فوریه 8, 2022
داستان کوتاه: کبوتر در قفس – نویسنده: محمدزمان سیرت
این داستان کوتاه به وضعیت و زندگی زنان افغانستان میماند. زنان افغانستان هم به مثابهی کبوتران در قفس هستند که توسط ویروسی به نام بنیادگرایی و فرهنگی در طول تاریخ زندانی شده و در قفس افتادهاند. تا اندیشه و تفکر مضر مردان شکارچی تغییر نکند وضعیت هم تغییر نمیکند.
کبوتر در قفس
نویسنده: محمدزمان سیرت
کبوتر زیبا و دلنشین با پرهای سفید، پاهای گندمی و نولهای سرخ در فراز آسمان دودآلود شهر که سکوت ندارد و صدای ضجه و ناله در گوشه و کنارش طنین انداز است، به پرواز میباشد. گلوهایی که در آن غم بسته و بعضن بغض کردهاند. گاهی گریهی طفلهای بیپدر و مادر به گوش میرسد، گاهی گریهی مادر و پدر و خواهر این شهر فضا را غمگین میسازد و دلها را از جایش بیجا میکند.
کبوتری که اینطرف و آنطرف بر فراز این غمستان میپرد و جستوخیز میزند، غم در دلش جا گرفته است و اشک میریزد. پیام صلح و آزادی میدهد. برای شهر صفا و آبادی و برای مردمش شادی میخواهد. روزی کبوتر غمگین از لانهی خود بیرون شد و برای بهدست آوردن غذای شب و روز خود روی دیوارهای خانه و گاهی سر درختها مینشست و پر میزد و پایین میشد تا از دانههای ریخته شده در روی حویلی بچیند. دانههایی که برای مرغان خانگی ریخته شده بود. گاهی کبوتر و مرغان به طور مشترک از دانهها میچیدند. روزی کبوتر و مرغ از خود برای یکدیگر تعریف میکردند.
مرغ گفت: من در این خانه زندگی میکنم، صاحبم برایم سه وقت غذا و آب میدهد، حتا برایم جای هم تهیه کرده است و از روی شب در آنجا استراحت میکنم و نمیتوانم هر جا بروم چون اگر دورتر از خانه بروم باز نمیتوانم دوباره به خانه برگردم و در کل؛ مثل تو آزاد نیستم.
کبوتر گفت: عالیست! اما من یک لانه برایم ساختهام در آنجا زندگی میکنم. غذایم را خودم تهیه میکنم و میتوانم آزادانه اینطرف و آنطرف پرواز کنم و این روش زندگی من است. کاملا راضی هستم و آزادی را خیلی دوست دارم. روز دیگر، کبوتر دوباره در همان خانه رفت و صاحب خانه چشمش به این کبوتر زیبا افتاد و تصمیم بر این گرفت تا کبوتر را بگیرد و به خاطر این کار خیلی هیجان زده بود. برای گرفتن این کبوتر نیرنگهای زیادی به کار گرفت؛ اما موفق به گرفتن این کبوتر نشد. سرانجام این مرد صبح وقت از خواب برخاست و داخل حویلی را بهطور کامل برای گرفتن این کبوتر دام پهن کرد و دانه هم انداخت تا کبوتر فریب بخورد و به دام افتد. صاحب خانه بیصبرانه منتظر کبوتر بود تا بیاید و به دامی که پهن کرده بود بیافتد. از هیجان زیاد چشمهای آبی صاحب خانه مثل شببین در روز میدرخشید و موج انتظار در آن دیده میشد، آب در دهنش خشک شده بود، دستانش میلرزید، هر دم دستان خود را روی مویهای سرش میکشید و به آسمان نگاه میکرد. بعد از انتظار طولانی دید که یک پرنده بر فراز شهر به پرواز در آمده است. صاحب خانه فکر کرد که کبوتر است و میاید که در دام او بیافتد؛ اما وقتی نزدیک شد دید که کبوتر نیست؛ بلکه یک زاغ است. پس از چند دقیقه کبوتر با سرعت تما بربام خانه فرود آمد و سپس پرید بالای شاخچهی درخت سیب و پرید داخل حویلی. شروع کرد به چیدن دانه از روی حویلی. دراین هنگام پاهایش در دام گیرماند، مرد که مصروف نوشیدن چای سیاه در دهلیز بود یکباره چشمش به کبوتر افتاد دید که آرام ایستاده است، صاحب خانه فریاد کشید، هییی… و فوراً با دست خود دهن خود را گرفت؛ چون فکر کرد که کبوتر در دام گیر نمانده، سه ساعت به همین صورت منتظر ماند و بعد صبرش تمام شد، به کبوتر نزدیک شد و کبوتر خواست که بپرد؛ اما پریده نتوانست چون پاهایش در دام گیرمانده بود، صاحب خانه با تمام توان فریاد خیلی بلند کشید که بر فراز آسمان طنین انداز شد و با دستان پُراسترس کبوتر را گرفت و پاهایش را از دام رها کرد. با دستی به ظاهر بامحبت بر سر کبوتر کشید و بوسه زد. پس از آن در داخل خانه رفت پرهای کبوتر را کنده کرد. قطرهی اشکی که به خون متمایل بود از چشم کبوتر سرازیر شد و روی دست درشت صاحب خانه افتاد.
صاحب خانه، فوری یک قفس زیبا و ظریف را برداشت و کبوتر را داخل آن انداخت، دانه و آب هم برایش داد. دیگر کبوتر آزاد نبود و نمیتوانست طبق میلش گشتوگذار کند. کبوتر که صاحب اندیشه بود و میتوانست وضعیتش را درک کند، به این نتیجه رسید که در واقع تفکر و اندیشهی مرد صاحب خانه است که برای او دام انداخته است. این فکر است که برای پهن کردن دام و زندانی شدن او تلاش کرده است. اگر نه، یک قفس چوپی فقط یک لانه بوده میتواند.
این داستان کوتاه به وضعیت و زندگی زنان افغانستان میماند. زنان افغانستان هم به مثابهی کبوتران در قفس هستند که توسط ویروسی به نام بنیادگرایی و فرهنگی در طول تاریخ زندانی شده و در قفس افتادهاند. تا اندیشه و تفکر مضر مردان شکارچی تغییر نکند وضعیت هم تغییر نمیکند.
درود!همه بلا و بد بختی و بی چاره گی ها:جنگ و کشتار، غارت و چپاول، دزدی، فساد، فحشا، فقر، دروغ، فریب و زن ستیزی، ختنه و……که طالبان و داعش و القاعده و ملاهای جنایتکار اشغالگر ایران انجام میدهند همگیشان از رفتار و کردار و کارهای بنیانگذار اسلام ممد بچه باز، پدوفیلی تازی زن باره و زن ستیز و جانشینانش و تازی نامه (قرآن) دستور گرفته و کپی بر داری کرده اند.ریشه: الله اسلام و قرآن و سنت است!سپاس و بدرود.
NoGodNoReligion_Freedom_Demovracy#