اکتبر 18, 2023
زنهار صهیونیسم! – ناصر زرافشان
گویا بسیاری نمی خواهند به اصل مسئله، به منشأ این ستم، به این که چه کسی بنیاد این فاجعه را گذارده است توجه کنند، تزویر و فریبکاری بزرگ این است که یورش اخیر حماس و حوادث این چند روزه را از زمینه و متن تاریخی و طبیعی آن، از تاریخچهٔ مسئلهٔ فلسطین و از مسیری که منجر به حوادث اخیر شده است جدا می کنند؛ مسئلهٔ فلسطین و تاریخ فاجعه بار آن را در پشت یورش اخیر حماس پنهان و استتار، و از آنچه در این چند روزه رخ داده است برای تصفیه حساب های معوقهٔ سیاسی خود استفاده می کنند.
زنهار صهیونیسم!
ناصر زرافشان
با یورش اخیر حماس به اسرائیل دور تازه ای از خونریزی به راه افتاده است. این اولین باری نیست که این زخم باز ۷۵ ساله خونریزی می کند و آخرین بار آن هم نخواهد بود. تا زمانی که این زخم باز بماند، تا زمانی که اصل مسئله حل نشده باشد، این ستیزه ها نیز ادامه خواهد داشت. اما گویا بسیاری نمی خواهند به اصل مسئله، به منشأ این ستم، به این که چه کسی بنیاد این فاجعه را گذارده است توجه کنند، تزویر و فریبکاری بزرگ این است که یورش اخیر حماس و حوادث این چند روزه را از زمینه و متن تاریخی و طبیعی آن، از تاریخچهٔ مسئلهٔ فلسطین و از مسیری که منجر به حوادث اخیر شده است جدا می کنند؛ مسئلهٔ فلسطین و تاریخ فاجعه بار آن را در پشت یورش اخیر حماس پنهان و استتار، و از آنچه در این چند روزه رخ داده است برای تصفیه حساب های معوقهٔ سیاسی خود استفاده می کنند.
کشتن غیر نظامیان و زنان و کودکان بیگناه زشت و نفرت انگیز است و کسی نمی داند آنچه اسرائیل در این زمینه ادعا می کند صحت دارد یا نه، زیرا اسرائیل در این هفتاد ساله همیشه مظلوم نمائی کرده و همیشه به دنیا و افکار عمومی دروغ گفته است.
امّا آیا اسرائیلی ها کم غیر نظامیان و زنان و کودکان فلسطینی را سلاخی کرده اند؟ کافی است به حامیان غربی اسرائیل که دچار ضعف حافظه اند، فقط اسامی «دیر یاسین»، «کفر قاسم»، «صبرا»و «شتیلا»و … را یاد آوری کرد.
اما کسی به یاد ندارد که غرب در خصوص هیچ یک از آن فجایع هولناک آنگونه که امروز یقه می درد واکنش نشان داده باشد،
غرب سرمایه داری نسبت به یک نیمهٔ جهان کور و کر است و «یک چشمی» به جهان نگاه می کند فقط بخشی از جهان را می بیند و می شنود، گوئی نیمهٔ دیگر وجود ندارد.
همواره تفکر خود را تفکر همهٔ دنیا، مسائل و دغدغهٔ خود را دغدغهٔ همهٔ دنیا و منافع خود را منافع همهٔ دنیا تصور می کند.
از این رو، در مورد اسرائیل نیز، تنها از دیدگاه منافع خود، و بدون توجه به این که بر سر مردم فلسطین طی این هفتاد ساله چه آمده است، به مسئله برخورد می کند.
اسرائیل از یک سو برای سرمایه داری غرب نمایندهٔ سیاست و منافع آن در منطقه و یک پایگاه بزرگ و قدرتمند نظامی در کنار انبار نفت جهان (خاورمیانه)است و به همین دلیل بدون توجه به سرنوشت فلسطینی ها بی قید و شرط از آن حمایت می کند. و از سوی دیگر از لحاظ روانی هم چون وجدان جمعی اروپائی ها بابت هولوکاست و جنایات فجیعی که در گذشته نسبت به یهودیان مرتکب شده اند معذب است، خود را بدهکار اسرائیل احساس می کنند و توانائی برخورد عادلانه و انسانی با این ماجرا را ندارند.
صهیونیست ها نیز از این واقعیت آگاهند و هر کس در این هفتاد ساله به فجایع آنان اعتراض کرده، او را با انگ«آنتی سمیتیسم» مرعوب و ساکت کرده اند. حال آنچه صهیونیسم امروز می کند، خیانت به میراث و سهم بر جسته ای است که یهودیان در طول تاریخ در اعتلای فرهنگ و تمدن بشر ادا کرده اند. ایکاش ذره ای از این همدردی و حمایت بی قید و شرطی را که امروز صدراعظم و وزیر خارجهٔ آلمان نسبت به اسرائیلی ها ابراز می کنند، هشتاد سال پیش صدراعظم و وزیر خارجهٔ این کشور نسبت به یهودیانی داشتند که در ورشو قتل عام و یا در آشویتس و داخائو تحویل کوره های آدم سوزی شدند (گاز سیکلون B مورد استفاده در اردوگاه های مرگ آلمان را همین BASF، غول امروزی صنایع شیمیائی آلمان تولید می کرد).
اما نگاه دیگری هم غیر از نگاه غرب سرمایه داری وجود دارد: اصل مسئله این است که سرزمین آبا و اجدادی مردمی را با ترور، ارعاب و کشت و کشتار اشغال، شهرها و روستاهایشان را با دینامیت منفجر و ویران، خانه هایشان را بر سرشان خراب و خود آنها را آواره کرده اند، و کسانی را هم که مانده اند در سرزمین خودشان به بند کشیده و آزار و شکنجه می کنند، و در همان حال در برابر افکار عمومی جهان هم مظلوم نمائی می کنند.
هرتسل – بنیان گذار جنبش صهیونیستی – در کتاب خود «دولت یهود» به پیروان خود رهنمود می دهد که «در میان این جانوران بمب منفجر کنید»، و پیروان او حقاً طی هفتاد سال این توصیه را کاملاً اجرا کرده اند.
ارسکین چیلدرز، نویسندهٔ انگلیسی در رسالهٔ تحقیقی و مستند خود «خروجی دیگر» که در سال ۶۱ در هفته نامهٔ Spectator منتشر شد در بارهٔ قتل عام دیر یاسین می نویسید: «بیش از ۲۵۰۰۰۰ تن از زن، مرد و کودک بوسیلهٔ افراد سازمان صهیونیستی «ایرگون» از روی خودسری غارت و قتل عام شده، دست و پاهایشان را بریدند یا در چاه ریخته شدند.
درست چهار روز قبل از حملهٔ هاگانا، «ایرگون» به اعراب تجمعات شهری اخطار کرد که تیفوس، وبا، و بیماری های مشابه آ نها در ماه های آپریل و مه با شدت و دامنهٔ وسیع در بین آنان شیوع پیدا خواهد کرد. نتیجه را می توان حدس زد. دو هفته بعد همین ایرگون که ظاهراً تا این حد برای رفاه اعراب دلسوزی می کرد – بود که دیر یاسین را سلاخی کرد.
سپس ایرگون یک مصاحبهٔ مطبوعاتی ترتیب داد تا از آنچه کرده بود همه را مطلع کند، و سایر اسرای عرب را در محله های یهودی نشین اورشلیم حرکت داد تا به صورت آنان آب دهان بیاندازند. آنگاه آنان را آزاد کرد تا آنچه بر سرشان آمده بود برای خویشان و نزدیکان خود نیز باز گویند و جریان کاملاً شایع شود.»
آرتور کستلر «حمام خون» دی یاسین را عامل قطعی روانی این خروج چشمگیر نامیده است. او در کتاب خود می نویسد که وانت های حامل بلندگوی سازمان «هاگانا» و رادیوی هاگانا قول می دادند که اعراب -آن شهر – حیفا را تا رسیدن به قلمرو اعراب اسکورت و محافظت می کنند و به عواقب وحشتناکی که در صورت نادیده گرفتن اخطارهای آنها به بار می آید اشاره می کردند. شهود بسیار دیگری وجود دارند که این روش استفاده از بلندگو را در نقاط دیگر نیز دیده اند، در اورشلیم اخطاری که به زبان عربی از بلندگوها پخش می شد این بود که«راه جریشو باز است، قبل از آن که همهٔ شما کشته شوید از اورشلیم فرار کنید و افسری که مستقیماً عهده دار و مسئول این جریان بوده است موشه دایان فرماندهٔ حملهٔ ۱۹۵۶ سینا و وزیر جنگ اسرائیل در زمان جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل بود.
مورد دیگری جان و دیوید کیم چی نویسندگان کتاب (. Secret Roads London 1955) شرح می دهند که چگونه «در روز یازدهم ژوئیه ۱۹۴۸ دایان با نیروهای تحت فرماندهی خود با سرعت تمام به «لیدا»رانده شهر را به گلوله بست و اغتشاش و تشنج و ترور و وحشت بین سکنهٔ آن ایجاد کرد. ۳۰۰۰۰ نفر سکنهٔ عرب این شهر یا از شهر گریختند و یا در جادهٔ لیدا به «رام الله» دسته دسته جمع شده بودند. روز بعد «رمله» نیز تسلیم شد و سکنهٔ عرب آن دچار همین سرنوشت شدند. هر دو شهر بوسیلهٔ نیروهای اسرائیلی غارت شد.
این ها نمونه هایی است از چگونگی اشغال و استعمار صهیونیستی فلسطین که هفتاد سال است موجب دربدری، فقر، بی خانمانی و مرگ و میر توده ای سکنهٔ بومی این سرزمین بوده است.
نطفهٔ جنبش صهیونیستی و مولد آن (دولت اسرائیل) در همین عمر هفتاد و چند سالهٔ خود همواره بر همین مبانی عمل و رفتار کرده است. تروریسم صهیونیستی فقط علیه اعراب اعمال نشده است. اسناد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد خود یهودیان هم قربانی آن بوده اند، زیرا صهیونیست ها می خواستند از این طریق آنان را مجبور به ترک موطن اصلی خود و مهاجرت به فلسطین کنند.
هر کس در مورد تروریسم جنبش صهیونیستی و دولت اسرائیل تردید دارد کافی است تاریخچهٔ شکل گیری و فعالیت سازمان های هاگانا، ایرگون و بعداً انشعاب و بیرون آمدن سازمان تروریستی لِهی (اشترن) از بطن ایرگون را مرور کند: کار این سازمان ها منفجر کردن پل ها، راه آهن ها و کشتی ها، کشتار جمعی سکنهٔ بومی و غیرنظامی فلسطین و ترور شخصیت های سیاسی مختلف بوده است. لِهی که بنیانگذاران آن علناً ایتالیایی فاشیست و آلمان نازی بوده اند حتی به خود مهاجران یهودی هم رحم نکرد و برای جلوگیری از بازگشت این مهاجران و ارعاب دیگران، کشتی«پاتریا» را که در راه بازگشت از بندر حیفا بهطرف جزیرهٔ ماوریکا در حرکت بود، همراه با همهٔ سرنشینان آن را منفجر کرد.
ترور لُرد موین – وزیر بریتانیایی خاورمیانه در دورهٔ قیمومت، انفجار هتل گینگ دیوید، ترور کنت فولک برنادوت رئیس سازمان صلیب سرخ سوئد، قتل عام دیر یاسین که در آن تمامی سکنهٔ عرب این روستا از جمله زنان و کودکان را سلاخی کردند، از اقدامات آن است.
از ترور اسحاق رابین، نخست وزیر خود اسرائیل در خود این کشور موردی آشکارتر می توان ذکر کرد؟ سازمان ملل و حتّی امریکا و انگلیس حامیان و متحدان اسرائیل هم ایرگون را یک سازمان تروریستی اعلام کردند، آلبرت آنشتاین که خود یک یهودی بود در سال ۱۹۴۸ در نامه ای به روزنامهٔ نیویورک تایمز ایرگون و خلف آن، هروت را «مشابه احزاب نازی و فاشیست و یک حزب تروریستی، دست راستی و شوونیستی» می نامد. هروت که خود از بطن ایرگون بیرون آمد، سَلف حزب لیکود فعلی است و مناخیم بگین وزیر و نخست وزیر پیشین و تروریست اسبق از اعضای سرشناس آن است.
نژادپرستی نیز با طبیعت ایدئولوژی صهیونیستی و دولت اسرائیل عجین است و داستان «نژاد برگزیدهٔ خدا» داستانی نیست که کسی از آن اطلاع نداشته باشد، این اگر نژاد پرستی نیست، پس نژاد پرستی چیست؟
در زمینهٔ توسعه طلبی ارضی، اسناد و مدارک تاریخی نشان می دهد که هدف صهیونیسم از همان ابتدا و پیش از تشکیل دولت اسرائیل، تصرف تمامی فلسطین و مناطقی از سوریه، اردن و لبنان بوده است که خود آن را Eretz Israel می نامند و از ابتدا به آن چشم طمع دوخته بوده اند، اگر چه در عرصهٔ عمومی و علنی همیشه این موضوع را انکار کرده اند تا زمان کافی برای تدارک نیرو داشته باشند و در فرصت مناسب آن را عملی سازند.
روش خاصّ رفتاری دولت اسرائیل به قول فائز سائق، همیشه این بوده است که آنچه را در مقاطع معین بدست آورده، ایستگاه های موقتی در مسیر رسیدن به این هدف تلقی کرده، نه مقصد نهائی؛ و برای رهبران صهیونیست هم اهمیتی ندارد که در برابر کشورهای همسایه و یا مراجع بین المللی چه تعهدات و تضمیناتی خلاف این را سپرده باشند. کافی است نقشهٔ اسرائیل را در زمان تأسیس این کشور و قبل از آن با نقشهٔ امروز آن مقایسه کنید تا تصویر روشنی از این سیر بدست آورید. وعدهٔ توراتی «از نیل تا فرات» هنوز هم ذهن و ضمیر رهبران جنبش صهیونیستی را در تسخیر خود دارد.
آنان ابتدا مهاجرین را به فلسطین سرازیر کردند و سازمان های تروریستی هاگانا، ایرگون و اشتون (لِبی) با وحشت و ترور و قتل عام بخشی از فلسطینی ها را از شهرها و روستاهائی که در آنجا زندگی می کردند، بیرون راندند و خود جای آنها را گرفتند تا سازمان ملل را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند.
در سال ۴۸ و اوائل ۴۹ تنها چند ماه پس از آن که به مجمع عمومی ملل متحد اطمینان دادند که به سرزمین هائی که در طرح تقسیم فلسطین به «دولت یهودی» پیشنهادی داده شده است راضی و به این طرح پای بند هستند، مناطق دیگری را اشغال کردند که در طرح مزبور به آنها داده نشده بود.
در جریان بحران کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ که بریتانیا، فرانسه و اسرائیل به مصر حملهٔ نظامی کردند در حالی که ارتش مصر برای دفاع از این کشور با نیروهای انگلیسی و فرانسوی در گیر بود، شریک صهیونیستی ائتلاف با استفاده از این فرصت توانست نوار غزه و بخش هائی از صحرای سینا را اشغال کند.
طی چهار ماه بعدی اسرائیل همواره در برابر درخواست های مکرر ملل متحد برای عقب نشینی از سرزمین های اشغالی در زمان این جنگ با این ادعّا که سرزمین های مصری و فلسطینی اشغال شده بخشی از «سرزمین موعود» تاریخی صهیونیسم و «میراث ملی» آنها است از تخلیهٔ آنها خودداری می کردند. تخلیهٔ بعدی این سرزمین ها هم نتیجهٔ فشار بین المللی و عدم امکان عملی نگهداری آنها بود.
طی جنگ شش روزه ۱۹۷۶ اسرائیل صحرای سینا، نوار غزه، کرانهٔ باختری رود اردن و بلندیهای جولان را اشغال کرد که بعداً مجبور شد صحرای سینا، نوار غزه و کشتزارهای شبعا را تخلیه کند ولی بلندی های جولان هنوز در اشغال آن است.
و امروز، با کشتار و ویرانی وسیعی که در نوار غزه به راه انداخته، برای حمله به این منطقه دندان تیز کرده است. آیا این همه افراد غیرنظامی و زنان و کودکان بی گناهی که طی روزهای اخیر در حملات هوائی بی وقفهٔ اسرائیل در نوار غزه کشته می شوند، همه عضو حماس یا جهاد اسلامی هستند؟
آیا این ویرانه هائی که در اخبار مشاهده می کنیم همه دفاتر و پایگاه های حماس بوده است؟ فقط تا سومین روز این حملات هوائی اسرائیل ۴۵۰ کودک در غزه کشته و نیم میلیون نفر آواره شده اند. فقط در یک شب اسرائیل ۲۰۰ حملهٔ هوائی کور به غزه کرده است.
امّا تاریخ داوری بی خطا و بی گذشت است. نه عوام بی مایه و ساده لوحی که قربانی تبلیغات اسرائیلی ها هستند، نه آن جیره خواران «قلم به مزد» و«زمان به مزدی» که در رسانه های امپریالیستی از مظلومیت و حقانیت اسرائیل دم می زنند، نه رسانه ها و بوق های تبلیغاتی اسرائیلی که از بام تا شام به پخش رجز خوانی های نتانیاهو، وزیر دفاع(!) او و سخنگوی ارتش اسرائیل مشغولند، و نه حتّی امپریالیست های حامی اسرائیل در آیندهٔ بلند مدت، هیچ یک تضمین آیندهٔ این کشور نخواهند بود.
اسرائیل در منطقهٔ کوچکی در محاصرهٔ بیش از صد میلیون عرب قرار دارد. حکام خود کامهٔ منطقه و سران مرتجع و وابسته کشورهای عربی بر قلّه آتش فشان هائی نشسته اند که دیر یا زود فوران خواهند کرد، اما قداره بندان ابله تاریخ کمتر از گذشته عبرت گرفته اند.
ناصر زرافشان – سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲