اکتبر 5, 2021
مقاله برگزیده: آسیب شناسی تشکل های صنفی ضرورتی برای رهیابی به کارآمدی مطلوب آنهاست! (بخش پایانی) – حسین اکبری
بی تردید رژیمهای سیاسی برای تامین امنیت و اقتدارِخود تلاش دارند تا مخالفین را به حاشیه برانند و خنثی کنند اما دولتهای سرمایهداری در ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب در یک مورد با هم تفاهم جدی و غیرقابل انکاری داشته و دارند و آنهم جلوگیری از توانمندشدن طبقه کارگر و زحمتکشانی است که به سبب استثمار آنها امر سود و انباشت تضمین میگردد و اگر این توانمندی به نقطهای از رشدِ خود برسد تا بتواند در میدان مبارزه منافع متضاد بین کار و سرمایه، قدرتمند ظاهر شود و خواسته های خود را به دولت سرمایه داری تحمیل کند! آنگاه روند تغییرات جدی در آرایش طبقات و مناسباتِ بین طبقات و نتایج حاصل از آن را خطری جدی خواهدشد؛ برای پرهیز از رسیدن به چنین نقطهی عطفی دست به سرکوب و قلع و قمع برای حفظ برتری قوای خود خواهند زد. بی شک اولین سنگرهایی که از سوی سرمایه داری مورد هجوم قرار می گیرد؛ احزاب چپ و سازمان های کارگری با هر نام و نشان خواهند بود. برابر یک قانون و قاعده ی جنگی، سرمایه داری در این جنگ نابرابر علیه نیروی کار ضمن تصرف و در هم کوبیدن مواضع کارگران و زحمتکشان به شدت بر تثبیت مواضع خود اقدام می کند، چگونگی این تثبیت دایره ای از اقداماتی است که برخی از آنها را در طول این نوشتار از بخش اول تا کنون یادآورشدیم.
مطالعه بخش های قبلی:
آسیب شناسی تشکل های صنفی ضرورتی برای رهیابی به کارآمدی مطلوب آنهاست! (بخش پایانی)
تبعات شکاف بین النسلی در ایجاد سازمان های صنفی طبقاتی
چندی پیش این امکان را یافتم تا با چند دوست جوان پیرامون موضوع مورد علاقه مشترک از نزدیک گفتگو داشته باشم، ضمن آنکه این گفتگو بسیار سودمند بود اما از ابتدا مشخص گردید که دوستان جوان من تا اندازهی زیادی در زمینه موضوع مورد بحث و ارزیابی دامنه و عمق و اهمیت کمی و کیفی پیرامون جنبش کارگری در یک دهه که خود از نزدیک شاهدی بر آن بوده اند، شناخت خوبی دارند و نسبت به دهه پیش ازآن بمیزان قابل توجهی کم اطلاع هستند (با در نظر داشت اینکه این دوستان اهمیت بسیاری برای اصل موضوع قائل بودند). این گفتگو معیار و سنجه مناسبی بود تا باز هم حساسیت بیشتری نسبت به تبعات شکاف بین النسلی و اثرات آن در طول چندین دهه که پیشتر به ان اشاره شد، داوری نسبت به آسیب در جنبش کارگری را ضروری تر بدانم.
موضوع گفتگوی در کلاپ هاووس این ضرورت را بیشتر نمایان کرد چرا که معلوم گردید علیرغم اینکه نسبت به موضوع استبداد زدگی و سرکوب مستمر و سیستماتیک بین همه ی سخنگویان اشتراک نظر هست اما تبعات آن به درستی بررسی و شناخته نشده است و یا اگر هم در مواردی اشاراتی میشود، ناکافی است و به عمق نمیرود.
بی تردید رژیمهای سیاسی برای تامین امنیت و اقتدارِخود تلاش دارند تا مخالفین را به حاشیه برانند و خنثی کنند اما دولتهای سرمایهداری در ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب در یک مورد با هم تفاهم جدی و غیرقابل انکاری داشته و دارند و آنهم جلوگیری از توانمندشدن طبقه کارگر و زحمتکشانی است که به سبب استثمار آنها امر سود و انباشت تضمین میگردد و اگر این توانمندی به نقطهای از رشدِ خود برسد تا بتواند در میدان مبارزه منافع متضاد بین کار و سرمایه، قدرتمند ظاهر شود و خواسته های خود را به دولت سرمایه داری تحمیل کند! آنگاه روند تغییرات جدی در آرایش طبقات و مناسباتِ بین طبقات و نتایج حاصل از آن را خطری جدی خواهدشد؛ برای پرهیز از رسیدن به چنین نقطهی عطفی دست به سرکوب و قلع و قمع برای حفظ برتری قوای خود خواهند زد. بی شک اولین سنگرهایی که از سوی سرمایه داری مورد هجوم قرار می گیرد؛ احزاب چپ و سازمان های کارگری با هر نام و نشان خواهند بود. برابر یک قانون و قاعده ی جنگی، سرمایه داری در این جنگ نابرابر علیه نیروی کار ضمن تصرف و در هم کوبیدن مواضع کارگران و زحمتکشان به شدت بر تثبیت مواضع خود اقدام می کند، چگونگی این تثبیت دایره ای از اقداماتی است که برخی از آنها را در طول این نوشتار از بخش اول تا کنون یادآورشدیم.
حذف فیزیکی از راه های مختلف و حذف امکاناتی که منجر به هرگونه حضور گفتمانی گردد، از بین بردن صداهای موثر و رسانه هایی که در هرحدی بیانگر خواسته های کارگران است، بستن راههای تماس بین کارگران و نیروهای آگاه طبقه، جلوگیری از هرگونه کنش مستقل برای تجدید سازمانهای سرکوب شده با زور و یا تصویب قوانین، نسبت دادن نیروهای کار و مدافعین آنان به دشمن و یا فراسوی مرزها و انواع ترفند های امنیتی و اطلاعاتی به قصد زمینه سازی اتهامات ضد امنیتی وگمراه سازی افکار عمومی علیه نیروهای کار، مشابه سازی سازمانهای کارگری وابسته برای کنترل و هدایت تحرکات صنفی وبسیاری راههای دیگر اقداماتی است که با نگرش درازمدت و استراتژیک علیه نبروی کار، طراحی و اجرا میشود حاصل اگر چه به تمامی موفق آمیز نخواهد بود؛ اما به میزان زیادی در دوره های معینی تاثیر گذار خواهد شد.
روند عمومی جنبش طبقه کارگر ایران در مقاطع مختلف تاریخ پر افت و خیزش، همواره تا آستانه رسیدن به درجهای از کیفیتِ همگون با جایگاه واقعی اش در بین سایر اقشار و طبقات دیگر، به پیش تاختهاست. اما بنا بهدلایل پیشگفته، این روند در برخورد بابرخی موانع، ناگزیر از توقف و گاه عقبگردهای غیر قابل باوری بوده است. شاید برای کارگرانی که تاریخ پر شکوه سالهای دهه بیست تا کودتای ننگین 1332 را شاهد بوده و در شکوفایی جنبش کارگری آن دوران نقش آفرینی کردند و یا کارگرانی که در سال های پایانی حکومت استبدادی شاه و در به زانو درآوردن نظام استبدادی نقشی بی بدیل ایفاکردند، تصور فردایی روشنتر از آنچه در آن قرار داشتند، دور از دسترس نبود. اما متاسفانه کارگران ایرانِ امروز در فضای برآمده از انقلابی که خود از برترین آفرینندگان آن بودند در وضعیتی به مراتب بدتر از هر دوران دیگری در ایران معاصر زندگی می کنند. شاید ازپیدایش مشروطه تا پایان حکومت پهلوی به کارگران به خاطر آن که ازحقوق واقعی خود چیز بسیاری نمی دانستند، ایرادی جدی وارد نبود، چرا که در آن دوره حتا دسترسی به اطلاعات به صورت قطره چکانی هم بسیار سخت بود، ولی با توجه به شرایطی که عصر اطلاعات فراهم آورده است، بسیار تاسف بار است که پراکندگی، از خود بیگانگی و درخودماندگی، ناباوری و دیگر باوری، فقرِفرهنگی و رشد نایافتگی و عدم آشنایی به حقوق کار در طبقه کارگرِایرانِ امروز (جدای بخش های کوچکی از آن ) بیداد میکند. چه چیز اینهمه فقرِ اقتصادی و ناتوانی در کسب امتیازات به حقِ زندگیِ اجتماعی و سیاسی در این طبقه(که وسعت وگستردگی جمعیتیِ آن درطول حیاتش بیسابقه است) تا کنون چنین وحشتناک دامن زده است؟ روزگاری کارگر نفت که به کمک کارگران چاپ سازمان یابی را آموخته بود، دست در دست کارگران نساج اصفهان علیه یاغیان اجیرشده ازجانب دولت مرکزی برزمد و بر همبستگی ناشی از این رزم مشترک برخود می بالید. او نه تنها پرچمدار مبارزات ضد استعماری، که معلم آگاه و اندیشمندی درراه مبارزه صنفی و کسب حقوق و مطالبات برای سایر کارگران ایران بود. اما امروز با کمال تاسف شرایطی رقم خورده است تا گمگشتگی طبقاتی در بین این بخش از کارگران کشور، مانع از یکدستی و همبستگی آنها در سراسر صنایع نفت و گاز و پتروشیمیایی گردد. در دوران خیزش عمومی مردم علیه استبدادشاهی با فراگیری اعتصابات سراسری کارگران و پیشاپیش آنها نفتگران و حضور پیگیر و مداومشان، آن بیدادگری شاهی به زانو در آمد و با بسته شدن شریان های نفتی، شریان حیاتی حکومتی خودکامه پاره شد؛ اما دیری نپایید که طی دوره ای کوتاه شهد شیرین پیروزی را بردهان کارگران خشکاندند.
منطقی ترین نتیجه ی اقدامات سرکوبگرانهی سیستماتیک؛ استفاده از هر امکان برای جلوگیری از قدرتمند شدن کارگران و قطع تداوم توانمندی آن با طرح شکاف بین نسلهای مختلف کارگران و زحمتکشان با هم و با آکاهان این طبقه انجامید. شکل های آن ایجاد شکاف بین نسل ها به گونه ای بود تا هرتجربه ی زیسته ای نه تنها به راحتی و از راه های چهره به چهره که از طریق هر کونه امکان تماس و رابطه گرفته شود. بل که با تبلیغات مسموم و با توجیهاتی به ظاهر جانبدارانه ، تخم بدبینی و پراگندگی را دربین کارگران و زحمتکشان و نسل های بعدی که فرزندان آنان باشند بپاشند!
حذف سازماندهندگان کارگری از طریق حذف فیزیکی اعدام و زندان و پیگردهای خشن که به مهاجرت نیروهای قابل توجهی منتهی میگردید؛ همواره به عمق این شکاف کمک کرده است . در شکل دهی به این فرایند با استفاده از فضای ها متاثر ازآن مثل جنگ، هرگونه مطالبه گری سرکوب و کارگران دچار پراکندگی بیشتر می شدند و ارتباط در یک نسل هم قطع می گردید.
پس از آن نیز بهترین راه تعدیل نیرو (بخوان اخراج )یک نسل از کارگران کارخانهها به قصد جارو کردن همهی تجارب موجود ازکف کارخانه ها شد و به جای آن استخدام های جدیدبا استفاده از گزینشهایی که جنبه ایدئولوژیک داشت براه افتاد.
قراردادهای کارِ موقت عملا دست سرمایه را برای لغو قرار داد کارگران حق طلب پس از دریافت کوچکترین کنش صنفی بازگذاشت و این موقتی بودن خود چون شمشیری بالای سرکارگران قرار داده شد.
سانسور و گرفتن آزادی بیان و اندیشه از روشنفکران به کار گرفته شد تا مانع از ادامه ی گسترش فرهنگ همبستگی گردد.
حذف انتشار هر گونه موضوعات راجع به حقوق کار در رسانه های دیداری شنیداری که به تحریک ذهنیت نیروی کار به رسود آگاهی طبقاتی انجامد؛ بطور مستمر در رادیو و تلویزیون با ممیزی های آشکار صورت گرفت.
از انتشار هرگونه هنر داستانی ، نمایشی اعم از نقاشی – تاتر و سینما، شعر و موسیقی که بیانگر مبارزات تاریخی ، ملی و فراملیتی طبقه ی کارگر باشد؛ جلوگیری شد.
از ایجاد کانونهایی که بنا به ویژگی هایشان هم روحیه نشاط و شادی را حفظ می کند و هم روحیه همکاری و مشارکت را بالا می برد مثل انواع ورزش هایی که کارگران می توانند بطور جمعی انجام دهند؛ جلوگیری شد.
جعل و هر گونه آگاهی کاذب به عنوان فرهنگ جایگزین که افکار عمومی کارگران و زحمتکشان را به سوی فرهنگ غیر طبقاتی هدایت کند. رواج یافت ایجاد بدبینی و تردید نسبت به نتایج شکست در برخی مبارزات کارگری با بزرگنمایی بیش از حد تاثیرات سرکوب و ارعاب و تقویت روحیات سازشکارانه با محیط به جای درک اهمیت تغییر شرایط به سود بهبود آن در روحیات کارگران و زحمتکشان به ترس زدگی دامن زد.
اینها و بیشتر از اینها وسیله ای در خدمت دوری نسل ها از یکدیگر و بریدن آنها از تاثیرات متقابلی که از راه انتقال تجارب برای همکنشیها و دریافتهای متقابل سودمند از هر نسل بر دیگری ممکن می گردد؛ انجام شده است. بیهوده نیست که بسیاری از کارگران نسبت به گذشته ی و مبارزات نسلهای پیش از خود اطلاعات لازم و کافی را ندارند و حتی از دستاورد های آن نیز شناحت درستی پیدا نکرده اند.
این شکاف بینالنسلی پیش از هرچیز در درک وانتقال مفاهیم ؛ مشکلات جدی ایجاد کرده است، (نمونه گفتگوها در باره انواع تشکلها و یاشیوهی مبارزاتِکارگران و درک از تشکلهای صنفیو طبقاتی، تعریف طبقه، تعریف کارگرو…) پیشداوری، قضاوت و تردیدهایی (که براثر تبلیعات رسانهای سرمایه داری ایجاد شدهاست) را در نیرو هایکار دامن میزند و از ادامهی گفتگوها به دلیل ناهمزبانی ایجاد شده؛ جلوگیری میکند؛ تبعیضها و چند دستگیها را قوت می بخشد، هویت های کاذب و دروغین را به جای هویت طبقاتی می نشاند .
سرمایهداران به راحتی در مواردیکه نیاز به اتحاد دارند، با تعریف روشنی از منافع مشترک با هم کنار می آیند و هیچ سد و مانعی برای گفتگوی بین آنان نیست اما در بین کارگران بدلیل ایجاد موانع ذهنی از یک سو و شکاف ناشی از عدم درک متقابل ایجاد شده از سوی دیگر این تفاهم به سختی ایجاد میشود.
باکاهش میزان مطالعات مفید و لازم و عدم امکان تبادل افکار و اندیشه ها بین کارگران بسیاری از دانستنی های لازمهی زندگی در جهان متحول شده ی امروز از کارگران گرفته میشود و به جای آن آگاهیهای کاذب در بین کارگرانِ از طریق هر امکان رسانه ای در خدمت دولت ها پراکنده میشود.
همه ی امکانات در راستای تربیت و بازتولید نیروی کار مطیع و سازگار و در عین حال پرکار و کم درآمد (از راه ارزان سازی نیروی کار) رقم میخورد و کارگران برای رفع نیازهای آنی خود چنان برده وار کار میکنند که فرصت هرگونه مطالعه پیرامون خود را نیز از دست می دهد. این امر نیز به جدایی افراد طبقه از هم و ایجاد شکاف حتی در یک نسل را هم به جدایی نسل ها می افزاید.
درست است که فراوانی چنین شیوه هایی را ما پس از انقلاب راخت تر می بینیم اما این شیوه ها همواره در طول تاریخ جنبش کارگری بوده است و هرگاه جنبش های اجتماعی بهر دلیلی شکست خورده اند، اولین ضربات و سرکوبهای سیستماتیک متوجه جنبشِ کارگری گردیدهاست. نمونه کودتای 28 مرداد 32 و بلافاصله تاثیرات آن بر روی سندیکاها و اتحادیههای کارگری و پیگردهای پلیسی و امنیتی متعاقب آن و همچنین محدود سازی قانون کار پس از کودتا در سال 1337 و از طریق آن محدودیت هایی در فعالیت تشکل های کارگری و حذف ارتباط سندیکاها و اتحادیه ها با فدراسیون جهانی سندیکایی. قانونی کردن ممنوعیت فعالیت سیاسی سندیکاها و کنترل آنها توسط سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) و مجموعه ای از اقدامات که موجب فاصله جدی بین کارگران نسل های پیش از آن با نسل جدید کارگران شدهبود با این تفاوت که درحکومت پیشین با همهی استبداد حاکم به دلیل آنکه نظام سیاسی حاکم برای رابطه اعتباری خود باجهان خارج جایگاه تعریف شدهای داشت؛ میکوشید ظاهر روابط دموکراتیک را حفظ کند بهمین دلیل هیچگاه جلو فعالیتهای سندیکایی را نگرفت و این تضییقات در پاره ای موارد نتوانست تجارب کارگران را (آنچنان که پس از انقلاب بطور کامل علیه تشکل های آزاد و مستقل اقدام شد)به فراموشخانهها بسپارد.
راه های ترمیم آسیب های وارده به جنبش کارگری
برای ترمیم آسیبهای وارده به جنبش کارگری راه حل های برون طبقاتی وجود ندارد ، هر کوششی برای ترمیم این آسیب ها باید از درون طبقه و متکی به افزایش توانمندی درهمهی کارگران در هر واحد خرد و کلان کارو تولید باشد. این توانمندسازی البته کمک و یاری روشنفکران طبقه کارگر و اندیشمندانی که دل درگروه رهایی انسان از ستم و استثمار دارند را طلب می کند. منتهی همین جا باید یادآورشد که این کمک نه اقتصادی که بیشتر فرهنگی و درمواردی کمک ها وپشتیبانی های سیاسی است. شاید یادآوری آن توصیه فرهنگی ژاپنیها این جا خطاب به هواداران جنبش کارگری به ویژه مهاجران دور از وطن بسیار مصداق داشته باشد که :«به جای دادن ماهی به آدم گرسنه به او ماهیگیری یاد دهید» !
این نوع کمک های فرهنگی که باعث رشد کارگران میشود ، هیچ حقی را برای عاملان آن ایجاد نمی کند چرا که آنان بنا بر باور های خود و هرنوع وابستگی که نسبت به طبقه ی کارگر حس می کنند چنین دانش خود را در بین طبق ی کارگر اشاعه می دهند.
نوع دیگری از کمک های سیاسی از سوی احزاب و روشنفکران است این کمک ها نیز تا آنجا که جنبهی حمایتی دارند طبعا سودمند هستند اما اگر کمک به کارگران در عرضه سیاسی برای به خدمت در آوردن کارگران در یک یا چند پروژه ی سیاسی باشد ، بسیار آسیب زا خواهد بود. چنین رابطهای، کارگران و سازمان های کارگری را هم به عنوان ابزار سیاسی می نگرد . این رابطه از کارگران می خواهد بنا به تحلیل و درک پشتیبانان سیاسی عمل کنند. در چنین شرایطی دعوت به تجمعات و راهپیمایی هایی که صرفا در مقابله با سیستم حاکم است کارگران را از داشتن هرگونه نگاه به آینده و پیروی ازمنافع استراتژیک طبقاتی بازمیدارد .
طبعا مداخله کارگران در تعیین سرنوشت خود و هم پیمانان دیگر و مردم تحت ستم از اهمیت جدی برخوردار است و اگر برپایهی درستی استوار شود به رشد طبقهی کارگر خواهد انجامید اما این همکاریها و دخالتها با حس احترام متقابل و برپایه توافقات برابر سودمند است که موجب مصونیت از هرآسیبی را فراهم می سازد.
آنچه می تواند سازمان های صنفی- طبقاتی را از درون مصونیت بخشد و درفعالیت بیرونی در راستای اهداف تعیین شده بیشترین تاثیرات مثبت را به جای گذارد ؛ عبارت است از :
در آموزش
برای توانمندی یک سازمان صنفی – طبقاتی، حق برخورداری از آموزش برابر درهمه سطوح باید در قالب شعار آموزش در تشکیلات و تاکید برآن لحظهای فراموش نشود. کارگرانی که قوانین و مقررات مربوط به مناسبات و روابط بین خود و کارفرمایان و دولت کارفرمایی را چه در روابط متکی بر قانون کار و چه در روابط متکی بر مقررات دیگری چون استخدام دولتی و کشوری نمی دانند، در واقع از حقوقِ مصوب و به رسمیت شناخته شدهی خود بی اطلاع هستند و به زبان دیگر به بخشی از حقوق خود هم که ممکن است قانون آنرا نادیده گرفته و یا علیه آن تصویب شده است نیز بی اطلاع اند . آموزش مستمر نیروی کار ازطریق تشکیلات این توانایی را به تشکیلات میدهد تا اعضای با توانمندی هایشان در تصمیم گیری ها تاثیرگذار باشندو با دانستن حق خود برای تحقق آن پایبندی و مقاومت داشته باشند .
اندیشمندان و روشنفکران کارگری بدون چشمداشت از این یاری فرهنگی از دریچه ی :
- آگاه سازی کارگران به اقتصاد سیاسی
- به دانش افزایی در زمینه چگونگی کاربست دموکراسی در همبستگی های صنفی –طبقاتی
- بالا بردن مهارتهای جمعی در تصمیمگیریها
- درایجاد حس دلبستگی به تقسیم کار در نهادهای صنفی – طبقاتی و مسوولیت پذیری
- در تامین هزینه های مالی آن نهاد ها
- در شناخت حقوق کار به عنوان بخش مهمی از حقوق فرد در زندگی اقتصادی و اجتماعی
می تواند بسیار موثر واقع شود اما این کوشش ها حتما بدون دخالت در فعالیت سازمان های کارگری در هر سطح باشد باید انجام گیرد. هر گونه دخالتگری بی تردید آسیبزا است.
در همین مورد کارگرانی موفق به جذب دانش و آگاهی طبقاتی خواهند شد که با حفط استقلال از یاری روشنفکران بهره گیرند وخود نیز بیاموزند و به همقطاران خود بیاموزانند و آموخته های خود را در عمل محک بزنند . از تجارب ناشی از به کار بستن دانش خود درس گیرند. اعم از اینکه این نتایج مثبت یا منفی باشد حتما درس هایی برای فعالان کارگری خواهد داشت .
این آموزش ها عمدتا در باره ی:
- حقوق کار شناخته شده و رسمیت یافته در قوانین ملی (قانون اساسی –قانون کار وبرخی بخش های قوانین مدنی )
- در قوانین بین المللی (کنوانسیون ها-مقاوله نامه ها- توصیه نامهها و کلیه مصوباتِ سازمان بین المللی کار )
- در منابع و آثار تاریخ جنبش کارگری در ایران و جهان با نگاهی درس آموز از تجربیات تاریخی – مطالعه تاریخ ایران به ویژه تاریخ یکصد و بیست وپنج سال اخیر
- و همچنین منابع در دسترس و آسان در باره اقتصاد سیاسی سرمایهداری که می تواند بنیان های دانش طبقاتی کارگران را شکل دهد .
این آموزشها در تشکل هایی که دارای کمیته یا کمیسیون های آموزشی هستند با برنامه و زمانبندی مفید تر و اثر بخش تر است و در تشکل های کارگری که امکان ایجاد ساختارهای درون تشکیلاتی از جمله کمیته یا کمیسیون آموزش فعلا مقدور نیست ؛ آموزش منظم با استفاده از امکانات موجود چون گروه ها و کانال های آموزشی در شبکههای اجتماعی در فضای مجازی بسیار سامان دهی و هدایت تشکل های صنفی – طبقاتی خواهد بود .
در تصمیم گیری
در سازمانهای کارگری هرتصمیم از بالا و بدون کسب نظر اعضای آن سازمان، تصمیمی خودسرانه و نادرست است و به همین دلیل از سوی اعضا یا حمایت نمیشود و یا در صورت حمایت، همدلی جدی را در اجرا به دنبال نخواهد داشت برای ترمیم آسیب های ناشی ازتصمیمات غیردموکراتیک و فردی و جلوگیری از نفوذ تمایلاتِ خودخواهانه بیش و پیش از هرچیز باید روش های دموکراتیک تصمیم گیریها در همهی سطوح در کل ساختار تشکیلات صنفی – طبقاتی رواج یابد این تنها راه برقراری دموکراسی درون سازمانی و مهمترین راه برای توانمندی اعضا و جلب مشارکت درشیوهی خودمدیریتی تشکل و زودودن فردگرایی با تمامی ویژگی های منفی آن از جمله خود بزرگبینی و تعیین قلمرو ویژه و انواع تاثیرات کیش شخصیت در تشکیلات خواهد بود.
تعیین برنامه ی اجرایی با زمانبندی مناسب و واقع بینانه و ارزیابی و گرفتن بازخورد ها پس از اجرای تصمیمات ازجمله ضروریات در تصمیمگیریهای بعدی تشکل صنفی –طبقاتی است. بدون ارزیابی دقیق از بازخوردها، نکاتو نقاط ضعف و قوت تشکیلات کارگری پنهان خواهد ماند و پنهانمانی این ضعف ها، خود را در تصمیمات دیگر به تشکیلات دیکته خواهد کرد.
تصمیمات در تشکل های صنفی – طبقاتی برای همه ی بخش های آموزش و تشکیلات و برای اعضا چنانچه با ایجاد انگیزه همراه نباشد، نتایج درخور و شایستهی کمتری خواهد داشت.
در امور مالی
مهمترین و اطمینانبخشترین منابع مالی برای یک تشکیلات صنفی – طبقاتی برقراری یک سیستم دریافت حق عضویت ویک ساختار منظم و تحت کنترل هزینه کردِ آن در صندوق مالی زیر نظر کمیته یا کمیسیون مالی تشکیلات است. این منابع دو ویژگی قابل اتکا دارد: اول اینکه به واسطه پرداخت حق عضویت، اعضا تشکیلات را از خود دانسته و دلبستگی به قدرت ناشی از این همیاری و همبستگی پیدا میکنند و دیگر آنکه حس بی نیازی به منابعِ دیگر؛ استقلالِ تشکیلات را ضمانت خواهد کرد.
یک تشکیلات برای جلوگیری از هر گونه دخالت خارجی باید حس بی نیازی را در اعضای خود از طریق همدلی و همیاری های درون صنفی تقویت کند. این کار بنا به تجارب بسیار غنی در جنبش کارگری بهما آموخته است که برای تامین این همدلی و همیاری، تشکیلات بر روی امکانات اعضای حود سرمایه گذاری می کند و از اطرق ایجادصندوق مالی و جذب حق عضویت از همه اعضا، این امکان را که برای هزینه ی کارهای درونِتشکیلات، چشم به دست دولت و یا منابع دولتی نداشته باشد؛ مصونیت اعضا به ویژه نمایندگان برگزیده را در برابر فساد های مالی بالا میبرد. آلودگی های مالی و رانتجویی از هر نهادِدولتی و غیر دولتی، تشکیلات کارگری را به فساد و در نهایت سازشکاری هدایت می کند . این آسیب بیشترین ضربات را به تشکیلات صنفی – طبقاتی کارگران و مزد و حقوق بگیران خواهد زد.
در تجارب گذشته ی جنبش کارگری ایجاد صندوق اعتصاب و همیاری ، ایجاد تشکیلات رفاهی چون تعاونی های مصرف و مسکن و اعتبار در کنار سندیکاهای کارگری از جمله دستاوردهای همبستگی کارگری در بنگاه های کار و تولید و خدمات بوده است.
در ساختار تشکیلاتی
متاسفانه به دلیل همان شکاف بینالنسلی و تاثیرات مخرب ماجراجویی هایی که درون طبقهی کارگر راه یافته و کارگران را از نگاه درست مبارزه برای اهداف آنی و آتی باز میدارد و تنها به شرایط سیاسی جامعه و نقش حضور کارگران به عنوان پیاده نظام جنبشهای اجتماعی توجه دارد! در موارد بسیاری به ویژه از سوی محافل خارج از کشور سندیکاها و تشکل های نظام مند و ساختارمند را به نادرست تشکیلاتی که اسیر بوروکراسی سازمانی اند، معرفی می کنند و به جای آن به کارگران توصیه می کنند به جای اصلاح و تقویت و توانمند سازی تشکیلان موجود آنها را منحل کنند و به «جنبش مجامع عمومی » بپیوندند. دیدگاه آنارشیست هر گونه خود مدیریتی در درون تشکل های صنفی –طبقاتی را به امری زائد و غیر ضروری و بازدارنده معرفی می کند. آنها پاسخ نمیدهند که چگونه یک تشکیلات موقتی و ناپایدار می تواند در زندگی حال و آینده ی کارگران تاثیرگذار باشد . آنها اساسنامه ی نوشته و تصویب شده کارگران را دریک تشکیلات عاملی برای خلاقیت زدایی و کنترل رفتارهای جمعی میدانند در حالیکه هر گونه مصوبه درون تشکیلاتی بنا به خصلت کارجمعی و براثر تصمیمات جمعی و ارزیابی جمعی از آن در بالاترین رکن تشکیلات مورد بازنگری قرار می گیرد و روزآمد وکارآمد میشود. برخی نمایندگان محافظه کار نیز برای فرار از تعهدات اساسنامه ای ممکن است به بهانهی شرایط امنیتی از برقراری نوعی اجلاسهای عمومی متناسب باشرایط پلیسی، سر باز زنند اما این موضوع به هیچ وجه واقعیت ندارد که نمی توان با روزآمد کردن مصوبات هرمجمع آنرا کاربردی کرد . البته که کار بسیار بسیار سختی است، اما شدنی است. سالیان دراز است کانون نویسندگان ایران تحت سخت ترین شرایط فعالیت می کند و همیشه اعضای آن به ویژه هیات دبیرانش تحت پیگرد و یا به ناروا زندانی بوده اند اما همواره مجامع عمومی خود را برای پیشبرد وظایف خود برگزار کرده است. آیا این یک استثناء است ؟ پاسخ منفی است. این هوشمندی همراه با شجاعت و تعهد نسبت به اهداف تعیین شده ی این کانون و درک همگانی اعضای آن برای ادامه زندگی و کار نویسندگان است . سایر تشکلهای صنفی به مراتب نیروی بیشتر و محدودیت های کمتری نسبت به این کانون دارند و میتوانند و قطعا برای فراگیر شدن فعالیت در صنف خود این درک و هوشمندی، شجاعت و تعهد را داشته باشند.
آنچه مهم است ایجاد ساختارهایی است که در آن امکان توانمندسازی کارگران عضو فراهم کردد و طبیعی است این ساختارها متناسب با وضعیت تشکل و شرایط اجتماعی کنونی با نظرداشت به آینده شکل می گیرند و هرگونه ناب نگری و مطلق گرایی برای هرچه کامل و جامع تر بودن ساختارهای درون تشکیلات نادرست و گاه بازدارنده خواهد بود . آنچه مهم است اینکه نهادسازی به روان سازی کارتشکیلاتی کمک کند.
در روابط و مناسبات بین سازمان های صنفی – طبقاتی
یکی از راه هایی که موجب میگردد یک تشکل توانمندیهایی در همه عرصه ها پیدا کند، ایجاد رابطه با تشکلهای مشابه و همسو در سایر شهرها و استان های کشور است. به کمک چنین روابطی که موضوع اشتراک منافع در آن تعیین کننده است، این تشکلها و روابط آنها می تواند علاوه بر سطوح ملی به سطوح منطقه ای و جهانی نیز گسترش یابد. از این طریق تشکل های صنفی –طبقاتی از تجارب و دانش یکدیگر بهرهمند میشوند و از آن فراتر از نتایج این همبستگی ها در مبارزه برای تحقق خواسته های خود استفاده کنند. البته نکته ظریف و قابل توجه آنست که گرایش به جلب همکاری با تشکل های همسو و مشابه دقیقا باید در خدمت اعضا باشد و موجب نگردد که صرفا به خاطر استفاده از حمایت های ملی و بین المللی از پرداختن و نزدیکی های بیشتر به اعضا و انجام تعهدات رهبری تشکل ها به کسانی که آنها را برگزیده اند و به مصوبات مجامع عمومی و هر یک از وظایفی که اساسنامه ی تشکیلات به عهدهی برگزیدگان در رهبری تشکیلات گذاشته شده است، سر باز زنند. هرگونه استفادهی خلاقانه در راستای وظایف تشکیلات به اعضا در خدمت رشد و تعالی آن و هرگونه گرایش به بخشی نگری و بی توجهی به سایر بخش های دیگر کارتشکیلات موجبات آسیب را درتشکل های صنفی – طبقاتی فراهم خواهد کرد.
—————————–
منبع: وبلاگ کار در ایران