سپتامبر 14, 2022
“زندانی سیاسی _بی قید و شرط و فوری_ آزاد باید گردد” یک مطالبهی ملی است!
راهکار عاجل در مقابل تهاجمات به مبارزان راه آزادی و عدالت از زنان و مردانِ کارگر و کشاورز، دانشجو و معلم، نویسنده و شاعر، هنرمند و سینماگر، دگراندیش و وکیل و روزنامه نگار و ….. آنچه امروز باید در کنار سایرِ شعارهای مطالباتی پر طنین فریاد زده شود و ضرورت دارد به هر شکل ممکن به یک مطالبهی ملی ارتقاء یابد؛ شعار “زندانی سیاسی _ بی قید و شرط و قوری _آزاد باید گردد” است.
“زندانی سیاسی _بی قید و شرط و فوری_ آزاد باید گردد” یک مطالبهی ملی است!
راه آینده از دل مبارزات کنونی علیه دیکتاتوری و استبدادِ نظام سرمایه داری حاکم بر ایران میگذرد و مسیر آینده نیز از پیمودنِ همین راه شکل میگیرد. درست به همین خاطر است که سرمایهداری نئولیبرالی متکی بر ایدئولوژی اسلامی نیز، حفظ وضع موجود را در گرو استمراز سرکوب و انسداد سیاسی و جلوگیری از هرگونه مشارکتهای اجتماعی تئوریزه کرده و اجرایی میکند و باز هم درست به همین دلیل است که ارتجاع مخلوع سلطنتی می کوشد با جعل تاریخ، استبداد شاهی را دموکرات و نقطه مقابل دیکتاتوری ولایی نمایش دهد. این چرخهی استبداد و دیکتاتوری باید متوقف گردد.
مبارزات ضداستبداد حکومت دینی و یا هر نوع حکومتی که چرخهی دیکتاتوری را پایدار میخواهد؛ اگر آگاهانه بر ابعاد دموکراتیک، طبقاتی و رهایی بخش متکی باشد بر هر نوع حکومت فرد بر جمع و یا هرگونه دموکراسی ظاهری و متکی صِرف صندوق آرایی، در روند خود پاسخ منفی خواهد داد. اما این مبارزه پیش از هر چیز باید متکی بر آزادی پتانسیل های موجود از قید و بندهایی باشد که از یکسو حکومت جمهوری اسلامی و نظام جهانی سرمایه ایجاد کردهاند و از سوی دیگر بنا به کندذهنی پیشاهنگ از درک درست تغییرات در عرصه ملی وجهانی؛ او را از انصباق خلاق با شرایط مشخص باز میدارد.
از همین رو پرهیز از دو موقعیت از مهمترین عواملی است که میتواند این هماهنگی بین ذهن و عین را تحقق بخشد.
اول آنکه از گذشته گرایی و تسویه حساب های سیاسی که ریشه در نوعی دگماتیکِ غوطه وری در تاریخ به جای درس گیری از آنست و همانگونه که پیش از این در “چرا چپِ ایران هژمون نشده است” به آن پرداختیم، خلاص شد!
و دیگر اینکه به آینده نگاه صرف تئوریک نداشت و بی پیوند منطقی بین اصول نظری و عملِ خلاقانه؛ نسخه ای برای آینده نپیچید! و برای عمل آزادانه و آگاهانه در مبارزات موقعیتی مرکزی قایل بود!
با دریافت درست از جایگاه عملِ خلاقانه مبتنی بر آگاهی طبقاتی است که در مبارزات تودهها، هم راه دشوار قابل پیمودن میشود و هم انطباق درست تئوری با عمل موجبِ تفاوتهای بنیادین بین مبارزاتِ ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری در محدوده تمایلات سرمایه دارانه و یا درک و تمایلات طبقه متوسطی از تغییر شرایط می گردد. و تودهها را از سردرگمی پیچیدگیهای سیاسی میرهاند.
در نتیجهی چنین وحدتی بین اندیشه و عمل، ضرورت دستیابی به امکانات واقعی برای پیشبرد مبارزه از جمله امکان سازماندهی و سازمانهایی که قابلیت بیشترین تاثیر گذاری هدایت مبارزات را دارند به بهترین و ممکن و مقدورترین ساختار آن فراهم می آید. همچنین این قابلیت و استعداد در سازماندهی بنا به واقعی بودن و تاثیرات تعیین کننده آن در روند مبارزات، میتواند مجموعهای از دستاوردهای ارتقاء ساختاری و نظری را در فرایند مبارزات خلق کند.
آنچه در این ارتباط بسیار اهمیت دارد، کشف شعارهایی برخاسته از نیاز جدی هر مرحله از مبارزه، علیه دیکتاتوری است که باید پژواک یابد و به صدای واحدی برای همه مبارزان و توده کارگران و زحمتکشان و فرودستان برخاسته و ایستاده در صف مبارزه تبدیل شود و بر در و دیوار شهرها نقش بندد و محور تبلیغات سیاسی گردد و تا حصول آن نیاز، اعتبار تبلیعاتی خود را به هر میزان که جنبش طلب می کند، حفظ کند.
در شرایط کنونی نظام سرمایهداری سرکوبگر جمهوری اسلامی با این استراتژی سرکوب که به “بی سر کردن” جنبشها مشهور است؛ از همان ابتدای استقرارش کوشیده است هر حزب و سازمان و گروه سیاسی و هر جنبش اجتماعی را “بیسر” کند و توان و استعدادهای موجود نزدِ جنبشها را از آنها بگیرد. سابقه سرکوب احزاب به شکلهای مختلف نرم و سخت، از بی اعتبار کردن و نابودی توان معنوی و هژمونی فکری و فرهنگی آنها به وسیله اعترافگیریها و تواب سازیها گرفته تا پیگرد و بازداشت، شکنجه، زندان و اعدام، همگی در خدمت نوعی بیمهی عمرِ نظامجمهوری اسلامی بوده است.
این شیوه با وجود تفاوتهایی که ناشی از تغییرِ موقعیتِ نظام جمهوری اسلامی طی سالها در ذهنیتِ عمومی و همچنین در جهان است؛ اما هنوز ادامه دارد و این شیوه عملا تودههای کار و رنج را در برابر بهرهکشی و استثمار و ثروت و سرمایه های ملی را در برابرِ غارت و چپاول نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی بیدفاع کرده است.
بهمین دلیل و دلایل دیگر ناشی از سلطهی حکومت دینی از جمله نفی همهی آزادی های فردی و اجتماعی زنان و مردان ایران؛ نفی همهی حقوق مردم در جای جای ایران برای تعیین حقوق و سرنوشت خویش؛ حذف هر گونه حق سلامت و بهداشت و تحصیل برای مردم و برقراری مناسبات کالایی در کلیه شئونات زندگی در ایران؛ دست اندازی غارتگرانه و نابودساز بر زیست محیط کشور و بهرهکشی از آن در کنار همه نوع فساد سیستماتیک از دزدی آشکار و ناامنسازیحریمخصوصی مردم مثل غارت اموال دگراندیشان و پیروان ادیان دیگر چون بهائیان و غارت سرمایههای صندوقهای بازنشستگی چون اموال و دارایی های بزرگترین سازمان تامین اجتماعی کارگران در منطقه خاور میانه؛ تا اختلاس و دزدی از سیستم پولی _ بانکی و روابط ناسالم مدیریتی در موسسات و بنگاه های تولیدی نظیرِ آنچه در صنعت فولاد اتفاق افتاده است؛ از غارت سرمایههای ملی تحتِ عنوان خصوصی سازی، تا غارت منابع گازی و نفتی به بهانه دور زدن تحریمها همه و همه در شرایطی که مبارزات اعتراضی مردم در سایه سرکوب محدود شده، امکان پذیر گردیده است.
در نتیجهی چنین سیاستهای سرکوبگرانه ایست که هر روز زندانهای ایران از مبارزان زن و مرد انباشته میشود و محدودیتهای بی شماری از جمله زندانهای طویل المدت و حتی اعدام برای آنها بنا به اتهامات کلیشه ای به عنوان احکام قضایی صادر میشود.
راهکار عاجل در مقابل این تهاجمات به مبارزان راه آزادی و عدالت از زنان و مردانِ کارگر و کشاورز، دانشجو و معلم، نویسنده و شاعر، هنرمند و سینماگر، دگراندیش و وکیل و روزنامه نگار و ….. آنچه امروز باید در کنار سایرِ شعارهای مطالباتی پر طنین فریاد زده شود و ضرورت دارد به هر شکل ممکن به یک مطالبهی ملی ارتقاء یابد؛ شعار “زندانی سیاسی _ بی قید و شرط و قوری _آزاد باید گردد” است.
[…] “زندانی سیاسی _بی قید و شرط و فوری_ آزاد باید گردد”… […]