مه 1, 2024
روایت برآمدن دوبارهی نیکا – شعر از حسین اکبری
اینک پس از گذشت زمانی در انتظار
نیکا
با آن غرور و خشم به میدان در آمدست
این بیقرار
بار دگر آوار ترس را دلیرانه
پس زده است
نیکا برآمدست!
روایت برآمدن دوبارهی نیکا
میگریزد از هجوم پلیدی
بر هر کوی و کوچه و خیابان
آوار ترس را دلیرانه
پس میزند نیکا
چنگال بدسگال غریبی
در گیسوانش حلقه میزند
یک، دو، سه موجود وحشی سراپا دریدگی
با مرکبی که بوی جنایت پراکَنَد
وقتی قرار نیست مردان جهل و جنایت
خوی پلید خود را افسارکِش کنند
تنها گریز جنگی نابرابر است
با چنگ و دندان رخ به رخ ناشریفها
افتاده بر کف ارابهی جنایت ایشان
نیکای پر غرور
نیکای پر زخشم
نیکای استوار به رزم
به نبردی بیامان
تا لحظههای مرگ
تف میکند به چهره نامردمیشان
جان از بدن رهیده
فرمان محتسب که رهایش کنید
در کوی و کوچهای…..
اینک پس از گذشت زمانی در انتظار
نیکا
با آن غرور و خشم به میدان در آمدست
این بیقرار
بار دگر آوار ترس را دلیرانه
پس زده است
نیکا برآمدست!
حسین اکبری
————————————–
منبع: وبلاگ کار در ایران