دسامبر 5, 2022
در پاسخ به درپوزگی اپوزیسیون راست در کنفرانس امنیتی هالیفاکس: آلترناتیو خود ماییم چه در میدان و چه در سیاست!
این روزها بیش از هر زمان دیگری صدای جعلی آلترناتیوسازان بلند شده است. از انواع نشستهای چهرههای اپوزیسیون راست با برخی از مقامات غربی گرفته تا تریبونهای پرسروصدای آنها در برخی از رسانههای جریان اصلی. فقط در یک نمونه، مسیح علینژاد پس از دیدارش با مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، در برنامهای تلویزیونی اعلام کرد که مردم دنبال کسب قدرت نیستند و همین رقص در خیابان و شادی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، مصداق فعالیت و کنشورزی سیاسی است. بدون شک این جعل بزرگ خواستههای مردمی با شکل نگاه او و همفکرانش به کسب قدرت پیوند خورده است؛ جایی که مردم در آن کنار گذاشته شدهاند و قدرت به دست عدهای “متفکر و متخصص و کاربلد” سپرده شده است.
در پاسخ به درپوزگی اپوزیسیون راست در کنفرانس امنیتی هالیفاکس:
آلترناتیو خود ماییم چه در میدان و چه در سیاست!
روند خیزش آزادیخواهانه ی مردم با شعار زن، زندگی، آزادی هر روز اعتلای بیشتری می یابد. هر چند به لحاظ کمی هنوز بخش هایی از جمعیت ایران تحت عنوان بخش خاکستری به این خیزش نپیوسته اند که دلایل گوناگونِ آن تحلیل پذیر و قابل سنجش است و انتظار پیوستن منطقی آن دقیقا به کیفیت مبارزه ی در جریان بستگی دارد. اما نشانگان اعتلای این خیزش انکارناپذیر هر روز خودنمایی بیشتری دارد و همین جلوه از اعتلا و بزرگی است که موجب هراس و دستپاچگی جریانات راست اپوزیسیون گردیده است تا به آنجا که با توسل به برخی از خانواده های قربانیان پیش از این و در این خیزش به درگاه رهبران سیاسی و امنیتی غرب وارد شده و در اجلاس هایی با هر موضوع و دستور کاری به عنوان مدعو حضور یابند و تقاضای نوعی دخالت در امور داخلی ایران و پذیرش تحت الحمایگی افرادی خاص را بپذیرند تا به این ترتیب برای خیزش انقلابی مردم، سر و رهبر بتراشند. آنها با انواع شیوه های دلبری سیاسی و بازیگری و نمایش را در بزرگنمایی این دریوزگی ها نشان می دهند تا شاید مقبول افتد.
این روزها بیش از هر زمان دیگری صدای جعلی آلترناتیوسازان بلند شده است. از انواع نشستهای چهرههای اپوزیسیون راست با برخی از مقامات غربی گرفته تا تریبونهای پرسروصدای آنها در برخی از رسانههای جریان اصلی. فقط در یک نمونه، مسیح علینژاد پس از دیدارش با مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، در برنامهای تلویزیونی اعلام کرد که مردم دنبال کسب قدرت نیستند و همین رقص در خیابان و شادی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، مصداق فعالیت و کنشورزی سیاسی است. بدون شک این جعل بزرگ خواستههای مردمی با شکل نگاه او و همفکرانش به کسب قدرت پیوند خورده است؛ جایی که مردم در آن کنار گذاشته شدهاند و قدرت به دست عدهای “متفکر و متخصص و کاربلد” سپرده شده است.
در این بین نکته مهم آن است که امثال علینژاد و اپوزیسیون راست به شکل کلی، پس از جاماندن از شعارهای مردم مبارز در کف خیابان، میخواهند به هر شکلی که شده اعتبار از دست رفتهی خود را احیا کنند. برای مثال در قیام اخیر مردم ایران، فریادهای ارتجاعی “رضا شاه روحت شاد” و شعارهایی مانند این به گوش نمیخورد و در عوض مطالباتی با محوریت حذف دیکتاتور از “شاه و ملا” هر دو با هم شنیده میشود. اپوزیسیون راست که میدان خیابان را از کف داده، در تلاش است تا با دمیدن در نشستهای بهظاهر تعیین کننده با مقامات غربی این را به معترضان القا کند که آلترناتیو بعدی جایی در آن سوی مرزها و با چانهزنی با روسای جمهور غربی در حال ساخته شدن است. در این میان وقتی مکرون نیز شروع حرکت انقلابی مردم ایران را “انقلاب” میخواند، گویی خواستههای این اپوزیسیون محقق شده و آن را به عنوان برگ برنده اصلی خود بارها تکرار میکنند؛ در حالیکه پرواضح است قدرتهای غربی در یک همگرایی محکم میان خود تصمیم گرفتند هم به عنوان پاتک زدن به جمهوری اسلامی و هم علم کردن این چهرهها به عنوان ظاهر آلترناتیوساز موجود، میز معامله با جمهوری اسلامی را به سمت خود بچرخاند و با تحت فشار گذاشتن حکومت، امتیازات بیشتری را با اهرم فشار “انقلاب” خواندن حرکت انقلابی مردم از سران جمهوری اسلامی بگیرد.
طبیعتا در چنین بستری، ابتدا به ساکن باید ترس از هیمنهی جعلی اپوزیسیون راست را در بدنهی معترضین موجود کاهش داد؛ چراکه حضور پررنگ آنها تنها به تقویت تئوری معروف “معامله کشورهای قدرتمند و زد و بند آنها با برخی از سیاسیون در جهت تغییر انقلابی ایران” میانجامد. آنها در تلاشند به ما بقبولانند که چارهای جز “سپردن کار به کاردان” نیست و کاردان هم کسی جز اپوزیسیون راست نیست.
آنها میتوانند غیاب معنادار خودشان در جریان خیزش انقلابی اخیر مردم را با طبل توخالی نشستهای این چنینی پر کنند؛ نشستهایی که آنها در بازنشرشان فراموش میکنند بگویند غرب همچنان دست به قماری ناشناخته برای تغییر حکومت در ایران نمیزند و این تنها کف میدان و خیابان است که با افزایش فشار بر آنها، دولتمردان آن سوی مرزها را وادار خواهد کرد تا این تغییر را به رسمیت بشناسند. این چهرهی کوتهبین از آلترناتیوسازان فراموش میکنند که آلترناتیو واقعی خیابان است و صدای انقلاب امروز بیش از هر زمان دیگری از کف خیابان و توسط زنان و مردان انقلابی به گوش همگان رسیده است. حتی سابقه سازی از عناصری که بی هیچ تاثیرگذاری جدی در تعیین شعارهای مطالباتی و همدلی و همراهی با اقشار گوناگون مردم تنها به واسطه بزرگنمایی از سوی تلویزیون های فارسی زبان مطرح می شوند نیز بیشتر به مضحکه خواهد انجامید و در یک مانور دستگیری و سپس رهاسازی امنیتی ها معلوم میشود نه پایی در راه انقلاب شکسته شده است و نه توده ای از مردم جز پروپاگاندای ایران اینترنشنال و خانم مسیح علینژاد به پیشواز رهبری آینده خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی رفته است و این همه رهبرسازی در درگاه مکرون و کنفرانس امنیتی هابسبام نقش برآب خواهد شد. به قول حافظ شیراز :
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند
در دنیای امروز برخلاف گذشتههای نه چندان دور سطح سواد و دانش اجتماعی مردم بهآن پایه رسیده است که دریابند مختصات نبردی که بین حافظان دیکتاتوری و هواداران آزادی در جریان است به یک عامل بستگی ندارد و عوامل گوناگونی برسازندهی روابطی در جبهه آزادیخواهان باید شکل گیرد و قوام و دوام یابد تا ضمن غلبه و پیروزی تام و تمام بر دیکتاتوری از بازگشت آن بهر شکل جلوگیری شود و در واقع ما نابودی همیشگی دیکتاتوری را دنبال می کنیم، پس این اولین و مهمترین دلیل برای برساخت و هژمونی آلترناتیوی است که خواهان آنیم! شاید بسیاری کسان بپرسند نشان این ادعا چیست؟
ما به دفعات در راهکار اشاره داشته ایم که شعارهای دی ماه 1396 و آبان 1398 و مبارزات 1400 و اکنون در 1401 دو شعار همواره با هم فضای اعتراضات ضداستبدادی _ ضددیکتاتوری را تحت تاثیر قرار داده است و شعارهای دیگر نیز در راستای تقویت پژواک این شعارها خلق شده اند. این دو شعار “نه شاه میخوایم نه رهبر – مرگ بر ستمگر” و شعار پیشینی تری از آن که عبارت بود از: “اصلاح طلب _ اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” بود. چرا این دو شعار سلبی برسازندهی شعار مناسب و هژمونیکی برای آلترناتیو کارگران و زحمتکشان در برابر سایر آلترناتیو های در سپهر سیاسی ایران است. بر پایه نفی چنین مضامینی است که کمترین انتظار ما از مرحله کنونی که قطعا تا رسیدن به جامعه سوسیالیستی ممکن است فرصتهای سیاسی برای پذیرش همگانی سوسیالیزم در جامعه نمودهای مشخص و عینی پیدا شود ما همواره به یک دموکراسی رادیکال که مشخصه آن زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آگاهانه و سازمان یافته مردمی را تضمین کند، نیازمندیم و بهمین خاطر الگوی تقویت نظام های غیر متمرکز و در درجه بالای مشارکتی را در نظر خواهیم داشت. در نتیجه رهبری این جامعه ی هدفمند نمیتواند تحت هیچ گونه سیطره ی قدرت های سرمایه داری در هیچ سطحی از روابط ملی و بین المللی باشد. تنها رهبران آن از دل رادیکال ترین شیوه های اعمال دموکراسی انتخاب خواهند شد. بدین ترتیب ما با هر گونه رهبرتراشی دریوزه وار امثال مسیح علینژادها و دیگر اقمار گرداگرد سرمایه ی جهانی در نشست های امنیتی و یا در کاخ سفید و یا الیزه و محل کنفرانس ها و هر نوع بلوک های دلالی سیاسی در کشور های امپریالیستی مخالف و آنها را دشمنان آزادی میدانیم.
اولین و مهمترین دلیل این صورتبندی مطالباتی تاریخی _ منطقی آزادیخواهانهی ما این است که ما نه با نظام سیاسی استبدادی و دیکتاتوری خاصی که با همهی انواع استبداد و دیکتاتوری مخالفیم و می خواهیم این زنجیره تاریخی را پاره و این چرخه را به نابودی کامل کشانیم و به همین دلیل هم فکر میکنیم با هوشیاری علاوه بر آنچه در شکل سلطنت و ولایت سبب دیکتاتوری و استبداد هستند تنها اهداف نابود شونده نیستند و آنچه موجد و موجب ظهور و سلطهی اصول گرایان و اصلاح طلبان نیز بوده است نیز به بازتولید استبداد و دیکتاتوری می انجامد و با شیوه فریبکارانهی دموکراسی صندوق آرایی حضور ساعتی در محل کسب آرا و یکبار برای یکدوره چند ساله و پس از آن حذف مردم از مشارکت و نظارت جدی بر عملکرد از صندوق برآمده ها بدون حضور متشکل و مداوم و مستمر سیاسی کارگران و زحمتکشان نیز نوعی از دیکتاتوری پنهان است. این دو جریان در قالب عمدهی دو حزب سیاسی نیرومند و گاه برای خالی نبودن عریضه با چند خرده جریان سیاسی دیگر با کارزاری عمدتا مهندسی شده آرای مردم را می دزدند و بکار استحکام بخشی سلطهی خود بر مردم مصرف میکنند. و با مدلهای آمریکایی و نمونه های روسی و امثال آن مردم را تابعی از سیاست های خود قرار می دهند و دیکتاتوری را به اسم دموکراسی صندوق آرایی تقویت کرده، بسط و گسترش میدهند و در بزنگاههای بحران عدم مشروعیت باز هم همان لوله تفنگ است که زبان حاکمان در برابر مردم خواهد بود!
دومین آن چنانکه از زندگی یکصدساله اخیر بخوبی هویداست آنست که جامعه ما به رغم همهی ثروت های مادی و شرایط مناسب برای زی زندگی عادلانه و سعادتمندانه برای مردم همواره با اتکای نفوذ بیگانگان و حمایت آنها از دولت های مرکزی با تقسیم فقر و نداری بر مردم ایران و غارت ثروتهای ملی همراه بوده است و آنجا هم که انقلاب 1357 به وقوع پیوست با آنکه به ظاهر دستاورد آن نوعی استقلال سیاسی بود اما بنا به ویژگی نطام سرمایه داری دین پناه با رهبری مطلق ولایت فقیه همراه بوده است بار هم ضمن گسترش بیعدالتی عمل برای اعمال هرچه بیشتر دین در حق آزادیهای فردی و اجتماعی مردم بی عدالتی ویژه صورت گرفت و با برقراری مقررات حاد و متحجر و مذهب ساخته و فقیه پرداخته ای هرگونه حق نقد از حکومت از مردم گرفته شد تا آنجا که با سرک کشیدن در حریم خصوصی مردم در نهاد خانواده نیز ترس از این استبداد رای دینی با لقمه ی غذای اهل خانه بلعیده میشد و طی چهار دهه هرآنچه خواستند بر سر مردم آوردهاند. نتیجه آن نه استقلال کشور که استقلال جمعیت اندکی از سرمایه داران نئولیبرال غارتگر دینسالار امروز مردم ایران را در آستانه فقر مطلق در مقیاس جهانی قرار داده اند.
اینها آن زنجیره ی دیکتاتوری است که باید گسسته شوند و با نهادها و ساختار های موجودش و فرهنگی که حاوی نظریات عقب مانده ی ضدانسانی آنست به دور افکنده شود. ما اعتقاد راسخ داریم که ادامه ی مبارزات مردم با شعار زن، زندگی، آزادی این ظرفیت را دارد که پیش از هر چیز بر خودکامگی و استبداد و دیکتاتوری برای همیشه پایان دهد و با رهبری فراگیر و خردمندانهی حاصل از مشارکت های مستمر و آگاهانه ی مردم در شکل خودسازمانده و خودهدایتگر شورایی و اتحادیه ایِ همه مردم با همه ی تفاوت های موجود راه مبارزه برای نابودی هر گونه تبعیض و نابرابری را فراهم سازد.