مارس 19, 2023
نقد یاس آور، نقد بی دستاورد – نقدی بر نقد حسن مرتضوی به قیام ژینا
فراز و فرودهای قیام ژینا تحلیلگران را بر آن داشته که نقاط نظر خود را راجع به نکات مثبت و منفی آن بیان کنند. در این میان اما برخی با بیرون رفتن از گود واقعیت، سعی در چفت و بست کردن غیرحقیقی تحلیلهای نادرست در قالب نقد و یا واکاوی جنبش دارند. این انگارههای غلط از انتظارات غیرواقعی، مانند سرنگونی جمهوری اسلامی در همین قیام، استخراج میشوند و نتیجهی آن به راه انداختن موج ناامیدی و ناکامی دربارهی قیامی است که با تقدیم کردن جانهای عزیز بسیاری، نقش خود را در دل تاریخ مبارزات ضد دیکتاتوری ایران به درستی به ثبت رسانده است.
نقد یاس آور، نقد بی دستاورد
نقدی بر نقد حسن مرتضوی به قیام ژینا
«زن، زندگی، آزادی» شعاری در تقابل با خواست مردم نیست
فراز و فرودهای قیام ژینا تحلیلگران را بر آن داشته که نقاط نظر خود را راجع به نکات مثبت و منفی آن بیان کنند. در این میان اما برخی با بیرون رفتن از گود واقعیت، سعی در چفت و بست کردن غیرحقیقی تحلیلهای نادرست در قالب نقد و یا واکاوی جنبش دارند. این انگارههای غلط از انتظارات غیرواقعی، مانند سرنگونی جمهوری اسلامی در همین قیام، استخراج میشوند و نتیجهی آن به راه انداختن موج ناامیدی و ناکامی دربارهی قیامی است که با تقدیم کردن جانهای عزیز بسیاری، نقش خود را در دل تاریخ مبارزات ضد دیکتاتوری ایران به درستی به ثبت رسانده است.
نمونهی چنین تحلیلهایی یادداشت کوتاهی است که حسن مرتضوی، مترجم، درباره ارزیابی خود از قیام در صفحه فیسبوکش منتشر کرده است. ما بهعلت خطاهای نظریای که میتواند در اشکال گوناگون ظاهر شود و به جنبشهای آتی ضربه وارد کند، ردیهای کوتاه بر آن مینویسیم.
نویسندهی تحلیل یادشده، با این پرسش به نقد نشسته است: «باید از خود بپرسیم چه بر سر جنبش زن زندگی آزادی آمد؟ بر سر آن امیدهای پرشوری که این جنبش زنده کرد و جانهای زیبایی برای آن کشته شدند و چشمهای زیادی در راه آن کور شدند چه رخ داد؟ باید بیرحمانه به آنچه رخ داد بیاندیشیم و نکوشیم خود را در اندیشهی استمرار آتی مبارزه تطهیر کنیم. باید بیرحمانه انتقاد کنیم.»
پرسشگر علی القاعده به این پرسش باید پاسخ دهد که انتظاراتش از قیام مردمی زن، زندگی، آزادی چه بوده است و یا چه درکی از خواست مردم در این شعار داشته است که حالا مغموم از آنچه بر سر این جنبش آمده است بیرحمانه نقد می کند؟
تا آنجا که به شروع این خیزش مردمی برمیگردد بر بستر خیزش های سالهای اخیر و تلاش رژیم جمهوری اسلامی در سرکوبگری مداوم این خیزش ها و سعی در حفظ و تثبیت اقتدار آسیب دیده و مشروعیت از دست رفته به هرچه محدود سازی بیشتر آزادیهای اجتماعی به ویژه آزادی زنان به شدیدترین روش های توهین، تحقیر و سرکوب توسل جست که حاصل آن قتل ناجوانمردانه مهسا امینی به دست آتش بهاختیاران رژیم و در ادامه سرکوب سیستماتیک و خش معترضان به این قتل توسط نیروهای تا بن دندان مسلح بود! از آنجا که این جنایتها با اراده رژیم در حفظ ایدئولوژی خود با پرچم حجاب همراه بود، توده خشمگین از زنان و دختران تا مردان و حتی نوجوانان، پرچم ایدئولوژیک رژیم (همان حجابی که چهل و سه سال حکم به نقض آزادی انتخاب پوشش زنان میکرد) را به آتش کشیدند و این قیام با اسم رمز ژینا فراگیر شد. شعار خود را بر زبانها جاری کرد. این شعار بیانگر مبارزه با بزرگترین نوع تبعیض در ایران بوده و هست و این مبارزه کمترین دستاوردش نفی حجابِاجباری نه تنها به عنوان پوشش اجباری زنان که به عنوان سمبل تیعیض جنسی_جنسیتی بود. این نماد به عنوان خواست اکثریت مردم اکنون میرود تا تحمیل نوعی زندگی بر جامعه را برکنده و به زبالهدان تاریخ بسپرد. آیا مرتضوی این دستاورد را ندیده است؟ یا انتظاری فراتر از آن دارد؟ اگر انتظار دیگری داشته و دارد چرا تاکنون آن را بیان نکرده است و چرا به قول خودش “پس از طوفان” گَرد نقد را به چشمان پر درد مردم می پاشد.
او می نویسد: «شعار “زن زندگی آزادی” نتوانست تودههای محروم و زحمتکش را به میدان بکشد. چرا؟ آیا چون خواست تودهها در تقابل با آن قرار داشت یا این خواست در ذهن مردم فقط بخشی از مطالبات آنان بود و نه همهی آن؟ به نظر میرسد بین زندگی روزمره مردم و خواست عام زن، زندگی و آزادی آن هماهنگی ارگانیک شکل نگرفت که یکی معرف دیگری باشد: گویا دو ساز در یک ارکستر بد هدایتشده با آهنگهایی متفاوت مینواختند.»
آیا به واقع خواست تودهها در تقابل با شعار “زن، زندگی، آزادی” بود و هست؟ آیا رفع ستم و تبعیض از نیمی از جمعیت کشور خواست مردم نبوده و نیست؟ آیا این بخش مهم از مطالبات مردم را نادیده گرفتن و طی سالها به آن بیتوجه بودن خود در همراهی با رژیم جمهوری اسلامی نیست؟ اگر حجاب به عنوان پرده ساتر بر روی نیروهای مولد به جنسیت زنانه و حذف آنها از فعالیتهای اقتصادی_اجتماعی و سیاسی نبوده است، پس چیست؟ آیا از منظر اقتصادی زنان در جامعه ایرانی بیش از مردان تحت ستم بورژوازی ستم ندیدهاند؟ این چه ارزیابی سادهانگارانه و کلیشهای از خواست تودههاست که تبعیض را بر نیمی از مردم نادیده میگیرد و مبارزه با آن را در تقابل با خواست مردم میشناسد؟ آيا هنوز هم باید در کلیشهی راستگرایانهی “طبقهی کارگر به فکر معیشت است اما طبقهی متوسط رزمنده برای آزادیهای اجتماعی میرزمد” بمانیم؟!
مرتضوی این جنبش را “پرسرعت و پرشتاب” میداند و علت عدم همراهی اصناف با آن را این شتاب زودگذر میداند! شگفت آنکه یکی از برجستهترین وجوه این قیام در این نظرگاه بدل به نکتهای منفی میشود و بهجای واکاوی دقیق حضور و یا عدم حضور کارگران و اصناف در قیام و ناتوان از درک اشکال متنوع همراهی آنها، با موضعی سادهانگارانه تنها این جنبش مورد نکوهش قرار میگیرد. او می نویسد: «از طرق دیگر تمام سازمانهای صنفی که با زندگی روزمره مردم در تماس بودند و در این سالها با هزاران بدبختی ساخته شده بودند و با شرایط فعالیت علنی خو کرده بودند، از قافله عقب ماندند و عملا با آن دستگاههای کهنه خود که خیابان را چند ساعتی برای تقاضایی صنفی اشغال میکردند بشدت ناکارامد بودند. نه هفتتپه به دفاع جانانه از جنبش زن زندگی آزادی پرداخت نه معلمان و نه بازنشستگان در ریتم یکنواخت مبارزه هفتگی خود قادر به همراهی بودند. شتاب جنبش آنها را عقب گذاشت و هیچ تلاشی هم نشد که آنان به این مبارزه جلب شوند.»
اینکه این ارزیابی تاچه حد درست است را میتوان از سابقهی حضور حداقل معلمان و دانشجویان به عنوان نیروهایی که تشکل سراسری داشتند، فهمید. بیتردید اشتباه ارزیابی به نادیدن این بخش از فعالترین تشکلهای سراسری اگر از غفلت نویسنده نباشد از بیاعتباردانستن این حد از مبارزات مردم است. ضمن آنکه اگر نویسندهی منتقد درک درستی از مبارزات و جنبشهای مبارزاتی مردمی داشته باشد و خود ذهن شتابزده و معطوف به نتیجهی آنی نداشته باشد باید درک میکرد که در هر مرحله از مبارزات مردمی بنا به دلایل آشکاری نسبت حضور سایر اقشار و طبقات به شکلی کلاسیک و مدرن آن هم در جامعهی دیکتاتورزده و استبدادی، امری تدریجی است. همانگونه که مرتضوی خود اذعان دارد نیروهای درگیر در این مبارزات از آن چنان تنوعی برخوردار بوده و هستند و این تنوع آن چنان تأثیراتی در روند و فرایندهای درون آن به جای میگذارد که گاه موجب جذب نیروهای بیشتر و گاه موجب تردید در جذابیت این خیزش از منظر اقشار و طبقات متفاوت خواهد گذارد. این درک که انتظار همزمانی و بههنگام حضور سازمان یافته کارگران، معلمان و دیگر مردم را طلب میکند خود آلوده به شتابزدگی و بیتوجه به فزونی خشم ناشی از سرکوبگریهای بیرحمانه و هر چه شعلهورتر شدن آنست. آیا باید این خشم کنترل میشد؟ آیا مردم که به درستی چهره خندان عمال دیکتاتوری را در هنگامه شلیک به چشمان دخترکان میدیدند، باید بر خشم انقلابی خود مهار میزدند؟
نویسنده در ادامه رشادتهای شجاعانه مردمی که جان گرانمایهی خود را در راه آزادی از دست دادند، بیفایده دانسته و علت عدم کامیابی قیام ژینا را در نبود سازماندهی دانسته! در بخش دیگر تحلیل، وی معترضان را نکوهش کرده که “چرا سازماندهی نمیکنید!” شاید این نکته درست ترین انتظاری است که او از فعالان عرصه مبارزه ضد دیکتاتوری دارد اما نقد و واکاوی وجوه مثبت و منفی قیام یک چیز است و بستن چشمها بر واقعیت سپهر سیاسی موجود چیزی دیگر. او در ادامه سازماندهی را مهم دانسته و میگوید: «این تنگنا نه با شجاعت و دلاوری بلکه با سازماندهی حل میشود و بس.»
مشکل ایشان آنست که این جنبش را نه یک جنبش خودبهخودی با گرایش به سازمانیافتگی، که پیشاپیش سازمانیافته میخواسته است! اگر چنین بود که جامعه معترض ظرف 43 سال در تنگنا قرار نداشت! مرتضوی باور به سازماندهی را بیوجود تلاشهای پبشینی مؤثر و تعیین کننده چطور به نقد میکشد؟ آیا او و کسانی چون او در این راستا تا چه میزان کار نظری را در جامعه رواج دادهاند که در عمل و پراکسیس کارگران و زحمتکشان تبلور نیافته است و حالا موضوع نقد بیرحمانه شده است؟ ضمن آنکه شور و شجاعت لازمه مبارزه علیه دیکتاتوری است و این بسیار نادرست است که شجاعت و دلاوری را به خاطر ضعف سازماندهی امری نالازم دانست. شجاعت و دلاوری شرط لازم است اگر چه کافی نیست و مکمل خود را که همان آگاهی و سازمان است، میطلبد!
او باور دارد این شکل از اعتراضات راه به جایی نمیبرد چون نیروی سرکوب حاضر است و خیابان راه به جایی نمیبرد! از نگاه بسیاری از روشنفکران و کنشگران میدانی هم در اصل اهمیت سازماندهی هیچ بحثی نیست، اما خود چنین شیوهی ورود سادهانگارانهای به بحث سازمان، خود نقض غرضی آشکار میباشد. اینکه سرکوب خیابان را بسته است، به کوچه و محله رفتن نه تنها محدودیتزا نبوده و نیست، که عمق میدان مبارزه را گسترش میدهد. هنوز هم فریاد “مرگ بر دیکتاتور” و “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” خواب شبانه را از چشم گزمههای دیکتاتور ربوده است این امکانات و سازماندهی محلی بر پایهی آن، شکلهای درست خود را یافته و البته که باید حدِ سازماندهی محدود نماند! اما تخطئه کردن کوچه و خیابان همان اندازه مذموم است که تخطئه کردن شجاعت و دلاوری!
در ادامه مرتضوی قیام ژینا را با جنبش سبز یکی دانسته و تلاش کرده تا دست به مقایسهی میان این دو قیام بزند اما شکل ورود وی به این موضوع گویای این مسأله میباشد که از نظر او، این دو یکی هستند. لیست بیپایان دستاوردهای قیام اخیر آنقدر واضح است که آدم میماند چطور ردیهای بر این مقایسه بزند. باور به ایدهی انقلاب، خشونت مشروع و پیشروی تودههای معترض، همبستگی چشمگیر ملتهای تحت ستم، بروز اعتراضات مستمر در نقاطی مانند زاهدان که تا پیش از این چنین تجربهای را نداشتند، به سخره گرفتن ارزشهای تبلیغ شده توسط حکومت، روشن شدن خطکشیهای عیان سیاسی، رو شدن دست اپوزیسیوننماهای خارجنشین و … تنها گوشهی بسیار کوچکی از دستاوردهای قیام ژیناست. تنها نگاهی گذرا به آنچه از شهریور ۱۴۰۱ تا کنون گذشته، خود بهترین جوابی است که میتوان به این مقایسه داد.
قیام انقلابی ژینا از قضا توانست به سرعت باور به ایده “انقلاب” را در فضای سیاسی ایران ایجاد کند و همین پیشروی، خود به نقطهای غیرقابل بازگشت بدل شده؛ تا جایی که دیگر مسألهی ضرورت تغییرات بنیادین چنان گسترده شده که حکومت اکنون دیگر راه بازگشتی برای خرید اعتبار از دست رفتهی خود ندارد و دستکم در ساحت باورهای فکری تودهها روند فروپاشی جمهوری اسلامی آغاز شده است. تحلیلهایی که این مسأله را ندیده و سطح اهمیت این قیام انقلابی را کمتر از آنچه هست میبینند، جا پای محکمی در واقعیت نمییابند و با کوبیدن بر طبل ناامیدی، چون نتوانستند تحقق انقلاب را در انتهای قیام “زن، زندگی، آزادی” ببینند گویی انتقام این شکست را در دیدگاههای خود از این قیام میگیرند. در نظرگاه آنها عرصه سیاست تک بعدی میباشد و یا پیروزی یا شکست از دل هر تحولی در خواهد آمد؛ در حالی که سیاست پیچیدگیهای بسیاری دارد و نمیتوان بهسادگی اعلام کرد چون انقلاب نشده پس قیام ژینا شکست خورده و فایده چندانی نداشته است؛ چراکه این خود نمونهی دیگری از تناقضگویی میباشد. از طرفی مرتضوی سرعت و شتاب قیام را زیاده از حد دانسته و از سوی دیگر انتظار دارد با سرعت هرچه تمام، انقلاب با چند ماه تظاهرات خیابانی در جریان حرکت انقلابی شکل گرفته تحقق یابد. این دیدگاه شباهت بسیاری به منطق نظری اپوزیسیوننماهای راست دارد که با القای توهمات تقلیلگرایانهی سیاسی و تعجیل در بروز انقلابی که تازه در ابتدای مسیر قرار دارد، بار این انتظارات را به شکل جعلی بالا برده و از دل آن ناامیدی درو میکنند؛ اتفاقی که نمونهی آن در نتایج حاصل از تحلیل مرتضوی آشکار میباشد.
مختصر آنکه جانهای عزیز بیشمار و خونبهای شروع موج این حرکت انقلابی، چنین دیدگاههایی را در خود غرق خواهد کرد و واقعیت، ثمرات قیام انقلابی زن، زندگی، آزادی را آشکار خواهد کرد.