مه 19, 2024
فمنیسم چپ و زنان/کوئیرهای طبقهي کارگر کجای استراتژی مبارزاتی ماست؟
موضوع خیلی ساده است: فمنیسم بورژوا خواهان برابری و رفع تبعیض ضمن حفظ امتیازات طبقاتیاش است. به این معنا آنان حاضرند برای رفع حجاب اجباری، داشتن موقعیتهای دولتی و امکان ادامهی تحصیل در همهی رشتهها (همپای مردان) تا پای جان هم مبارزه کنند، اما مطلقا نمیخواهند که زن/کوئیر کارگر به عنوان عضوی از چنین جنبشی در کنارش قرار گیرد. چرا؟ چون او نهتنها خواهان برافتادن حجاب اجباری، و رفع تبعیض است، بلکه در ضمن میخواهد که امتیازات طبقاتی زنان بورژوا/متوسط هم برچیده شود.
فمنیسم چپ و زنان/کوئیرهای طبقهي کارگر کجای استراتژی مبارزاتی ماست؟
قیام ژینا و عروج فمنیسم راست
بیپرده بخواهیم سخن بگوییم این نکته قابل کتمان نیست که پس از قیام ژینا در سال ۱۴۰۱ و برجستهشدن مسألهی «حجاب اجباری» به یکباره جوی از حیث گفتمانی حتی بین بخشهای وسیعی از نیروهای چپ حکفرما شد که به واسطهی آن اساسا مسألهي «حجاب اجباری» به طور خاص و مسألهي زنان به طور کلی امری «فراطبقاتی» درنظر گرفته شد که حتی مهمتر از مسألهی «تضاد طبقاتی» است و هر کس که حاضر نیست این رویکرد را بپذیرد «عقبمانده»، «مرتجع» و «همدست جمهوری اسلامی» است.
به یکباره مشاهدهشد که تمامی میراث مبارزاتی و گفتمانی جریان فمنیسم چپ از انگلس و لوکزامبورگ و کولنتای گرفته تا نانسی فریزر و آنجلا دیویس دود شد و به هوا رفت. انگار نه انگار که بزرگانی چون فریزر بارها و بارها دربارهی خطر «همدستی فمنیسم راست و نئولیبرالیسم» هشدار داده بودند و خواهان جدی گرفته شدن «امر طبقاتی» در تحلیل «تضاد جنسی/جنسیتی» بودند.
بار دیگر از «پیشگامی زنان طبقه متوسط» در مبارزه صحبت شد و حتی در لفافهی آن کلیشهی «طبقهی کارگر مذهبی و مرتجع»/ «طبقهی متوسط سکولار و مدرن» بازتولید شد. آدمی به یاد فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی میافتد که به شکلی کلیشهای «طبقهی کارگر» را در جایگاه نیرویی عقبمانده نشانده بود.
در برابر هر شکلی از انتقاد نسبت به این خوانشها مدام خاطرهی موضعگیریهای حزب توده و سازمان فدایی در رابطه با «تجمع ۸ مارس ۱۳۵۷» بر سر منتقدان کوبیده میشد که «بله میخواهید مسألهی تضاد جنسی/جنسیتی را کماهمیت جلوه داده و مبارزه علیه حجاب اجباری را به سلطنتطلبان نسبت دهید و مبارزه را به معیشت و قشر مستضعف تقلیل دهید»!
به شکلی عامدانه اشارات طبقاتی در ارتباط با مسألهی زن در بیان مبارزان و برخی خانوادههای جانباختگان قیام در کردستانِ ایران نادیده گرفته شد و تیپ نسل عصیانگر دههی ۱۳۸۰ طبقهی متوسط شهرنشین بدل به «شناسنامهی قیام ژینا» شد. دقت کنید مسأله انکار اهمیت قیام ژينا و دستاوردهایش نیست، بلکه نقدِ پاسِ گُل دادن به جریان راست است.
ماجرا چیزی شبیه به این است که در بحث از مبارزات زنان، مسألهی تلاشها برای «حق رأی زنان» در غرب دیده میشود اما کمتر کسی است که مایل باشد اشاره کند این اولینبار در جریان انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه بود که زنان هم صاحب حق رأی شدند و هم به عنوان نیروهایی تصمیمساز در هیأت دولت انقلابی بلشویکی قرار گرفتند.
زندهباد «فمنیسم ۹۹ درصد»
رژیمهایی چون جمهوری اسلامی یا ایالات متحدهی آمریکا مستعد هستند تا جلوی رادیکالیزه شدن لیبرالیسم برابریخواهانه را بگیرند. طبیعتا وقتی در جامعهای واقع میشوید که بدیهیترین حقوق زنان نقض میشود یا از تبعیضهایی در نسبت با مردان سخن میرود که عبارت است از چرا «وزیر زن»، «رئیسجمهور زن»، «فرمانده ارتش زن» و … نداریم، آنگاه دستیابی به این حقوق و غلبه بر این تبعیضها فارغ از کیفیت تحملشان در میان «طبقات» مختلف، بدل به یک «جنبش ملی» میشود. مشکل ما با این نوع از «جنبش» چیست؟
از قضا در این جنس جنبشهاست که برجستگی مسألهی جنسی/جنسیتی از منظر رادیکالش به خاطر اولویت مطالبات جنسی/جنسیتی طبقهی متوسط و بورژوا به آیندهای نامعلوم ارجاع داده میشود. فرق منظر رادیکال با منظر بورژوا/خردهبورژوا چیست؟
موضوع خیلی ساده است: فمنیسم بورژوا خواهان برابری و رفع تبعیض ضمن حفظ امتیازات طبقاتیاش است. به این معنا آنان حاضرند برای رفع حجاب اجباری، داشتن موقعیتهای دولتی و امکان ادامهی تحصیل در همهی رشتهها (همپای مردان) تا پای جان هم مبارزه کنند، اما مطلقا نمیخواهند که زن/کوئیر کارگر به عنوان عضوی از چنین جنبشی در کنارش قرار گیرد. چرا؟ چون او نهتنها خواهان برافتادن حجاب اجباری، و رفع تبعیض است، بلکه در ضمن میخواهد که امتیازات طبقاتی زنان بورژوا/متوسط هم برچیده شود. به همین خاطر در جنبشهای فمنیسم ۱ درصد، عامدانه گفتمانی در ارتباط با حقخواهی زنان/کوئیرها برجسته میشود که به واسطهاش ۹۹ درصد زنان/کوئیرها از آن بیرون بمانند. زنان/کوئیرهای ۹۹ درصد به خاطر ظلمِ مضاعفی که هم از طبقهی بورژوا و هم از مردان کارگر دریافت میکنند، در کشورهایی مثل ما در مرحلهي اول مطالبهگری و سازماندهی باقی ماندهاند. موضوع این نیست که آنان مرتجع و عقبماندهاند و جز معیشت خواستهی دیگری ندارند، موضوع این است که برای آنان خواستهی فمنیستی نمیتواند جدا از خواستهی طبقاتی باشد؛ و چون اینگونه است مطلقا باید خفه شوند. بلند شدن این صدا هم منافع طبقهی بورژوا و هم منافع مردان کارگر را به خطر میاندازد.
در اینجا لازم است اشاره کنیم که منظور از «کوئیر» اشاره به فردی است که خود را ورای «دوگانهی زن/مرد» میفهمد و برای خودش قائل به جنسیتِ مبتنی بر نقشهای پذیرفته شده در جامعهی مردسالار نیست.
مردسالاری وطنی، فمنیسم حکومتی و فمنیسم ۱ درصد
با بهوجود آمدن نظام سرمایهداری، درموقعیتی قرارگرفتیم که استثمارِ مبتنی بر بیرون کشیدن ارزش اضافی از نیروی کار آزاد (غیر برده و سِرف) همچون «مبادلهای به ظاهر برابر»، بنیان تولید و بازتولید هربارهی جامعه شد. درچنین بستری مردسالاری کوشید به خاطر جیبش جریان «آزادیخواهی» بلندشده از پس انقلابها را به نحوی کج و معوج در دستور کارخود قراردهد تا به اعتبارش جنبشهای آزادیخواهانه درکشورهای سرمایهداری، «برابریخواهانه» نشوند و جنبشهای «برابریخواهانه، آزادیخواهانه» در کشورهای هنوز سرمایهداری نشده یا تحت استعمار، ارادهشان معطوف به «خواهان سرمایهداری بودن به مثابهی ایدهی ضمانتکنندهي آزادیهای فردی» شود.
به اعتبار اینمختصر صورتبندی انجام گرفته ببینیم مردسالاری و سرمایهداری با خواست «آزادیخواهی/برابریخواهی» زنان کشور ما چه کردند؟
در جریان جنبش مشروطه که مبارزات زنان نقشی چشمگیر داشت اما سهمی در «قوانین» و «مجلس» به ایشان نرسید، طبقهی ملاکین و روحانیت و حتی روشنفکران خردهبورژوا به مثابهی اصلیترین بازوان مردسالاری گذشته عامدانه کوشیدند تا «بیداری زنان» دامنگیر «نهاد خانواده» نشود و مسائلی چون «باسواد شدن»، یا «حق رأی» خدشهای به وظایف «همسرانه/مادرانه» وارد نیاورد. با این همه زنان بیدار شده به مبارزاتشان ادامه میدهند تا اینکه رادیکالیزه شدن هرچه بیشتر این مبارزات در پرتو فعالیتهای فمنیستهای کمونیستی چون «روشنک نوعدوست» و «محترم اسکندری» در قالب نهادهایی چون «جمعیت پیک سعادت نسوان»، «جمعیت نسوان وطنخواه» و یا «جمعیت بیداری نسوان»، مردسالاریِ در آستانهی سرمایهدارانه شدنِ رضاخانی را بر آن داشت تا با تعطیلی فعالیتهای آنان و ادغام بخشی از خواستهشان در قالب کج و معوجشدهی «بیحجابی اجباری»، «فمنیسمی حکومتی» را جایگزین «فمنیسم جنبشی» در حال چپ شدن کند. به این ترتیب دستی به موقعیت فرودست زنان در جامعهی مردسالار زده نمیشود اما تبعیض با «بیحجابی اجباری» و سپس «پوشش اختیاری» بزک میشود. اینک به عوض مبارزانی چون روشنک نوعدوست، مجیزگویانی نظیر شمسالملوک جواهرکلام سکاندار فمنیسم (از نوع حکومتی) میشوند.
با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ این بار مردسالاری سرمایهدارانهی اسلامگرا که پیش از پیروزی انقلاب هم زنستیزیاش را نشاندادهبود، میکوشد تا انقلاب را بهجریان عروج طبقاتیاش از قِبَلِ مصادرهی مالکیت بورژوازی پهلوی بدل کند و جلوی لغو هر شکلی از امتیازِ طبقاتی را بگیرد. به این ترتیب آزادی زنان در هیأت حقوقی بورژوایی (حق رأی و انتخاب شدن) تثبیت میشود اما برعکس پهلوی از طریق «حجاب اجباری» تلاش میشود تا ۹۹ درصد جمعیت درگیر کلیشهی «همسر/مادر» در هیأت «کار خانگی» باقی بماند. اینچنین است که سکاندار جنبش زنان ما در پس از انقلاب اساسا نیروهای لیبرال و راست میشوند و در چارچوب منطق اسلامگرایانهی رژيم مستقر هم بسیار رادیکال بهنظر میرسند. چرا؟ چون دیگر مسأله «سرمایهداری بودن جمهوری اسلامی» نیست و از قضا ماجرا این شده که «کاش سرمایهداری بشویم تا اندکی فردیت در این جامعه محقق شود»!!!
چنان که دیده میشود مردسالاری سرمایهدارانهی وطنی ما هوشمندانه در دوران آغازین، با ادغام بخشی از خواستهای جنبش زنان (لغو حجاب) و نادیده گرفتن بخشی دیگر (از «حق رأی» تا «نابودی خانواده به شکل بورژواییاش») کوشید یک «فمنیسم حکومتی» خلق کند که تداوم رادیکالیزمش خُشک شده و بنیان موقعیت «همسری/مادری» را بر باد ندهد؛ و در دوران انقلاب ۵۷ کوشید با ادغام بخشی دیگر از خواستها (حق رأی و انتخاب شدن) و نادیده گرفتن بخشی دیگر (از «حجاب اجباری» تا باز هم «نابودی خانواده به شکل بورژواییاش») یک «فمنیسم ۱ درصدی» را به عنوان اپوزیسیون یگانهاش برسازد.
راهکار چیست؟
تا اینجا روشن شد که دقیقا چه کسانی خواهان این هستند که خواستهای جنبش زنان/کوئيرها «مرحلهبندی» شود و این مرحلهبندی به این صورت باشد که ابتدا خواستهای به اصطلاح عمومی و کلی نظیر «حق پوشش اختیاری» جا بیفتد و سپس نوبت به خواستهای طبقاتیِ فمنیستی برسد؛ که در واقع چه بهتر که هرگز چنین نوبتی نرسد و البته که فمنیسم ۱ درصد به موقعش برای سرکوب «فمنیسم ۹۹ درصد» چنان همدستیای با نئولیبرالیسم بکند که از سر چپهای سادهدلِ همدست با این فمنیسم ۱ درصد دود بلند شود.
ما خواهان احیای امثال «محترم اسکندریها» در فمنیسم وطنیمان هستیم: صدایی که توأمان خواهان لغو مردسالاری و سرمایهداری است.
راهکار ما باز کردن «نسبت حجاب و کار» در زندگی «زنان/کوئيرهای طبقهی کارگر» است.
راهکار ما باز کردن «نسبت کار بازتولیدی و مردسالاری طبقهی کارگر» است.
راهکار ما «وارد کردن خواست پوشش اختیاری از خلال ضدیت با فاعلیت طبقهی متوسط و بورژوا در مبارزات زنان» است.
راهکار ما «بمباران فمنیستهای ۱ درصدی با افشاگریهای مربوط به محافظهکاری برابریخواهی بورژوایی زنان» است.