نوامبر 9, 2022
«هزار و…. کیفر خواست» – شعر از حسین اکبری
هزار و بیست و چهار کیفرخواست
برای هزار و بیست چهار انسان
انسانی که نخواست
رهرو ادامهی بیراهه باشد …..
هزار و…. کیفرخواست
حسین اکبری
هزار و بیست و چهار کیفرخواست
از سوی آن که نخواست
خیابان را
جوان را
زن، زندگی و آزادی را
فهم کند!
هزار و بیست و چهار کیفرخواست
برای آنان که توفیق خودکشی نیافتند
تصادف نکردند
سر خود را به جسم سخت نکوبیده اند
پرتابه فلزی را بر قلب خود ننشانده اند
فرصت سقوط از ارتفاع را نداشتند
بیماری زمینه ای جانشان را نستانده است
هزار و بیست و چهار کیفر
برای بیزاری از تبعیض
تنفر از دروغ
خسته از بیداد
سفرهی بی نان
جوانی بر باد رفته
بیکاری
آرزوهای دور و رنج های نزدیک
هزار و بیست و چهار کیفرخواست
برای هزار و بیست و چهار انسان
انسانی که نخواست
رهرو ادامهی بیراهه باشد
خویش را به تقدیری قدرت خواه سپارد
فریاد شادی و آزادی دارد
گام در رهایی را تجربه میکند
می گوید
می نویسد و به خاطر می سپارد
دیر یا زود
اوست که کیفرخواست دیگر خواهد نگاشت
تا مهر باطلی
بر هزار و بیست و چهار کیفرخواست بکوبد
فریاد رهایی زندانی را پژواک دهد
زنجیر کیفر بر درهای قفس را بُگسلد
تا هزاران هزار و بیست و چهار پرنده
پرواز از سرگیرند!
—————————————
منبع: وبلاگ کار در ایران