دسامبر 20, 2021
گزارش رسیده از پنجاه و چهارمین جلسه دادگاه حمید نوری در استکهلم! – بهرام رحمانی
پنجاه و چهارمین جلسه دادگاه حمید نوری، روز دوشنبه ۲۹ آذر با شهادت حسین ملکی در استکهلم سوئد برگزار شد. حسین ملکی در پنجم مهرماه ۱۳۵۹ در سن نوزده سالگی توسط دو مامور لباس شخصی دستگیر و به جرم هواداری از گروه فرقان به حبس ابد محکوم شد. حسین ملکی موقع بازداشت ۱۹ ساله بود و مهر ۱۳۶۰ در یک دادگاه اسلامی دو سه دقیقهای به حبس ابد محکوم شدم. اما بعدا حکم من از ابد به 8 سال تغییر کرد
پنجاه و چهارمین جلسه دادگاه حمید نوری در استکهلم!
بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com
پنجاه و چهارمین جلسه دادگاه دفاعیات حمید نوری، دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج و از متهمان اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در ایران، روز دوشنبه ٢٩ آذر ۱۴۰۰ برابر با ٢٠ دسامبر ۲۰۲۱، در دادگاه جرائم جنگی استکهلم-سوئد برگزار شد.
پنجاه و چهارمین جلسه دادگاه حمید نوری، روز دوشنبه ۲۹ آذر با شهادت حسین ملکی در استکهلم سوئد برگزار شد. حسین ملکی در پنجم مهرماه ۱۳۵۹ در سن نوزده سالگی توسط دو مامور لباس شخصی دستگیر و به جرم هواداری از گروه فرقان به حبس ابد محکوم شد.
حسین ملکی موقع بازداشت ۱۹ ساله بود و مهر ۱۳۶۰ در یک دادگاه اسلامی دو سه دقیقهای به حبس ابد محکوم شدم. اما بعدا حکم من از ابد به 8 سال تغییر کرد… وقتی حمید عباسی سه فرم به من داد امضا کنم دیدم حکم من تغییر کرده و 15 سال شده است. از حمید عباسی پرسیدم چرا جرم من ارتقا یافته؟ نوری گفت: وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نامهای از خمینی گرفته تا همه حکمهایی که منتظری داده باید تغییر کند. خمینی نوشته با 99 درصد حکمها مخالف است و باید دوباره همه را به حکمهای قبلی برمیگرداند… گفتم پس چرا حکم ابد مرا برنگرداندند و 15 سال دادند؟ نوری با هم خنده تحقیرآمیزی که داشت گفت: فرقی بین 15 سال و ابد وجود ندارد و شاید زنده بیرون بروید… فکر نکنید تا الان زنده ماندهاید ما هر زمان بخواهیم شدت عمل به خرج میدهیم… من فرمها را امضا کردم و چشمبند زدم و برگشتم به بند جهاد…
حسین ملکی در بهمن ۱۳۶۶ با گروهی که در اعتصاب غذا بودند، از زندان اوین به گوهردشت منتقل شد و اولین ملاقات او با حمید نوری در همان شب اول صورت گرفت.
حسین ملکی به تشریح اتفاقات و دیدهها و شنیدههایش درباره دوران اعدامها پرداخت و شهادت داد که هرگز در برابر هیات مرگ قرار نگرفت و حکمش در مهر ۶۷ به ۱۵ سال حبس تغییر کرد.
حسین ملکی به عنوان شاهد گفت که در سال ۱۳۶۹ در زندان اوین متوجه شد که نام واقعی حمید عباسی، حمید نوری است. وی به گفته خود از سال ۱۳۵۹ به دلیل همکاری با «گروه فرقان» بازداشت و به حبس ابد محکوم شد و یازده سال را در زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت سپری کرد.
به گفته ملکی، علیاکبر ناطقنوری، «حاکم شرع گروه فرقان بود و بعد از دستگیری اول رهبران گروه فرقان و محاکمه آنان، ناطق نوری این سمت را به (علی) مبشری واگذار کرد.»
علی اکبر ناطق نوری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است که پیشتر وزیر کشور، رییس مجلس شورای اسلامی و رییس دفتر بازرسی دفتر آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بوده است.
حسین ملکی گفت که بهمن ۱۳۶۶ به اتفاق تعدادی دیگر از زندانیان به زندان گوهردشت منتقل شد و در شب ورود به این زندان، حمید عباسی را به اتفاق داود لشکری و ناصریان(محمد مقیسه) دید.
ملکی اما گفت که حمید نوری نقش اصلی را در انتقال او و دیگر زندانیان به بند جهاد زندان گوهردشت داشته است و او دو بار حمید عباسی را بدون چشمبند در این زندان دید:
«حمید عباسی(نوری) تصمیمگیرنده بود و دستور میداد که باید برویم آنجا. ناصریان(محمد مقیسه) و داود لشکری هم با تعدادی پاسدار بودند.»
…
دادستان: صبح بخیر. من مارتینا وینسلو هستم یکی از دادستانهای این پرونده. همانطور که رییس دادگاه هم گفت اگر شما در مورد مطلبی مطمئن نیستید بگویید چون خیلی وقت پیش از این روی داده است. امروز شما به این جا آمدید تا در مورد مشاهدات خود حرف بزنید. اگر مسایلی را از دیگران شنیدید واضحتر روشن کنید.
دادستان: من میدانم شما در زندانهای ایران بودید. کی دستگیر شدید؟ تاریخ را به ایرانی هم بگویید اشکالی ندارد. چه مدت زندانی بودی؟
حسین ملکی: من در مهر ماه سال 59 در تهران دستگیر شدم. آن سال تقریبا فضای ایران فضای بازی بود. من توسط دو نفر لباس شخصی دستگیر شدم و مرا به نزدیکترین کمیته بردند. به دلیل این که کتابهایی در کیفم بود مربوط به گروه فرقان مرا به کمیته دیگری منتقل کردند.
دادستان: آیا شما را مدت طولانی بازداشت کردند؟
حسین ملکی: بلی مرا به زندان اوین فرستادند و زمان زندان 11 ساله من آغاز شد.
دادستان: فرقان چیست؟ چه نوع سازمانی است؟
حسین ملکی: یک سازمان با ایدئولوژی مذهبی بود که مخالف جمهوری اسلامی بود.
دادستان: خوب چه پیام سیاسی و اهدافی داشت؟
حسین ملکی: اهدافشان این بود که رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم ضدمردمی است و به همین دلیل میخواستند این حکومت سرنگون شود.
دادستان: ایدئولوژیشان چی بود؟ برای چه چیزی مبارزه میکردند؟
حسین ملکی: ایدئولوژی اسلامی داشتند. اما این ایدئولوژی شان مخالف حاکمیت اسلامی بود.
دادستان: مارکسیست یا سوسیالیست نبودند؟
حسین ملکی: مارکسیست نبودند اما به نوعی سوسیالیسم را قبول داشتند.
دادستان: کی آوردنت به اوین؟
حسین ملکی: هفتم مهر ماه من به زندان اوین تحویل داده شدم.
دادستان: چه سالی؟
حسین ملکی: 1359
دادستان: آن موقع چند سال داشتید؟
حسین ملکی: 19 سالم بود.
دادستان: چه مدت زمانی اوین بودید؟
حسین ملکی: من تا تیر ماه 1369 در زندان اوین بودم.
دادستان: بعدش چی شد؟
حسین ملکی: در ابتدا مرا آوردند به زندان اوین. من به مدت شش ماه و نیم ماه در سلولهای انفرادی 209 بودم.
دادستان: بعد چی شد؟
حسین ملکی: بعد من به بند عمومی منتقل شدم و سپس مهر ماه به دادگاه برده شدم.
مرا بردند به اتاقی و گفتند چشمبندت را بردار. برداشتم و دیدم به فاصله نیم متر با من یک قفسه کتاب بود. یک نفر از پشت سر من صحبت کرد و گفت: بسمالله رحمان الرحیم. دادگاه شما شروع میشود. سپس پرسید: اسلحهها را چه کار کردید؟ گفتم کدام اسلحهها؟ یکی گفت حاج آقا پرونده را هنوز به دادگاه نیاوردند و در راه است.
دادستان: متاسفانه حرفت را باید قطع کنم. شما را به چند سال زندان محکوم کردند؟
حسین ملکی: بلی به حبس ابد محکوم شدم.
دادستان: بعد هنوز اوین بودید؟
حسین ملکی: بلی تا 1361.
دادستان: اتهامت چی بود؟
حسین ملکی: هواداری از گروه فرقان.
دادستان: سال 61 میبرنت به زندان دیگر؟
حسین ملکی: تیرماه 61 مرا از زندان اوین به قزلحصار منتقل میکنند.
دادستان: چه مدت زمانی آنجا بودید؟
حسین ملکی: تا زمان 1365.
دادستان: بعد چی شد؟
حسین ملکی: هنگامی که زندانیان قزلحصار تخلیه شد مرا با سایر زندانیان دوباره به اوین برگرداندند. تا 1366 در اوین بودم. این سال در بندی که من بودم از بهمن ماه که در اعتصاب غذا بودیم همه ما را به زندان گوهردشت منتقل کردند.
دادستان: تو هم اعتصاب کرده بودید:
حسین ملکی: بلی.
دادستان: شما بهمن 66 به گوهردشت آمدید؟
حسین ملکی: بلی.
دادستان: همه زندانیان آن بند اعتصابی را به گوهردشت آوردند.
حسین ملکی: بلی.
دادستان: در گوهردشت چه اتفاقی افتاد؟
حسین ملکی: من میتوانم هنگام ورود به گوهردشت با تعریف کنم؟
دادستان: بگو.
حسین ملکی: هنگامی که اتوبوس ما وارد محوطه گوهردشت شد و ما پیاده شدیدم به ما فریاد زدند همه بدوند. شب بود من هم میدویدم اما پاسدار از هر طرف به سر و صورت ما میزدند اما ما باید میدویم. تا رسیدیم به داخل یک ساختمان و گفتند ما بایستیم اما آنها همچنان به زدن ما ادامه میدادند. به من و بقیه گفتند لباسهایمان را دربیاوریم. لباسهایمان را در آوردیم و مرا با چند نفر وارد اتاقی کردند. وقتی که کمی فضا آرام شد یکی فریاد میزد اینجا زندان گوهردشت است. اعتصاب غذایتان را بکشنید. ما در درون اتاق این صدا را میشنیدیم و از بیرون میآمد. بعد یک پاسدا در اتاق ما را باز کرد و یک قابلمه غذا درون اتاق ما گذاشت. بعد از چند لحظه در اتاق باز شد و ناصریان و دو نفر دیگر وارد شدند. ناصریان را از زندان قزل حصار به عنوان دادیار میشناختم ولی آن دو نفر را اولین بار میدیدم. ناصریان گفت یا اعتصاب غذایتان را میشکنید و یا همین فضای ضرب و شتم ادامه خواهد داشت. ما با هم تصمیم گرفتیم اعتصاب غذا را بشکنیم. بعد از دو سه روزی که در آن بند بودیم من و چند نفر را به بند فرعی 17 بردند. ما مجموعا 16 و یا 17 نفر بودیم که چند نفرشان مجاهد بودند و بقیه جرایمی مختلفی مثل من داشتند. تا خرداد ماه 1367 ما توی همان فرعی بودیم. خرداد ماه 1367 مرا به همراه همه زندانیان این بند به سالن 1 گوهردشت منتقل کردند. این وضعیت تا تیر ماه 67 ادامه داشت. 27 تیر ماه 1367 حکومت اسلامی قطعنامه را پذیرفت و جنگ ایران و عراق پایان یافت. با وجود این که همه اعضای زندانی در بند ما احساس خوبی داشتند اما من چنین حسی نداشتم. اما هرگز فکر نمی کردم چه اتفاقی در انتظار ماست. دو سه روز بعد از پایان جنگ به ما گفتند وسایلتان را جمع کنید و به حیات بروید. پس از حدود نیم ساعت و یا بیشتر ناصریان و دیگران آمدند حیات. ناصریان به ما گفت فاضلابهای این جا مشکل پیدا کرده از اینرو شما را باید به بند جهاد منتقل کنیم. بعد از رفتن ناصریان دو نفر دیگر با پاسداران بودند اما معلوم بود که این دو نفر شاخصتر از سایر پاسداران هستند. یکی داوود لشکری بود و آن فرد دیگر را حمید عباسی صدا میکردند. من این اسامی را بعدا از بچهها شنیدیم. حمید عباسی همان فردی بود که در شب ورود ما با ناصریان به بند ما آمده بود و نفر سوم همین داوود لشکری بود. من و بقیه بچهها اعتراض کردیم و گفتیم نمیخواهیم به بند جهاد برویم. حمید عباسی گفت شما به بند جهاد منتقل نمیشوید و به بند مقابل جهاد میروید… این بحثها ادامه داد داشت… به طور مشخص سه نفر از بچهها را از بین ما بیرون کشیدند و شروع کردند به کتک زدن آنها. بعد از این ماجرا همه ما مجبوری شدیم بپذیریم تا ما را به بند جهاد بفرستند…
…
حسین ملکی گفت حکم حبس ابدش در سال ۱۳۶۴ بعد از دیدار با نماینده آیتالله منتظری در زندان قزلحصار به هشت سال زندان کاهش یافت: «نماینده آقای منتظری یک آخوندی به نام ناصری بود با من صحبت کرد و سئوالاتی از این قبیل پرسید که بروی بیرون زندان چه خواهی کرد و آیا حاضر به مصاحبه هستی یا نیستی. بعد از ملاقات، حکم من از ابد به هشت سال کاهش یافت. مهرماه حکم من تمام شد و من باید آزاد میشدم اما هنوز در زندان بودم. اواخر مهر یا اوایل آبان حمید عباسی(نوری) مرا صدا کرد. رفتم داخل اتاق. گفت چشمبندت را بردار. برداشتم. سه برگه به من داد، گفت بخوان، بنویس رؤیت شد و امضا کن. من خواندم و دیدم که حکمم باز تغییر کرده و به ۱۵ سال زندان تبدیل شده است. از حمید عباسی(نوری) سوال کردم که چرا به حکم من اضافه شده و چرا آزاد نشدهام؟ جواب داد که وزارت اطلاعات یک نامه از خمینی گرفته و تمام حکمهایی که تحت عنوان عفو آقای منتظری تقلیل پیدا کرده را دوباره بازبینی میکند و با ۹۹ درصد این عفوها مخالف است و این حکمها را بر میگرداند.»
ملکی افزود که حمید نوری به او گفته است: «گفت تو دعا کن که زنده از اینجا بروی بیرون؛ فرقی بین ۱۵ سال و ابد نیست. فکر نکن که از دست ما در رفتهاید و زنده ماندهاید. هر زمان و هر لحظه لازم باشد، در برخورد با شما شدت عمل به خرج میدهیم.»
حسین ملکی از دیدار دیگرش با حمید نوری در زندان گوهردشت گفت: «اواخر شهریور یا مهرماه، خمینی فتوا داده و شطرنج و موسیقی را آزاد کرده بود. خودم شخصا از حمید عباسی(نوری) پرسیدم الان که دیگر شطرنج آزاد شده و از نظر شما حرام نیست، ما میتوانیم شطرنج بازی کنیم؟ با لبخند تحقیرآمیز همیشگیاش گفت که شما خوب میدانید امام برای چه شطرنج را آزاد کرده. این برای مردم بیرون است و برای شما همچنان ممنوع است. قبل از آن ما، با خمیر نان مهرههای شطرنج درست کرده و بهطور پنهانی، دور از چشم پاسدارها، داخل بند شطرنج بازی میکردیم.»
حسین ملکی در ادامه دادگاه گفت بعد از اعدامها هم سه بار حمید عباسی را دیده بود: «من اواخر بهمن ۱۳۶۷ به اوین منتقل شدم و تا زمان آزادی در اردیبهشت ۱۳۷۰ در زندان اوین بودم. حمید عباسی(نوری) معاون ناصریان(محمد مقیسه) در دادیاری زندان اوین بود و بعد از رفتن ناصریان(محمد مقیسه) از اوین، باز حمید نوری معاون شیخپور بود که جانشین ناصریان شده بود.»
وی سپس درباره دیدارش با حمید نوری در سال ۱۳۶۹ در زندان اوین توضیح داد که در همین روز متوجه شد که نام واقعی حمید عباسی، حمید نوری است: «در سالن دو آموزشگاه که جانبهدر بردگان از اعدامهای ۱۳۶۷ در آن بودند، زندانیهای جوان و کمسن و سالی هم بودند که در جریان یک مسابقه فوتبال در تهران دست به اعتراض زده بودند و زندانی شده بودند، تعدادی زندانی مرتبط با به وزارت امور خارجه بودند. آذر همان سال میخواستند یک تیم فوتبال، والیبال و کشتی را برای مسابقه به زندان قزلحصار ببرند و اجازه حضور به یک زندانی به اسم حسین توکلی را که بهدلیل جرایم غیرسیاسی او را گرفته بودند و از چهرههای ورزشی شناختهشدهای در رشته والیبال و واترپولو بود نمیدادند. در همین زمینه دادیار سوم زندان که حمید رحمانی یا رحمانیان نام داشت گفت که حمید نوری خودش میآید و من متوجه شدم که نام واقعی حمید عباسی، حمید نوری است.»
به گفته ملکی، ۲۲ بهمن همان سال عفو عمومی اعلام و ۷۰۰ زندانی را آزاد کردند: «یک ملاقات حضوری به ما در همه بندها دادند در جایی که دوستان ما را چند ماه قبل در آنجا به دار کشیده بودند و رفتار ناصریان(محمد مقیسه) و حمید عباسی(نوری) مثل فرماندهان جنگی بود که پیروز شده بودند و بر روی اجساد بر زمین افتاده داشتند قدم میزدند و سان میدیدند.»
احتمالا گروه فرقان برای بخشی زیادی از افکار عمومی چندان شناخته شده نیست. اما طبق اعلام رسمی مقامات آغازین حاکمیت جمهوری اسلامی، فرقان گروهی مسلح مخالف نظام جمهوری اسلامی ايران بود که با چند ترور مهم و کشتن برخی از شخصيتهای کليدی جمهوری اسلامی وارد عرصه سياست ايران شد.
بنا به ادعای جمهوری اسلامی اين گروه تعدادی جوان بودند که برداشتها و تفسيرهای تندروانهای از اسلام سياسی و قرآ ن داشتند و با تفسيری که از قرآن میکردند، خود را فرقان يعنی جدا کننده بين حق و باطل میدانستند.
رهبر گروه فرقان شخصی به نام «اکبر گودرزی» معرفی شد که قبل از انقلاب ۱۳۵۷ در حوزه علميه طلبه بود که در ۱۸ دی ۱۳۵۸ دستگير شد و در روز ۳ خرداد ۱۳۵۹ در ۲۴ سالگی تيرباران شد.
به گفته جمهوری اسلامی گروه فرقان معتقد بودکه حکومت وقت جمهوری اسلامی يک حکومت منحرف از اسلام است و چون متفکرينی چون مرتضی مطهری و محمد مفتح نقش اصلی را در انحراف آن داشتهاند بايد ترورها متوجه چنين افرادی باشد. در همين چارچوب ۸ ترور به گروه فرقان منتسب هست.
ترور مرتضی مطهری که از او بهعنوان مهمترين متفکر جمهوری اسلامی ياد میشود در ارديبهشت ١٣٥٨، ترور محمد مفتح ديگر روحانی معروف و نزديک به آيتالله خمینی در ۲۷ آذر، ترور مهدی عراقی از سران موتلفه، از مدیران روزنامه کیهان و از غير روحانيون نزديک به محفل خصوصی آيتالله خمینی در چهارم شهريور ۵۸، ترور آِيتالله قاضی طباطبايی مهمترين روحانی حکومت در تبريز، ترور تيمسار قرهنی رييس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی و ترور حاجی تقی طرخانی از ديگر اعضای موتلفه و ترور شيخ قاسم اسلامی. البته در انتساب اين ترورها به سازمان فرقان، غير از ادعاهای جمهوری اسلامی سند مستقل و معتبر ديگری ارائه نشده است.
ترور اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۵۸ هم منتسب به سازمان فرقان است اما هاشمی رفسنجانی از اين ترور جان سالم بدر برد.
گودرزی در دادگاه جمهوری اسلامی در مورد چگونگی تشکیل فرقان چنین گفته است:
«ما از ابتدایی که شروع کردیم، چهار پنج نفر بودهایم، مسائل فکری و اعتقادی و سیاسی را با همدیگر مطرح و تحلیل میکردیم و نتیجهگیریهایمان را بهصورت کتابهای ایدئولوژیکی یا به صورت نشریات سیاسی منتشر کردیم. سیر کار ما این چنین بوده است»(کتاب ماه، فرهنگی تاریخی یادآور شماره ۶،۷،۸ ص ۲۹۰)
از حدود ۷۰ نفری که به روايت جمهوری اسلامی از اين سازمان در يک خانه تيمی بازداشت شدند ، ۲۵ نفر از جمله اکبر گودرزی رهبر سازمان اعدام شدند و بعد از آن هم ديگر خبری از اين گروه نشد.
حسن آقرلو یکی دیگر از رهبران فرقان در بازجوییهای خود دلایل ترور مقامات جمهوری اسلامی را اینگونه توضیح داده است :
«قرهنی به دلیل عضویتش در باند زور، مطهری به دلیل عضویتش در باند تزویر كه همان روحانیت انحصارطلب میباشد، رفسنجانی به دلایل بالا، رضی شیرازی به دلایل بالا، دشتیانه به دلیل بالا، لاجوردی به دلیل عضویت در باند زر، مفتح به دلیل عضویت در باند تزویر، مهدیان به دلیل عضویت در باند زر، طرخانی به دلیل عضویت در باند زر…»(پرونده حسن آقرلو، آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۸۶۴۱ )
بر اساس برآورد نیروهای امنیتی درگیر در پرونده فرقان، اعضای آن «۱۲۰ نفر بودند که هسته عملیاتیشان به پنجاه نفر میرسید.» و نیروهایی که مستقیما در عملیات نظامی دست داشتند ۱۷ نفر بودند. در این تصمیمگیری حسن آقرلو، محمد متحدی، عباس عسگری و علیرضا شاهبابابیگ، حمید نیکنام و غلامرضا یوسفی شرکت داشتند. این تصمیمگیری در خانهای تیمی واقع در خیابان آزادی که توسط محسن سیاهپوش اجاره شده بود گرفته شد.(از پرونده اکبر گودرزی سوال ۲۲۵)
گروه فرقان در سال ۱۳۵۶ش، بهوسیله اکبر گودرزی، از اهالی لرستان، فعالیت سازمانی و تشکیلاتی خود را آغاز کرد. در سال ۱۳۵5، گودرزی بر اساس آموزههای نشات گرفته از تفسیرهای شخصی خود از قرآن، به شدت علیه روحانیت حمله و انتقاد نمود. گروه فرقان رویکردی ابزاری به دین و آیات قرآنی، به خصوص تاویل مفاهیمی مانند توحید و توجیه اجتماعی، داشتند و بر اساس این دیدگاه تعابیری مانند جامعه بیطبقه توحیدی مطرح کردند.
مرتضی مطهری در مقدمه کتاب جهانبینی توحیدی به رویکرد اعضای فرقان پاسخ داد. گروه، بیشترین مخالفت خود را با حوزههای دینی و روحانیت اظهار میکرد و بنمایه اصلی ایدئولوژی این گروه، مخالفت با روحانیت و به اعتقاد خودشان تبلیغ اسلام راستین بود. اعضای گروه فرقان در ظاهر خواستار سقوط حکومت شاه بودند و روحانیت را ضد توحیدیترین عناصر جامعه دانسته و معتقد بودند که باید در کمترین زمان ممکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از میان برداشت.
نحوه جذب همه اعضای گروه فرقان به یک طریق نبود، ولی اکثر عضوگیریها، از محلاتی بود که رهبر سازمان در آن محلات به کار تفسیر قرآن و سخنرانی میپرداخت. اکثر اعضای گروه فرقان را ساکنین محلات پایینشهر تهران تشکیل میدادند. رهبر گروه، در سال 1355، به محله قلهک آمد و در مسجد «خمسه» به تفسیر قرآن پرداخت و اولین تفسیر او سوره مومنون و صحیفه سجادیه بود. او در ابتدا با عبا و عمامه به سخنرانی و تفسیر میپرداخت ولی بعد از مدتی از لباس روحانیت بیرون آمد و با لباس شخصی به تفسیر قرآن پرداخت.
شناسایی و دستگیری تعدادی از اعضای گروه فرقان در تاریخ 22 دیماه 1358 بود که پس از محاکمه در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شدند و حکم آنها در تاریخ 13 اسفندماه 1358، توسط دادستانی انقلاب به مورد اجرا گذاشته شد. اما رهبر سازمان فرقان که در دی ماه 1358 دستگیر شده بود بههمراه پنج نفر دیگر از اعضای فرقان در تاریخ 3 خردادماه 1359، تیرباران شدند. در این رابطه، دادگاه انقلاب اسلامی اعلامیهای با این مضمون انتشار داد: «6 تن از بنیانگذاران و کادر رهبری گروه تروریستی و ضد اسلامی فرقان که در طرح پیشنهاد و تصویب ترور شخصیتهایی چون استاد مطهری، حجتالاسلام دکتر مفتح، دو پاسدارش(بهمنی و نعمتی) و حاج مهدی عراقی و پسرش حسام عراقی و تیمسار ولیالله قرنی و طرح سرقتهای مسلحانهی متعددی از بانکهای، نقش درجه یک داشتند و در انحراف بردن نوجوانان یا جوانان و بدعتگذاری در دین با پوششی از قرآن به نام اسلام، مهلکترین ضربات را بر پیکر اسلام و جامعه زدند، در دادگاه اسلامی ایران محاکمه شدند. دادگاه پس از شور، مشورت و نشست، آنها را مفسد فیالارض و محارب با خدا و رسول خدا شناخت. حکم صادره در سحرگاه روز سهشنبه، 3/3/1359، در مورد: آقایان اکبر گودرزی- علی حاتمی-عباس عسکری- حسن اقرلو- سعید مرآت-علیرضا شابابابیگتبریزی به اجرا درآمد.»(علی بابایی، داوود(1383). بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟(از بازرگان تا خاتمی)، جلد دوم، تهران: امید فردا)
شاهد در مجموع یازده سال در زندانهای اوین، قزل حصار، و گوهردشت زندانی بود. حسین ملکی در سال ۱۳۷۰ از زندان آزاد شد.
دادگاه حمید نوری روز چهارشنبه ٢٢ سپتامبر ادامه خواهد یافت.