ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



مقاله برگزیده: جنگ و صلح − در دفاع از یک بیانیه‌ی جمعی – محمدرضا نیکفر

حکمت پایه‌ای جنبش صلح می‌گوید: جنگ خود به خود اتفاق می‌افتد، اما برای صلح است که باید کاری کرد. این نوشتار پاسخی‌ست به برخی واکنش‌ها به یک بیانیه‌ی جمعی در مورد خطر جنگ.

 


 

جنگ و صلح − در دفاع از یک بیانیه‌ی جمعی

محمدرضا نیکفر

چند روز پیش بیانیه‌ای جمعی منتشر شد علیه جنگ و در دفاع از صلح، بیانیه‌ای با این عنوان: «برای صلح، آزادی و دموکراسی، جنگ در خاورمیانه را متوقف کنید!»

بیانیه پربازتاب بود. در رسانه‌های اجتماعی انتقاد از آن و حمله به امضاکنندگان هم پرجلوه بود.

اکثر حمله‌کنندگان کسانی بودند که از اینکه اسرائیل مراکزی در ایران را بمباران کند، پیشاپیش ابراز شادی می‌کردند. برخی از آنان که از درباریان «سیروس سوم»‌اند، جزو تیمی تحقیقاتی برای تعیین هدف‌های مناسب برای حمله هستند. آن‌هایی که خواهان بمباران ایران هستند، کسانی‌اند که عمدتاً خود را با «ایران‌گرایی» و «ملی‌گرایی» معرفی می‌کنند. خیانت به زبان و حقیقت، ابعاد شگفت‌انگیزی یافته است.

انتقادهایی جدی هم به بیانیه شده است؛ از جمله اینکه چرا بیانیه به مسائلی اساسی که این وضعیت جنگی را ایجاد کرده، نپرداخته است.

بیانیه حتماً می‌توانست بهتر و جامع‌تر باشد. اما مهم پیام آن است: مخالفت با جنگ، تصریح اینکه «دفاع از صلح، دفاع از آزادی و کرامتِ انسانی است».

چه می‌توان کرد؟
پرسشی مهم در میان واکنش‌های مثبت دیده می‌شود: خُب، همه‌ی این حرف‌ها درست؛ اما آیا حرف زدن و  بیانیه صادر کردن چیزی را تغییر می‌دهد؟

به راستی چه می‌توان کرد؟

اگر جواب سرراستی به چنین پرسشی وجود داشت که راه به‌واقع مؤثری را بنماید که به جنگ پایان دهد، بشر جایی نبود که اینک در آن قرار دارد.

در جهانی زندگی می‌کنیم که نیروی صلح هنوز نمی‌تواند تغییر مؤثری را برانگیزاند. در اواخر قرن بیست فضا امیدوارکننده‌تر بود. اکنون وضع وخیم است و چشم‌انداز تیره و تار. پس از فجایع همه‌ی اعصار و کشتارهای عظیم قرن بیستم، اکنون در جایی قرار داریم که ظاهراً علیه یک نسل‌کشی آشکار کاری نمی‌توان کرد. پیشتر می‌شد به رسانه توسل جست، نوشت، اعلامیه منتشر کرد، به تظاهرات فراخواند و … اینک جریان اصلی رسانه‌ای در خدمت جنگ است. در جهان به اصطلاح «آزاد» مانع حرکت‌های اعتراضی می‌شوند. منطق امروز این است: حق با کسی است که بیشتر و مقتدرانه‌تر می‌کُشد!

− شما با این بیانیه چه می‌توانید کنید؟

− هیچ! از کلمه در برابر بمب به راستی کاری برنمی‌آید!

بهتر است از این ناتوانی، از این ناتوانی مطلق بیاغازیم.

ما می‌گوییم «صلح» و آن طرف می‌گوید «جنگ». ظاهراً این طرف منفعل است، ناتوان است، ضعیف مطلق است، و آن طرف توانا، مقتدر، تصمیم‌گیرنده، تعیین‌کننده. اما این در نگاه اول است؛ در جنبش صلح این حکمت پذیرفته شده که: برای اینکه جنگ شود و ادامه یابد، ما لازم نیست کاری کنیم؛ جنگ خود به خود اتفاق می‌افتد؛ اما برای صلح است که باید کاری کرد.

آنکه می‌کُشد، آدم‌کشی خود را در ادامه‌ی یک روند علت و معلولی می‌داند و عمل خود را توجیه می‌کند. آنکه می‌کُشد، شاید تنها مهره‌ای در ماشین عظیم کشتار باشد. اما آنکه می‌گوید «جنگ نه»، به آغازی دیگر برای نظم جهان فرا می‌خواند. او در برابر ارتش‌ها و قدرت‌های پشت سرشان می‌ایستد. شعور و اخلاق در سمت او قرار دارد؛ تبعیت و ماشین‌وارگی و بی‌اخلاقی در طرف مقابل.

علیه جنگ در وضعیتی جنگی
«جنگ نه!» – این فراخوان به توقف است و شروعی دیگر. در برابر آن ممکن است گفته شود که این دعوت به شروع نیست؛ شروع وقتی است که به ریشه‌ی جنگ پرداخته شود و اصل مسئله به شیوه‌ای «رادیکال» حل شود. این رادیکالیسم را در قرن بیستم آزمودیم، از جمله به صورت «جنگ علیه جنگ. اِشکال آن در این بود که نتوانست با گسستی رادیکال از منطق جنگ همراه شود.

وضعیت در جهان دگرگون شده است. در همان شروعِ برآمدِ جنبش صلح در قرن بیستم، محتملاً ناممکن بود آن‌چه یک سال است که در غزه می‌گذرد. بنیادگرایی دینی و پدیده‌هایی چون حماس و حکومت ولایی ایران هم مطرح نبودند. جنبش صلح ضعیف شده، ابزار جنگی تکامل شگفت‌انگیزی یافته و صنعت فرهنگی با صنعت کشتار عجین شده است. ما شاهد گونه‌ای «جنگ جهانی» هستیم که تفاوت آن با دو جنگ جهانی پیشین این است که کمتر جنگِ کشور علیه کشور، و بیشتر در شکل جنگ داخلی است: جنگ دارایی علیه نداری، برخورداری علیه نابرخورداری، بی‌شعوری علیه شعور، عوام‌فریب علیه عوام، مرکز علیه حاشیه، نژاد «خوب» علیه نژاد «پست»، خودی علیه بیگانه، «ملت» علیه پناه‌جو و مهاجر… جنگِ داخلی جهان‌گستر شده است. «جنگ جهانی» جاری، ترکیبی از جنگ‌های داخلی و منطقه‌ای و جنگ‌افروزی و زورگویی‌های امپریالیستی است.

تکلیف خود را باید روشن کنیم، نه فقط در مورد حمله‌های متقابل سازمان‌داده شده از سوی دولت‌های ایران و اسرائیل، بلکه در مورد جنگ داخلی‌ای که در ایران یا هر جای دیگر جریان دارد و به نوعی به جنگ منطقه‌ای و آنچه از آن به عنوان «جنگ جهانی» نام بردیم، متصل می‌شود.

از این اعتراف بیاغازیم: در برابر فاجعه در کشور، در منطقه و در جهان، کاری بلافاصله مؤثر از ما برنمی‌آید. اما در غوغای جنگ، در غوغای رقابت برای بهره‌وری بیشتر از امتیازها، کاری کارستان مخالفت با جنگ و بی‌عدالتی است که آغازگاه آن شعور است، پرسش است، اعتراض است، بیان جمعی اعتراض است، سازماندهی است، و …

با جنگ مخالفت کنیم؛ نیات پلید هر دو طرف جنگ را افشا کنیم، صدای سوم باشیم.

صدای سوم باشیم!
جنگ در خاورمیانه در حال گسترش است. در یک سال گذشته ده‌ها هزار کشته به جا گذاشته، غزه را به صحنه‌ی نمایان نسل‌‌کشی تبدیل کرده، در اسرائیل ترور و وضعیت جنگی افراد عادی را در حالت وحشت دایم قرار داده، و در لبنان بیش از یک میلیون تن را آواره کرده است. اکنون ایران ممکن است به کانون تازه‌ی جنگ تبدیل شود.

در منطقه‌ای که انبوهی از مسائل حاد با ریشه‌های تاریخی و مشخصاً استعماری درهم رفته‌اند و هیچ کنشی نیست که نتواند خود را واکنش و از این رو حق به جانب معرفی کند، این منطق که اگر سر مفروض «اختاپوس» فتنه در جایی زده شود همه‌ی مشکل‌ها حل می‌شود، بارها پوچی خود را نشان داده و زمینه‌ساز جنگ بعدی شده است. به این جهت باید خواهان آتش بس فوری شد و هیچ توجیهی را از سوی جنگ‌طلبان  برای اینکه داریم واکنش نشان می‌دهیم نپذیرفت.

این جنگ هیچ پیروزی جز خود جنگ ندارد. هم ادعای بنیادگرایان اسرائیلی که می‌گویند بر آن‌اند نظم نوینی در خاورمیانه برقرار کنند جنگ‌طلبی محض است و هم ادعای بنیادگرایان حاکم بر ایران و گروه‌های پشتیبان‌ِشان در این‌باره که می‌خواهند اسرائیل را نابود کنند و فلسطینیان را آزاد، دعوت به ستیز و کشتار دایم در منطقه است.

هر دو طرف مُنادی بدبختی و فلاکت‌اند. بر انبوه مشکلات مردم ایران، حتا اگر کشور عرصه‌ی شکل محدودی از جنگ شود، افزوده خواهد شد. عده‌ای کشته خواهند شد، ویرانی به بار خواهد آمد، گرانی و فقر و فلاکت تشدید خواهد شد. افزون بر همه‌ی اینها دامنه‌ی سرکوب و اختناق گسترش خواهد یافت. نظامیان و نیروهای امنیتی قدرت‌مندتر خواهند شد. بسیاری از دستاوردهای مبارزات آزادی‌خواهانه جامعه از دست خواهد رفت.

ارمغان بمب اسرائیلی دموکراسی نیست. بمب اسرائیلی و آمریکایی می‌کشد، ویران می‌کند، نکبت به بار می‌آورد، و چنانکه در رخدادهای اخیر هم دیده‌ایم، به تحکیم استبداد و بنیادگرایی می‌انجامد. تحریکات و اَعمال مخرب رژیم ولایی هم کمکی به آزادی مردم فلسطین نمی‌کند و تنها به تنش و جنگ در منطقه دامن می‌زند.

ساکت ننشینیم! صدای سوم باشیم!

ماشین جنگی، هر قدر که عظیم و مخوف باشد، جزئی از نظم امور است. به این بیندیشیم که ما هم جزئی از نظم امور هستیم، اما می‌توانیم تبعیت نکنیم و آن را برهم زنیم.

——————————————–

منبع: رادیو زمانه

 


 

دسته : اجتماعي, بین المللی, جهان, سياسي, مقالات برگزيده

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1