ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



چه کسی با فاشیسم می‌جنگد؟ نقدی بر ادعای مبارزه با فاشیسم توسط روسیه

برای مقابله با فاشیسم درون اوکراین باید جنبش کارگری و چپ این کشور را تقویت کرد و فعالیت‌های فاشیست‌ها را افشا کرد. آنچه از تجاوز نظامی روسیه در ارتباط با فاشیست‌های اوکراین حاصل شده است، برکشیده شدن آن‌ها به سطح «قهرمانان ملی» است که در قالب گردان‌هایی در برابر روس‌ها ایستاده و از میهن دفاع می‌کنند. همچنان که این جنگ باعث تقویت چهره‌ی امپریالیسم آمریکا به عنوان نیرویی دموکراسی‌خواه و مدافع حقوق بشر شد، فاشیست‌ها را هم در هیأت میهن‌پرستانی جان بر کف ارتقا داد و در عمل موقعیت جنبش چپ -چه در اوکراین و چه در سطح جهانی- بیش از پیش تضعیف شد.

 

 



 

 

 

چه کسی با فاشیسم می‌جنگد؟

نقدی بر ادعای مبارزه با فاشیسم توسط روسیه

 

فاشیسم در اوکراین: یک واقعیت خطرناک

از ابتدای شروع جنگ اوکراین یکی از واقعیت‌های مهم و خطرناکی که برجسته شد مسأله‌ی جنبشی فاشیستی بود که در اوکراین وجود دارد و بعضا از جانب دولت دارای حاشیه‌ی امنی برای حمله به روس‌تبارها و کمونیست‌های این کشور است.

یکی از این دسته های راست افراطی با گرایشهای نئونازی گردان آزوف است. رهبری آن در دست گروهی است به نام “میهن پرستان اوکراینی” که یهودیان و سایر اقلیت های مذهبی و قومی را “مافوق انسان” تلقی کرده و طرفدار “جنگ صلیبی سفیدپوستان مسیحی” علیه تمامی این اقلیت هاست.

این گروه سه نماد مشخص نازیسم را در اجتماعات و پلاکاردهای خود به نمایش می گذارد: نشان موسوم به قلاب گرگ، نشان موسوم به خورشید سیاه و بالاخره نشان اسکلت سیاه که در دوران حکومت آلمان نازی نشان تشکیلات مخوف اس اس بود.

گروههای راست افراطی و نئونازیست از حمایت ویژه چند مقام ارشد در دولت اوکراین برخوردارند که از آنها می توان به این افراد اشاره کرد:

آرسن آواکف وزیر کشور و آنتون گراشچنکو معاون او، به طور فعال از نامزدی آندری بیلتسکی فرمانده گردان آزوف و جنگجویان گروه نئونازی “میهن پرستان اوکراینی” برای عضویت در پارلمان کشور حمایت کردند.
وادیم ترویان، یکی دیگر از رهبران گردان آزوف و “میهن پرستان اوکراینی” چندی پیش به مقام ریاست اداره پلیس شهر کی یف و ناحیه اطراف آن منصوب شد.
سرگی کوروتکیخ، تبعه بلاروس که گروههای مدافع حقوق بشر او را یک نئونازی می دانند، عضو گردان آزوف است.

در سال های اخیر، دولت اوکراین استفاده از زبان روسی را که زبان مادری اقلیت بزرگ اوکراینی است، محدود کرده است. حزب کمونیست اوکراین و سایر سازمان های چپ ممنوع گردیده اند – حتی “همدردی با کمونیسم” جرم شناخته شده است.

پطر سیمونینکو دبیر اول حزب کمونیست به کنگره فوق العاده چهل و هفتم حزب در تاریخ ۲۵ مارس می‌گوید:
«حکومت سرمایه ماسک قانونمندی از چهره برداشته و با معلق نمودن پرونده جنایی بر خشونت گروه های خرابکار اتکا کرده، آنانی را که مرتکب جنایت برای رژیم ناسیونال- فاشیسم می شوند، نه جنایتکار، بلکه “قهرمان میدان” می‌نامند.»

حمایت‌های آمریکا از این جریانات هم بر کسی پوشیده نیست و بارها حتی به اسناد آن اشاره شده است.

این‌ها واقعیت‌های خطرناکی است که در جریان جنگ اوکراین بیش از پیش رو آمده و مدت‌هاست که در جریان است و رشد یافته شده است.

آیا روسیه علیه فاشیسم مبارزه می‌کند؟
زمانی که روسیه تهاجم خود به اوکراین را آغاز کرد، ولادیمیر پوتین یک سخنرانی عجیب ایراد کرد و در آن گفت که می خواهد کشور همسایه را “نازی زدایی” کند. به عبارتی، این جنگ وحشیانه قرار است معادل دفاع قهرمانانه شوروی در برابر آلمان نازی قلمداد شود. در عمل هم دم و دستگاه رسانه‌ای روس‌ها اقدام به چنین مقایسه‌ای کرد و حتی روی تانک‌های روسی آرم اتحاد جماهیر شوروی هم دیده می‌شد.

مطابق این صورتبندی همه چیز بیش از پیش موجه به نظر می‌رسد:

  • در اوکراین گروهی نازی با حمایت دولت مشغول آزار روس‌تبارها هستند؛
  • روس‌تبارها ناامید از دولت اوکراین چشم به سرزمین مادری دوخته‌اند؛
  • وظیفه‌ی انسانی و ملی روسیه بود که به کمک آن‌ها بشتابد.

اما آیا این نبردی است از سر منافع ژئوپلتیک روسیه یا نبردی است از سر فاشیسم‌ستیزی روسیه؟

برای پاسخ به این پرسش باید نگاهی به نسبت روسیه با اندیشه‌ی ناسیونالیسم افراطی به عنوان بُن‌مایه‌ی تفکر فاشیستی انداخت و سیاست‌ خارجی این کشور را از این منظر نگریست.

دولت روسیه یک دولت سرمایه‌داری انحصاری و فاسد است که به نفع یک مشت الیگارشی حکومت می‌کند که ایدئولوژی مدنظرشان «اوراسیاگرایی» است. این اندیشه‌ای است که تئوریسین آن الکساندر دوگین، اندیشمند محبوب پوتین است که به شدت مورد علاقه‌ی روحانیت بنیادگرای ساکن در قم هم هست. دوگین یک برنامه تلویزیونی در حمایت از کرملین دارد، که سراسر تبلیغ برتری مذهب ارتدوکس روسی است. باور دوگین بر تضاد میان “آتلانتیک” (Atlantic) دولت هایی با قدرت دریایی به رهبری ایالات متحده و بریتانیا و “اوراسیاگرایان” دولت‌ها و تمدن‌های مستقر در خشکی به رهبری روسیه، توانست بر بنیان‌های فکری پوتین اثرات عمیقی بگذارد. حساسیت کرملین نسبت به از دست دادن کشورهای بالتیک به نفع اتحادیه اروپا، ایجاب می کند تا ژئوپلیتیک پیرامون روسیه را به گونه ای شکل دهد که اساساً یک حوزه نفوذ انحصاری در نزدیکی مرزهای خود ایجاد کند تا از محاصره غرب در امان باشد. با این ایدئولوژی دوگین حاکمیت اوکراین را “خطر بزرگی برای کل اوراسیا” دانسته و کنترل کامل نظامی و سیاسی کل سواحل شمالی دریای سیاه را “ضرورت مطلق” ژئوپلیتیک روسیه عنوان کرده است.

از نظر دوگین، انکار کارکرد امپراتوری‌سازی به‌عنوان یک واقعیت تاریخی و یک پدیده تمدنی نشان‌دهنده پایان مردم روسیه است و اگر روس‌ها از امپراتوری محروم ‌شوند، به‌عنوان یک ملت ناپدید خواهند شد. بر اساس آموزه های جنجالی دوگین این استدلال وجود دارد که قومیت ملیت نیست، بلکه احساس تعلق به تمدن روسیه است و تنها راه قابل دوام در بازگشت از ناکامی 1991 این است که روس‌ها یک امپراتوری فراملی بزرگ را باز آفرینی کنند.

نمونه‌ای از تأثیر این آموزه‌های فاشیستی را در اظهارات سال ۲۰۱۳ پوتین می‌توان دید. او اعلام کرد که اوراسیا یک منطقه ژئوپلیتیکی بزرگ است که در آن از “کد ژنتیکی” روسیه و بسیاری از مردم آن در برابر “لیبرالیسم افراطی به سبک غربی” دفاع می شود.

پوتین همچنین از یک “ایده روسی” الهام می گیرد که برگرفته از افکار فلسفی فیلسوف مذهبی و سیاسی روسی ایوان ایلین است که مدعی بود خداوند ملت روسیه را تنها ملت خالص روی زمین آفریده است. اهمیت این بینش فلسفی در نقل قول‌های پوتین از ایلین که اوکراین را از نظر تاریخی بخشی از روسیه بزرگ دانسته، نمود پیدا کرده است.

به جز این دولت روسیه روابط بسیار نزدیکی با رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور فاشیست ترکیه دارد و از رژیم سرکوبگر ایران همه‌جور حمایتی می‌کند. رژیم روسیه دستکم حامی ۱۵ حزب فاشیستی و فوق ناسیونالیست در اتحادیه‌ی اروپا است و نشست‌های منظمی با آن‌ها در روسیه برگزار می‌کند. از آن جمله می‌توان به حزب نوفاشیستی دموکراتیک ملی آلمان و آلترناتیو برای آلمان در کشور آلمان، لِگا نُرد در ایتالیا، جبهه‌ی ملی مارین لوپن در فرانسه و یوبیک در مجارستان اشاره کرد. در سال ۲۰۱۴ اولین بانک چک-روسی که پیوندهای نزدیکی با کرملین پوتین دارد، ۹ میلیون یورو به جبهه‌ی ملی فاشیست فرانسه داد تا خرج کارزارهای انتخاباتی کند. به این همه بیافزاییم علاقه‌ی کرملین به ترامپ و تلاش‌هایی که برای روی کار آمدن او کرد. چطور باید این معجون دفاع از مرتجع‌ترین نیروها را فهمید؟

جمعبندی
ادعای این مطلب این است که حتی با فرض امپریالیست نبودن روسیه، رژیم سرمایه‌داری ناسیونالیست این کشور نمی‌تواند به عنوان نیرویی علیه فاشیسم اوکراین و امپریالیسم آمریکای حامی آن باشد. در ارتباط با این موضوع مثال غلطی که مدافعان روسیه به آن تکیه می‌کنند جنگ جهانی دوم است. آن‌ها استدلال می‌کنند که چطور باید ایستادن انگلستان امپریالیست پشت اتحاد جماهیر شوروی برای مقابله با نازیسم را معنا کرد؟ آیا امروز ممکن نیست بشود مشابه‌ی همین نقش را برای روسیه‌ای که تازه امپریالیست هم نیست قائل بود؟ پاسخ منفی است و دلایل آن به قرار زیر است:

  • واکنش انگلستان به تجاوز آلمان بود و نه واکنش به فاشیسم آن.
  • طبیعتا در جریان هر جنگی اگر دشمن مشترکی برای نیروهای درگیر شکل بگیرد باهم متحد می‌شوند.
  • در مورد شوروی هم وضع به همین منوال بود و آنان کاری به فاشیسم هیتلر نداشتند و اقدام به امضای پیمان عدم تجاوز مولوتوف-ریبنتروپ کردند که در عمل به هیتلر فرصت داد تا به دیگر نقاط اروپا لشکرکشی کند. شوروی وقتی وارد درگیری با آلمان نازی شد که مورد تجاوز قرار گرفت.

به این ترتیب روشن می‌شود که ارجاع به جنگ جهانی دوم یک قیاس مع‌الفارغ است.

در مورد اوکراین باید گفت که مبارزه با فاشیسم اوکراین موضوعی است که جنبش مردمی و چپ اوکراین باید علیه آن بپا خیزد و در این راه از دیگر جنبش‌های مردمی کمک بگیرد. مقابله‌ی خودمختاری‌های دونتسک و لوهانسک با فاشیست‌ها هم یک موضوع مبارزه‌ی درون‌کشوری به حساب می‌آید. این فارغ از آن است که نزاع این خودمختاری‌ها را تا چه اندازه ناشی از نزاع روسیه-اوکراین و تا چه اندازه برآمده از اصل حق تعیین سرنوشت قلمداد کنیم.

باری برای مقابله با فاشیسم درون اوکراین باید جنبش کارگری و چپ این کشور را تقویت کرد و فعالیت‌های فاشیست‌ها را افشا کرد. آنچه از تجاوز نظامی روسیه در ارتباط با فاشیست‌های اوکراین حاصل شده است، برکشیده شدن آن‌ها به سطح «قهرمانان ملی» است که در قالب گردان‌هایی در برابر روس‌ها ایستاده و از میهن دفاع می‌کنند.

همچنان که این جنگ باعث تقویت چهره‌ی امپریالیسم آمریکا به عنوان نیرویی دموکراسی‌خواه و مدافع حقوق بشر شد، فاشیست‌ها را هم در هیأت میهن‌پرستانی جان بر کف ارتقا داد و در عمل موقعیت جنبش چپ -چه در اوکراین و چه در سطح جهانی- بیش از پیش تضعیف شد.

 


 

دسته : بین المللی

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1