مه 20, 2024
پس از حادثه و مرگ رئیس جمهور!
برای یافتن پاسخی درخور، یک ارزیابی از وضعیت پس از رئیسی و فرصتی که این حادثه برای حاکمیت فراهم آورده است ضرورت دارد. اینکه آیا جمهوری اسلامی با این فرصت ویژه چه خواهد کرد؟ آیا به دنبال ترمیم شکاف بین خود و مردم آزار دیده از سیاست های تا کنونی اش؛ رویکردی خواهد داشت؟ آیا چنین ظرفیتی درجمهوری اسلامی پس از اعتراضات سالهای اخیر و مهمترین آن خیزش مهسا و تاثیر آن در رویگردانی هرچه بیشتر مردم از جمهوری اسلامی به این درک رسیده است که شرایط را به گونه ای دیگر برای بقای خود تغییر دهد و یا همچنان به سیاست های تاکنونی باور دارد و از این فرصت نیز برای تامین هژمون و اقتدار بیرقیب خود بهره برداری خواهد کرد؟
پس از حادثه و مرگ رئیس جمهور!
بسیار ساده انگارانه است که تصور کنیم با سقوط پرواز حامل رئیسی و مرگ او جمهوری اسلامی نیز سقوط خواهد کرد و ساده انگارانه تر آنکه تصور شود در چنین شرایطی رقبای جمهوری اسلامی حتی در منطقه و جهان نیز چنین انتظاری را خواهند داشت. این انتظارات طی ساعات برزخی سقوط هلی کوپتر حامل رئیسی و همراهان در نوع تبلیعات و گزارشات اپوزیسیون راست حس میشد و قابل توجه که برعکس چنین انتظاری در هیچ گزارشی نه از کاخ سقید و نه هیچ دولت اروپایی. حتی دولت اسراییل دیده نشد. دولت اسراییل و رسانه های رسمی اش ضمن اظهار خوشحالی، برای کاهش هرگونه تنش در وضعیت بعد از رئیسی از هرگونه نسبت با سقوط این پرواز و اتهام احتمالیاز سوی تندرو های ایرانی؛ خود را پیشاپیش از هر گونه دخالتی مبرا دانستند تا زمینه ی درگیریهای احتمالی را خنثی کنند.
این درست است که پروندهی ریاست جمهوری رئیسی با فرجامی ویژه بسته شد و در این بسته شدن احساسات خاصی از سوی کسانی که از این منفورترین رئیس جمهور زخمهایی بر روان خود داشتند نیز دیده شد؛ اما در رژیمی که او سالها در مقامات خرد و کلان قضایی اش قرار داشت و رئیس قوه قضاییه آن و سپس رئیس جمهورش بود؛ هیچگاه نقش تعیین کنندهای نداشت و به این سبب مرگ او جز تاثیرات ضروری در ترمیم قوه مجریه و انتخابات زودرس ناگزیر از خلاء مقام ریاستی این قوه؛ هیچ تعیینکنندگی در ادامه یا پایان جمهوری اسلامی ندارد و تا تکمیل فرایند عدم مشروعیت و فراهم شدن شرایط اعتلای انقلابی و یا نقطه عطف منجر به تغییر، این نظام سرمایه داری کهنه پرست همچنان پابرجا خواهد ماند!
پرسش این است که در چنین شرایطی چه باید کرد؟
برای یافتن پاسخی درخور، یک ارزیابی از وضعیت پس از رئیسی و فرصتی که این حادثه برای حاکمیت فراهم آورده است ضرورت دارد. اینکه آیا جمهوری اسلامی با این فرصت ویژه چه خواهد کرد؟ آیا به دنبال ترمیم شکاف بین خود و مردم آزار دیده از سیاست های تا کنونی اش؛ رویکردی خواهد داشت؟ آیا چنین ظرفیتی درجمهوری اسلامی پس از اعتراضات سالهای اخیر و مهمترین آن خیزش مهسا و تاثیر آن در رویگردانی هرچه بیشتر مردم از جمهوری اسلامی (که در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی کاهش آرا و ریزش هواداران و رای دهندگان خود را نشان داد) به این درک رسیده است که شرایط را به گونه ای دیگر برای بقای خود تغییر دهد و یا همچنان به سیاست های تاکنونی باور دارد و از این فرصت نیز برای تامین هژمون و اقتدار بیرقیب خود بهره برداری خواهد کرد؟
آیا با توجه به شرایط پیش آمده، در سیاست های منطقه ای و جهانی تجدید نظر خواهد کرد یا همچنان برنقش بلند پروازانه گسترش عمق استراتژیک تاکید خواهد کرد؟
آیا برای بقای خود در تقسیم قدرت تجدید نظر خواهدکرد و در سازش با رقبای حکومتی از این فرصت سود خواهد جست یا همچنان اقتدارگرایی را تنها راه موجودیت خود خواهد پنداشت؟
واقعیت آنست که اصل ولایت فقیه به عنوان دستگاه فکری استبداد و دیکتاتوری در زمانه ای که همه امکانات کشور را در چنگ دارد و گفتمان غالب است و هالهی از الیگارشی قدرتمند و نوکیسهگان بورژوایی را پرورده است و در مناسبات جهانی نیز امکانات هر چند ناچیز اما قابل اتکایی را در نظام چند قطبی کنونی از آن خود کرده و درپی اقدامات اخیر و رویارویی مستقیمی که با اسرائیل داشته به نوعی به عنوان حریفی آزارنده جای پای خود را سفت کرده و در پی گسترش این روابط با کشورهای عربی است ؛ حاضر به تجدید نظر نیست.
مهمتر از هر چیز از قدرت توده های مردم و قهر انقلابی آنان بیش از پیش درهراس است و دریافته است که درهی عمیقی که بین خود و مردم ایجاد کرده است را نمی توان نادیده گرفت و برای پرکردن این شکاف عمیق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باید تاوان داد؛ این احتمال که از این فرصت به سود ترمیم رابطه با مردم و انتخاب راهی برای جبران مافات بهره گیرد بسیار غیرقابل تصور است. رویکردهای تاکنونی هم نشانی از پذیرش حق آزادی بیان، عقیده، شیوه زندگی و پذیرش جز نگاه خود به جامعه و جهان از سوی این حاکمیت نیست. هیچ التزامی به حقوق مردم در کارکرد، برنامه و عمل جمهوری اسلامی دیده نمی شود. در نتیجه جمهوری اسلامی برای پابرچایی خود از این حادثه در اصرار به همان شیوه های ضد دموکراتیک و ضد انسانی و ناعادلانهی خود ادامه خواهد داد.
اما این فرصت خارج از اراده رهبری جمهوری اسلامی و طبقه حاکم سرمایهداری مردسالار، وضعیت جدیدی را برای مردم رقم زده است. این وضعیت به گونه ایست که میتواند به فرصتی برای ادامه مبارزه برای رهایی از انواع ستم و تبعیض بدل شود. این مبارزه در شرایط ترمیم و پیامد های ناگزیر آن میتواند بخشی از کارزارهای سیاسی را در اختیار نیروهای انقلابی و مترقی قرار دهد.
از حیث زمان هم فرصتی برای رژیم فراهم است تا باپروپاگاندای رسمی خود داستان کشته شدن رئیسی را محملی برای فریب توده ها قرار دهد همین امر ناگزیری طرح پاره ای شعار های پوپولیستی را به دنبال خواهد داشت. این چنین فضایی با رفتار های سرکوبگرانه همخوانی نخواهد داشت. تناقضات و تضاد های درون و بیرون از حاکمیت خود مزید برعلت است. جمهوری اسلامی در شرایط بحران قتصادی نیز قادر به هیچ گونه رفرمی نیست در نتیجه کفهی ترازویش در مقابل کفهی مطالبات و خواسته های عموم مردم و به ویژه کارگران و زحمتکشان و فروردستان خالی از وزن لازم است.
این فضا استعداد آن رادارد تا جنبش اعتراضی ضد تبعیض و ستم را به سود جریان رادیکال مردمی بگرداند. لازمهی بهره مندی از فضای پیش رو هوشمندی و درک بههنگام موقعیت هایی است که اتفاقا جمهوری اسلامی بخشی از آن را می آفریند. بازنمایی شعار زن، زندگی، آزادی و پالایش آن از شعار های مطلوب راست افراطی و سلطنت طلبان و تکیه برحقوق ۹۹ درصدی های جامعه به ویژه تکیه بر اصل برابر حقوقی زنان ومردان در مقابل سرمایه داری مردسالار و بردن این شعار ها در جای جای میهن کاری است که خیزش دوباره و تداوم جنبش زن، زندگی، آزادی را در پی خواهد داشت.