آگوست 1, 2022
مقاله برگزیده: از دهه شصت تا سپیده رشنو، مراحل “اعتراف” در جمهوری اسلامی
بهنظر میرسد دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی در استیصالی بیبدیل فقط قصد دارد نشان دهد که خدای دههی شصت زنده است؛ میخواهد از طریق به رخ کشیدن وحشیگریش از تکثیر سپیدهها جلوگیری کند و هیچ راهی نداشته جز نمایش تصویر وحشیگریش در چهرهی سپیده رشنو.
از دهه شصت تا سپیده رشنو، مراحل “اعتراف” در جمهوری اسلامی
گروه نویسندگان #سرخط:
جمهوری اسلامی بسیار زود، صحنهی بزک شدهی اعتراف اجباری را به مناسک توبه گره زد؛ پس از اعترافگیریهای اولیه که از شریعتمداریها و قطبزادهها یعنی افرادی نزدیک به سیستم تازه مستقر که پا کج گذاشته بودند گرفته شد، تا تصفیهها توجیه شود، اعتراف در دههی شصت تصویر انهدام، شکستن و انحلال مخالفان زیر بار قهر و ارعاب نظام بود. نظام با اعترافگیری قدرت قهار خود را برای درهمشکستن به رخ مخالفانش میکشید.
پخش هر اعتراف و اعلان هر توبه، ضربهای بود به قامت هنوز ایستادگان؛ ضربهای که شکستن را پیش چشمشان میگذاشت و همچون شمشیری بر جانشان فرو میکرد. پس از قتلعام دههی شصت و پاکسازی داخل ایران از هر سازمان مخالف و حذف و تبعید عمومی مخالفان، نظام استقرار یافت و اسلام رحمانی با عبای شکلاتی رخ نمود.
نزدیک به سه دهه، اعترافگیری اگرچه گهگاه به توبه آمیخته بود و نمایش قهاربودن حکومت بود، اما عنصری به آن افزوده شده بود و آن بازی مشروعیت نظام بود؛ حکومت با اعترافگیری سعی در حراست از مشروعیت خود و سلب مشروعیت از مخالفان و معترضان داشت. اعتراف معترضان به روابط نامشروع، اعتراف به کنش تروریستی، اعتراف به پول گرفتن از دولتهای خارجی، اعتراف به ارتباطات نامتعین با بیرون از کشور، اعتراف به قتل و… همه اعترافاتی بودند که بیشتر هدفشان سلب مشروعیت از معترضان و مخالفان و توجیه عملکرد دستگاه سرکوب بود؛ این دست اعترافات بیش از همه بر امر اخلاقی و اصول پذیرفتهی سیاسی متکی بودند و کسی که اعتراف میکرد قرار بود بگوید عملی غیراخلاقی یا ضد عرف سیاسی انجام داده، رابطه نامشروع داشته، پول گرفته و… و به این طریق از خود سلب حیثیت کند.
آخرین اعترافگیریها در دههی 90 شمسی که در “طراحی سوخته” و اعترافات “نوید افکاری” نمود یافت، حتی به این سطح هم نمیرسید و صرفا حکومت از طریق این اعترافگیریها بیشتر میخواست شدت سرکوب خود را توجیه کند و همچنان در زمین مشروعیت بازی نماید. در اعترافاتی که اسماعیل بخشی منتشر شد، هیچ وجه غیراخلاقی و ضد عرفی نمودار نبود؛ این اعترافات صرفا با این هدف منتشر شدند که توجیه کنند اهداف عجیب غریب سیاسی پشت اعتراضات هفتتپه هستند و این کارگران فقط برای حقوقشان اعتراض نکردهاند تا هم سرکوب کارگران توجیه شود هم شاید شکاف و بیاعتمادیای بین خود کارگران بیاندازند.
به هر رو همه این اعترافات در بازی حفظ مشروعیت برای نظام یا سلب مشروعیت از معترضان قابل تعریف بودند؛ به همین دلیل سعی میشد تا حد ممکن معترفین با چهرهای بزکشده بی آنکه خط و نقش شکنجه و فشار در کلمات و صورتشان هویدا باشد جلوی دوربین بیایند. نوید افکاری با راحتی شگفتانگیزی روند قتل را توضیح میداد و اسماعیل بخشی در پایان طراحی سوخته مینوشت همه چیز خوب بود، خیلی همه عالی بودند، فقط در را آرامتر ببندید.
اما به نظر میرسد با پایان بازی مشروعیت برای نظام، تصویر اعترافات در حال دگرگونی است. این دگرگونی را در اعترافات اجباری اخیر سپیده رشنو میتوان به وضوح دید. سپیده رشنو نه تنها به هیچ امر نامشروع یا غیراخلاقی بلحاظ اجتماعی یا سیاسی اعتراف نمیکند، که هیچ اعلان توبه ای هم ندارد. گویا اساسا سپیده رشنو را جلوی دوربین ننشاندهاند که حرف بزند. حرف بزند که چه بگوید؟ حرفش قرار است از او چه سلب مشروعیتی کند، یا چه مشروعیتی را برای نظام حفظ کند؟ همه چیز مثل روز، در برابر دیدگان مردم روشن است. پس چرا او را جلوی دوربین آوردهاند؟ تا کبودیهای پشت چشمش، چهرهی زردش و ضعف جسمانیاش را ببینیم؟ بله! دقیقا.
چهرهی سپیده رشنو هیچ بزکی نشده است، چرا؟ چون حکومت میخواهد شکستن او را به نمایش بگذارد، چنانچه که در دههی 60 بود؟ اما همه میدانند سپیده رشنو یک آدم معمولی در یک اتوبوس بیآرتی بود که داشت سر کارش میرفت. سپیده رشنو رئیس یک سازمان سیاسی یا چهرهی سیاسی از پیش معروفی نبود که نمایش شکستن، هواداران و اعضای سازمان را نومید کند.
پس چه؟ اما برای مردمی که تیرخوردن عزیزانشان در خیابان را دیدهاند، صف دوشکاها و تانکها را دیدهاند، برای مردمی که زیر این همه سال سرکوب و غارت در زندگی روزمره خود شکسته و زرد و کبودند، این نمایشها چه اثر بازدارندگی دارد؟
جمهوری اسلامی نمیخواهد چشمانش را باز کند و ببیند آنچه میخواهد از شکستن در دوربین به نمایش بگذارد، واقعیت جمعی میلیونها تن در خیابانهاست. ما از پیش شکستهایم، ما شکستگان این سالهای سیاه، این مراحل را رد کردهایم.
ما از آبان 98 دانستهایم که جنگمان با یکی از وحشیترین و قاتلترین حکومتهای تاریخ جنگ تن به تن نابرابری است و اکنون پس از این مراحل با دستان بیچیز و چهرههای شکسته هیچ چیز جز خشممان نمانده. جمهوری اسلامی هر آینه آتش خشم را در مردم شعلهورتر میکند. مردم در چهرهی سپیده رشنو بر صفحهی صدا و سیما، آیندهی احتمالی خود را نمیبینند که از آن بترسند، وضعیت قطعی اکنون خود را میبینند و خشمگینتر میشوند و سپیدهها را همدردتر مییابند و چهره این جنگ نابرابر را عریانتر میبینند. اعترافگیری در جمهوری اسلامی به خانهی آخر رسیده، جایی که بهجای کنترل و استیصال، خشم و مقابله را افزونتر خواهد کرد و وای بر عاملان این خشم!