فوریه 20, 2025
مقاله رسیده: درسهای سوریه (بخش دوم) – نوشته: احکامی
در ادامه بررسی نقش و میزان نفوذ بازیگران اصلی تاثیرگذار در تحولات سوریه، در این یادداشت کوتاه به سراغ کشور قطر رفتهایم. اگر در مورد مثال اسرائیل، رابطه خصمانه و مبتنی بر منطق اشغال و نظامیگری حرف اول و آخر را میزد و تمام موارد دیگر تحت الشعاع این مساله تعریف میشد، در مورد قطر ماجرا متفاوت است. با نگاهی موشکافانه به میزان دخالت قطر در سوریه و نسبت هیئت حاکمه قطر با خاندانِ اسد و حزب بعث در سوریه، به خوبی متوجه اهمیت بُعد استراتژیک و ژئوپولیتیکی روابط منطقه ای خواهیم شد؛ به نحوی که پس از پایان بررسیِ داده محور خود، چرایی و چگونگی حضور قطر در سوریه از حیث استراتژیک نمایان خواهد شد.
———————————————————
درسهای سوریه (بخش دوم)
نوشته: احکامی
در ادامه بررسی نقش و میزان نفوذ بازیگران اصلی تاثیرگذار در تحولات سوریه، در این یادداشت کوتاه به سراغ کشور قطر رفتهایم. اگر در مورد مثال اسرائیل، رابطه خصمانه و مبتنی بر منطق اشغال و نظامیگری حرف اول و آخر را میزد و تمام موارد دیگر تحت الشعاع این مساله تعریف میشد، در مورد قطر ماجرا متفاوت است. با نگاهی موشکافانه به میزان دخالت قطر در سوریه و نسبت هیئت حاکمه قطر با خاندانِ اسد و حزب بعث در سوریه، به خوبی متوجه اهمیت بُعد استراتژیک و ژئوپولیتیکی روابط منطقه ای خواهیم شد؛ به نحوی که پس از پایان بررسیِ داده محور خود، چرایی و چگونگی حضور قطر در سوریه از حیث استراتژیک نمایان خواهد شد.
شاید در نگاه اول چندان مرتبط به نظر نرسد که برای شروع پرداختن به نقش قطر، چرا باید به سراغ مناقشه حیاتی روسیه و اوکراین رفت. اما با نگاهی اجمالی به میزان نفوذ و قدرت یک طرف جنگ، روسیه که بازیگری رقیب در برابر هژمون مسلط جهانی خود را تعریف کرده، و اوکراین، به عنوان طرف دیگر جنگ که مورد حمایت قدرتمندترین پیمان اتحاد نظامی زنده جهان یعنی ناتو است، به سرعت متوجه خواهیم شد که بدون در نظر گرفتن این جنگ تعیین کننده، تحلیل سیاسی در سطح بین المللی ناکافی خواهد بود؛ خصوصا اگر مساله به یکی از مهم ترین مناطق مورد مناقشه جهان، یعنی خاورمیانه، مربوط شود.
ماجرا به آنجایی برمیگردد که با شروع درگیری روسیه با اوکراین، مهم ترین اهرم فشار روسیه بر اروپا، یعنی انتقال گاز، مورد توجه غربی ها قرار گرفت؛ در واقع آن ها در تلاش بودند تا با خنثی کردن این اهرم فشار، توان چانه زنی روسیه در مذاکرات صلح احتمالی و همچنین عواید اقتصادی رژیم پوتین در هنگامه این جنگ پرهزینه را کاهش دهند. اولین مساله ای که خود را نمایان کرد، اتحاد ایالات متحده با هم پیمانان خود در ناتو و البته دیگر متحدان منطقهای بود؛ به این ترتیب که مسیرهای جایگزین احتمالی گاز روسیه در میدان عمل مشخص شود تا پا جای روسیه در بازار گاز مورد نیاز اروپا بگذارند.
نخستین و جذابترین گزینه، مسیری قابل پیشبینی از قطر و سپس آذربایجان، با مشارکت ترانزیتی عربستان سعودی و ترکیه، به اروپا بود که البته مسیر دریایی آن بسیار پرهزینه و ناکافی به نظر می رسید؛ نتیجتا انتقال لوله گاز در این مسیر مذکور، نطفه نخستین ایده خط لوله گاز قطر را شکل داد. در این نقطه بود که انرژی، به مهمترین بازیگر آتی در تغییر یک رژیم سیاسی بدل شد. در واقع ژئوپولیتیک در چنین کارزاری است که متولد می شود. در ادامه متوجه چرایی این موضوع میشویم.
با مشخص شدن بازیگران این سوی میدان، از ترکیه و آذربایجان تا عربستان، اردن و قطر به عنوان هم پیمانان منطقهای، تا ایالات متحده و ناتو و جهان غرب به عنوان بازیگران خارجی اثرگذار در تحولات خاورمیانه ای مورد بحث، پوتین به عنوان متضرر اصلی ماجرا در اظهاراتی صریح، این پروژه انتقال لوله گاز قطر را توطئهای به رهبری ایالاتِ متحده تعریف کرد که در جهت “تغییر موازنه نظم موجود جهانی برنامهریزی شده و زنجیرهای از تحولات ویرانگر را در پی خواهد داشت.” در نتیجه این اظهارات، صف بندی آن سوی میدان، یعنی مخالفان این خط لوله نیز، معین شدند. پوتین و رژیم روسیه به عنوان رهبری اصلی جریان، در کنار جمهوری اسلامی به عنوان بازیگر پرتوان دارای قدرت نیابتی و موشکی منطقه ای، گروه های مورد حمایت این رژیم از حزب الله تا حشدالشعبی و کتائب اهل حق و دیگر گروه های مقاومت عراقی و نهایتا خاندان اسد و حزب بعث سوریه به عنوان قدرت مسلط در این کشور، که در واقع کمربند اصلی و گلوگاه محوری جغرافیایی تمام این تحولات بود، در یک جبهه تعریف شدند؛ اتحادی موقت و شکننده که بر سر ممانعت از دستیابی به هدفی دوران ساز گرد هم آمده بودند.
هم پیمانان منطقه ای ایالات متحده، در این مورد عمدتا منظور عربستان سعودی و قطر است، طبق اسناد افشا شده در ویکی لیکس از نامه نگاری های هیلاری کلینتون با مدیر ستاد انتخاباتی اش و مکاتبات سران آل سعود با مقامات عالی رتبه قطری، راهبرد اصلی برای تحقق هدفشان را در حذف مانع اصلی دیدند؛ یعنی نابودی رژیم بشار اسد. علت مشخص بود؛ از همان سال ۲۰۰۹، پیش از شروع رسمی مخالفت ها، تا ۲۰۱۶، پس از پیروزی اسد بر مخالفان داخلی و خارجی، بشار با جلب رضایت روسیه و ایران، پروژه ای تحت عنوان خط لوله گاز اسلامی را بنا نهاده بود. بر طبق مصاحبه مشهور اسد در ۲۰۱۶ با خبرنگار ایتالیایی درکاخ ریاست جمهوری سوریه، اسد گفت: ” در واقع دو نگاه به مساله انتقال گاز وجود دارد؛ اول این را بگوییم که همهی طرفها بر اهمیت راهبردی سوریه در تامین منطقهای و فرامنطقهای گاز متفقالقول هستند. اما طرف قطری با کمک هم پیمانان غربی و آمریکایی خود مسیر شمال به جنوب را پیشنهاد میدهند و در برابر مسیر دیگری وجود دارد که ضامن منافع ذینفعان اصلی منطقه ای، یعنی ایران، عراق و سوریه است که از شرق به غرب و مسیر مدیترانهای است که ما آن را خط لوله گاز اسلامی تعریف کرده ایم. در این مسیر، بدون دخالت خارجی، گاز به جنوب و جنوب غرب اروپا نیز می رسد.” این اظهارات علت مخالفت قطری ها با اسد را مشخص می کرد.
نکته مهم این است که ۲۰۰۹ به عنوان سالی که قطری ها با همکاری آل سعود به تجهیز مخالفان مسلح اسد در داخل سوریه پرداخته بودند؛ این یعنی ۲ سال قبل از شروع درگیری های مردمی و اعتراضات برحق مردم سوریه، عمدتا جوانان، به فضای ناامید کننده اقتصادی و سرکوب سیاسی. در همین راستا، بن جاسم، نخست وزیر وقت قطر، در اظهاراتی که برآمده از اختلافات عیان شده میان آل سعود و قطر و تحریم قطر از سوی عربستان سعودی بود، علنا اعلام کرد “هیچ اقدامی در راستای تجهیز و تقویت گروه های مخالف سوری بدون هماهنگی دو اتاق مشترک عملیاتی انجام نمی شد؛ نخست اتاق اردن و دیگری اتاق ترکیه که عربستان مایل بود رهبری میدانی هر دوی آن ها را برعهده بگیرد؛ اما وجه مشترک هر دوی این اتاق ها آن بود که آمریکاییها به عنوان هماهنگ کننده اصلی در آن حضور داشتند.. در واقع تصمیم برای سرنگونی قهرآمیز اسد گرفته شده بود و ماجرا تا قبل از ورود هماهنگ روسیه و ایران به خوبی پیش میرفت و ما فکر می کردیم کار تمام است.”
همچنین حمایت قطریها از گروههای افراطی اسلامگرا در داخل خاک سوریه، از زبان برخی از رهبران آنها نیز خارج می شد؛ به عنوان نمونه المحیسن، از رهبران عالی رتبه جبهه النصره، به صراحت و در میانه ی جنگ داخلی سوریه، قطر را دوست گروه های اسلامگرای مخالف اسد اعلام کرد و بعدها نیز از تحریم قطر توسط آلسعود به شدت گلهمند بود. این مساله نشان میدهد گروه های افراطی در راستای تحقق هدف ژئوپولیتیک قطری ها و با رهبری و میدانداری ایالات متحده و ناتو، از مدتها پیش از خیزش مردمی تلاش کرده بودند فضا را به سمت تشنج و هرج و مرج ببرند تا به موازات آن رژیم اسد تضعیف شود و قدرت نهایتا به دست مردم سرنگون نشود؛ چراکه این شکل از انقلابیگری نیز به نفع اهداف راهبردی و کلان قطر و شرکا نبود؛ آنها به دنبال محکم کردن جا پای خود در میدان سوریه بودند؛ امری که بدون شک واکنش روسیه، به عنوان متضرر اصلی پروژه گازی قطر و جمهوری اسلامی به عنوان بازیگر در خطر حذف قرار گرفته این پروژه را بر میانگیخت و آنها را نیز وارد میدان اعتراضات مردمی سوریه میکرد؛ آشفته بازاری که مطالبات مردمی و برحق معترضان در آن گم شد و سوریه طعمه اهداف ژئوپولیتیکی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای مسلط در خاورمیانه شد.
آنچه گفته شد، رابطه پر افت و خیز قطر و سوریه در جریان جنگ داخلی اول سوریه بود. در ادامه و با حفظ قدرت توسط حزب بعث و سرمستی اسد از پیروزی خود، او عرصه را برای تحکیم خودکامگی خود خالی دید؛ شرایط روز به روز بدتر شد، فساد تا به ارتش و نهادهای امنیتی رسید، هفت اکتبر رقم خورد، اسرائیل منطقه را به دورانی جدید وارد کرد و نهایتا گروه هایی که در آب نمک سیاسی قطر و ترکیه خوابانده شده بودند، بار دیگر وارد میدان قدرتگیری شدند و این بار بدون مقاومت از جانب قدرت مسلط، که به علت ضربههای پی درپی این سالها دیگر توانی برای دفاع از خود نداشت و متحدان اصلیش نیز هرکدام به دلایلی که فرصت بیان کاملش نیست دیگر توان و رغبتی به دفاع از آن رژیم نداشتند، رهبری سوریه را به دست گرفتند؛ متحدین افراطی دیروز قطر که امروز نیز با حمایت همان کشور و برای پیاده کردن همان پروژه کلان انرژی محور منطقهای و جهانی، وارد عرصه سیاسی سوریه شده اند و تنها فرقشان، کراوات هایی است که درازآویزهایی برای خفه کردن گریبان مخالفین است و باطن افراطی آن ها را در زیر خود پوشانده.
نکته ای که نباید مغفول بماند نقش قطر در حمایت از حماس در غزه و سپس اقدامات میانجیگرانه ایست که حکام قطری در ارتباط با طرفین جنگ در غزه داشتند. این پرسش که دلیل تفاهمات رهبران قطر با جمهوری اسلامی در غزه چه می توانست باشد؟
مواضع قطریها در ارتباط با ایران و حماس و سایر نیروهای محور مقاومت از دو لایهی بیرونی که سیاسی است و لایه پنهان و موضوع انرژی برخوردار است. قطر به عنوان یک بازیگرِ همسایه ایران و متاثراز هر نوع تغییرجهت در مناقشات، قطعا با نگاه به منافع خود این احتمال که حماس و جبهه مقاومت (روسیه ، ایران ، سوریه وحماس فلسطینی و حزب اله لبنانی) بتوانند در این مناقشه پیروز به در آیند؛ گرایش به حمایت و نوعی محور مقاومتی نشان دادنِ خود و حمایت از حماس را نمایش داده است . این رویکرد منطق اپورتونیستی دارد که اساسا امری قابل پیش بینی است و تغییر ریل در هر مقطعی را هم در خود می پروراند . مشاهده ذهنی هریک از تفوق جبهه ها و تامین مقاصد سیاسی در جهت کلی استراتژی ونقش ژئوپولتیک انرژی میتواند تا حدودی نقش و نوع بازیگری هر یک از بازیگران را در این مناقشه منطقهای و حتی جهانی نشان دهد. بهر حال این بازیگری از هر سو آغشته به تناقضاتی است عربستان و نقش او در عرصه جهانی نزدیکی به چین و ترکیه و حتی روسیه در شرایطی که خود یک سوی ماجراست و….. همه و همه پیچیدگی های شرایط کنونی شکل می دهد. قطر به دلایل متعددی از حماس میزبانی میکند. یکی از مهمترین دلایل، سیاست خارجی قطر است که به دنبال ایفای نقش میانجیگر و تأثیرگذار در خاورمیانه است. درواقع میزبانی قطر از حماس، نه تنها قطر را به میانجی مهم حل مسئلهی فلسطین بدل میکند، بلکه امکانات و اهرمهای ویژهای نیز در اختیارش قرار میدهد. ایالات متحده و اسرائیل نیز، قطر را به سوی نقش مهارکننده و محدودکنندهی حماس سوق میدهند. تلاش آمریکا و مزیت چنین نقشی است که منجر میشود اسرائیل هرگز حماس را در خاک قطر هدف قرار ندهد. قطر برای تقویت این نقش، فعالیت خود را به عنوان یک حامی مالی و سیاسی برای گروههای فلسطینی، بهویژه حماس، افزایش داد. درواقع قطر پل ارتباطی بین حماس و دیگر بازیگران منطقهای و بینالمللی شد، دقیقا به این دلیل که میزبانی متعادل بوده است. قطر باید در این نقش، منافع بازیگران متعددی را در نظر بگیرد و حماس نیز از اهمیت این نقش برای قطر به خوبی آگاه است و بعضاً نیز با ارسال نشانههایی مبنی برانتقال مرکزیت سیاسی خود به کشوری دیگر(به خصوص ایران)، قطر و دیگر نیروها را تحت فشار قرار دادهاست. میزبانی قطر به حماس این امکان را فراهم ساخت که با سازمانهای بینالمللی و دولتها ارتباط برقرار کند و در مذاکرات سیاسی شرکت کند. درواقع قطر اراده گرایانه جزئی جدایی ناپذیر از چهرهی جناح سیاسی حماس شده است، که نقش مکملِ بازوی نظامی آن عهدهدار شده است. درنتیجه حماس ضمن استفادهی از امکانات مالی و ارتباطی این کشور، با شبکهسازی، فرصتِ برقراری ارتباط با دیگر گروههای سیاسی و بازیگران بینالمللی را برای خود فراهم کرده است. و در مقابل قطر نیز کوشید میل به اینکه کلید حل مسئلهی فلسطین باشد را در خدمت اهداف استراتژیک خود بگیرد .
جنگ انرژی درخاورمیانه هرگز به پایان نخواهد رسید؛ قطر که ۲۰۱۱ نتوانست به خواسته خود برسد و از هر دری وارد شد شکست خورد، این بار در میدانی شلوغ از بازیگرانی، که هریک به دنبال منفعت خود در گوشهای از منطقه بودند و طبیعتا پرداختن به تمامی این جزئیات از حوصله این یادداشت خارج بود، به تمایل اصلی سیاسی خود رسید. ما می دانیم که قطر در این مسیر تنها ذینفع واقعا موجود نبود و تلاش کردیم شراکت راهبردی این کشور با متحدین دیگرش را به اختصار شرح دهیم؛ اما برای ما اهمیت داشت تا در جریان پرونده بررسی هایمان از سوریه، آنچه درس هایی از سوریه نامیدهایم، اینبار نقش قطر را میانجی فهم استراتژیک و ژئوپولیتیکی از تحولات کلان سیاسی سوریه قرار دهیم. امیدواریم در تاباندن نوری اندک، در این مسیر تاریک و پر پیچ و خم سهمی کوچک ایفا کرده باشیم.