اکتبر 16, 2022
مقاله رسیده: معمای بیبیسی؛ «برای» آزادی پخش – رضا جاسکی
چرا ایرانیان در انقلابی که یکی از خواستههای آن استقلال و «رهایی از بندهای امپریالیستی » بود به یک «بنگاه تبلیغاتی امپریالیستی» گوش میدادند؟ چرا برخی از روشنفکرانی که هدف خود را مبارزه با غربزدگی اعلام کرده بودند به یکی از مظاهر فرهنگی غرب دخیل بستند؟ و چرا بیبیسی به عنوان مدافع سرسخت ارزشهای غربی از انقلابی «دفاع» میکرد که از زمان رهبری خمینی همه ارزشهای غربی را زیر سوال برده بود؟ راز معمای بیبیسی چیست؟ همه اینها و کلافهای سردرگم دیگری بررسی معمای بیبیسی را ضروری میسازد. این موضوع امروز در شرایط دور جدید جنبش اعتراضی مردم ایران در مبارزه با دیکتاتوری نیز اهمیت خاصی دارد.
معمای بیبیسی؛ «برای» آزادی پخش[۱]
نوشته: رضا جاسکی
محمد رضا پهلوی بیبیسی را در بحبوبه انقلاب ۱۳۵۷دشمن نظام سلطنتی تلقی میکرد. از نگاه او این رسانه مردم را به انقلاب تشویق مینمود. برخی از طرفداران سلطنت امروز نیز از آن با عنوان «آیتالله بیبیسی» یاد میکنند.[۲] از طرف دیگر بنا به گفته باقر معین، اولین مدیر ایرانی بخش فارسی (سال ۱۹۹۲) معتقد است، این گفته که بیبیسی امکانات زیادی را در اختیار خمینی و هوادارانش گذاشته، «بیپایه و اساس» میباشد. (معین، ۱۳۸۷) به گفته او بیبیسی در دوره انقلاب دوبار با خمینی مصاحبه کرد، «یک بار ۵ دقیقه بود و یک بار هم مثلا ۷ دقیقه بود. در حالی که همان زمان با آقای بختیار که در داخل ایران بود و آیتالله شریعتمدارى که یکی از رهبران داخلی روحانیت بود، بیشتر صحبت کرده بود» (همانجا). از طرفی به گفته بنیصدر خمینی مایل به مصاحبه با بیبیسی نبود زیرا به آن اعتماد نداشت. بنا به بنیصدر ، «من به خمینی پیشنهاد دادم با بیبیسی مصاحبه کند و به او اطمینان دادم که آنها دقیقا همان چیزی را که او میگوید پخش خواهند کرد. اما خمینی در رد این نظر گفت «بیبیسی انگلیسی است و مصاحبه با آن به نفع ما نیست». او زمانی متقاعد شد که گفتم با همه رسانههای دیگری هم که مصاحبه میکنید آنها هم خارجی هستند. چه فرقی هست؟ آنگاه خمینی پذیرفت؟» (سریانی، طرفه، ۲۰۰۸)
جالب آن که با وجود عدم اعتماد شاه و خمینی به رادیو بیبیسی، هر دو برنامههای این رادیو را به دقت دنبال میکردند. به گفته محمدرضا اسدزاده، خمینی «رادیو بیبیسی را سرساعت و مرتب گوش» میداد (اسدزاده، ۱۳۹۱). چه چیزی جذابی در رادیو بیبیسی وجود داشت که این دو با وجود اعتراض و عدم اعتماد به سرویس فارسی بیبیسی، اخبار آن را با دقت دنبال میکردند؟ چرا بخش فارسی رادیوهای خارجی دیگر چنین جذابیتی نداشت؟ پس از جنگ دوم جهانی، انگلستان دیگر بزرگترین قدرت جهانی محسوب نمیشد، آن پس از کودتای ۱۳۳۲ اهمیت خود در ایران را نیز از دست داد اما بخش فارسی بیبیسی همچنان جای مهمی در اطلاعرسانی نه فقط به ایرانیان بلکه بخش مهمی از مردم جهان بازی میکند. بسیاری از راستگرایان از آن متنفرند و آن را چپگرا میخوانند، چپگرایان آن را صدای امپریالیسم انگلیس تلقی میکنند، با این وجود بسیاری آن را دوست دارند، تعداد زیادی آن را قابل اعتماد تلقی میکنند. چرا؟
بنا به آمار سنجش مخاطبین در سال ۲۰۲۱ نزدیک به پانصد میلیون نفر در سطح جهان از خدمات بیبیسی بهره میبرند. در این میان ۳۶۴ میلیون نفر از خدمات بخشهای خارجی بیبیسی استفاده کرده و ایران با رقم ۱۳ میلیون مخاطب، در مقام ششم- به ترتیب بعد از هند، آمریکا، نیجریه، کنیا و تانزانیا- قرار گرفت. این به معنی آن است که بخش بزرگی از مردم ایران از خدمات خبری بیبیسی استفاده میکنند و از این رو اهمیت پوشش و نفوذ این بنگاه در تحولات سیاسی ایران کتمانناپذیر است. (مدیا سنتر، ۲۰۲۱). باید در نظر داشت که در دوران خیزشهای انقلابی میزان علاقه به مطبوعات خارجی، به ویژه بیبیسی، بسیار بیشتر میشود. به هنگام انقلاب ۱۳۵۷ فروش رادیوهای ترانزیستوری در ایران بسیار بالا رفت. فروشندگان، رادیوها را در موقع فروش بر روی رادیو بیبیسی تنظیم میکردند. ( ویلیام بیمن به نقل از فرخفال، ۲۰۰۱). در آن زمان کاریکاتوری در مورد خریداری وجود داشت که نه برای خرید دستگاه رادیو بلکه خرید «رادیو بیبیسی» به یک مغازه فروش وسایل الکترونیکى رفته بود . به عبارت دیگر برخی فقط برای گوش دادن به رادیو بیبیسی دستگاه رادیو میخریدند.
اما چرا ایرانیان در انقلابی که یکی از خواستههای آن استقلال و «رهایی از بندهای امپریالیستی » بود به یک «بنگاه تبلیغاتی امپریالیستی» گوش میدادند؟ چرا برخی از روشنفکرانی که هدف خود را مبارزه با غربزدگی اعلام کرده بودند به یکی از مظاهر فرهنگی غرب دخیل بستند؟ و چرا بیبیسی به عنوان مدافع سرسخت ارزشهای غربی از انقلابی «دفاع» میکرد که از زمان رهبری خمینی همه ارزشهای غربی را زیر سوال برده بود؟ راز معمای بیبیسی چیست؟ همه اینها و کلافهای سردرگم دیگری بررسی معمای بیبیسی را ضروری میسازد. این موضوع امروز در شرایط دور جدید جنبش اعتراضی مردم ایران در مبارزه با دیکتاتوری نیز اهمیت خاصی دارد.
ویژگیها
چرا بیبیسی محبوبترین ارائهکننده اخبار تلقی میشود؟ عده بسیاری این محبوبیت را مربوط به سه ویژگی متمایزکننده آن یعنی دقت، استقلال و بیطرفی میدانند. هدف این نوشته بررسی دو عامل آخری است، در مورد عامل اول کم و بیش نوعی اجماع وجود دارد.
طرفداران سلطنت معتقدند که بیبیسی در جریان انقلاب بهمن نشان داد که بنگاهی بیطرف نیست. جهانگیر آموزگار در یکی از آثار خود گناهان بیبیسی فارسی را چنین برشمرد: «…تحقیر رژیم، تضعیف عزم شاه، اطلاعرسانی و راهنمایی اپوزیسیون محلی در مورد ضعفها و آسیبپذیری حکومت…و حتی هدایت شورشیان در زمان و مکان عمل» (آموزگار، ۱۹۹۳، ۲۰) . در مقابل طرفداران جمهوری اسلامی معتقدند که بیبیسی در جریان انقلاب چوب لای چرخ رهبری مذهبی گذاشت زیرا آنها «رهبران جبهه ملی را بزرگ کردند. ادبیات امام را در بیبیسی نمیبینیم.»، «بعضیها میخواهند ما را مدیون رادیو بیبیسی کنند، در صورتی که رادیو بیبیسی مدیون صدای امام خمینی و جریانات قدرتمند انقلاب اسلامی ایران است. چون با این گزارشها معروف شد.» (توکلی، ۱۳۸۹)
در پاسخ به این انتقادات، صادق صبا یکی از مدیران پیشین بخش فارسی چنین گفت «زیبایی کار بیبیسی واقعا همینه؛ که کسی واقعا از ما راضی نیست پس نشون میده که ما کارمان را درست انجام میدهیم. بسیاری از مردم ایران فکر میکنند که کار رسانه این است که از گروههای خاصی حمايت کند. اما کاری که ما میکنیم یک انقلاب در فرهنگ رسانهای مردم است و اون اینه که بیطرف باشیم و نظر تمام افراد را منعکس کنیم و بینندگان [خودشان] تصمیم بگیرند. » (صبا، ۲۰۱۴) باقر معین از مدیران پیشین بخش فارسی، «رعایت تعادل» را یک شرط اساسی میخواند. «در مورد تحولات، جنگ، انقلاب، شورش، بلوا و آشوب، شما اگر یک رسانه خوب باشید، باید منعکس کنید آن چیزی را که در صحنه اتفاق میافتد، بگذارید قضیه حرف خودش را بزند و برای خودش صحبت کند. شما از طرف آن صحبت نکنید» (معین، ۱۳۸۷)
از سوی دیگر در خیزش بزرگ آزادیطلبی جاری که سراسر ایران را در برگرفته و با موج حمایت بسیاری در خارج از کشور نیز روبرو شده است، در وبلاگ سردبیران بیبیسی فارسی گفته میشود: «در دورانی که رسانههایی در دو سوی وقایع، دو دنیای موازی اما به دور از حقیقت را ترسیم میکنند و در دورانی که شفافیت، صحت و دقت در خبررسانی، جای خود را به «تعهد» به ایدئولوژی حاکمان یا تامین انتظارات «سرمایهگذار» میدهد، ضرورت وجود رسانههایی که به بیطرفی پایبند باشند و با شفافیت، واقعیتها را بیان کنند، بیش از هر زمان دیگری است. بیبیسی فارسی…به واسطه پایبندی به ارزشهایی چون دقت، بیطرفی، انصاف و شفافیت» توانسته اعتماد مخاطبین خود را جلب نماید. (وبلاگ سردبیران بیبیسی فارسی، ۱۴۰۱)
به عبارت دیگر، بیبیسی یک بنگاه خبری است که دقت و بیطرفی را فدای «تعهد به ایدئولوژی حاکمان » یا انتظارات سرمایهداران نمیکند. آن به خاطر «استقلال » از هیئت حاکمه و دولت انگلیس میتواند «دقت و بیطرفی خود را » حفظ نماید. بنا به گفته طرفداران این بنگاه، از آنجا که بیبیسی تحت یک منشور سلطنتی ایجاد شد و مالکیت آن نه دولت بلکه متعلق به مرکزی که از طریق فرمان سلطنتی نحوه اداره آن در هر دوره ده ساله مشخص میشود، و هزینه فعالیتش از طریق دریافت یک کارمزد سالانه از دارندگان دستگاههای تلویزیونی و تجهیزات الکترونیکی مشابه تامین میگردد، بنابراین میتواند بیطرفی و دقت خود را در انعکاس اخبار حفظ کند. از سوی دیگر از آنجا که این تلویزیون در پی تامین سود بیشتر و سریعتر نیست و منابع مالی آن از طریق کارمزدی که مردم عادی پرداخت میکنند تامین میشود میتواند بر دقت و صحت اخبار منتشره کنترل بیشتری داشته باشد.
لازم است از همان ابتدا در اینجا تاکید شود که این قلم مانند بسیاری از چپگرایان دیگر طرفدار رسانههای عمومی است که هزینه آن از طریق مالیات یا آبونمان و تحت یک هئیت امنای مسئول اداره شده و نحوه اداره آن کاملا روشن و مشخص و در مقابل مردم و نمایندگان آن پاسخگو است، میباشد. از این رو هر انتقادی در اینجا از بیبیسی به معنی همصدایی و همسویی با کسانی چون جمهوری اسلامی، منتقدین سلطنتطلب یا روپرت مرداک نیست. مسئله اصلی در این نوشته، بیش از هر چیز درک برخورد بیبیسی با حوادث ایران، و راستآزمایی پایبندی به دقت، بیطرفی و استقلال بیبیسی است. مسلما اعتماد بیشتر بسیاری از شنوندگان ایرانی به بیبیسی نسبت به رادیوهای دیگری چون صدای آمریکا ، اسرائیل و امثالهم بازگوکننده جنبههای مهمی از واقعیت است. چرا در دوران انقلاب ۵۷ حتی بسیاری از چپگرایان جذب رادیو شوروی نشدند و به صدای لندن گوش دادند؟
بنیانگذاری
جان ریث بنگاه خبرپراکنی بریتانیا – که امروز با داشتن بیش از ۳۵ هزار کارمند بزرگترین رسانه پخش همگانی در جهان محسوب میشود- را یک قرن پیش در سال ۱۹۲۲ بنا نهاد و ملقب به پدر بیبیسی گشت. چند سال بعد از بنیانگذاری بیبیسی، اولین آزمون بیبیسی برای استقلال، بیطرفی و دقت این بنگاه به بوته آزمایش گذاشته شد. در سال ۱۹۲۶ «کنگره اتحادیههای صنفی و کارگری» نخستین اعتصاب سراسری بریتانیا را در دفاع از کارگران معدن اعلام کرد. از آنجا که مطبوعات نیز به خاطر اعتصاب تعطیل بود، وسوسه استفاده از بیبیسی برای تبلیغات بر علیه کارگران و درهم شکستن اعتصاب زیاد بود. در دولت وقت، وینستون چرچیل رهبری جناح تندرو دولت بود که اعتصاب را دشمن شماره یک ارزیابی میکرد و معتقد بود که عدم استفاده از بیبیسی برای نابودی اعتصاب «وحشتناک بود». [۳] در مقابلِ نخستوزیر وقت، استنلی بالدوین و جی.سی.سی. دیویدسون که رابط دولت با بیبیسی بود خواهان پیشبرد یک خط نرم بودند. دیویدسون در نامهای ضمن رد نظرات چرچیل برای در اختیار گرفتن کامل بیبیسی متذکر شد که اگر دولت کنترل بنگاه را در دست بگیرد آنگاه «همه کسانی که شما میخواهید تحت تاثیرشان قرار دهید، ….فورا گوششان را به روی شما خواهند بست» (میلز، ۱۳۹۸:۲۱) بنابراین خط نرم پیروز شد و بسیاری با تکیه بر این واقعیت تاریخی که بیبیسی در آن زمان تحت فرمان دولت قرار نگرفت را به عنوان دلیلی بر استقلال بیبیسی میدانند. مسلما شکست جناح چرچیل یک پیروزی برای طرفداران پخش آزاد محسوب میشد اما تاکتیک به کار گرفته از سوی دولت بالدوین بسیار ماهرانهتر از خط ارتجاعی چرچیل بود. دولت اجازه داد تا موضوع اختلاف بین جناحهای مختلف دولت به گوش همه برسد و مسئولین بیبیسی به دقت در جریان این اختلاف قرار گرفتند. ضمنا همه میدانستند که کابینه دولت قرار است در مورد سرنوشت کنترل کامل دولت بر بیبیسی در طی یک جلسه ویژه تصمیم بگیرد اما این تصمیمگیری را به تعویق انداختند تا یک هفته بعد از شروع اعتصاب و دو روز قبل از پایان آن این تصمیم را بگیرند. در واقع آنها از این بازی ماهرانه برای تحت فشار دادن بیبیسی استفاده کردند. از همان ابتدا تا به امروز به بیبیسی اجازه داده میشود تا استقلال خود را تا زمانی حفظ کند که از نظر راهبردی بر خلاف منافع هئیت حاکمه عمل نکند.
اعتصاب بعد از ۹ روز شکست خورد و ۱۲ ماه مه یادداشتی به جان ریث بنیانگذار بیبیسی در مورد پایان اعتصاب رسید. ریث از کارمندان خود خواست قبل از انتشار خبر، صحت آن را از «دفتر نخستوزیر»ی دریافت کنند. بنابراین ریث در بحبوبه جنگ بین دولت و کارگران حتی حاضر نشد تا برای دریافت تائیدیه به کنگره اتحادیهها مراجعه کند. کسب اطلاع از دفتر نخستوزیر کافی بود. ریث سه دهه بعد ضمن یادآوری از حوادث اعتصاب استدلال کرد که انقلابها بر پایه دروغ و اطلاعات غلط به وجود میآیند و در جریان اعتصاب عمومی وظیفه بیبیسی این بود که در «طرف دولت» بایستد و از «نظم و قانون» حمایت کند. «اگر در ایام انقلاب فرانسه بنگاههای پخش اخبار وجود داشت، انقلابی روی نمیداد» (میلز، ۱۳۹۸:۱۹). بنابراین ریث به خوبی میدانست که بیبیسی هیچگاه مستقل نبود. او در جریان اعتصاب کارگران اعلام کرد که بیبیسی «نه تحت فرمان کامل بود و نه آزادی کامل داشت» در مورد بیطرفی بیبیسی نیز جمله معروفی دارد که میگوید «دولت میداند که میتواند به ما به دلیل اینکه واقعاً بیطرف نیستیم، اعتماد کند.» (میلز، ۱۳۹۸:۲۲). بنابراین باید به آنانی که به واقعه اعتصاب سراسری کارگران و «عبور بیبیسی از بحران» به عنوان استدلالی محکم برای بیطرفی و استقلال بیبیسی تکیه میکنند یادآوری کرد که همه از جمله نخستین مدیرکل بیبیسی تلاش داشتند که اولین اعتصاب سراسری کارگران را از طرق مختلف درهمشکنند. منافع دولت و بیبیسی از همان ابتدای پیدایش بنگاه کاملا به هم پیوند خورده بود. در آن زمان «هم دولت و هم بیبیسی آرزو داشتند که عدم کنترل کامل بیبیسی توسط دولت، به عنوان استقلال این بنگاه تلقی شود. در حالی که بیبیسی به طور طبیعی به دنبال آزادی کامل بود، اما از نگاه دولت مساله مهم این بود که چه میزان اعمال فشار برای تحقق اهدافش مناسب است.»(میلز، ۱۳۹۸:۲۳).
ممکن است گفته شود ماجرای اعتصاب سراسری کارگران در یک قرن پیش ربطی به بیبیسی امروز ندارد. برای بسیاری چه در جبهه چپ و چه راست بوریس جانسون نخستوزیر جنجالی و پیشین انگلیس فردی غیر اخلاقی و دروغگو محسوب میشد. در برنامه «وقت پرسش» («Question Time») در بیبیسی از اعضای احزاب دعوت میشود تا به پرسشهای افراد حاضر در استودیو پاسخ دهند. در یکی از این برنامهها، زمانی که جانسون به پرسشهای حاضرین پاسخ میداد، فردی از او پرسید: «چقدر مهم است که شخصی در موقعیت شما همیشه حقیقت را بگوید؟» به مجرد طرح سوال، بخشهایی از حضار از خنده منفجر شدند و برای او کف زدند. جانسون نیز همان طور که انتظار میرفت پاسخ داد: «کاملا حیاتی است». زمانی که این خبر در بولتنهای خبری بیبیسی گذاشته شد واکنش حضار که بخش مهمی از واقعه بود حذف شد(کل صحنه به هنگام پخش تلویزیونی به طور کامل پخش شد). از نظر باقر معین، بیبیسی میگذارد که «قضیه حرف خود را بزند و …در آن دخالتی نمیکند» و این در بسیاری از موارد کاملا صحیح است اما در موارد «حساس» آن میتواند صحنه را تغيير دهد. پس از اعتراضات زیاد بیبیسی از ادیت کردن برنامه معذرت خواست. (میلز، ۲۰۱۹)
نمونه دیگر، بوریس جانسون مدتها یکی از مقالهنویسان «تلگراف» بود که ماهیانه ۲۳هزار پوند بابت مقالات خود دریافت میکرد. او از جمله کسانی بود که به راحتی میتوانست نزاکت سیاسی را زیر پا بگذارد و مثلا بنویسد که زنان محجبه مسلمان که از روبنده استفاده میکردند «شبیه صندوقهای پست» بودند… اما وی توانست با «دلبریهای» خود بسیاری از موانع موجود در راه رسیدن به نخستوزیری را پشت سر گذارد. در برنامه معروف بیبیسی به نام «اندرو نیل مصاحبه میکند» ، اندرو نیل از روزنامهنگاران راستگرای معروف انگلیس به مصاف رهبران حزبی میرفت. او در مصاحبه خود با جرمی کوربین، تمرکز خود را بر مسئله «یهودیستیزی» حزب کارگر و کوربین گذاشت. مصاحبه دشواری که از نظر بسیاری از طرفداران حزب کارگر ضربه سختی به آنها زد. این مصاحبهها قرار بود با همه رهبران حزبی از جمله بوریس جانسون انجام شود، اما بوریس جانسون از انجام مصاحبه با اندرو نیل سرباز زد. از آن پس گزارشهایی در مورد انجام مصاحبه بوریس حانسون با اندرو میل پخش شد اما «خود نیل متعاقباً تایید کرد که این یک دروغ دیگر بود. هیچ مذاکرهای صورت نگرفت.» (میلز، ۲۰۱۹)
میتوان از حوادث مشابه دیگری در مورد برخورد بیبیسی با مسائل داخلی نیز یاد کرد که خارج از حوصله این نوشته هستند. اما آیا حوادث انقلاب ۵۷ نشان نداد که برخورد خارجی بیبیسی کاملا متفاوت است؟
سقوط رضاشاه
پخش برنامههای بیبیسی بر روی امواج کوتاه از سال ۱۹۳۲ به منظور دسترسی به علاقمندان خارج از امپراتوری بریتانیا آغاز شد. اما چند سالی طول کشید تا بخش فارسی بیبیسی راهاندازی شود. در سال ۱۳۱۷ شوروی در بحبوبه جنگ دوم جهانی رادیو فارسی را راه انداخت. آلمانیها برای گسترش تبلیغات خود در زمان هیتلر رادیو برلین را در همان سال( ۱۹۳۸) افتتاح کردند اما رادیو بیبیسی دو سال پس از دو رقیب خود در ۲۹ دسامبر ۱۹۴۰ (هشتم دیماه ۱۳۱۹) برنامههای خود را آغاز کرد. در آن زمان بخش فارسی رادیو برلین از رضا شاه حمایت میکرد. با چرخش رضاشاه به سوی آلمان هیتلری، رادیو برلین توجه بسیاری از ایرانیان را به خود جلب نمود. اما با گذشت زمان و پیشرفت جنگ، رادیو برلین لحن خود را نسبت به کشورهای بیطرف در جنگ، از جمله ایران کمکم عوض کرد. با شروع کار بخش فارسی بیبیسی، این رادیو همه تلاش خود را صرف خنثی کردن تبلیغات رادیو برلین نمود. در همین جهت، خانم آن لمبتون به عنوان یک روزنامهنگار متخصص و برای کمک به مسئولان سفارت انگلیس در تهران به ایران فرستاده شد و او که به خوبی با ویژگیهای جامعه ایران آشنا بود وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس شد. در ابتدا سیاست رسمی عدم حمله مستقیم به رضاشاه بود و بر رعایت آداب و رسوم دیپلماسی و دوستی دو کشور تاکید میشد. (سربرنی و طرفه ، ۲۰۰۸ ) تمرکز این دوران بسیار کوتاه، بر اخبار و تاکید بر عدم مداخله انگلستان در سیاستهای داخلی ایران بود. اما لحن دوستانه نسبت به دولت ایران زیاد دوام نیاورد و انگلیس خواهان اخراج سههزار نفر آلمانی که عمدتا کارمندان و مهندسانی بودند که در پروژههای نوسازی کشور کار میکردند شد. سفیر کبیر وقت انگلستان سر ریدر بولارد در یک نامه کاملا محرمانه تاکید کرد که باید در مورد تمام نقصهای رژیم رضا شاه مانند تصاحب اجباری زمین با قیمتهای پایین، و هزینههای هنگفت زندگی در ایران تبلیغ شود. از این طریق بولارد مایل بود ارتش را تشویق به مقابله با رضا شاه نماید. تصویری که بیبیسی میبایست از رضا شاه ترسیم میکرد در نامه محرمانه دیگری مشخصتر شد: در اوایل میشد به شاه به عنوان یک سرباز ادای احترام کرد اما با گذشت زمان، طمع و استبداد از او مردی متفاوت ساخته بود. رفتار بد با سربازان، دخالت در تجارت تریاک، کمبود شدید آب، فقر عمومی و فساد در مقابل ثروت هنگفت رضاشاه، زمینهای غصبی، مالکیت کارخانهها، مجلس بیقدرت و ساختار سیاسی ضعیف …از جمله مواردی بود که بیبیسی میتوانست به آنها بپردازد. در کنار این تصویر میبایست تاکید میشد که انگلستان برخلاف آلمان دارای یک حکومت دمکراتیک بود. در آلمان هیتلر و در ایران رضا شاه «مردم را چون گوسفند» تلقی کرده و آنها باید کورکورانه، دستورات را به اجرا گذارند. (سربرنی و طرفه، ۲۰۰۸). بنا به گفته مسعود لقمان، شعار «محو بادا شاه صیفیکار بادنجان فروش» از شعارهایی بود که بیبیسی فارسی ساخته بود. (لقمان، ۱۳۸۹)
پس از اشغال ایران توسط انگلیس و روسیه، دولت انگلستان به این نتیجه رسید که امکان ادامه کار با رضاشاه وجود ندارد. خود رضاشاه به رادیو بیبیسی کاملا بیاعتماد بود. او به جانشین وزیر خارجه ایران، امیری گفته بود به دقت به رادیو بیبیسی گوش کند تا از طریق آن بتوان فهمید دولت انگلیس چه نقشهای برای آینده شاه ایران کشیده است. رضا شاه به زودی فهمید که دوران شاهی وی به سر آمده بود. معصومه طرفه و آنابل سربرنی در پژوهش خود در مورد فعالیت بیبیسی در دوران رضاشاه چنین نتیجه گرفته میگیرند :«شواهد حاکی از آن است که رضاشاه خود به بخش فارسی گوش میداد و آن را صدای دولت بریتانیا میدانست، دیگر آن که مسیر تحولات مردمی به گونهای که انگلیسیها میخواستند و بخش فارسی را به آن سمت هدایت کردند، پیش رفت.»(سربرنی و طرفه، ۲۰۰۸)
بنا به گفته ایرج ذوقی و بر اساس نامههای خصوصی و گزارشهای محرمانه بولارد، آن لمبتون در تهران مطالبی را بر علیه رضاشاه مینوشت و آنها را به لندن میفرستاد. در زمان مناسب، دولت انگلستان به بخش فارسی دستور میداد که بنا بر شرایط جنگی مطالب مزبور را از رادیو پخش کند. بر اساس گفتههای لمبتون، بیبیسی مطالب او را به دستور وزارت خارجه پخش میکرده است. (به نقل از لقمان، ۱۳۸۹)
ملی شدن نفت
پس از جنگ جهانی دوم رابطه بیبیسی و دولت انگلیس کمی تغییر نمود. دولت کارگری کلمنت اتلی تاکید کرد که بیبیسی باید مستقل باقی بماند اما در تهیه برنامه برای مخاطبان خارج از کشور میبایست از اطلاعات دولتی در تهیه برنامههای خود «در راستای منافع ملی» استفاده کند» (سربرنی و طرفه، ۲۰۰۸) بنابراین دولت همچنان بر در نظر گرفتن «منافع ملی» تاکید داشت.
در هنگام جنبش ملی شدن نفت ایران تحت رهبری مصدق، «منافع ملی» انگلیس و بیطرفی بیبیسی در تقابل با یکدیگر قرا گرفتند. در سال ۱۹۵۱ دولت کارگری پس از شش سال قدرت را به دولت وینستون چرچیل تحویل داد. اما قبل از جابجایی قدرت در لندن در ابتدای سال ۱۹۵۱، مقامات دولت کارگری از مدیران وقت بیبیسی درخواست کردند تا به مسئله نفت توجه ویژهای نماید. چنانچه فورلانگ از مسئولین وزارت امور خارجه در نامهای نوشت که بیبیسی باید به مسئله ملی شدن نفت به مثابه یک مسئله صرفا داخلی ایرانی ننگرد و نشان دهد که ملی شدن هم غیرعملی و هم دربردارنده زیانهای مالی فراوانی است . سفارت انگلیس در تهران خطوط معینی را برای تبلیغات بیبیسی به هنگام سخنرانی مصدق در دادگاه لاهه معین کرد. بنا به گفته سربرنی و طرفه سفارت هشت نکته را در جهت مخالفت با نظرات دولت مصدق مطرح میکند از جمله این که مصدق در دادگاه به آمار غلطی استناد کرد، پیشنهادات عادلانه دولت انگلیس را رد نمود و این عمل موجب بار سنگینی بر اقتصاد ایران خواهد شد. دولت انگلیس از بیبیسی فارسی خواست که در «شرایط استثنایی» و تنش در بین دو کشور ایران و انگلیس محتوی برنامههای خود را مطابق نظرات دولت انگلیس تهیه کند.
در این زمان بنا بر دستور دولت انگلیس زمان برنامههای فارسی بیبیسی افزایش یافت. پیام اصلی این بود که با ملی شدن نفت و عدم پذیرش پیشنهادات عادلانه شرکت نفت ایران و انگلیس، کارکنان انگلیسی صنعت نفت، ایران را ترک خواهند کرد و این امر ضررهای زیادی برای ایران به همراه خواهد داشت. حملات به ایران و دکتر مصدق به قدری بالا گرفت که تهیهکنندگان و کارکنان شبکه فارسی دست به اعتصاب زدند و مدتی کارکنان غیرایرانی که فارسی میدانستند مجبور شدند جایگزین کارکنان ایرانی اعتصابکننده شوند. (سربرنی و طرفه، ۲۰۰۸).
حسین شهیدی در مقالهای که به مناسبت ۶۰ سالگی بیبیسی فارسی در سال ۲۰۰۱ نگاشت از خشم شنوندگان ایرانی در آن زمان نوشت: «از دید بیشتر شنوندگان ایرانی، بیبیسی نظرات دولت بریتانیا و شرکت نفت انگلیس و ایران …را منعکس میکرد. شنوندگان به ویژه از تفسیرهایی به خشم میآمدند که در آنها از دکتر مصدق انتقاد میشد، یا استدلال میشد که ملی کردن نفت غیرقانونی است و به ضرر ایران تمام خواهد شد.» (شهیدی، ۲۰۰۱)
در سال ۲۰۰۱ بیبیسی گزارشی را برای کمیته روابط خارجی مجلس عوام تهیه کرد و اذعان نمود که ایرانیان در دو مقطع به بیبیسی اعتماد نداشتند، یکی به هنگام برکناری رضاشاه و دیگری به هنگام ملی شدن نفت: «گزارشهای بیبیسی در باره ظلم و فساد شاه به عنوان مقدمهای برای برکناری او تلقی میشد. بنابراین، از همان ابتدا بسیاری در ایران بیبیسی را ابزار دخالت امپراتوری بریتانیا میدانستند. این امر به ویژه در مورد خود شاه جوان صادق بود. زمانی که بریتانیا و ایالات متحده از کودتای شاه علیه دکتر مصدق، نخستوزیر منتخب دمکراتیک، در ماه اوت حمایت کردند، بسیاری از ملیگرایان از برنامههای بیبیسی به دلیل ایفای نقش کلیدی طرفداری از شاه و ضدیت با مصدق انتقاد نمودند.» (به نقل از سربرنی و طرفه، ۲۰۰۸)
اما در اینجا باید دو موضوع را از هم جدا نمود. اول، در هر دو حادثه، چه برکناری رضا شاه چه ماجرای ملی شدن نفت بیبیسی فارسی نشان داد که در «شرایط بحرانی» بیطرفی و استقلال خود را قربانی «منافع ملی» دولت انگلیس نمود. دوم، اما خطای بیبیسی در دو حادثه یاد شده به یک اندازه نیست. اکثر روایتهای بیبیسی از ظلم و ستم رضاشاه نادرست نبود و بسیاری از مردم از آنها اطلاع داشتند و بسیاری روزنامههای فارسی پس از سقوط رضاشاه داستانهای خیلی بدتری از جنایات او را افشا کردند. مسلما محمدرضا پهلوی از افشای ظلم و ستم پدرش دلگیر بود، اما در ان زمان حتی معدود کارکنان ایرانی بخش فارسی هم مشکلی با این موضوع نداشتند. در مقابل، بیبیسی در برخورد خود با مصدق، سعی در تخریب شخصیت او نموده و آرزوهای یک ملت که برای بدست آوردن حقوق عادلانه و مشروع خود به شیوهای دمکراتیک مبارزه میکردند را با تبلیغات دروغین در نطفه خفه کند. درست به همین خاطر بود که کارکنان ایرانی دست به اعتصاب زدند.
در دفاع از بیبیسی باید گفت که پس از کودتای ۳۲، بسیاری از مطبوعات انگلیسی و آمریکایی مانند تایم، آبزرور لندن، ریپورتر، کریستین ساینس مانیتور، نیویورک تایمز به سیاهنمایی مصدق و بیگناهی شاه پرداختند تا جایی ریپورتر مصدق را با گوبلز مقایسه کرد. نیویورکتایمز مصدق را پیری متمول و اریستوکرات معرفی نمود که ایران را به عرصه نابودی کشانید. از نظر نیویورک تایمز مصدق، »ثروتمندترین مرد ایران» بود که با «دیکتاتوری [خود] تمامی ابزار تغییر قانونمند را نابود کرده» بود (آبراهاميان،۱۳۹۲:۱۹۰). بنابراین بیبیسی در کوبیدن مصدق تنها نبود و بسیاری از مطبوعات غربی که فشار دولت را هم بر گرده خود احساس نمیکردند بسیار فراتر از بیبیسی فارسی رفتند.
انقلاب ۵۷
در سال ۱۳۸۸ سه دهه پس از پیروزی انقلاب بهمن سمیناری در مدرسه پژوهشهای شرقشناسی و آفریقایی دانشگاه لندن در مورد تاثیر رادیو بیبیسی بر انقلاب ایران برگزار شد. شاه بیبیسی را دشمن خود ارزیابی میکرد. وظیفه این سمینار از جمله بررسی دخالت وزارت خارجه انگلیس در محتوی برنامههای بیبیسی در موقع انقلاب بود. اکثر شرکتکنندگان سمینار معتقد بودند که توطئهای در کار نبوده و انقلاب ایران در دانشگاه، خیابان، بازار، مساجد، مدارس و کارخانه رخ داد و نه در اتاقهای پخش خبر، اما بسیاری از طرفداران سلطنت چنین موضوعی را نپذیرفته و نمیپذیرند.
یکی از مشکلات سرویس جهانی بیبیسی بودجه آن است. سر انتونی پارسونز سفیر انگلیس در تهران در سالهای آخر حکومت شاه در کتاب غرور و سقوط خود، به مشکل توضیح این قضیه اشاره میکند. «تردیدی نیست که اگر بیبیسی از نظر مالی یک سازمان مستقل و خودکفا بود و قسمتی از هزینههای آن از طرف وزارت خارجه و امور کشورهای مشترکالمنافع انگلیس تامین نمیشد، من در قانع کردن مخاطبین ایرانی خود در بارهی استقلال سیاسی این دستگاه مشکلات کمتری داشتم. …باور کردن این موضوع دشوار است که دستگاهی که با کمک دولت اداره میشود، فارغ از کنترل دولت باشد.» (به نقل از لقمان، ۱۳۸۹).
اما مشکل شاه با بیبیسی بسیار قدیمیتر از دوران انقلاب بود. او برکناری پدرش را توطئه انگلیسیها میدانست-که البته این چنین بود، اما این را نتوانست درک کند که چرا اکثر مردم از سقوط رضاشاه استقبال کردند. او در زمان مصدق خود شاهد طرفداری این بنگاه از وی و دیگر مخالفین مصدق بود.
یکی از معروفترین برنامههای تلویزیون بیبیسی برنامه پانوراما است که از سال ۱۹۵۳ تاکنون پخش شده است. در اوایل دهه ۷۰ یکی از این برنامههای مستند پانوراما در مورد ایران بود که در آن برنامه با شاه نیز مصاحبه شده بود. شاه با وجود شرکت در مصاحبه با برنامه مزبور، از انتقادات پانوراما از حکومت ایران ناراحت بود و دستور تعطیلی دفتر بیبیسی را صادر کرد. کارکنان بیبیسی برای اولین بار در طول فعالیت خود در ایران، مجبور به ترک کشور شدند. پس از چندی علم، شاه را متقاعد کرد که توضیحات او در برنامه مشت محکمی بر دهان منتقدین و مجریان پانوراما بود و شاه را راضی کرد که اجازه پخش همان مستند را به تلویزیون ملی ایران دهد. بیبیسی نیز در دفاع از اعتراضات شاه به روزنامه تایمز پاسخ میدهد. علم در خاطرات خود گفتههای شاه در مورد این قضیه را چنین نقل میکند: «بیبیسی به تایمز نوشته است که ما به شاه ایران فرصت دادیم که از خودش دفاع بکند. مگر من میبایست از خودم دفاع کنم؟ ببین این پدرسوختهها نظر امپریالیستی دارند…« (علم به نقل از متقی، ۱۳۹۰)
در رابطه با حوادث انقلاب بهمن بخش فارس بیبیسی از چند جبهه مختلف مورد انتقاد قرار گرفت. نیروهای رقیب در انقلاب، نیروهای مذهبی، ملی، چپ و طرفداران سلطنت انتقادات خاص خود را نسبت به موضعگیریهای بیبیسی به دفعات مطرح کردهاند. بازندگان اصلی یعنی سلطنتطلبان و چپگرایان بودند، اولی قدرت فائقه خود را از دست داد و طرحهای دومی برای کسب قدرت به شکست انجامید. سلطنتطلبان که طی هشتاد سال گذشته از مراحم فراوان بیبیسی برخوردار شدهاند شدیدترین انتقادات را متوجه بیبیسی میکنند. هم طرفداران جمهوریاسلامی و هم رژیم سلطنت انتظارشان این بود که بخش فارسی بیبیسی میبایستی همان گونه برنامههای خود را روی آنتن میبرد که رادیو تلویزیون ملی ایران در زمان شاه و صدا و سیمای جمهوری اسلامی در چند دهه اخیر. پخش درست و عادلانه، برای هر دوی آنها معادل است با دهان روزنامهنگاران را بستن و قلمشان را شکستن. فقط کافی است تا به شهادت شهران طبری مترجم بیبیسی در یک مورد توجه شود تا عمق انتقادات «اصولی» آنها درک شود: بسیاری از اخبار بیبیسی در زمان انقلاب از طریق ترجمه بولتنهای انگلیسی به فارسی و با انتخاب سردبیر انگلیسی تهیه میشد. به گفته خانم طبری، «روزی مارک داد رییس بخش شرقی بیبیسی او را به اتاقش صدا زده و از او پرسیده معنی کلمه «گریلا» (guerilla) چیست و او جواب داده چریک. مارک داد پرسید چرا از عبارت عناصر خرابکار استفاده نمیکنی؟» بعداً طبری متوجه میشود که سفارت ایران به بیبیسی شکایت کرده که «چرا من در خبر از کلمه چریک استفاده کردهام.» آنها انتظار داشتند که در بیبیسی نیز به جای کلمه چریک از اصطلاح «عناصر خرابکار» استفاده شود (ابوالحسنی، ۱۳۸۸). از سوی دیگر طرفداران جمهوری اسلامی نیز منتقد بیبیسی هستند، زیرا به گفته یعقوب توکلی « [ما] ادبیات امام را در بیبیسی نمیبینیم» (توکلی، ۱۳۸۹). یکی سعی میکند شکست و بار گران اشتباهات خود را به گردن بیبیسی بیاندازد و دیگری تلاش دارد یا نقش بیبیسی در پیروزی خود را منفی و یا بسیار ناچیز جلوه دهد.
آیا ادعای طرفداران سلطنت پهلوی در کمک بیبیسی به انقلاب غلط است؟ مسلما نه. همانطور که لطفعلی خنجی میگوید پخش اخبار انقلاب در هر شکل و اندازهای، در عمل کمک به پیروزمندان انقلاب بود، زیرا رادیو تلویزیون ایران چیزی در مورد وقایع انقلاب ایران پخش نمیکرد. تنها کسی که از آنها به شکل مثبت نامی برده نشد چپها بودند-البته اگر مواردی مانند استفاده از کلماتی چون چریک در مقابل «عناصر خرابکار» نادیده گرفته شود. در مجموع در بیبیسی همان خطی پیش رفت که در سطح کلان بین متحدان اصلی شاه یعنی آمریکا و انگلیس برای همکاری با «نیروهای میانه» -که خمینی و طرفدارانش در آن زمان در میان این نیروها قرار داده میشدند-پیش رفت. (در ابتدای انقلاب تفاوتهایی بین این دو خط وجود داشت و مقامات دولتی از برخورد بیبیسی با رژیم شاه راضی نبودند). برای جلوگیری از رادیکال شدن انقلاب و اضمحلال ارتش، مقامات آمریکایی با رهبران مذهبی انقلاب مذاکره کردند. خط رسمی بیبیسی با جو حاکم در جامعه، و تمایلات و ارتباطات شخصی برخی از مجریان بیبیسی جور در میآمد. جنجی چنین توضیح میدهد: «کسانی که در بیبیسی کار میکردند مجموعهای از تماسهای خود را داشتند. باقر معین ارتباط نزدیکی با علما و فعالان اسلامی داشت و من حلقه اصلی جبهه ملی بودم و دوستانم اخبار مربوط به تحولات را میدادند.» (سربرنی و طرفه، ۲۰۰۸). باقر معین در جوانی در مشهد مقدمات فقه و اصول را خوانده بود. فضلالله نیکآیین نیز از دیگر کارمندان بیبیسی بود که پس از انقلاب به ایران رفت و کتابهای مذهبی متعددی نوشت.
این گفته طرفداران جمهوری اسلامی نیز درست است که نزد بیبیسی جبهه ملی و کسانی چون کریم سنجانی
محبوبیت زیادی داشتند، اما آنچه که آنها فراموش میکنند این است که در موقع انقلاب و بویژه پس از بیانیه سه مادهای سنجابی با خمینی در پاریس در آبان ۱۳۵۷، بخش اعظم نیروهای جبهه ملی کاملا در جبهه خمینی مضمحل شدند و رهبری خمینی را بدون اما و اگر پذیرفتند.
نکته مشترکی که نه رژیم پهلوی و نه جمهوری اسلامی درک کرده و میکنند این است که کلید رمز محبوبیت رادیویی چون بیبیسی در دست خود آنها قرار داشت/دارد. تا زمانی که رسانههای جمعی داخلی اجازه ندارند اخبار «حساس سیاسی» را پخش کنند و خط قرمزهای فراوانی برای مطبوعات داخلی کشیده میشود و رادیو و تلویزیون نه متعلق به همه مردم بلکه طرفداران حکومت بوده، اخبار مهم یا پخش نمیشوند و یا از واقعیات فرسنگها فاصله میگیرند و از سوی دیگر بسیاری از رسانههای اپوزیسیون یا دولتهای مخالف گاه تمام تلاش خود را صرف پخش شایعات و نه اخبار کم و بیش موثق مینمایند، همیشه یک شکاف بزرگ بین این دو جبهه متضاد وجود دارد. این شکاف را رادیوهایی چون اسرائیل نمیتوانند پر کنند، بلکه این وظیفه از عهده بنگاههای خبری چون بیبیسی بر میآید. این به معنی آن نیست که اخباری که از این رادیو پخش میشود همیشه دقیق است، بلکه بر عکس درست به خاطر آن که بیبیسی با جملاتی چون «گفته میشود…»، «شایعه شده است…»، «بیبیسی نمیتواند خود درستی این خبر را تائید کند…» و کلماتی مشابه تلاش میکند با اعتراف صریح خویش برای نداشتن خبر دقیق، و درست به خاطر اعتراف به ناکامل بودن، نداشتن امکانات… خود را به شنونده بسیار نزدیک کرده و حس اعتماد او را جلب کند. مسلما استفاده از چنین کارتی، ظرافت خاص خود را دارد و نمیتوان همیشه با آن بازی کرد.
در فرآیند انقلاب ایران بیبیسی موفق شد نقش جریان سوم را بازی کند. بسیاری از مردم نه میتوانستند به اخبار رادیو و تلویزیون حکومتی و نه به اخبار اپوزیسیون باور کنند، از این جهت افراد زیادی نگاه خود را متوجه عامل سوم نمودند. (سربرنی، محمدی، ۱۹۹۴)
یکی از عواملی که باعث شد در جریان انقلاب، بیبیسی به طور ناخودآگاه از یک «ناظر بیطرف» به یک طرفدار جانبدار بدل شود، ارائه یک تصویر تقریبا کامل از سراسر ایران با وجود اطلاعات نیمه کامل خود از اعتراضات خیابانی در انقلاب بود. در ساعاتی از روز، معترضین صدای اعتراض خود را بدون آگاهی از اعتراضات دیگر شهرها و روستاها، در کوچه و خیابان بلند میکردند. به هنگام شب آنها میتوانستند با گوش دادن به رادیوییهایی چون بیبیسی تصویر تقریبا کاملی از وقایع کل کشور بیابند. درست مانند بازیکنان تیم فوتبالی که هر کس وظایف خود را بنا بر درک خود در صحنه بازی انجام میدهد اما پس از بازی با تماشای فیلمِ همان بازی درک بهتری از تمام بازی، حرکات کل بازیکنان و حوادث گوشه و کنار آن مییابد. با توجه به موج گسترده اعتراضات و بیخبری بسیاری از معترضین از وقایع شهرهای دیگر، فقط پخش خلاصهای از حوادث روز موجب دلگرمی بیشتر بسیاری از معترضین میشد. این نقش تهییجکننده خواسته بیبیسی نبود و فقط رشد اعتراضات در آن زمان ، چنین نقش جانبی برای بیبیسی ایجاد کرد. در شرایط نزول جنبش، تاثیر همین اقدام میتواند موجب گسترش یاس شود. درست به خاطر همین تاثیرات جانبی است که رژیمهایی چون جمهوری اسلامی سعی میکنند گورستان خبری ایجاد کنند اما غافل از آن که ایجاد چنین گورستان خبری در دنیای مدرن و در کشوری چون ایران کاری است نشدنی.
روایت بیبیسی
ده سال پس از انقلاب ایران، رادیو بیبیسی به پخش برنامهای به نام «داستان انقلاب» کرد. این برنامه بر اساس آرشیو بیبیسی و مصاحبههای جدید با شخصیتهای سیاسی، نظامی، علمی و فرهنگی ایران تهیه شد، بیبیسی فارسی سعی نمود در آن روایت خود از ریشهها و سیر تاریخی انقلاب ایران را بیان کند. این برنامه بار اول از ۲۲ بهمن ۶۷ تا ۳۱ اردیبهشتماه ۱۳۶۸ در طی بیست و هشت قسمت پخش شد. در این دوره، داستان انقلاب از جنبش ملی شدن نفت آغاز میشد، اما چند ماه بعد در دور دوم پخش برنامه، هشت قسمت جدید که حوادث دوران مشروطیت تا جنبش ملی شدن را در بر میگرفت به آن افزوده شد. برنامه توسط باقر معین اولین رئیس ایرانی بخش فارسی با همراهی بهروز آفاق تهیه شده است. «داستان انقلاب» آخرین بار در سال ۱۳۹۲ در سی و پنجمین سالگرد انقلاب پخش شد. بنا به گفته رادیو بیبیسی هدف برنامه، بررسی «وقایع منتهی به پیروزی انقلاب» «به همراه گفتگو با چهرههای سرشناس آن دوران» بود. بیبیسی این مجموعه برنامه را با عنوان «نخستین تاریخ شفاهی ایران معاصر» معرفی کرد. (بیبیسی، ۱۳۹۲). لازم به توضیح نیست، این یکی از برنامههای شنیدنی بیبیسی، نه فقط به خاطر مصاحبههای جالب با برخی از شخصیتهای علمی، فرهنگی، نظامی و سیاسی سرشناس دوران انقلاب بلکه ضمیمه کردن صداها یا مصاحبههایی با شخصیتهای تاریخی از آرشیو بینظیر بیبیسی است. از آنجا که برنامه توسط یک مسئول مهم بیبیسی فارسی -باقر معین-که در زمان انقلاب خود یکی از کسانی بود که در برنامههای دوران انقلاب نقش مهمی داشت تهیه شده، آن کاندید بسیار مناسبی برای درک روایت بیبیسی از حکایت انقلاب است. طول هر برنامه در حدود ۲۲ دقیقه و کل این مجموعه در حدود ۸۰۰ دقیقه یا بیش از ۱۳ ساعت میباشد.
اما در مورد خود برنامه چه میتوان گفت؟
در هر قسمت، برنامه نگاه خود را متوجه موضوع خاصی میکند و راوی ضمن مراجعه به صداهای تاریخی از آرشیو بیبیسی، و گفتگو با مهمانان ویژه، تفسیر و تحلیل خود از آن وقایع را مطرح میکند. باقر معین که راوی داستان است سعی میکند نتیجهگیری خود را با توجه به مطالب ارائه شده در انتهای هر بخش، به اطلاع مخاطبین برساند. در جدول زیر نام مهمانان و شماره قسمتهایی که هر مهمان در آن شرکت کرده است دیده میشود.
جدول شرکتکنندگان در «داستان انقلاب» بر اساس معرفی برنامه در تارنمای بیبیسی (بیبیسی، ۲۰۱۴)
جدول بالا فهرست شرکتکنندگانی را نشان میدهد که بیش از یک بار در برنامه شرکت کردهاند. در برنامه مزبور افرادی چون بزرگ علوی، اشرف پهلوی، حسن شریعتمداری، نجف دریابندری، رضا براهنی، اسماعیل خویی، گری سیک، آنتونی پارسونز و سایروس ونس نیز یک بار حضور دارند که در جدول دیده نمیشوند. همانطور که گفته شد، از سخنان شاه، خمینی و شخصیتهای تاریخی دیگری نیز قطعاتی پخش میشود تا طرز تفکر و اختلافات دو نیروی رودرو در انقلاب نشان داده شود. این سخنرانیها به خوبی منازعات سیاسی دو گروه سلطنتطلب و مذهبی در آن زمان را روشن میکند، گفتگوها بیشتر مسائل پشتپرده را مطرح میکنند یا در آن، شخصیتها تفسیر خود از حوادث را ارائه میدهند. باید به یک نکته توجه کرد که لیست بالا تعداد گفتگوها را نشان میدهد نه طول مصاحبه هر فرد. مثلا مجموع گفتگوی اشرف پهلوی و هما ناطق به لحاظ زمانی بسیار کوتاه است اما در مجموع میتوان گفت فهرست بالا و تعدد مراجعه به مهمانان ویژه، به خوبی نحوه برخورد بیبیسی با انقلاب ایران در زمان انقلاب را نمایش میدهد. به عبارت دیگر تکرار همان موضع قبلی به معنی آن است که کارکنان مسئول بیبیسی در آن زمان آگاهانه و یا ناآگاهانه دارای یک خطمشی معین بودند یا از خط مشی معینی پیروی میکردند، خط مشی که نه جمهوری اسلامی امروز از آن خوشش میآید و نه سلطنتطلبان.
«داستان انقلاب» بسیار نزدیک به روایت جبهه ملی است. درست به همین خاطر با افراد زیادی از جبهه ملی مصاحبه شده است. از طرف سلطنتطلبان نیز، هم شخصیتهای نظامی و هم سیاسی حضور دارند. اما غایب بزرگ نیروهای چپگرا هستند. همچنان که در موقع انقلاب آنها در هیچ برنامهای دیده نمیشدند، ده سال بعد نیز حضور چندانی ندارند. هما ناطق به عنوان کارشناس مشروطه در برنامه حضور دارد و چند جمله در مورد شریعتی میگوید. فریدون کشاورز در مورد رضاشاه و جنبش ملی نفت و حزب توده نکاتی را مطرح میکند.
ممکن است گفته شود که ده سال پس از انقلاب بسیاری از چپگرایان هنوز حاضر به همکاری با بیبیسی نبودند، اگر چه این بخشی از واقعیت است اما اصل ماجرا نیست. هما ناطق با فداییان خلق قبل از انقلاب همکاری داشت، سالها در دانشگاه تهران تدریس کرده و از استادان فعال آنجا بود، با این حال از او نه به عنوان یک فعال سیاسی بلکه مورخ امور مشروطه دعوت شده بود. چند جملهای در مورد زنان و شریعتی نیز گفت. چند کلمهای که راجع به مبارزات فداییان گفته شد، از سوی کریم سنجابی بیان شد که در مذمت بیژن جزنی بود. (صحبت خاصی در مورد مجاهدین نیز نیست با وجود آن که بازرگان در گفتگوها حضور جدی دارد.) در زمان تولید برنامه، در غرب بسیاری از چپگرایان قدیمی، اعضای قدیمی کنفدراسیون دانشجویان حضور داشتند که میتوانستند در مورد مبارزات چپ از دوران پسا کودتا تا قبل از انقلاب توضیح دهند. حتی اگر برای لحظهای پذیرفته شود که هیچکس از فعالین سیاسی چپ حاضر به مصاحبه نبودند، چگونه میتوان از نام بردن حوادث مهم خودداری کرد و یا آن را بسیار کمرنگ نمود؟ «داستان انقلاب» میخواهد به «ریشههای انقلاب» و حوادث مهم بپردازد با این حال دانشگاه و فعالیتهای دانشجویی تقریبا از تاریخ بیبیسی حذف شده اند. در بخش هفدهم به شبهای انستیتو گوته که اهمیت خاصی در آغاز انقلاب دارد پرداخته میشود. تنها دو دقیقه و نیم از ۸۰۰ دقیقه این برنامه به شبهای شعر اختصاص یافته و اسماعیل خویی کمی در باره وظایف شاعران سخن میگوید.
در واقع تجزیه و تحلیل تفسیر انقلاب به دو نفر سپرده میشود، کریم سنجابی و احسان نراقی. طرفداران سلطنت نیز به تجزیه و تحلیل خطاهای خود در طول انقلاب میپردازند. متاسفانه در داستان بیبیسی نیروهای چپ حضور ندارند و تنها در حوادث جنبش ملی از آنها نام برده میشود، و این برنامه به خوبی موضع بیبیسی در مقابل نیروهای انقلاب را نشان میدهد.
ساختار
پس از جنگ دوم جهانی در انگلستان هنوز نوعی توازن در مطبوعات چپ و راست وجود داشت. اما پس از چندی، بسیاری از مطبوعات چپ به خاطر مدیریت غلط، تقلیل روزافزون حمایتهای سیاسی و در نهایت کاهش خوانندگان و تبلیغات به ورشکستگی کشیده شدند. روزنامه دیلی هرالد که طرفدار حزب کارگر انگلیس بود در سال ۱۹۶۴ به روزنامه سان تغییر نام داد. پنج سال بعد روپرت مورداک آن را به مالکیت خود درآورد و به یک روزنامه دستراستی تبدیل کرد. در دهه ۱۹۵۰ هنوز تیراژ روزنامههای حامی سیاستهای چپ و راست تقریبا برابر بود. اما در میان دهه ۱۹۷۰ این موازنه کاملا برهم خورد و در سال ۱۹۷۴ از لحاظ تیراژ ۷۰ درصد روزنامهها از حزب محافظهکار و ۳۰ درصد از حزب کارگر حمایت میکردند. سال ۱۹۸۳ این رقم به ۷۸ و ۲۲ رسید (میلز، ۱۳۹۸:۱۲۷) این تحولات کمکم تاثیر خود را در دیگر عرصه رسانههای جمعی باقی گذاشت.
زمانی که شاه ایران به خاطر انتقاد برنامه پانوراما از رژیم سلطنتی دفتر بیبیسی را بست، آن برنامه از محبوبترین برنامههای بیبیسی محسوب میشد که از نگاهی چپ به مسائل جاری روز میپرداخت. اما این دوران دیری نپائید. با سر کار آمدن مارگارت تاچر هدف دیرینه محافظهکاران برای قلع و قمع کردن این بنگاه «چپگرا» دستیافتنی شد. تاچر از بیبیسی بیزار بود و معتقد بود که آن «با پول مالیاتدهندگان گفتوگوهای ملی را با افکار لیبرالیستی مبهم و نامشخص و تساهل اخلاقی خود، مسموم میکند.» (همانجا، ۱۳۱) راست جدیدی در انگلستان شکل گرفت که شامل روشنفکران و روزنامهنگارانی میشد که خود را در مقابل فرهنگ عدالتخواه حاکمی که پس از جنگ شکل گرفته بود، دیدند. آنها مبلغان پرانرژی بخش خصوصی شدند. این افراد مدعی شدند که یک طبقه نخبه شهری در بیبیسی سیطره یافته که با پول مردم عادی تلاش دارد ارزشهای لیبرالی یا «سوسیالیستی» خود را بر دیگران تحمیل کند.
این کاملا درست است که بیبیسی بنگاهی بود که تا حدودی ارزشهای سوسیالدمکراسی و نیز لیبرالی را در دهه ۱۹۶۰ در انگلیس نهادینه کرد، اما آن اکنون فقط بخشی از تاریخ گذشته است. در سال ۲۰۱۴ کمیسیون نیمهرسمی تحرک اجتماعی و فقر کودکان در گزارش خود، بیش از یک صد مدیر ارشد بیبیسی را به عنوان جزیی از طبقه ممتاز بریتانیا معرفی کرد. کمیسیون مزبور پس از بررسی ۱۲۵ مدیر بیبیسی اعلام نمود یک چهارم آنها در مدارس خصوصی درس خوانده، یک سوم از دو دانشگاه آکسفورد یا کمبریج مدارک خود را گرفته، دو سوم از دانشگاههای ممتاز گروه راسل [۳] فارغالتحصیل شده و اکثر آنها دستمزدهای بسیار بالایی دارند.(همانجا:۳۶).
بیبیسی یک سازمان سلسله مراتبی است و در راس آن هیئت امنا قرار دارد که با کمک رئیس بیبیسی وظیفه تعیین راهبردهای کلی بیبیسی را بر عهده دارد. همه آنها از طرف دولت مرکزی تعیین و معمولا از میان طبقات ممتاز جامعه انتخاب میشوند تا این که از همان ابتدا به خاطر پیشینه طبقاتی خود تمایل کافی برای دفاع از نظام داشته باشند. آنها به نوبه خود مدیر کل بیبیسی را تعیین میکنند، و به همین ترتیب مدیران بعدی انتخاب میشوند. روسا و مدیران بزرگ بیبیسی منابع مالی و انتصابات را کنترل میکنند. سازمان امنیت داخلی بریتانیا (ام آی ۵) نیز وظیفه دارد تا از استخدام افراد بسیار رادیکال و افراطی جلوگیریکند.
مکانیسمهای متعددی برای کنترل وجود دارد که نیازی برای دستور مستقیم مدیران ارشد باقی نمیگذارد، در نتیجه بسیاری از کارکنان بر این عقیده هستند که دارای خودمختاری کامل هستند. در حالی که جهتگیریها و گرایشهای اصلی آن بنگاه توسط راس هرم تعیین میشود و از طریق مدیران زیردست این جهتگیریها به پایین منتقل میشوند. در نتیجه کسانی که در اتاق خبر هستند بسیاری از مفروضات قطعی و پذیرفته شده را بدون هیچ مشکلی به اجرا میگذارند. همه بتدریج یاد میگیرند که چه چیزی مناسب و خوب است و جهتگیریهای جدید کمکم هضم میشوند. در بیبیسی این اصل طلایی وجود دارد که در صورت شک و تردید در باره انتشار یک موضوع باید بلافاصله به رئیس بالاتر مراجعه کرد، اما معمولا کسی از این قانون استفاده نمیکند زیرا کارکنان به خوبی از نظر روسای خود مطلع هستند. (میلز، ۱۳۹۸:۳۹)
باید توجه داشت که ساختار یاد شده جنبه ایدئولوژیک ندارد، به عبارت دیگر یک روزنامهنگار لزوما نباید ارزشهای خاصی را برای شروع کار در بیبیسی بپذیرد. اما این سلسله مراتب به گونهای است که از تخریبهای احتمالی شورشگرانی که به داخل بنگاه وارد شدهاند و برخلاف برخی از خطمشیها عمل میکنند ، جلوگیری نماید. تعلقات طبقاتی، پیشینه تحصیلی، کنترل امنیتی …شیوههای دیگری هستند که معمولا مانع اتفاقات بسیار دراماتیک و غیرمنتظره میشوند. وظیفه یک خبرنگار سیاسی نه فقط آشنایی با مسائل سیاسی جامعه بلکه درک درست از فرهنگ داخلی بنگاه نیز است.
بسیاری از روزنامهنگاران وظیفه خود را نه تبعیت از قدرت حاکم بلکه نقد آن قرار میدهند با این حال آنها به خوبی میدانند که باید پاسخگوی مقامات بالاتر از خود نیز باشند. این به معنی آن نیست که آنها باید تابع ایدئولوژی حاکم باشند و یا کسانی وجود ندارند که در جهت ایجاد یک فرهنگ مخالف فعالیت کنند، بلکه تاکید بر این است که همه به وجود نوعی فرهنگ و کریدورهای عقیدتی در داخل بنگاه واقف هستند.
در سال ۲۰۱۶ لورا کوئنسبرگ به هنگام دریافت جایزه روزنامهنگار سال بریتانیا از «استقلال تحریریه بیبیسی» به مثابه گوهری گرانقدر یاد کرد. او که اولین زن سردبیر سیاسی بیبیسی بود [۴] گفت که حاضر است به خاطر حفظ بیطرفی بیبیسی در سنگر بمیرد. (سینکلر، ۲۰۱۷) با این حال وی از سوی برخی از طرفداران جرمی کوربین به دفاع از جناح محافظهکار متهم شد . در عین حال طی سالهای طولانی و حتی در شرایط جدید، محافظهکاران بیبیسی را متهم به دفاع از جناح مقابل مینمایند. در سال ۲۰۱۴ از یکی از سردبیران بیبیسی- «رابرت پستون» سردبیر اقتصادی – در مورد چپگرا بودن بیبیسی پرسیدند، وی در پاسخ گفت قضیه کاملا برعکس است و بیبیسی بشدت تحت تاثیر روزنامههای راستگرا به ویژه دیلی تلگراف و دیلی میل است. (میلز، ۱۳۹۸:۱۱۴) با وجود آن که در تحقیقات متعددی نشان داده شده که آن بنگاه در مسائل مهم سیاسی بیشتر جانب محافظهکاران را میگیرد، باز هم بیبیسی از سوی سیاستمداران راستگرا متهم به چپگرایی میشود. در واقع هدف بیبیسی آن است که موازنه بین افکار جاری متفاوت در میان نخبگان کشور را حفظ کند اما پس از تحولات دهه ۸۰ این موازنه کمکم به سمت جناح راست سنگینتر شده است.
امروز بیبیسی با تمام نیرو به تقویت عقاید نیروهای حاکم در جامعه پرداخته و در عمل افکار جایگزین را در حاشیه قرار می دهد. برخی از چپگرایان معتقدند که نیروهای چپگرا در اواخر دهه قرن گذشته به کریدورهای بیبیسی راهی نداشتند اما امروز روزنامهنگاران چپگرایی چون اوئن جونز به استودیوی بیبیسی دعوت میشوند و از این رو آن را باید به فال نیک گرقت. مسلما این موضوع واقعیت دارد اما برخی فراموش میکنند که این افراد به عنوان کارشناس به آنجا دعوت میشوند، نه تهیه کننده. در سالهای پس از جنگ بسیاری از چپگرایان خود تهیهکننده بودند و کسانی چون شاه ایران را مورد مواخذه قرار میدادند. امروز اوضاع کاملا برعکس است. اگر یک اقتصاددان یا روزنامهنگار که دارای تمایلات چپ باشد به استودیو دعوت شود، از او به عنوان اقتصاددان چپگرا (یا روزنامهنگار چپ) یاد میشود، ولی دیگر اقتصاددانان یا روزنامهنگاران هیچ پسوندی را با خود یدک نمیکشند ، در نتیجه حتی به هنگام معرفی این کارشناسان به بینندگان و شنوندگان چنین القا میشود که آنها کارشناسانی غیرمتعارف بوده و در حاشیه قرار دارند. این افراد فقط برای تفسیر کردن دعوت میشوند و نه تهیه برنامه یا کسانی که دستور کار را خودشان تعیین میکنند.
ممکن است گفته شود که تاکید بر ساختارهای درونی بیبیسی، نقش عاملیت افراد را نادیده بگیرد. مسلما این خطر وجود دارد. از آنچه که گفته شد نباید این نتیجه را گرفت که در آن بنگاه صدای معترضان خاموش شده و یا آنکه در آنجا برنامههای خوب ساخته نمیشوند، که بالعکس بسیاری از برنامههای خوب و تماشایی باز هم در آنجا درست میشود. مسئله فقط تاکید بر خط غالب در این بنگاه به خاطر ساختارهای داخلی آن است.
در مورد اهمیت ساختارهای درونی بیبیسی میتوان به خروج برخی از خبرنگاران قبلی ایرانی از بخش فارسی و فعالیت کنونی آنها در تلویزیون ایران اینترنشنال توجه نمود. آیا طرز رفتار و گفتار آنها در تلویزیون جدید عوض نشده است؟
چند نکته در پایان
رژیمهای پهلوی و جمهوری اسلامی خود موجب رشد محبوبیت سرویس فارسی بیبیسی شدهاند. مسلما حتی اگر رسانههای جمعی در ایران آزاد بودند، باز هم این سرویس طرفداران خود را داشت، زیرا آن تهیهکننده برنامههای بسیار متنوع و جالبی است و درست به همین خاطر در کشورهایی چون هند و ایالات متحده نیز بیبیسی طرفداران ویژه خود را دارد. در عرض چند دهه گذشته هم از سوی مقامات جمهوری اسلامی و هم طرفداران سلطنت تلاشی صورت میگیرد تا بار گناهان خویش را به گردن دیگران از جمله رادیو بیبیسی اندازند. هر کسی به خوبی در ایران میفهمد که قتل دلخراش ژینا و ژیناهای دیگر موجب شعلهور شدن خشم اخیر مردم و گسترش جنبش جاری شده است. درست به دلایل مشابه در سال ۵۶ جرقههای انقلاب نه توسط رادیوهای خارجی بلکه فشار روزافزون بر مردم، بستن دهان همه و بیاعتنایی به کوچکترین خواستههای مردم در یک نظام سراپا فاسد بود که آتش به خرمن انقلاب انداخت. اولین قدم در راه مبارزه با فساد، وجود رسانههای جمعی مستقل از دولت و حکومت است که وظیفه خود را قبل از هر چیز نقد قدرت میدانند. در مورد جمهوری اسلامی نیازی به هیچ گونه توضیحی نیست، اما باید به خاطر آورد رضا پهلوی نیز در سال ۱۳۹۸ در گفتگو با شبکه رسانهای بیان عنوان کرد که نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی در صدای آمریکا و رادیو فردا «نفوذ» کردهاند و خواهان پاکسازی این دو رسانه شد، زیرا «محتوی این رسانهها باید در جهت خواست مردم باشد و نه اصلاحطلبان و طرفداران بقای جمهوری اسلامی». آغاز هر محدودیتی در آزادی همیشه با «خواست مردم» شروع میشود. اما آزادی ربطی به «خواست مردم» ندارد. آن یک حق مسلم انسانی است.
از این رو، وظیفه همه آزادیخواهان دفاع از حق آزادی قلم و آزادی پخش همه از جمله در رادیو بیبیسی است. در نوشته از سه ویژگی دقت، بیطرفی و استقلال نام برده شد، میتوان در کنار آنها از ویژگی دیگری چون کیفیت نیز یاد کرد. با در نظر گرفتن همه این عوامل سرویس بیبیسی از نظر بسیاری یک سر و گردن از دیگر رسانهها بالاتر است. تاکید در این نوشته بر عدم بیطرفی و استقلال به معنی نادیده گرفتن پتانسیلها و سنتهای نیکوی این بنگاه در مقابل سایر بنگاههای خبری نیست. یکی از سنتهای بسیار مثبت آن تامین بودجه آن بنگاه از طریق مشارکت مستقیم مردم ـبا وجود همه شیوههای مختلفی است که دولتهای انگلیس تاکنون از آنها برای تحت فشار قرار دادن این بنگاه به کار گرفتهاند، میباشد.
نکته اصلی این نوشته بر این است که با وجود همه تلاشهای کارکنان عادی بیبیسی و با وجود همه آزادیهای نسبی که در این بنگاه در مقایسه با بنگاههای دیگر وجود دارد، باز هم این ساختار این موسسه بزرگ است که تعیینکننده میباشد. برخلاف رادیو و تلویزیون دوران شاه و دوران جمهوری اسلامی هیچ مدیر ارشد یا مقام دولتی در باره محتوی برنامهها دخالت مستقیمی ندارد، بلکه آنان راهبردهای عمومی را تعیین میکنند. در شرایط کنونی، به خاطر مخالفت دولتهای غربی از جمله انگلیس با ایران، ماهیت و شعارهای جنبش ز.ز.آ و حمایت وسیع سازمانها، احزاب، اتحادیهها، انجمنها، سلبریتیها و کلا افکار عمومی در غرب از جنبش جاری، شرایط مناسبی برای کمک به این جنبش و ابراز همبستگی ایجاد کرده است، اما این شرایط میتواند تغییر کند. دولتها میتوانند تغییر موضع دهند، راهبردهای بنگاههای خبری تغییر کنند، افکار عمومی تغییرجهت دهند یا جنبشها عوض شوند. این پارامترها و انواع پارامترهای دیگر را باید در نظر داشت. کافیست موج مهاجرین و مرگ دلخراش آلان کردی، پسر سه ساله کرد سوری در سال ۲۰۱۵ و حمایت بیسابقه افکار عمومی مردم اروپا از مهاجرین برای مدت بسیار کوتاه را به خاطر آورد. مدت زیادی طول نکشید که جهت آونگ عوض شد.
دقت بیبیسی در پخش اخبار بسیاری را به سوی خود جلب میکند، اما این ربطی به بیطرفی ندارد. میتوان اخبار زیاد دقیقی را پخش کرد، اما برخی از مسائل را مسکوت گذاشت. در ابتدای اعتراضات جاری، بخش فارسی بیبیسی در انتهای هر خبر متذکر میشد که رضا پهلوی در باره قتل مهسا امینی اطلاعیه داده و آن را محکوم کرده است، در حالی که بسیاری از احزاب و گروههای دیگر نیز اطلاعیه و اعلامیه داده بودند، ولی از آنها نامی برده نمیشد. هم خبر اعتراض مردم و هم اطلاعیه رضا پهلوی هر دو دقیق و درست بودند اما دقت الزاما به معنای بیطرفی نیست. خوشبختانه سیر و وسعت اعتراضات دیگر جایی برای تکرار پاراگراف آخر یادشده در مورد رضا پهلوی را باقی نگذاشت.
آیا میتوان از حوادث گذشته درس گرفت؟
در انقلاب بهمن به دلایلی که قبلا مورد بحث گرفت، کسانی چون کریم سنجابی و دیگر شخصیتهای جبهه ملی در بیبیسی محبوبیت خاصی داشتند، اما این آنها را به رهبری انقلاب بدل نکرد. خمینی و طرفدارانش وابسته به بیبیسی نبودند آنها تشکیلات بزرگ خود را در ایران داشتند. پیامهای اصلی خمینی از رادیو پخش نمیشد بلکه از طریق کاست توسط تشکیلات آنها در سرتاسر کشور توزیع میشد. به لحاظ اقتصادی بازار و کمیتههای امداد سعی میکردند به اعتصابیون کمک کنند. جنبش سبز فقط به خاطر عقبنشینی رهبران نبود که شکست خورد، بلکه آن دارای یک تشکیلات منظم برای ادامهکاری نبود. مسلما هر جنبش تودهای به رهبران معروف، روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان، ورزشکاران شناختهشده برای تهیج مردم نیاز دارد اما این به تنهایی کافی نیست. باید از شرایط موجود برای یافتن راههای بدیع همکاری حداکثر استفاده را نمود.
در انقلاب ۵۷ بیبیسی امکان تهیه خبر از سراسر کشور را نداشت. این معترضین بودند که اخبار تظاهرات در شهرهای مختلف را به گوش خبرنگاران آن میرساندند. این انقلابیون بودند که سعی میکردند اخبار دقیقی را به مردم از طریق بیبیسی دهند. امروز برخی که از ذوق نوشتن برخوردار هستند نیز شاید بتوانند با تهیه اخبار محلی دقیق و نه فقط فیلمهای بسیار کوتاه، دیگران را در جریان مبارزات خود قرار دهند.
این وظیفه همه نیروهای چپگراست که با تقویت سایتهای موجود اپوزیسیون در خارج نه برای رهبری داخل بلکه برای در دسترس قرار دادن اطلاعات در اختیار همه مردم از طرق مطمئن و ساده و راههای مناسب در شرایط قطع اینترنت و ایجاد همبستگی بیشتر تلاش کنند. نمیتوان و نباید تمام امید خود را به استفاده از شبکههای بزرگ و یا جذابی چون بیبیسی گذاشت بلکه باید شبکههای ارتباطی خود را در شرایط حاد کنونی گسترش و تحکیم نمود.
در نهایت باید بر نکته دیگری نیز کمی مکث کرد. در سال ۵۷ دولت انگلیس روابط خوبی با رژیم سلطنتی داشت اما به خاطر جو بینالمللی آن زمان، جنبش ۶۸ و جنگ ویتنام، افکار عمومی و فرهنگ حاکم در موسسه بزرگی چون بیبیسی، امکان مانورهای بیشتری در جهت حمایت از جنبش انقلابی ایران وجود داشت. انقلاب ایران در ان زمان از موهبت حمایتهای خواسته و ناخواسته و همبستگی افکار عمومی مردم اروپا برخوردار بود و انقلابیون توانستند از این موضوع حداکثر استفاده را ببرند. آیا امروز استفاده از تبلیغات در تلویزیونهای بیبیسی و اینترنشنال درست است؟ برخی از چپگرایان آن را نادرست میخوانند زیرا همه چیز را از زاویه اختلاف حکومتهای بزرگ کاپیتالیستی ارزیابی میکنند. در حالی که زمین بازی ما ایران است، سهم ما قبل از هر چیز پایان دادن به یک حکومت ارتجاعی با حفظ خطوط قرمز خود و تلاش برای گسترش همبستگی نیروهای مترقی است.
برخی دیگر تمام امید خود را منوط به استقبال همیشگی بنگاههای خبررسانی غربی کردهاند، یا استفاده از هر وسیلهای را مجاز میشمرند. باید به خاطر آورد که خیزشهای سالهای ۹۶ و ۹۸ از حمایت کافی افکار عمومی در غرب برخوردار نشدند. این کاملا صحیح است که آن خیزشها کوتاهمدت بودند، و آنها گسترش جنبش کنونی را نداشتند، در سال ۹۸ پاندمی وجود داشت اما دلایل دیگری نیز وجود داشت که جای بحث آن در اینجا نیست. مسلما هدف وسیله را توجیه نمیکند و باید به رابطه این دو توجه نمود. همچنان که استفاده از امکانات رژیم صدام برای مقابله با جمهوری اسلامی غلط بود، استفاده از تبلیغات رادیو اسرائیل ، یا مشارکت در برنامههای تلویزیونهای سلطنتطلب برای بسیاری از چپگرایان خط قرمز است، ممکن است خطوط قرمز جدیدی تحت شرایط غیرقابل پیشبینی ایجاد شود.
حتی اگر طلوع نور بسیار نزدیک احساس شود، ایجاد شبکههای خبری مناسب و مستقل برای پخش سریع اخبار در بین همه مردم کاملا ضروری است. در انقلاب ۵۷ نوار کاست و مراسم چله از ابداعات جدید ایرانیان بود. مشارکتکنندگان در جنبش کنونی پتانسیل ابداع شیوههای جدید که حکومت را کاملا آچمز کنند را دارند! تکنیکهای متنوع و متعددی که تاکنون در اعتراضات اخیر به کار گرفته شده بسیار نویدبخش هستند.
———————————————
توضیحات
[۱]- ملهم از اهنگ شروین حاجیپور «برای». مطبوعات و رادیو تلویزیون آزاد و پاسخگو به مردم و نه مقامات که هدف آن قبل از هر چیز نقد قدرت است یکی از مهمترین خواستههای ایران دربند است.
[۲]-بنا به نوشته کیهان لندن در سپتامبر ۲۰۲۱، «شماری از ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی که اغلب از نیروهای پادشاهیخواه بودند روز جمعه ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۱ …در مقابل ساختمان بیبیسی در لندن تجمع و به سیاستهای بخش فارسی این رسانه در ارتباط با پوشش اخبار مربوط به ایران و حمایت پیدا و پنهان آن و خبرنگارانش از جمهوری اسلامی اعتراض کردند. معترضان در اقدامی نمادین یک عمامه به بیبیسی فارسی تقدیم کردند.» «همزمان با برگزاری این تجمع، کاربران …با استفاده از هشتگ #AyatollahBBC اعتراضات..خود..[را] بیان کردند»(کیهان لندن، ۲۰۲۱)
[۳]- نقلقولهای زیادی وجود دارند که به دروغ به وینستون چرچیل منتسب شدهاند. یکی از آنان این است، «جوانی که سوسیالیست نباشد دل ندارد، و پیری که سوسیالیست باشد مخ ندارد». گونههای دیگر این نقلقول به جای سوسیالیست از واژه محافظهکار و لیبرال استفاده میکند، مثلا «اگر شما در ۲۵ سالگی لیبرال نباشید دل ندارید و اگر در ۳۵ سالگی محافظهکار نباشید بیمغز هستید ». از آنجا که این گفته، گفته اول به جای خود، با زندگی خود چرچیل جور در نمیآید، افسانه دیگری است در کنار افسانههای دروغ دیگر که در طول تاریخ برای بزرگان ساخته شدهاند. چرچیل در جوانی محافظهکار و در پیری لیبرال بود. حتی در زمانی که لیبرال بود نیز عنصری سرسخت محسوب میشد و در کنار کسانی چون بالدوین بسیار تندرو.
[۴]- گروه راسل از مجموعه ۲۴ دانشگاه بریتانیا تشکیل شده است. ۱۸ دانشگاه عضو این گروه، جزء ۲۰ دانشگاه برتر بریتانیا هستند.
[۵]-او در ماه مارس ۲۰۲۲ از مقام خود کنارهگیری کرد.
———————————————
منابع
- باقر معین، ۱۳۸۷،رسانه خوب آنچه را اتفاق میافتد نشان میدهد»، رادیو زمانه
- محمدرضا اسدزاده، ۱۳۹۱، جزئیات منتشر نشده از رفتارهای خصوصی امام، تاریخ ایرانی
- یعقوب توکلی، ۱۳۸۹، هیچ کسی در ایران مدیون بیبیسی نیست، تاریخ ایرانی
- صادق صبا، ۲۰۱۴، به عبارت دیگر، گفتگو با صادق صبا رئیس بخش فارسی بیبیسی، بیبیسی فارسی در یوتیوب
- وبلاگ سردبیران بیبیسی فارسی، ۱۴۰۱ ، بیبیسی؛ بیطرفی، صحت و شفافیت، سایت بیبیسی فارسی مهر ۱۴۰۱
- تام میلز، ۱۳۹۸، افسانهی بیبیسی، ترجمه مسعود میرزایی، انتشارات اندیشه احسان
- مسعود لقمان، ۱۳۸۹، سقوط یک شاه به کمک بیبیسی، ماهنامه مدیریت ارتباطات
- حسین شهیدی، ۲۰۰۱، اینجا لندن است، تارنمای بیبیسی فارسی
- یرواند آبراهامیان، ۱۳۹۲، کودتا، نشر نی
- سمیه متقی، ۱۳۹۰، سالروز تعطیلی دفتر بیبیسی در تهران، تارنمای تاریخ ایرانی
- لیلی ابوالحسنی، ۱۳۸۸، سمینار بیبیسی و انقلاب سال ۵۷ ایران، تارنمای بیبیسی فارسی
- بیبیسی، ۱۳۹۲، داستان انقلاب به روایت آرشیو رادیو بیبیسی، تارنمای بیبیسی
- کیهان لندن، ۲۰۲۱، تجمع اعتراضی شماری از ایرانیان در مقابل ساختمان بیبیسی لندن۷ تار نمای کیهان لندن ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱
- Annabelle Sreberny, Massoumeh Torfeh, 2008, The BBC persian service 1979-1941 Historical Journal of film, radio and television
- Mediacenter, 2021, BBC on track to reach half a billion people globally
- Reza Farokhfal, 2001, Under western eyes
- Jahangir Amuzegar, 1993, The dynamic of thr iranian revolution, University of New York
- Tom Mills, 2019, The last days of the BBC? jacobin.com
- Annabelle Sreberny-Mohammadi, Ali Mohammadi, 1994, Small Media, Big revolution, University of Minnesota press
- Ian Sinclair, 2017, The BBC neigther independent or impartial, Open Democracy