سپتامبر 27, 2023
«مارکسیسیم و طبقه»، متن سخنرانی هلنا شیهان در کنفرانس انجمن تاریخ کار ایرلند در ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳ – برگردان راحله طارانی
طبقه یک مفهوم کلیدی برای مارکسیسم است. این کلمه در ارتباط با تفاوتها و چینه بندی های مختلف بکار میرود. از نظر اجتماعی-سیاسی-اقتصادی، این یک روشی برای طبقهبندی گروههای اجتماعی است در ارتباط با ثروت، وضعیت، تحصیلات، شغل و فرهنگ، که اغلب به نحوی کلی و کمی دستهبندی میشوند. برای مارکسیسم، این یک مفهوم دقیقتر است و یکی از مفاهیم اصلی تجزیه و تحلیل کل جامعه است.
Marxism & Class
By Helena Sheehan
مارکسیسیم و طبقه
متن سخنرانی هلنا شیهان در کنفرانس انجمن تاریخ کار ایرلند در ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳
برگردان راحله طارانی
مارکسیسیم چه ارزیابیهایی از کار و طبقه به یک کنفرانس ارائه می دهد؟
برای من، این مرتبط است به آنچه که مارکسیسم در هر رابطه ای ارائه می دهد: زمینه و متن، وضوح، انسجام و جامعیت.
مارکسیسم یک سنت فکری است متصل به یک جنبش سیاسی است و بر کلیت تمرکز دارد، بر این که چگونه همه چیز به هم مرتبط است. این یک “تئوری همه چیز” است، یک تئوری که باز و همیشه در حال تکامل است. تنها اصولی وجود دارد که اساسی هستند و همچنین مسائلی هستند که در آنها اختلافات جدی و بحرانی وجود دارد و بحثهای فعالی در مورد آنها در جریان است.
مارکسیسیم یک فلسفه اقتصادی، سیاسی، تاریخی، فرهنگی، حتی روانشناسی است که همه این حوزهها را به عنوان مسائلی مرتبط با نقش برجسته تولید در نظر میگیرد. به ویژه این یک رویکرد نقادانه از نحوه تولید سرمایهداری است به سوی سوسیالیسم به عنوان یک جایگزین نحوه تولید.
طبقه یک مفهوم کلیدی برای مارکسیسم است. این کلمه در ارتباط با تفاوتها و چینه بندی های مختلف بکار میرود. از نظر اجتماعی-سیاسی-اقتصادی، این یک روشی برای طبقهبندی گروههای اجتماعی است در ارتباط با ثروت، وضعیت، تحصیلات، شغل و فرهنگ، که اغلب به نحوی کلی و کمی دستهبندی میشوند. برای مارکسیسم، این یک مفهوم دقیقتر است و یکی از مفاهیم اصلی تجزیه و تحلیل کل جامعه است.
طبقه در مارکسیسم چیست و چگونه از دیگر رویکردها متفاوت می شود؟ مارکسیسم طبقه را از منظر ارتباط با وسایل تولید میبیند. در جامعه سرمایهداری، دو طبقه اصلی وجود دارند: بورژوازی و پرولتاریا – آنان که مالکیت وسایل تولید را دارند و آنان که به کار اجرایی برای زندگیشان وابسته هستند. در این دستهبندی، تفاوتها و لایههای مختلف وجود دارد، اما شکاف بزرگ بین کسانی است که کار جهان را انجام میدهند و کسانی که میتوانند محصولات کار را به خود اختصاص دهند، کسانی که میتوانند ارزش افزوده کار را بدون انجام کار در اختیار بگیرند.
در اینجا من یک تعریف گسترده از طبقه کارگر فرضی دارم، که شامل نه تنها شامل کارگران مذکر دستمزد بگیر یا نمونه شناخته شده پرولتاریا می شود، بلکه تمام کسانی را در بر می گیرد که با دست یا مغز کار میکنند، کسانی که دنیا را به شکلی که میشناسیم به وجود میآورند، همه کسانی که به کمک حرفه شان زندگی میکنند چه لوله کش باشند، چه خلبانان چه اساتید (مراکز آموزشی )، چه خانه بسازند، چه کالاها را در قفسه ها مرتب کنند، چه جراحی انجام دهند یا تحقیقات علمی انجام دهند، افرادی با هر نوع جنسیت، تنوع نژادی و ملیتی؛ افراد زیادی که برای سود رسانی به تعداد اندکی مورد سوء استفاده قرار می گیرند .
در جامعه معاصر، به ندرت درباره طبقه گفتوگو میشود، به این دلیل که سرمایهداری به گونهای عمل میکند که حقیقت خود به عنوان یک سیستم مخفی کند.
یک گفتمان لیبرال در مورد تنوع، شمول، انصاف و کمک به نیازمندان وجود دارد که واقعیت های طبقاتی را پنهان می کند.
هر زمان که مسائل توزیع اجتماعی بحث میشوند، همیشه به حمایت از کسانی که بیشترین آسیبپذیری را دارند اشاره میشود، اغلب به طبقه کارگر بعنوان کسانی که نیازمند کمک هستند، و نه آنها که کارهای اصلی را انجام می دهند، اشاره می شود؛ کسانی که دهنده هستند و ایجاد کننده را به کسانی که گیرنده و محتاج هستند کاهش می دهند.
جنبش سندیکایی در پرداختن به رابطه واقعی بین تولید و توزیع، تقریبا تنهاست وقتی استدلال می کند که آنچه مردم مطالبه می کنند چیزی است که از طریق کار خود به دست آورده اند. (حق خود را مطالبه می کنند) حتی در این صورت، بیشتر اوقات بحث در مورد اختلافات خاص و آنچه از نظر دستمزد و شرایط برای گروه های خاصی از کارگران خواسته می شود، مطرح می شود. ما به ندرت می شنویم که مقامات اتحادیه کارگری در مورد طبقه کارگر به عنوان طبقه ای که خواستار بازتوزیع رادیکال در ارتباط با نقش کلی آنها در تولید اجتماعی است صحبت کنند.
با این وجود، نگاه کنید به واکنشهای گسترده به مایک لینچ
زمانی که او در کانون توجه رسانه ها قرار گرفت. او نه تنها درباره کارگران راه آهن صحبت کرده است، بلکه درباره طبقه کارگر، طبقه کارگری که بدون آنها چراغها روشن نمیشود، قطارها حرکت نمیکنند، خیابانها تمیز نمیشوند، بیماران مراقبت نمیشوند و دانشآموزان آموزش داده نمی شوند. وضوح و سادگی آن به شدت طنین انداز شده است.
ما یک سنت بزرگ از ادبیات و آواز داریم که این موضوع را با قدرت بیان میکند.
ما چند ماه پیش در تالار لیبرتی اینجا بودیم تا رمان بزرگ رابرت ترسل به نام «فقیران راه آهنی لباس چینی» را جشن بگیریم. عنوان خود نشان میدهد که طبقه کارگر چه میدهد به جای آنچه میگیرد..
ما شعر عظیم برتولت برشت به نام “سوالات یک کارگر با سواد” را داریم:
«تب» هفت دروازه را
چه کسی ساخت؟
در کتاب ها نام پادشاهان آمده است.
تخته سنگ ها را پادشاهان بر دوش کشیدند؟!
و بابل را که بار ها ویران شد
چه کسی هربار دوباره ساختش؟
رم عظیم پر از طاق نصرت است
چه کسی آن ها را بر پا کرد؟ ”
و همچنین سرود بزرگ جنبش کارگری، “همبستگی تا ابد”:
ما کسانی هستیم که دشتها را کشتیم، شهرهایی که در آنها تجارت میکنند، ساختیم
معدنها را حفر کردیم و کارگا هها را بنا کردیم، مایل های طولانی از راه آهنها راه انداختیم
اکنون در میان شگفتی هایی که ایجاد کرده ایم، بیسرپرست و گرسنه ایستاده ایم
آنها میلیونهای نامحدودی را گرفته اند که هرگز زحمت کسب آنرا نکشیده اند !
اما بدون مغز و عضلههای ما، هیچ چرخی نمیتواند بچرخد
باید یک تاکید جدید و دائمی در مورد آن وجود داشته باشد!
هدف سوسیالیسم متحرک ساختن بهترین جنبش کارگری، شکلی از سازمان اجتماعی است که بر اساس اصل «از هرکس بنا به تواناییهایشان/به هر کس بنا به نیازشان» شکل گرفته است. .
هر آنچه وجود دارد و دارای ارزش است، از طبیعت یا کار، و بیشتر از ترکیبی از هر دو ناشی می شود. همه کسانی که وجود دارند به همان تعداد ساعت در روز دارند. چرا برخی از افرادی که ساعاتی را صرف سازماندهی تولید می کنند باید بتوانند در عرض چند ثانیه درآمدی بیشتر از افرادی که درگیر کار سخت یدی در یک سال حاصل می کنند، به دست آورند؟ حتی بدتر از آن، چرا دیگرانی که در تمام زندگی خود هیچ کاری انجام نمیدهند، جز وارث سهام (یا تاج های سلطنتی) باید بتوانند ثروت هنگفتی را که از کار دیگران استخراج میشود، بدست آورند؟
چگونه بسیاری از آنچه توسط بسیاری از افراد ساخته شده باید در انحصار تعداد قلیلی قرار بگیرد ؟ به رغم افسانههای نابخردانه ( که به خورد مردم می دهند ) ، به طور کلی، اختراع نابغه ای یا مهارت کارآفرینی نیست. این امر عمدتاً با زور، چه از طریق ارتش های غارتگر و چه از طریق دستکاری الیگارشی دولت در تصویب و اجرای قوانین مساعد برای چنین سلب مالکیتی صورت گرفته است.
به همین دلیل است که آگاه ترین بخش از طبقه کارگر را برای نظامی سازماندهی کردهاند که مبتنی باشد بر مالکیت اجتماعی ابزارهای تولید اجتماعی که امکان توزیع عادلانهتر و سرمایهگذاری مجدد کارآمدتر را نه تنها در خود شرکت، بلکه در کل زیرساختهای اجتماعی که به آن بستگی دارد فراهم می کند.
این تنها راه برای مهار منابع جامعه به گونه ای است که سیاره خود را از مسیر خود ویرانگری که در مسیری که در منطق سرمایه داری نهفته است نجات دهیم.
برای من، این به اندازه طلوع خورشید شفاف است، اما اقلیم فعلی ابرها را اطراف آن می پراکند و آن فضا را با آشفتگی و سر و صدا پر می کند و حتی تکانه های پیشرونده را به کوچه های کور منحرف می کند.
به عنوان مثال، “انقلاب فرهنگی” نمایانگر یک تغییر در تحلیل پدیدههای اجتماعی در اصطلاح فرهنگ است و دور از اقتصاد و علم، دور از طبقه و نحوه تولید است – در اصل پسا مدرنیسم در مقابل مارکسیسم. من اعتقاد ندارم که “انقلاب فرهنگی” حتی برای مطالعه فرهنگ مفید بوده است، مارکسیسم این را بهتر انجام داده است. دو کتاب درباره تئاتر تلویزیونی ایرلند نوشتم که ویراستارم اصرار داشت که به طبقه ارتباطی نداشته باشد، در حالی که من مخالف او فکر میکردم و چون این گونه فکر می کردم کتابهای بهتری نوشتم.
یکی دیگر از کوچه های بن بست یا گروه های کور، تقلیل همه چیز به سیاست هویتی است، بدون در نظر گرفتن طبقه. من نگرانی معاصر در رابطه با هویت را درک می کنم. ما زندگی بسیار متفاوتی با اجدادمان داریم. ما در زمان پیچیده تری زندگی می کنیم و هویت ها پیچیده تر شده اند. آنچه به عنوان توجه رهایی بخش به جنسیت، نژاد، و قومیت آغاز می شود، میتواند به یک تمرکز جابجا شده در جنسیت، نژاد و اقوام تبدیل شود که با زیان طبقه همراه است.
همچنین راهی برای صحبت در مورد طبقه بدون صحبت واقعی در مورد طبقه وجود دارد. من صداهایی را در رادیو تلویزیون ایرلند (Raidió Teilifís Éireann) می شنوم که در مورد بزرگ شدن در جوامع طبقه کارگر آلوده به مواد مخدر، بالا رفتن آمار اعتیاد، صحبت می کنند و به روی آوردن به آموزش به عنوان اهرم تحرک اجتماعی تاکید می کنند، و استدلال می کند که افراد طبقه کارگر اگر به آنها با سیاستهای خوب دولت کمک شود مثل هر کس دیگری هستند.
نه! طبقه کارگر مثل هر کسی دیگر نیست! طبقه کارگر زندگی را آنگونه که ما زندگی می کنیم ممکن می سازد. طبقه کارگر دنیا را می چرخاند. طبقه کارگر نباید به عنوان آسیب پذیرترین قشر نیازمند کمک، بلکه به عنوان کسانی که زحمت می کشند و شایسته توزیع عادلانه ثمره کارشان هستند شناخته شوند. طبقه کارگر نه با یک کاسه التماس (گدایی) ، بلکه با ظرفیت و صدای قوی و در صورت لزوم با مشت گره کرده می آید!
به همین دلیل ما نیاز داریم تا در گفتوگویی شرکت کنیم که کارگران را به اندازه کافی واضح به عنوان طبقه کارگر ببیند و بر روی مسیری که از سرمایهداری به سوسیالیسم منجر میشود، تاکید کند.
——————————————
هلنا شیهان پروفسور بازنشسته در دانشگاه شهر دوبلین در ایرلند است که در آنجا Science, Technology and Society (STS) و همچنین تاریخ ایده ها را به طور کلی تدریس می کرد. کتابهای او عبارتند از مارکسیسم و فلسفه علم: تاریخ انتقادی، موج سیریزا ، پیمایش زایگاست و تا زمانی که سقوط کنیم – زیر چاپ – هستند. او همچنین مقالات زیادی در زمینه فلسفه، علم، سیاست و فرهنگ منتشر کرده است. او در کشورهای مختلف آمریکا، اروپا و آفریقا سخنرانی کرده است. او از دهه 1960 یکی از فعالان چپ بوده است.