دسامبر 20, 2024
مقاله رسیده: «درسهای سوریه: مقدمه» – نوشتهی احکامی
زمانی که رهبر دولت سرمایهداری حاکم بر ایران، واکاوی و تحلیل را حتی تا حد بازنمایی امور واقع (آنچه این روزها در سوریه میگذرد) جرم انگاری میکند، نخستین چیزی که چپ انقلابی باید دریابد این است که شرایط اجتماعی و تاریخی برای اعتلای آگاهی طبقاتی پرولتاریا و وارد کردن ضربههای کاری به ایدئولوژی طبقهی حاکم (در اینجا محور مقاومت) چنان مساعد است، که حتی صرفِ دهان گشودن هم میتواند عمل و پیشروی تلقی گردد.
درسهای سوریه: مقدمه
نوشتهی احکامی
این یادداشت، مقدمهی سلسله یادداشتهایی پیرامون سوریه است که به مرور منتشر خواهند شد.
زمانی که رهبر دولت سرمایهداری حاکم بر ایران، واکاوی و تحلیل را حتی تا حد بازنمایی امور واقع (آنچه این روزها در سوریه میگذرد) جرم انگاری میکند، نخستین چیزی که چپ انقلابی باید دریابد این است که شرایط اجتماعی و تاریخی برای اعتلای آگاهی طبقاتی پرولتاریا و وارد کردن ضربههای کاری به ایدئولوژی طبقهی حاکم (در اینجا محور مقاومت) چنان مساعد است، که حتی صرفِ دهان گشودن هم میتواند عمل و پیشروی تلقی گردد.
درحالیکه بهرهبرداری از این بحران و شرایط اجتماعی و تاریخی خاورمیانه باید برای چپ انقلابی ایران از بدیهیات بهحساب آید، اما رکود تحلیلی و انتقادی و همچنین فقدان فعالیت تبلیغی_ترویجی در اینخصوص منجر به از دست رفتن این فرصت محدود خواهد شد.
شیوهی غیرانقلابی و امپریالیستی سرنگونی حکومت جنایتکار حاکم بر سوریه نیز برای بهرهبرداری ایدئولوژیک، از چشم بخشی از بورژوازی و براندازی طلبان ضدانقلاب دور نمیماند. آنها نهایت تلاش خود را به کار خواهند بست تا در برنامهی نیروهای امپریالیستی برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی، سوریهی تحت اشغال سرمایهداری و امپریالیسم را آزاد شده جلوه دهند، زمینهی اجتماعی مداخلهی نظامی خارجی را برسازند و طبقهی کارگر فاقد آگاهی و مسخ شده را به پیادهنظام خود بدل کنند.
حال چپ در فقدان سازماندهی موثر ، میانجی عمل خود را گم میکند، سرگیجهی نظری میگیرد و با سردرگمی میپرسد: «مسائل سوریه دقیقا چه دخلی به ما دارد؟» و دیگر این که «مگر میتوان بر آنچه در سوریه میگذرد تأثیرگذاشت؟»
ظاهراً درست است. محور مقاومتی سرسپرده میتواند میانجی فعالیت ایدئولوژیک خود را سازمانها و نیروهای واقعا موجود و تا دندان مسلح در سوریه تلقی کند. او سپاه قدس را جای طبقهی کارگرمینشاند و مسئلهی سازماندهی را به همین سهولت برای خود حل میکند.
برای ما اما مسئله چنین بیواسطه و سرراست نیست.
تحلیل انضمامی و ویژه از شرایط ویژهی سوریه، دفاع از مبارزهی طبقاتی و انقلابی، سازمانهای پرولتری و خودپویی طبقهی کارگر در سوریه و همچنین بهرهبرداری از این وضعیت اجتماعی-تاریخی برای دریدن ایدئولوژی محور مقاومت و ایدئولوژی براندازی باید خط راهنمای تحلیلمان قرار بگیرد.
با وجود آن که خود-مدیریتی شمال و شرق سوریه(روژآوا)، با روششناسی ناشیانهی برخی پروژهی ایالات متحده و امپریالیسم تلقی گردیده است، درک پیچیدهگی و انضمامیت فرآیند تاریخی پیموده شده در روژآوا، نابگرایی و تحلیل انتزاعی را با مسائلی دشوار و ژرف روبرو خواهد کرد.
ما به علت شأن ویژهی این موضوع، به پرسش «چرا باید از خود-مدیریتی شمال و شرق سوریه(روژآوا) دفاع کنیم؟» نمیپردازیم. همچنین از بازگویی آسیبشناسی و نقدهای شدید خود به فرآیند تاریخی روژآوا، استراتژی سازمانهای ذیل خود-مدیریتی(خصوصا گرایش به دولت-ملت کوردی) و عملشان نیز اجتناب میکنیم. اما یادآور میشویم که معیار سوگیری برای چپ انقلابی، مبارزهی طبقاتی و اقتصادِسیاسی است. دلالتها و عینیتهای غیرقابل انکاری، فاعلیت و سوژهگی سازمانیافتهی(گاه در هیئت شورا)کارگران، دهقانان، ملل تحت ستم و زنان(و به گونهای جدایی ناپذیر، حدی از آگاهی طبقاتی پرولتری آنان) در فرآیند تاریخی روژآوا را تایید میکنند.
پیچیدهگی دیگر در رابطه با وضعیت تاریخی سوریه، تعدد سرسامآور سوژههای فرآیند تاریخی آن است. نیروهایی که با یکدیگر بلوکهایی حاوی تضاد تشکیل میدهند، از هم میپاشند، با هم اجماع میکنند یا میجنگند. این نکته حائز اهمیت است که در تحلیل وضعیت جنگی، آن چه میان دود و آوار نباید از چشم دور بماند و مدفون شود، هدف اقتصادی-سیاسی نیروها و فاعلان آن است.
در ادامه اما با دشواری دیگری روبرو خواهیم شد. مگر چپ انقلابی از جنگ و سطح نظامی تحلیل سردرمیآورد؟
ادبیات به اصطلاح ضاله و آشوبگرانهی نظامی توسط حکومت به شدت سانسور میشود، و مهمتر این که وضعیت اسفناک سازماندهی چپ انقلابی در ایران، آگاهی نظامی را عملا در میان ما محو کرده است.
به این معنا که سازماندهی و عمل نحیف چپ، موضعگیری آن را نسبت به چنین مسئلهای بیشتر به شوخی نزدیک کردهاست؛ گروهی به بیان کلیات بیفایده بسنده کردند و ذیل همان گفتمان همیشگی “نه این خوبه نه ایشون، لعنت به هر دوتاشون-زنده باد خلقهای قهرمان و مرگ بر امپریالیسم” قرار گرفتند.
گروهی دیگر نیز ندای وااَسفا از سقوط یکی دیگر از سنگرهای مقاومت سردادند. واقعیت اکنون عریان شده؛ چپ هیچچیز دربارهی میدان سوریه نمیداند و نهایتا اگر هنری کند، احتمالا شعار درود بر روژآوا و درود بر خلقهای تحت ستم سوریه سر خواهد داد. واقعیت اما در قالب جنگ و گریز نظامی رخ داده است و سیاست و جنگ، در امتداد یکدیگر، صحنهی انقلابی را در سوریه تحتالشعاع قرار دادهاند.
در توضیح خلع سلاح نظری و عملی چپ انقلابی، نباید روزگاری را که ژنرالهای پنجستاره از تحلیلهای نظامی چپِ انقلابی(انگلس-تروتسکی-گرامشی-اشرف و …) انگشت به دهان میماندند از قلم بیاندازیم. به خود یادآور شویم که مبارزهی طبقاتی در تحلیل نهایی و در اعتلای انقلابی می تواند به معنای رو در رویی اجتناب ناپذیر با افسران رزمدیده و مزدوران عاشق تسلیحات حکومت سرمایهداری باشد.
چپ انقلابی ایران باید از سوریه درس بگیرد و بیاموزد. مسئلهی اجتناب از سوریهای شدن، به معنای اجتناب از جنگ طبقاتی به هرشکل آن نیست. اجتناب از سوریهای شدن به معنای اجتناب از شکست نظامی، و تدارک دیدن برای پیروزی است.
چپ انقلابی باید به جای واگذاشتن ایران به نیروهای مرتجع و راستگرایان فاشیست و نوکران امپریالیسم، خود را سازماندهی کند؛ و برای اشکالی از مبارزات انقلابی مستمر و منضبط و همچنین محتوای مبارزاتیِ رهایی بخش، آزادی طلبانه و ضدسرمایهداری و رادیکال تدارک ببیند.
رشد و پیشروی طبقهی کارگر در ماههای ابتدایی انقلاب سوریه، شگفت انگیز بود. ارتش سوریه از محلات عقبنشینی میکرد و قسمتهای بزرگی از شهرهای حاشیهای(و بعدها مرکزی و صنعتی همچون حلب)تحت کنترل تودهی مردم در میآمد. خود-پویی و خودانگیختگی با انرژی انفجاری آزاد میشد و ساختارهای بدیلی برای رفع نیازهای فوری طبقهی کارگر و کنترل مصرف جمعی(دفاع، آب، انرژی، مسکن، حمل و نقل، بهداشت و درمان و …) در مناطق تحت کنترل مردم تکوین مییافت. اما فقدان سازماندهی آهنین، منضبط، پرولتری و نظامی در میان طبقهی کارگر سوریه، در برابر انضباط نظامی، امکانات فنی، زبدهگی و سلسله مراتب ارتش سوریه قرار گرفت. نتیجه را همه میدانیم.
انقلابها همواره یک زیرلایهی نظامی دارند. در موضوع سوریه به طور ویژه این زیرلایه تمام انقلاب را تحتالشعاع قرارداد و معادلهی انقلاب=جنگ را رقم زد. لایهی اعظم طبقهی کارگر سوریه، برعکس آن بازنمایی ایدئولوژیک رسانهای، به دنبالهروی کور کورانه از بنیادگرایی اسلامی دست نزد. بلکه توسط گروههای اسلامگرای افراطی و بورژوایی(تحت حمایت غرب، ترکیه، کشورهای عربی)، و دولت سوریه مغلوب، از خود بیگانه و قلع و قمع شد. دوگانهی انتزاعی اما بسیار واقعیِ جنگ مذهبی، نبرد طبقاتی را پنهان و در خود منحل کرد. اسلامگرایی افراطی و بورژوایی(بورژوازی اهل سنت و مغلوب سوریه) توانست(آن طور که برانداز ضدانقلاب در ایرانِ اکنون میخواهد)، طبقهی کارگر را از مدار آگاهی طبقاتی و خودشناسی خارج کند و سُنی را بدون هیچ قید و بندِ اقتصادی-سیاسی جای کارگر بنشاند.
حال بورژوازی سنتی جای بورژوازی نظامی و تجاری علوی پیشتر حاکم بر سوریه تکیه زده است. تجربهی سوریه به شکلی تراژیک یک مسئلهی ضروری را در خاورمیانه نشان داد: سرمایهداری به هرقیمتی، به قیمت خون کودکان، سلاح شیمیایی و جنایت جنگی، بحرانهایش را حل میکند. تنها طبقهی کارگر میتواند به طور بالقوه مانعِ بربریت ناشی از راهحل بحران شود.
تجربهی سوریه برای چپ انقلابی ایران، نه تاریخ خونین دیگریها، بلکه تاریخ خودِ ما و آینهای است که سرنوشت ضروری سیر وقایع، اما غیرحتمی ما را نشان میدهد. باید از سوریه بیاموزیم، باید به میانجی سوریه، به سیاقی درست و روششناسانه برانگیخته شویم.
در شرایطی که دشمن مستقیم ما، جمهوری اسلامی با تمام تشکیلات امنیتی و نظامی و اطلاعاتی خودش، از زبان رهبرش به صراحت میگوید که “راهمان را از زمین و هوا بسته بودند…، نتوانستیم کاری بکنیم”، این باید یک هشدار برای بدنهی نحیف چپ انقلابی ما باشد. اگر جمهوری اسلامی راه بهرویش بسته شد، چپ انقلابی، بدون در اختیار داشتن آن ابزارها و امتناع غریبش از تحلیل و عمل معطوف به واقعیت میدانی، چه بلایی بر سرش خواهد آمد؟ ما ابتکار عملمان را باید به نحوی نشان دهیم که در نبود این امکانات، بتوانیم به شکل خلاقانهای ورق را به نفع خود برگردانیم؛ در غیر این صورت واقعیت بیرحم و خونین سرمایهداری ارتجاعی در خاورمیانه، زودتر از آنچه فکرش را بکنیم “راه را از آسمان و زمین بهرویمان خواهد بست.”