌ی خدمت پرداخت شود.
  • باید پس از 25 سال خدمت یک مستمری مادام‌‌العمر به میزان نصف دستمزد ماهانه پرداخت شود.

-اعتصاب عمومی کارگران چاپخانه‌‌ها (که نشریه‌ی معروف «اتفاق کارگران» را نیز منتشر می‌‌کردند) در خرداد ۱۲۸۹ با چنین مطالباتی:

  • هیچ‌‌ کارگری نباید بیش از نه ساعت در روز در چاپخانه کار کند.
  • حداقل دستمزد برای کارگران حروف‌‌چین نباید کمتر از سه تومان در ماه باشد.
  • به هر کارگری که بدون دلیل اخراج شود باید از طرف کارفرما بر اساس اشتغال به کارش خسارت پرداخت شود.
  • برای کار اضافی و شبانه باید 150 درصد نرخ دستمزد معمولی پرداخت شود.
  • هر چاپخانه‌‌ای باید پزشک مخصوص به خود را داشته باشد.
  • هر کارگری که در حین کار آسیب دائمی ببیند باید بابت ضرر و زیانش خسارت پرداخت شود؛ میزان خسارت را باید کارفرما و کارگران مشترکا تعیین کنند.
  • دستمزد هر کارگر بیماری باید پرداخت شود و او حق داشته باشد به سر کار سابق بازگردد.

بر چنین بستر حاصلخیزی است که کارگران در شهرهای تهران، رشت، انزلى، تبریز، اصفهان، قم، کاشان، قزوین و مشهد براى تشکیل اتحادیه بپا خاستند و سرانجام در 1299، مهمترین جلوه‌‌ی «خود-آگاهی» کارگران ایران نسبت به حقوق خویش به این شکل به ثمر می‌‌رسد: «شوراى مرکزى اتحادیه‌ى کارگران» با شرکت پانزده اتحادیه تشکیل می‌‌شود و در خرداد 1300، شوراى مرکزى اتحادیه‌هاى حرفه‌اى از همه‌ى اتحادیه هاى کارگرى موجود شکل می‌‌گیرد، که در 1304 در اتحادیه‌هاى وابسته بدان بیش‌‌ از سی هزار کارگر از صنایع و حرفه‌هاى مختلف شرکت داشتند.

به دنبال این تبلور طبقاتی کارگران، احزاب متعددی در ارتباط با آنان شکل می‌گیرد و نقش‌آفرینی‌های مهمی در جریان جنبش مشروطیت انجام می‌دهد: از «اجتماعیون-عامیون» تا «فرقه دموکرات ایران» و از «فرقه عدالت» تا «حزب کمونیست ایران».

پس درست در نقطه‌ی مقابل صحبت‌های آقای عظیم‌زاده از قضا طبقه‌ی کارگر ایران در جریان جنبش مشروطیت بسیار هم فعال بوده و اولین و مهمترین احزاب سیاسی ایران در راستای دادخواهی آنان به سازمان‌یابی خود و تعریف هویت خویش اقدام کردند.

در همین دوران است که تئوریسین‌های برجسته‌ي جنبش طبقه‌ی کارگر در اروپا (همچون کائوتسکی و پلخانف) از مبارزات کارگران ایرانی در شگفت هستند و در نشریه‌ی بین‌الملل دوم صفحاتی را به منازعه‌ی روشنفکران سوسیالیست و دموکرات ایران بر سر تحلیل نقش این طبقه در جنبش اختصاص می‌دهند.

به این ترتیب غیرتاریخی بودن صحبت‌های آقای عظیم‌زاده بیش از پیش آشکار می‌شود و معلوم می‌شود این سخن که جنبش کارگری در ایران جنبشی نوین است (به معنای پسا دهه‌ی ۱۳۵۰) تا چه بی‌پایه و اساس می‌باشد.

 

دستاوردهای حاضر و آماده برای کارگران ایران یا دستاوردهای خونین آنان؟
در فراز دیگری از صحبت‌های آقای عظیم‌زاده در برنامه‌ی کلاب‌هاوسی مورد اشاره، ایشان می‌فرماید:

«وقتی این نیروی کار وارد صنایع شد ۸ ساعت کار و بیمه های اجتماعی و سایر مزایای مربوط به طبقه نوین اجتماعی پیشاپیش برایش مهیا بود. به عبارتی این نیروی کار عظیم، این دستاوردها را که حاصل دویست سال مبارزه طبقه کارگر در اروپا و غرب و یا آن بخش کوچک طبقه کارگر ایران در دهه بیست بود حاضر و آماده بدست آورد و به این معنا شکل گیری طبقه کارگر ایران در آن ابعادی که از اصلاحات ارضی تا اواسط دهه پنجاه رخ داد توام با کشمکش  های عظیم اجتماعی و گسترده ی مطالباتی نبود و نتوانست و بطور عینی هم نمی توانست شکل یک جنبش عظیم مطالباتی را در دهه پنجاه، به نحوی که امروزه با آن مواجه هستیم به خود گیرد.»

همچنان که بالاتر اشاره شد، برای آقای عظیم‌زاده تاریخ طبقه‌ی کارگر ایران از دهه‌ی ۱۳۵۰ آغاز می‌شود و این طبقه حاضر و آماده از دستاوردهای مبارزاتی کارگران غربی (نظیر ۸ ساعت کار و بیمه) بهره‌مند گشته است.

این صورتبندی به ساده‌گی از یاد می‌برد که بابت برگزاری مراسم اول ماه می در دوران رضاخان، کارگران چه زندان‌های سختی را تحمل کردند و حتی تحت شکنجه جان خود را ازدست دادند. از قضا مطالبه‌ی ۹ ساعت کاری در جریان اعتصاب ۱۲۸۹ کارگران چاپخانه یا اعتصاب اردیبهشت 1310  کارگران کارخانه ‏ی نساجی وطن اصفهان، نشان می‌دهد که آنان مسیر آهسته و پیوسته‌ی خویش را به سمت تثبیت حقوقی چون ۸ ساعت کار یا بیمه‌ها پیمودند.

تشکیل «شورای متحده‌ی کارگران ایران» در تابستان ۱۳۲۱ نقطه‌ي عطفی در مبارزات کارگران ایران است که به جرأت می‌توان گفت در تمامی سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز طبقه‌ی کارگر هرگز به چنان حدی از سازمان‌یابی و اثرگذاری نرسید. با تشکیل این سازمان کارگری -که بزرگترین در نوع خود در خاورمیانه است- سلسله مبارزاتی برای تثبیت حقوق کار شکل می‌گیرد که منتهی به شکل‌گیری اولین قانون کار ایران در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۲۵ دوران قوام‌السطلنه می‌شود.

اندکی پس از نخستین اعتصاب کارگران ساختمانی در پاییز 1320، حزب توده اعلام کرد که باید اتحادیه ‏های کارگری و حق مذاکره دست‏جمعی به ‏رسمیت شناخته شود. به‏ علاوه، حزب خواستار تصویب قانون کاری شد که شامل مقررات ذیل باشد: هشت ساعت کار روزانه و پرداخت دستمزد اضافی برای اضافه ‏کار؛ حقوق بازنشستگی؛ مرخصی سالانه با استفاده از حقوق؛ بیمه بیکاری؛ بیمه ناتوانی؛ پرداخت دستمزد در روز جمعه؛ ممنوعیت استخدام کودکان زیر چهارده سال (لاجوردی، 1369: 67). تمامی این موارد به هنگام تشکیل «شورای متحده‏ ی کارگران ایران» که تمامی مرکزیت آن از اعضای حزب توده بودند به عنوان درخواست‏ های کارگران ایران در نخستین کنفرانس این «شورا» آورده شدند.

پیش از این در جریان اعتصاب تابستان ۱۳۲۱ اتحادیه‌ی کارگران نساجی اصفهان بود که ایده‌ی ۸ ساعت کار در روز محقق شد. اتحادیه‏ های کارگری اصفهان نخست در تابستان 1321، هنگامی که کارگران هر 9 کارخانه ‏ی نساجی به اعتصاب مشترکی پیوستند، در صحنه پدیدار شد. صاحبان کارخانه ‏های نساجی که نمی‏ توانستند مقامات دولتی را وا دارند تا با اِعمال زور اعتصاب را سرکوب کنند، موافقت نامه‏ ی جامعی را در حضور حسنعلی نصر (نصرالملک)، استاندار بی‏طرف اصفهان امضاء کردند. موافقت‏ نامه‏ ی مزبور که در 16 شهریور 1321 به امضاء رسید عبارت بود از (همان: 268):

  • کاهش ساعات کار روزانه از ده ساعت به هشت ساعت؛
  • پرداخت اضافه دستمزد برای اضافه کار؛
  • تعیین 20 درصد پرداخت پاداش برای شبکاری؛
  • حداقل دستمزد مردان 10 ریال؛
  • حداقل دستمزد زنان و کودکان پسر (زیر 15 سال) 5/4 ریال؛
  • حداقل دستمزد کودکان دختر 4 ریال؛
  • ارجاع اختلافات برای حل و فصل به اداره‏ ی پیشه و هنر و بازرگانی استان؛
  • تعیین دو دست لباس سالانه برای هر کارگر (یکی رایگان و دیگری به هزینه‏ ی کارگر)؛
  • بهبود وضع بهداشت و وسایل شستشو در کارخانه؛
  • تهیه‏ ی وسایل تحصیل برای پسرانی که در کارخانه‏ ها کار می‏کنند.

چنین کنشگری‌هایی بود که به دستاوردهایی منتهی شد که آقای عظیم‌زاده آن‌ها را از پیش مهیا شده برای کارگران ایرانی می‌خواند و قادر به دیدن سال‌ها مبارزه و مقاومت خوابیده پُشت آن نیست. ندیدن این تاریخ‌هاست که باعث می‌شود بخواهیم چرخ را از نو اختراع کنیم، نام نوین به حرکت خود بدهیم و ریشه‌های تاریخی بسیار محکم آن را نبینیم.

فرصت‌طلبی اقتصادگرایانه
مهمترین و در عین حال خطرناک‌ترین بخش صحبت آقای عظیم‌زاده هنگامی است که ایشان از ضرورت ارجحیت منفعت به عوض معرفت در جنبش صحبت می‌کند و می‌پندارد که این مواجهه‌ای ماتریالیستی است:

«من فکر میکنم اغلب ما، بیشتر از موضعی معرفتی و اخلاقی به مقوله سازمانیابی پرداخته ایم و دقیقا همین هم هست که باعث شده است ما نه تنها در سازمانیابی صنفی و مطالبه ای (البته جدا از موضوع سرکوب و دیکتاتوری) مشکل داشته باشیم بلکه عالیترین شکل این سازمانیابی منفعتی در چهارچوب مناسبات سرمایه داری یعنی حزبیت و تحزب را هم نبینیم و این سطح از سازمانیابی نزد خیلی از ماها به یک تابو تبدیل شود.»

این درست نقطه‌ی مقابل آن درک اصولی از مبارزه‌ی طبقاتی است که از مارکس تا فعالان سندیکایی امروز بر آن تأکید کردند. لنین در «چه باید کرد؟» پاسخ‏‌هایی روشن و قانع‏‌کننده به درک ابتر فوق از سازمان‌یابی می‌دهد:

«آیا این درست است که مبارزه‏‌ی اقتصادی برای جلب توده به مبارزه‏‌ی سیاسی عموما وسیله‏‌ای‏ ست که از همه وسیع‏‌تر قابل استفاده می‌‏باشد؟ خیر، خیر به‌هیچ وجه درست نیست. همه و هر گونه نمودار ستم پلیسی و بی‏دادگری‏‏‌های استبداد از جمله وسایلی‏‌ست که وسعت استفاده‌اش برای این‏‌گونه جلب توده به هیچ‌وجه دست کمی از نمودارهای مبارزه‏‌ی اقتصادی ندارد.» (لنین {م.آ.ج 1، 1384: 245-246)

او در ادامه با استراتژی خاص نوشتاری‏‌اش می‏‌کوشد از زبان یک کارگر ماجرا را ساده‌‏تر و درعین حال عمیق‏‌تر تبیین کند:

«{…} آن فعالیتی که شماها {منظور روشنفکران چپ} با پیش کشیدن خواست‏‌های مشخصی، که وعده‏‌ی نتایج محسوسی را می‌‏دهند، می‏‌خواهید از آن پشتیبانی نمایید در بین ما کارگران اکنون دیگر موجود است و ما خودمان در فعالیت روزمره‌‏ی سندیکایی و کوچک خود این خواست‏‌های مشخص را اغلب بدون هر گونه کمک روشنفکران مطرح می‏‌کنیم. ولی چنین فعالیتی ما را قانع نمی‏‌کند؛ ما بچه نیستیم که بتوان با یک قلیه‏‌ی سیاسیت «اقتصادی» سیرمان کرد؛ ما می‏‌خواهیم آن‏چه را که دیگران می‏‌دانند ما هم بدانیم؛ ما می‏‌خواهیم با همه‏‌ی جوانب سیاسی مفصلا آشنا شویم و فعالانه در همه و هر گونه واقعه‏‌ی سیاسی شرکت نماییم. برای این کار لازم است که روشنفکران آن‏چه را ما خودمان هم از آن آگاهیم کمتر تکرار کنند و بیشتر از چیزهایی برای ما صحبت کنند که هنوز نمی‏‌دانیم… این دانش سیاسی را شما روشنفکران می‏‌توانید به‌دست آورید و شما موظفید آن را صد و هزار بار زیادتر از آن‏چه که تا به‌حال به ما رسانیده‏‌اید به ما برسانید و آن هم نه‌‏تنها به شکل مباحث و رسالات و مقالات (که اکثر اوقات ـ ببخشید اگر بی‏‌پرده صحبت می‏‌کنیم!ـ خسته‌کننده است)، بلکه حتما به‌شکل افشاگری‏‌های جان آن اعمالی که حکومت و طبقات حاکم ما در حال حاضر در تمام شئون زندگی انجام می‏‌دهند.» (همان: 260)

این است آن درک صنفی-طبقاتی از مبارزه‌ی کارگران که می‌تواند افقی فراتر از امر صنفی و در عین‌حال مبری از سیاست‌زدگی‌ انتزاعی به‌دست کارگران و فعالین کارگری دهد.

وقتی منفعت در برابر معرفت به شکلی که در صورتبندی آقای عظیم‌زاده آشکار است، قرار داده می‌شود، هیچ برداشت دیگری از موضوع نمی‌توان داشت مگر سوق دادن کارگران به مطالبه‌گری‌های روزمره‌ای نظیر دستمزد معوق و بیمه، آن هم به صورتی که منتهی به سازمان‌یابی متشکل و پایدار نشود.

راهکار کدام است؟
باری چاره‌ی کار نه ندیدن تاریخ است و نه مواجهه‌ي نوستالژی‌گونه با آن. تاریخ جنبش کارگری ایران گذشته‌ای ازدست رفته و پشت‌سر گذاشته شده نیست. مطالباتی که از صدر مشروطه توسط کارگران مطرح شده هنوز هم مطالبات کارگران است؛ چالش‌ها و مسائل سازمان‌یابی‌ها هنوز هم مسأله‌ي روز مبارزه‌ي طبقاتی است. به این معنی شاید هیچ چیز نوینی در جنبش کارگری نباشد و ما همچنان با گذشتگان این جنبش معاصریم؛ آنچه اما شرایط امروز را خاص از گذشته می‌کند عبارت است از تعمیق مناسبات سرمایه‌داری، افزایش جمعیت طبقه‌ي کارگر و ازبین رفتن سازمان‌یابی‌های خرد و کلان طبقاتی آن.

ضربه‌ی امپریالیستی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بدون شک صدمات جبران‌ناپذیری برای طبقه‌ی کارگر به ارمغان آورد که کاهش سطح اثرگذاری مبارزات صنفی-طبقاتی آن تا هنگامه‌ی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نمونه‌ای از آن است. با این همه درس‌های فراوانی از این گذشته‌ی پرفراز و نشیب پیشِ روی ماست. درس‌هایی نظیر اینکه چطور علی‌رغم سرکوب ۱۳۳۲، مازاد فعالیت‌های اتحادیه‌ای-سندیکایی ازبین نرفت و کارگران رشد کرده در آن فضا، بانیان کار طولانی و ریشه‌دار کارگری در سال‌های بعد شدند؛ اینکه چطور سندیکا-سازی‌های زرد ساواک نتوانست ریشه‌ی کار سندیکایی را بخشکاند و آنان حتی با سندیکاهای دست‌ساخت خودشان دچار مشکل مطالبه‌گری شدند؛ اینکه چطور در فقدان معرفت سیاسی درست، بخش‌هایی از کارگران توسط جریان اسلام‌گرا به رهبری خمینی مورد بهره‌برداری برای منویات سیاسی بورژوازی اسلام‌گرا قرار گرفتند و چطور سیاست‌ورزی بی‌پشتوانه‌ي صنفی هرگز مورد پذیرش از سوی بدنه‌ی کارگری قرار نگرفت و نیروهای چپ سرخورده از کارگران، آنان را لمپن ارزیابی کردند.

امروز فعالیت کارگری جز از مجرای اشراف بر تاریخ مبارزات کارگران و استفاده از درس‌های این مبارزه ممکن نیست. راهکار این وضعیت تاریخی دیدن آن و پُر کردن حُفره‌های معرفتی برای معنادار کردن میانجی‌های منفعتی برای شکل دادن به یک مبارزه‌ی طبقاتی عمیق و پایدار است.

————————

منابع:

  • شاکری، خسرو. (1384)، پیشینه ‏های اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال‏ دموکراسی، تهران: انتشارات اختران.
  • لاجوردی، حبیب. (1377)، اتحادیه‏ های کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه: ضیاء صدقی، تهران: نشر نو.

 


 

دسته : اجتماعي

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1