ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



مقاله رسیده: هنر مقاومت  اندیشه متعهد –  م. رهاورد

هنر و ادبیات مبارز هرگز در برابر تهاجمات پاسداران نظم مسلط سر خم نخواهد کرد، هنر و ادبیات مبارز کنشی است بر اساس اندیشه آزادیبخش که در حوزه فرهنگ مسلط و کارگزاران و مدافعان آن قابل تعریف نیست چراکه مبارزه و کنشگری در ذات هنر مقاومت است، برخلاف هنر مسلط که سکوت و سازش پذیری در ذات اش عرض اندام می کند.

 


 

 

هنر مقاومت  اندیشه متعهد

م. رهاورد

 

به یاد و خاطره شاعر شهید “سعید سلطانپور” که نوعی از هنر نوعی از اندیشه را به من آموخت که در این نوشتار وامدار او هستم.

 و به یاد و خاطره مبارز شهید “امیر پرویز پویان” که رشادت طلبی اش سرمشق کوشش هایم خواهد بود

  “پیشکش به شهیدان راه آزادی”

 

(( نویسنده باید بار دو مسئولیت بزرگ را که مایه عظمت کار اوست بر دوش گیرد . خدمتگزاری حقیقت و خدمتگزاری آزادی و نویسنده باید شرف هنر را پاس بدارد . ))[1]

 

ما جز آن نویسندگانی نیستیم که رسالت حقیقی مان را هیچ شماریم و به تعهد خویش پایبند نباشیم . در جوامع تحت سیطره شیوه تولید سرمایه داری ، ستم طبقاتی ، بهره کشی ، فقر و نابرابری از مشخصه های اصلی این نظام است . بنابراین تحت سلطه چنین ساختار تبعیض آمیزی کوشش در راستای تحقق آزادی بیان ؛ بی حصر و استثنا ؛ رسالت راستین هنرمند متعهد است.

امروزه هنر و ادبیات به مثابه ابزاری برای بقای نظام ستم، تحمیق و انقیاد توده ها به کار گرفته می شود، تلاش برای پیکار علیه تمهیدات نظام بهره کشی بی شک وظیفه هنرمندانی ست که در راستای ارتقای فرهنگ متعهد به بهای حذف، سانسور، سرکوب، شکنجه، زندان و اعدام عقب نمی کشند و به سوی جلو گام بر می دارند .[2]

طبقات استثمارگر و صاحبان سرمایه از طریق قدرت انحصاری که در اختیار دارند به موجودیت انگل وار خود مشروعیت داده اند ، مشروعیتی سراسر دروغین و کاذب که با پشتوانه نیروهای سرکوب و رسانه های جریان اصلی ؛ فرهنگ مبتذل خود را گسترش می دهد و مانع از توسعه فرهنگ مترقی می شود ؛ تا از این راه بتواند بیش از پیش به روابط استثماری خود تداوم بخشد.

این مسئله از متدی استبدادی نشات می گیرد، سالهاست کارگزاران حکومت در ترویج هنر و ادبیات مبتذل و بی مایه نقشی فعال دارند، سیستم آموزشی و مراکز دانشگاهی؛ مروج ارتجاعی ترین اندیشه ها هستند و کوشش شان در راستای پرورش نسلی ست، سیاست زوده، مطیع و حافظ نظم موجود؛ مسئله ای که بی شک تجلی تسلط فاشیسم در ساختار آموزش است، بسیاری از انسان ها در چنین فضای مسموم و جهنمی به انحطاط کشیده می شوند و با چنین رویکردی ضد انسانی ست که نظم سرمایه بقای خود را تضمین می کند؛ چرا که هدف نابودی “تفکر آزادیبخش” است.

با این تفاسیر از هنر مقاومت و اندیشه متعهد چه چیزی باقی می ماند؟

خلق های تحت ستم سرتاسر جهان در چرخه استثمارگر سرمایه داری جهانی، از هستی خود ساقط می شوند و غارتگران با پشتوانه های نظامی _ پولی به غارتگری ادامه می دهند و خلق های ستم دیده را وادار به سکوت می کنند.

_ خاور میانه در آتش جنگ می سوزد.
_ میلیون ها انسان آواره پشت مرز ها به اسارت در آمده اند.
_ در آفریقا میلیون ها انسان از گرسنگی ، بیماری و قحطی جان می دهند
_ عالی ترین دستاورد های بشری برای جنگ افروزی و توجیه جنایت به کار گرفته می شود و چنین است که دستاورد های درخشان بشر در معرض نابودی قرار می گیرند.

این است سیطره نظامی که مدافعان بی شرم اش بر شنیع ترین جنایات اش چشم می پوشند.

تسلط لجام گسیخته سانسور در حوزه هنر و ادبیات بیش از هر زمانی رو به گسترش است،

اگر سانسور را به عنوان نقدی که در انحصار حکومت قرار دارد تعبیر کنیم ، سیاست حذف، تفتیش و ممیزی از حد خود فراتر می رود.

سانسور در طول این سالها تبدیل به نهادی شده است که از طریق قدرت خویش به مسئله حذف و سیاست تفتیش جنبه قانونی بخشیده تا از این طریق بتواند مانع از رشد تفکر انتقادی و اندیشه متعهد و مترقی شود، به عبارتی (سانسور نه چاقوی تیز خرد؛ بلکه قیچی کُند خودسرانگی است. ) [3]

در چنین شرایطی ست که وظیفه هنرمند متعهد؛ مبارزه و ایستادگی در برابر سانسور است، دشمن طبقاتی از طریق سانسور کوشش می نماید که فرهنگ مقاومت را ساقط کند و توده های زحمتکش را از آموزش سیاسی رهایی بخش دور سازد، دشمن طبقاتی از این راه تلاش می کند که طبقه کارگر را علیرغم تمام نارضایتی ها به پذیرش نظم موجود وادار سازد.

طبقات استثمارگر به هر نحوی کوشش می نمایند که فرهنگ مبتذل خود را بسط دهند و طبقه کارگر نیز در چنین شرایطی به جای آموزش سیاسی و ارتقای آگاهی طبقاتی به فرهنگ مبتذل مسلط تن می دهد و با خصلت های خرده بورژوایی خو می گیرد.

اینگونه است که نظام سرمایه داری نفوذ خود را گسترش می دهد و به روابط استثماری خود سرعت بیشتری می بخشد.

وظیفه ما نویسندگانی که به آرمان آزاداندیشی ایمان داریم، این است که سکوت دیکته شده را بشکنیم، نباید بگذاریم که گفتمان: آنان قدرت بیشتری دارند و ما در برابر قدرت مطلق شان ناتوانیم، بر ما چیره شود. اگر با ایمان راستین به مقاومت و تعهد در مسیر توسعه فرهنگ آزاد اندیشی کوشش نماییم، بی شک سلطه سانسور و استبداد در هم خواهد شکست و ما با کوشش های بی حد و حصر خویش این امکان را خواهیم یافت که با توده ها به اشکال وسیع ارتباط برقرار و فرهنگ مبتذل مسلط دیکتاتوری را بی اعتبار و نابود سازیم. ما بر رسالت خود ایستاده ایم؛ رسالتی که خواهان تحقق آزادی بی حصر و استثناست و هیچ محدودیتی در قلمرو آزادی را پذیرا نیست.

چنین محدودیتی که بدان جنبه قانونی اعطا شده است چیزی نیست مگر سازوکاری مبتنی بر منطق لیبرالیستی که شما حق دارید سخن بگویید اما در چهارچوب قانون.

لیبرال هایی که گمان می کنند (حواله دادن آزادی به آسمان پرستاره عالم خیال به جای قراردادن آن بر روی زمین سخت، ادای احترام به آزادی است.) [4]

تعیین (( اما، اگر )) در قلمرو آزادی منشا ظهور و تثبیت سانسور است، به عبارتی ((این عادت شبه لیبرالیسم است که هرگاه ناگریز از دادن امتیازاتی می شود، افراد و وسایل را قربانی می کند تا خود نهاد اصلی حفظ شود.))[5]

ما نباید سکوت کنیم، سکوت ما خیانت است و به نهادی چنین آزادی ستیز و استبدادی؛ مشروعیتی تمام می بخشد، ما باید بدین اصل پایبند باشیم، برخورد ریشه ای و قاطعانه با مسئله سانسور، جز از طریق نابودی آن میسر نیست، خواه تعریف ما از نهاد سانسور؛ دستگاه عریض اداره نگارش رژیم شاه باشد و یا دستگاه ارتجاعی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی با نگرش ارشاد کننده _ ارشاد شونده که به یُمن موش دوانی های سانسورچیان و مدافعان منافع طبقات حاکم به بحران فراگیر فرهنگی تداوم بخشیده است.

مطبوعات و رسانه های جریان اصلی بیش از هر زمانی خدمتگزاران ارتجاع اند، روزنامه نگاران، خبرنگاران و گزارشگران وابسته به حکومت یا رسانه های جیره خوار امپریالیسم با ژست مخالف و مدافع آزادی، نه تنها مدافع آزادی نیستند؛ بلکه مریدان نظم سرمایه و توجیه گران جنایت پیشه گان اند، روشنفکر تروریست، مسیح یا یهودا [6] نمونه آشکار حمله مدافعان ارتجاع به اندیشه های مترقی و برابری طلب است.

((مطبوعات مورد تایید حکومت بی وقفه دروغ می بافند، اینها حتی آگاهی از دروغ گویی شان را از دست داده و دیگر شرمی ندارند.))[7]

رسانه های جریان اصلی طیف راست و مجیزگویان امپریالیسم نیز از این مسئله مستثنا نیستند. آنان کوشش می نمایند صدای مردمی باشند که از سلطه سرکوب و خودکامگی به تنگ آمده است، ژست مخالف استبداد به خود می گیرند اما آزاداندیشان راستین را در نطفه خفه می کنند، به راستی اگر هدف ما تحقق آزادی بیان و سوسیالیسم است؛ فریب دروغ پردازی رسانه های امپریالیستی را نخواهیم خورد.

ما وظیفه داریم همانگونه که رسانه های داخلی و مجیزگویان خودکامگی را افشا می کنیم، از رسانه های بودجه بگیر امپریالیسم هم غافل نباشیم، کوشش بی حد آنان برای بی اعتبار جلوه دادن تفکر رهایی بشر، همانا سوسیالیسم بر کسی پوشیده نیست، نفی سوسیالیسم؛ نفی آزادی نیز هست و آزادی سرشت و هستی آدمی است، به عبارتی نقطه مشترک رسانه های جریان اصلی چه وابسته به حکومت و چه به ظاهر مخالف حکومت در یک کلام خلاصه می شود: دشمنی با آزادی.

در چند دهه گذشته بر همگان آشکار شده است که دفاع آنان از آزادی؛ از ماهیت عوام فریبانه و دروغین شان سرچشمه می گیرد، آنان نه در جستجوی آزادی، بلکه در تلاش اند جامعه را مجبور کنند تا به تحلیل های کارشناسان بازار آزاد تکیه کند، همان نظامی که تمهیداتش در جوامع به اصطلاح در حال توسعه و توسعه نیافته جز دیکتاتوری های سرمایه سالار، بازار پردرآمد دلالان اسلحه و جوامع ویران از جنگ ها هیچ دستاوردی نداشته است. هنوز جنایات قدرت های امپریالیستی با توجیه دفاع از حقوق بشر و دخالتگری های بشر دوستانه که میلیون ها انسان را در خاورمیانه، آفریقا و دیگر نقاط جهان قتل عام و آواره کردند از حافظه جمعی پاک نشده است، تحمیل غیر دموکراتیک سیاست های تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نظم نوین نئولیبرال که توده های زحمتکش نتایج شوم آن را با گوشت و پوست خود احساس کرده اند دستاورد خصوصی سازی هایش جز فقر، نابرابری و تقلیل نیروی کار طبقه کارگر به کالا هیچ چیز دیگری نبوده است.

مجموع این مسائل نشان می دهد که دغدغه رسانه های جریان اصلی و کارشناسان اش نه رهایی نوع بشر از سیطره نظام سرمایه داری، بلکه مشروعیت دادن به آن و سرپوش گذاشتن بر جنایاتش است.

جدایی تفکر سیاسی در هنر و ادبیات امری غیرقابل انکار است، هنر و ادبیات ما نه هنر و ادبیات متفکر و متعهد بلکه هنر و ادبیات سیاست زوده و نامتفکر است و بیش از هر زمانی در تاریکی ابتذال و دروغ به اسارت درآمده، تفکر نویسنده متعهد بر آن است تا به ستیز علیه تسلط فرهنگ دروغ برخیزد، مهم ترین وظیفه نویسنده این است که حقیقت را بگوید و با گفتن حقیقت رویکردی انقلابی را در پیش می گیرد چرا که حقیقت همیشه انقلابی است[8] اما نمی توان مسیر کنونی را مسیری آسان شمرد؛ کوشش هنرمند متعهد برای توسعه فرهنگ مترقی همواره با دشواری های بسیاری همراه بوده است، اگر بر این دشواری ها غلبه نکنیم، اگر به واکاوی سازوکارهای فرهنگی خویش اقدام ننماییم؛ فرهنگ مبتذل مسلط با تمام قوای خود هنر متفکر و متعهد را به حاشیه خواهد راند و جامعه روز به روز به فرهنگ منحط خرده بورژوازی تن خواهد سپرد.

حاکمیت های آزادی ستیز با اتکا به قدرت خویش همواره از هنر به عنوان وسیله ای برای پوشاندن اعمال جنایتکارانه شان بهره می جویند، بدیهی است که حاکمیت های دیکتاتوری؛ دشمنان قسم خورده آزادی بیان و هنرمندان متفکر هستند.

دیکتاتوری هایی که با صرف هزینه های کلان جشنواره های هنری بی پایه و اساس برپا کرده و از شبه هنرمندان بی مایه تجلیل می کنند، در فستیوال های بین المللی از شکوه و عظمت فرهنگ مسلط زبان به سخن می گشایند، کارگزاران فرهنگی را به جشنواره های هنری که حاصل سرمایه گذاری ها و حضور فعال بخش های خصوصی و دولتی است دعوت می نمایند تا از این طریق بتوانند افکار عمومی را فریب دهند و بر جنایات، سرکوب و سیاست حذف علیه شاعران و نویسندگان مستقل که در بند های عمومی و انفرادی زندان های قرون وسطایی محبوس هستند سرپوش گذارند، همانگونه که کارگزاران رژیم شاه برای پنهان کردن جنایات شان علیه آزاداندیشان جشن هنر شیراز برگزار می کردند، درحالی که شلاق دژخیمان ساواک شعله بر جان نویسندگان و شاعران آزاده می کشید. اکنون نیز با شرکت در جشنواره های بین المللی و جشنواره های داخلی (فجر، جوایز ادبی با بودجه های دولتی، جشنواره هایی که اسپانسرشان شرکت های خصوصی است) بر جنایات رژیم جمهوری اسلامی و کشتار بی رحمانه نویسندگان و شاعران سرپوش می گذارند.

در چنین شرایطی ست که سرکوب و سانسور تداوم می یابد، در طول قرن ها هنر و اندیشه در ساختاری که فضیلت آن پول است هنر نیز به کالایی مبدل گشته که پول تعیین کننده میزان خدمتگزاری آن به طبقات حاکم است، سیاستی که بیانگر چیرگی منطق سرمایه دارد، هیچ نیرویی جز نیروی مقاومت هنر و اندیشه ترقی خواه نمی تواند در مقابل سیاست پولی سازی هنر ایستادگی کند.

درک از مبارزه انقلابی و بینش طبقاتی هنرمند متعهد امری حیاتی است، اگر هنرمند متعهد جایگاه خود را در نیابد و موضع خود را مشخص ننماید؛ کارکردی سراسر ناکارآمد خواهد داشت و نمی تواند درک از تضاد اساسی در جامعه را شناخته و با اتکا به فلسفه نوین مبارزه برای رشد فرهنگ مترقی گام بردارد، اگر روشنفکر از حرمان ها آگاه نباشد و صفوف خود را از صفوف زحمتکشان جدا سازد، عمل اش نه یک کنش رادیکال انقلابی؛ بلکه مروج و تثبیت دهنده فرهنگ استبدادی دیرینه است.

هنر و ادبیات متعهد درک از تضاد عمده را هیچ نمی پندارد و همچون شبه هنرمندان گاو گند چاله دهانی[9] که همواره مدافع مستبدین و پاسداران ستم موجود اند، در مواقع خطر رنگ عوض می کنند، با اشکالی عوام فریبانه و سرشار از نیرنگ سخن از مردم می گویند؛ عمل نمی کند، هنرمند متعهد بدون بینش طبقاتی گامی برنمی دارد بلکه با پراتیک انقلابی و آگاهانه گام به سوی جلو بر می دارد.

هنر و ادبیات متعهد موظف است تضاد عمده را درک کند، تضاد استثمارگران و استثمارشوندگان، تضاد طبقه کارگر و کلیت سرمایه داری و در این مبارزه بی شک در صفوف طبقه کارگر خواهد ایستاد، هنر و ادبیات با درک این تضاد است که شهامت عمل پیدا می کند و با افشاگری برای نابودی سلطه نظام استثمار انسان از انسان کوشش می نماید. این چنین است که هنر و اندیشه بر اساس درکی انقلابی به عنوان عنصری پیشتاز و بالنده در همبستگی جنبش انقلابی خلق ها تجلی می یابد.

هنر و ادبیات بالنده استوار بر آرمان های انقلابی است که نقش اساسی انسان را کشف می کند و بیان می دارد که نقش حقیقی انسان در جهان نه صرفا بودن بلکه پایبندی و پاس داشتن تعهد است، انسان حقیقی؛ انسانی کنشگر و پویاست، درحالی که نقطه مقابل او که زاده نظام طبقاتی ست، انسانی سازش پذیر و منفعل است.

انسان سازش پذیر، انسانی ست که در برابر تباهی ها سر تسلیم فرود آورده و برای دفاع از خود هیچ راهی جز سکوت را نمی پذیرد.
چنین انسانی از حقیقت ذاتی خود به عنوان انسان فاصله گرفته و به خلق و خوی حیوانی تقلیل خواهد یافت، چنین پدیده ای نشان از ساقط شدن انسان از انسانیت است.
اما انسان متعهد برای دستیابی به میراث گرانبهای حقیقی اش به رغم تهاجمات قهر ضد انقلابی برای تحقق بخشیدن به مقام انسانیت همواره در پیکار قهرآمیز انقلابی بوده است.

هنر و ادبیات مبارز هرگز در برابر تهاجمات پاسداران نظم مسلط سر خم نخواهد کرد، هنر و ادبیات مبارز کنشی است بر اساس اندیشه آزادیبخش که در حوزه فرهنگ مسلط و کارگزاران و مدافعان آن قابل تعریف نیست چراکه مبارزه و کنشگری در ذات هنر مقاومت است، برخلاف هنر مسلط که سکوت و سازش پذیری در ذات اش عرض اندام می کند.

هنر و ادبیات متعهد نمی تواند با توجه به خاستگاه طبقاتی اش از نقش فعال انسان چشم بپوشد، اگر با نگرشی که حرکت تاریخی را مستقل از اراده انسان قلمداد کنیم و با تاکید بر این نکته: بحران های شیوه تولید سرمایه داری پدیده ای غیرقابل اجتناب است و در نهایت به سرنگونی آن منجر می شود.

در واقع بدون درک از نقش اساسی انسان و بدون درک از تاریخ جوامع بشری ؛ در تحلیل خود دچار جبرگرایی مکانیکی[10] شده ایم، این درحالی ست که دکترین رهایی طبقه کارگر از نقش تعیین کننده و سازنده انسان در پیشبرد مبارزه طبقاتی سخن می گوید.

هنر و ادبیات مقاومت از مبارزه طبقاتی جدا نیست و با اتکا به این روش است که دست به عمل می زند و موتور محرکه تاریخ را به حرکت در می آورد.

با این تفاسیر آنچه رسالت حقیقی هنرمند متعهد و مبارز است، کوشش بی حصر و استثنا برای تحقق آزادی است. هنر مقاومت، هنر آزادیخواهی ست و اندیشه متعهد، بناست که بر سلطه باشد، هنرمند متعهد در آخر وظیفه دارد کوشش خود را در راستای ارج نهادن بر تفکر والای آزادی بدین اصل پایبند باشد که حقیقت را بگوید و اینگونه است که هنر مقاومت و اندیشه متعهد با ایمان به آزادی و سوسیالیسم به تاریخ شهادت خواهد داد.

 پایان

——————————————-

 [1]. به یاد شهید راه آزادی بیان محمد جعفر پوینده

[2].خسرو گلسرخی ها، کرامت دانشیان ها ، سعید سلطانپور ها، محمد مختاری ها ، محمد جعفر پوینده ها ، غفار حسینی ها و بکتاش آبتین ها نمونه های درخشان این رشادت طلبی اند.

[3]. کارل مارکس _ سانسور و آزادی مطبوعات انتشارات اختران

[4] اشاره به گفتاری از کارل مارکس از کتاب رهایی بشر فریبرز رئیس دانا ص ۱۰۷ انتشارات نگاه .

[5] . سانسور و آزادی مطبوعات کارل مارکس ص ۱۵ ترجمه حسن مرتضوی انتشارات اختران

[6] . روشنفکر تروریست و مسیح یا یهودا نمونه آشکار حمله به نیروهای مبارز و انقلابی است ، حمله به بیژن جزنی و محمد حنیف نژاد در برهوت بی صدایی نشان از آن است که سانسور و سیاست ممیزی برای آن روزنامه نگاران آزادی ستیز امری مقدس است .

[7] . کارل مارکس _ برگرفته از کتاب نظریه انقلابی مارکس (دولت و بوروکراسی ) هال دریپر ترجمه حسن شمس آوری

[8] گفتاری از آنتونیو گرامشی

[9] اشاره به شعر با چشم ها احمد شاملو

[10] Mechanical Determinism

——————————————-

منابع
نوعی از هنر نوعی از اندیشه _ سعید سلطانپور

ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا _ امیر پرویز پویان _ دوشنبه سربی یادمان امیر پرویز پویان

انتشارات روزآمد

سانسور و آزادی مطبوعات _ کارل مارکس _ ترجمه حسن مرتضوی _ انتشارات اختران

تمرین مدارا _ محمد مختاری _ انتشارات بوتیمار

صدای آواز یادمان محمد مختاری و محمد جعفر پوینده _ کانون نویسندگان ایران

بحران نشر در ایران _ محمد جعفر پوینده

در ستایش آزادی مطبوعات _ کارل مارکس _ ترجمه محمد جعفر پوینده انتشارات کتابخانه کوچک سوسیالیسم.

 


 

دسته : اجتماعي, ادبیات, سياسي, مقالات رسیده

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1