ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



مقاله برگزیده: علل نابه‌سامانی کنونی طبقه کارگر و تفاوت آن با سازمان یافتگی “راه آینده در گرو درکِ اکنون” از: حسین اکبری _کاظم فرج الهی

ما می‌کوشیم در این فرصت با توجه به جهات گوناگون این تحقق‌نایافتگی و آنچه را در این سال‌ها با تجارب زیسته ‌ی خود و در همراهی با کارگران از زندگی آنان آموخته‌ایم و بخش مهم و قابل توجهی از رویکردهای حداقل دو دهه اخیر را مغایر با امکان سازمانیابی طبقه کارگر ایران می دانیم، در یادداشت پیش رو مورد توجه قرار دهیم و به شیوه های درست و متناسبِ سازماندهی با توجه به تجارب تاریخی و تکیه بر واقعیت های امروزی  بپردازیم.

 


 

 

علل نابه‌سامانی کنونی طبقه کارگر و تفاوت آن با سازمان یافتگی “راه آینده در گرو درکِ اکنون” از: حسین اکبری _کاظم فرج الهی

(بخش یکم)

مقدمه:
در پنجم‌ اردیبهشت سال 1388 یادداشت مشترکی با عنوان «اساسی‌­ترین مشکلات و خواست­های کارگران ایران امروز کدام است؟ » منتشرکردیم و با این استدلال که ” برای دست یابی به قدرتِ طبقاتی، شناخت طبقه ضروری است”،کوشیدیم از راه “باز شناسی هویت” به “تاثیرموقعیت­های متفاوتِ اقتصادی بر بازیابی هویتی کارگران”،”رشد ذهنی در طبقه کارگر”، “اقتصاد کنونی ایران  و تاثیر آن در زندگی کارگران”، “حقوق کار در ایران و تاثیر آن در زندگی گذشته و حال طبقه‌ی کارگر ایران” بپردازیم  و در نهایت به اینکه  “خواست­ها و مطالبات­فوری کارگران کدام است”؟ پاسخ دهیم. حاصل ارزیابی ما از وضعیت اقتصادی به روشنی بیان شد و تاثیرات آن را بر زندگی کارگران این‌گونه آوردیم:

 با بررسی گزارشات مندرج در مطبوعات کشور طی شش ماهه دوم  سال 1387 نمایی از وضعیت عمومی وکلی کارگران در ایران به دست می‌آید که می­تواند پایه‌ای برای شناخت واقعی‌تر از زندگی کارگران به دست دهد. در سراسر ایران آن گونه که اخبار روزنامه ها و آمار مراجعات کارگری به نهاد های دولتی مرتبط نظیر ادارات کار و… نشان می­‌دهد این موضوعات برجسته بوده است:

  • اخراج و تعدیل نیروی کار و نبود امنیت شغلی.
  • عدم پرداخت به موقع دستمزدها تا شش ماه تاخیر.
  • شدت کار در واحدهای فعال با استفاده ازحداقل نیروی کار.
  • فراتر رفتن دامنه بیکاری از نیروهای شاغل و آماده­ی کار. 
  • عدم توازن و تعادل در بازار نیروی‌کار به سود کارفرمایان در انتخاب و گزینش نیروی‌کارِ ماهر و در عین حال ارزان به دلیل افزایش دامنه بیکاری.
  • تعطیل کارخانه‌ها و واحدهای کار و تولید به دلایل گوناگون از جمله ناتوانی در رقابت با محصولات وارداتی.
  • کاهش تولید درکارخانه‌ها و واحدهای تولیدی در اختیار دولت به رغم برخورداری از تسهیلات و اعتبارات ویژه.
  • ناکارآمدی و به انجام‌ نرسیدن طرح­های به‌ظاهر اشتغال­زا علی­رغم اختصاص میلیاردی تسهیلات.
  • واردات بی روّیه کالا و محصولات و حذف تعرفه­‌ها و درمقابل ورشکستگی کارخانه‌هایی با تولیدات مشابه.
  • فزونی حوادث ناشی از کار در کارگاه­های صنعتی و ساختمانی.
  • اخراج کارگران خواهان ایجاد سازمان­های سندیکایی از محیط­ های کار و صدور احکام زندان از یک تا چهارسال  برای فعالین کارگری.
  • تغییرات در قوانین ومقررات کار بدون نظرخواهی از نمایندگان کارگران در راستای حذف حقوق کار مکتسبه.
  • ادامه قرادادهای حق التدریسی در بین هزاران معلم و دبیر در آموزش و پرورش.
  • وجود ناامنی شغلی گسترده در بین روزنامه­‌نگاران و خبرنگاران و تعمیم قراردادهای موقت در این صنف براساس پرداخت حق‌التالیفی.
  • مشکل مسکن به عنوان مهم­ترین هزینه در سبد هزینه خانوارهای کارگری.
  • پایین بودن سطح معیشت و کاهش مداوم قدرت خرید کارگران.

 

ما در آن مقاله به شرط پذیرش این واقعیت ها که:

  1. ذهنیت طبقه کارگر ایران برای عبور از این شرایط رشد نایافته است.
  2. نسل امروزین طبقه کارگر ایران جوان است و پیشینه­‌ی مبارزاتی گذشته بدلیل انقطاع دوران جنگ وسرکوب وسایر دلایل، در پیشرفت و رشد ذهنی­‌اش راه پیدا نکرده است.
  3. روحیات کنونی حاکم بر طبقه‌کارگر در ناباوری و گم­گشتگی ناشی از تسلط فرهنگ غیرکارگری غوطه‌­ور است و باید از طریق بازتولید فرهنگ مبارزاتی به تقویت روحیه کارگری پرداخت.
  4. شرایط سخت زندگی و کار امکان رشد فکری از طریق مطالعه و شرکت در گفتگو های سودمند و ضروری را از وی سلب کرده‌است.
  5. لایه بندی­‌ها و دسته­‌بندی­‌ها مانع جدی در راه همبستگی طبقاتی کارگران است.

پذیرفتیم که در راه رسیدن به شرایط نسبی مطلوب برای هرگام به پیش، برای کسب هرخواست ولو بسیار اندک، به موارد بالا به عنوان واقعیتی موجود، توجه داشته و در تغییر آن­ها متناسب با سطح مبارزه بکوشیم و این میسر نمی­‌گردد مگر با آموزش  و تاکید داشتیم آن­چه در این مرحله به ­همراه آموزش باید پیگیرانه دنبال شود، تشکیلات است. در این‌باره هم یادآورشدیم که تشکیلات کارگری هم متناسب با میزان رشد ذهنی کارگران شکل می­گیرد.

امروز پس از گذشت قریب 16 سال از نگارش و به رغم مبارزات بسیار کارگران ایران و برپایی چهار جنبشِ اعتراضی مردمی در سطح ملی در شرایطی به مراتب بدتر و اسفناک‌تر از دوران پیش‌از جنبش سبز قرار داریم. این شرایطِ بدتر از گذشته در حالی اتفاق افتاد که ایران در دوره‌ی ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد بالاترین موقعیت اقتصادی را به لحاظ فروش نفت با قیمت بی سابقه دارا بود و دیدگاه حاکم با شعارهای اقتصادی و فساد ستیز بر جامعه فرمان می راند. ماهیت این سیاست و شیوه حکمرانی نشان داد که طی این سال ها وضع طبقه کارگر ایران بَدتر از هر زمان دیگری شد و همچنان این وضع ادامه دارد و متاسفانه شرایط به گونه‌ای پیش رفته‌است که امر آموزش و تشکیلات با وجود  همه ی امکانات مادی آن  تحقق نیافته است.  

ما می‌کوشیم در این فرصت با توجه به جهات گوناگون این تحقق‌نایافتگی و آنچه را در این سال‌ها با تجارب زیسته ‌ی خود و در همراهی با کارگران از زندگی آنان آموخته‌ایم و بخش مهم و قابل توجهی از رویکردهای حداقل دو دهه اخیر را مغایر با امکان سازمانیابی طبقه کارگر ایران می دانیم، در یادداشت پیش رو مورد توجه قرار دهیم و به شیوه های درست و متناسبِ سازماندهی با توجه به تجارب تاریخی و تکیه بر واقعیت های امروزی  بپردازیم.

 چرا سازماندهی؟
وقتی سخن از سازمان‌دهی و سازمان کارگری است، خود به خود بخش قابل توجهی از نوع نگاه و اندیشه‌، حدودی را تعیین می‌کند که خاص کارگران است. یعنی از سازمانی صنفی- طبقاتی که مستقل و آزاد شکل می‌گیرد و برای دفاع از منافع کارگران فعالیت می‌کند؛ سازمانی که براساس شغل و حرفه در بنگاه‌های تولیدی وخدماتی و مناطق برپا می‌شود و البته به دلیل اشتراکات هر صنف و رشته و حرفه و میزان کمّی و گستردگی‌ آن در سطوح مختلف شهر و استان و کشور ایجاد سازمان‌های عالی‌تری را هم ممکن و ضروری می‌سازد. به معنای روشن فراگیر و پایدار است و مبتنی بر اهداف روشن، راهکارهایی برای دستیابی به آن اهداف تعیین می‌کند و جان مایه‌ی آن خِرَد و عمل جمعی است. نیز یادآور این موضوع استکه سازمان یافتن کارگران به معنای برانگیختن میل آنها به مجموعه‌ای هدفمند است و برای حرکت به سوی هدف و رسیدن به آن بطورحتم به یک نظم(سیستم) نیاز دارد و این سیستم برنامه‌ریزی می‌کند که هرجزء (یعنی هر کارگر) به تنهایی چه وظایفی دارد و  جمع اجزائ آن با هم (جمع کارگران) چه کارکردی قرار است داشته باشند. این وظایف بطور کلی عبارتند از:

  1. مذاکره برای کسب مطالبات کارگری (سازمان‌های کارگری به نمایندگی از کارگران با کارفرمایان و دولت در مورد شرایط کار، حقوق و مزایا مذاکره می‌کنند) 
  2. آموزش و آگاهی‌بخشی در مورد حقوق خود، قوانین کار و نحوه استفاده از این حقوق.
  3. کوشش برای اجرای بهترین قوانین برای کسبحمایت قانونی برای مبارزه با نقض حقوق کارگران.
  4. انجام فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی بمنظور تغییر شرایط و نفی بهره‌کشی و بهبودخواهی و ایجاد شرایط بهتر و نهایتا مطلوب برای کارگران .

بر رفتارهای جمعیِ خود بخودی و فی البداهه یا کنش و واکنش های فوری و در لحظه‌ی کارگران نمی‌توان نامِ سازمان نهاد؛ چنین رفتارهایی علاوه بر تاثیراتِ لحظه‌   ای، صرفا می‌تواند درخدمت سازمان‌یابی کارگران و امر سازماندهی پیشروان کارگری قرار گیرد.

این که چرا سازماندهی اهمیت دارد و ضرورت آن از کجا ناشی می‌شود دیگر برکسی از آگاهان کارگری پوشیده نیست و این که کارگران همراه، همبسته و متحد می‌توانند به نسبتِ میزان همبستگی آگاهانه، نیروی مادی و قدرتمندی را برای دفاع از منافع صنفی_ طبقاتی خود ایجاد کنند هم بسیار بدیهی است. روشن است که یکی از نقاط ضعف عمده و غیرقابل چشم پوشی طبقه کارگر امروزی ایران، فراهم‌ نیاوردن این حدِّ از همبستگی و حرکت متحدانه در برابر قدرتِ سازمان‌یافته و متحد و در برابر نظم سیاسی سرمایه‌دارانه‌ی حاکم برجامعه است.

مادام که این فاصله جدی بینِ بی‌سازمانی، بَد‌سازمانی و سازمان‌یافتگیِ حداقلی در برابر آن قدرت معطوفِ‌ به سازمان عریض و طویل و اقدامات بازدارنده و سرکوبگرانه‌ی فراقانونی و به ظاهر قانونی این نظام وجود دارد؛ باید کوشش همه جانبه و هماهنگی و هم آوایی برای رفع این ضعف و نقیصه در دستور کارِ کارگران قرار گیرد.

نگاهی اجمالی بر شکل گیری سازمان های کارگری
جبنش کارگری در ایران از آغاز با ایجاد سازمان های سندیکایی شکل گرفت. این سازمان‌ها البته با ترویج و تبلیغ جریان سیاسی موجودِ وقت (بطور عمده ازسوی حزب توده ایران) و البته به‌خاطر جوانی این جنبش و همچنین بی تجربگی چپ نوپای ایران تا حدودی شکل مداخله گرانه ای نیز داشت. با این همه هم آموزش و میزان آکاهی بخشی از سوی پیشرو و هم بیداری طبقاتی و اهمیت تشخص و قدرت طبقاتی برای کارگران و وجاهت اجتماعی که از راه با هم بودن و توان تصمیم‌گیری جمعی چنان بود که طی دوره شروع تا بلوغ این فعالیت، کارگران سندیکا را خانه‌ی دوم خود می‌دانستند.

 از اواخر دوره قاجار، که صنایع کوچک و کارخانه‌ها در ایران شکل گرفتند و طبقه کارگر متولد گردید و اعتراضات کارگری هم همزمان شکل گرفت، تا در اواخر سده نوزدهم تا اوایل دوران جنگ جهانی اول (اواخر قاجاریه)  که کارگران ایران جمعیت 126 هزار نفری را تشکیل می دادند، تنها  17 هزار نفر در صنایع مدرن ماشینی و بقیه در صنایع دستی و سنتی مشغول به کار بودند (کتاب کارگران ایران در اواخر قاجار ص 99 نوشته عبدالله یف).  اولین اعتراض کارگری در تاریخ 29 آبان 1285 (21 نوامبر 1906) نشان می‌دهد آغاز مبارزات کارگری ایران توسط 3000 نفر از کارگران شرکت شیلات لیانازوف و تحصن این کارگران در بندر انزلی است که با سرکوب حکومتی  همراه شد و طی آن یکی از کارگران کشته شد.

اولین سندیکای کارگری در ایران به دست کارگران صنعت چاپ و مطبوعات ایران، که بنا بر کار و حرفه خویش با کتاب و روزنامه سر و کار داشتند، با پیشگامی محمد پروانه از کارگران صنعت چاپ به همراه تعدادی از رفقای کارگرش(در سال 1906/1285 ) و در اوج جنبش مشروطیت ایجاد شد.

 اولین نشریه کارگری که سه سال پس از تاسیس اولین سندیکای کارگری در ایران به نام «اتفاق کارگران» در تاریخ 5 تیر 1289 خورشیدی ( مطابق با 27 ژوئن 1910) منتشر شد.

 از همین روند شکل‌گیری سازمان‌ِ کارگری، روزنامه‌ی کارگری و مبارزه‌ی اعتصابی کارگران که فرایندهایی با پیوندی منطقی را نمایش می‌دهد تا  اعتصاب کارگران طی دوره‌های مختلف تا کودتای ننگین 1332 و از آن پس نیز به رغم سرکوب های مداوم و منع کارگران از اعتصاب و اعتراضات صنفی، از طرف رژیمِ کودتا، اعتراضات و اعتصابات اگر چه محدودتر اما بطور مستمر جریان داشت. شدت و گستره‌ی اعتصابات سراسری 1356-57 آن چنان تاثیرات معینی در سیستم اقتصادی برجای گذاشت که منجر به سرعت تحولات در جهت سرنگونی نظام استبدادی و دیکتاتوری نظام سلطنتی گردید و پیروزی انقلاب بهمن 1357 را به ارمغان آورد.

 با جهت‌گیری و تغییر ریل دوباره و بلافاصله‌ی انقلاب به مسیر نوع دیگری از استقرار سرمایه‌داری ایران به زعامت و رهبری پیشوایان دینی و حمایت بیدریغِ بازار و سایر بخش های سرمایه داری از حکومت جدید، کارگران به جای بهره‌مندی از فضای انقلابی، هم قربانیان میدان‌های جنگ و هم بازندگان عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پس‌ از انقلاب شدند و چرخه‌ی ‌استثمار و بهره کشی با برقراری در مناسبات جدید در حین مسخ شدگی سیاسیِ جامعه‌ی در انتظار آزادی و عدالت مانع از دیدن روندهایی شد که در نهایت به تعطیلی فعالیت آزاد سازمان‌های کارگری و برآمدن نوعی از سازمان های وابسته و قابل کنترل و هدایت دولتی گردید.

با وجود جنگ از یک سو و سرکوب نیروهای سیاسی و پیشروان کارگری در داخل از سوی دیگر، بالاخره در سال 1362 تمامی سازمان‌های کارگریِ مستقل موجود حذف و سازمان هایی تحت‌الحمایه در مجموعه خانه کارگر به نام‌ های انجمن‌های اسلامی کارگران و شوراهای اسلامی کار با ساختار و کارکردهای معین و متصلب جای سازمان های کارگری مستقل و آزاد را گرفت و رهبران و فعالان سازمان های سندیکایی و شورایی عملا از محیط‌ های کار و تولید حذف شدند.

برای توضیح روندها و فرایندهای تاریخیِ سازمان‌های کارگری،  می‌توان این تاریخ را  درچهار دوره صورت‌بندی کرد دوره اول از پیدایش سازمان‌های کارگری تا مقطع کودتای 1332 دور دوم پس از کودتا تا آغاز دورِ تازه‌ای از مبارزات مردمی علیه نظم سیاسی حاکم در سال 1356 که فعالیت قانونی سندیکا ها زیر نظارت شدید ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور)بود اما به سختی و در کلیتِ خودمتاثر از مبارزات کارگری ادامه حیات داد و با وجودِ این سندیکاها، اعتراضات و  اعتصابات بسیار رخ داد . دوره سوم از 1356 و آغاز روند تحولات در جنبش کارگری ایران تا دوم خرداد  1376 که با قدرت‌نمایی ظبقه کارگر ایران و تاثیرِ انکار نشدنی آن در روند پیروزیانقلاب بهمن 1357 با سازمان‌های سندیکایی، کمیته‌های اعتصاب و شوراهای کارگری نو پدید نقش‌آفرینی کرد و همراه با انقلاب و ظهور دولت موقت برآمده از آن، دور تازه‌ای از محدودیت بر نهادهای کارگری و تدارک جایگزین برای آن ها در قالب انجمن های اسلامی کارگری، بسیج کارگری و پس از مدتی شوراهای اسلامی کار هریک با شیوه و رویّه خاص و در عمل مشترک به ابزاری درخدمت دولت و علیه کارگران به کار گرفته شدند و مشخصا دوره سرکوب سازمان‌های کارگری و برآمد سازمان‌های تحتِ کنترل و نظارت قانونی و فراقانونی دولتِ برآمده از انقلاب، شکل گرفت. دوره چهارم و درنهایت پس از انتخابات 1376 و برآمد اصلاحات، فضایی متاثر از آرای 20میلیونیِ «نه» به شیوه حکمرانی  موجبِ پدیداری جبهه اصلاحات گردید. گرچه این اصلاحات به شدت گرایش لیبرالی داشت ولی در این فضا امکان بروز و ظهور دوباره مطالبه جدّی سازمانیابی مستقل کارگری فراهم شد؛در این دوره شاهد پیدایش گرایشاتی در جنبش کارگری ایران هستیم . بررسی دوره های سوم و چهارم  و به ویژه دوره چهارم  به لحاظ بسیاری جهات و از جمله تاثیراتی که فضای مجازی بر مناسبات جوامع و بر جنبش‌های اجتماعی و جنبش کارگری نهاده است، اهمیت دارد. چرا که دستیابی به این امکان و تاثیرات متقابل فضای مجازی و جنبش‌های اجتماعی بر یکدیگر، جنبش‌ها و از جمله جنبشِ‌کارگری را در معرض نوعی تشدید شوندگی فاصله حرف و عمل ، ادعا و تجربه،  واقعیت و مجاز ، جعل و اصل قرار داده است . این ویژگی ها بر روند مبارزات و فرایندهای حین آن از هر سو اثر گذار خواهند بود .در نتیجه ضروری است که بی پرده پوشی و به عنوان بخشی از مبارزه برای اصلاح راه و روش و تامین شرایط مناسب برای امر سازمانیابی طبقه کارگر و همچنین برای پاسخ درست به تاریخ و پالایش واقعی آنچه به عنوان تاریخ مبارزات جنبش‌ِ کارگری پیشِ روی آیندگان خواهدگشود، به‌ این مهم پرداخته شود.


از همان روز آغاز مبارزات 3000کارگر شیلات شمال و کشته شدن اولین کارگر از جنبش اعتراضی از این مبارزه تا کنون سرتاسر تاریخ کارگری ایران، عرصه مبارزه کار و سرمایه در تمام ابعاد سیاسی، اجتماعی و صنفی خود بوده است. غیر از این هم نمی تواند باشد. ما طبقه ای هستیم که بنا بر شرایط خویش چاره‌ای جز مبارزه برای تغییر و بهبود شرایط خویش 
نداریم.

وظیفه‌ی کارگران پیشرو شناخت ویژگی دقیق آن گرایشات و تسویه حساب نهایی با تبعات به شدت بازدارنده و زیان‌بار آن و تقویت اندیشه پویا و متحد ساز در مطالبه عاجل و آجل و ضروری سازمانیابی طبقه کارگر و کمک به میانجی‌های موجود برای امر سازماندهی طبقه کارگر ایران است.

در باره‌ی موانع، ضعف وکمبود ها  در جنبش کارگری ایران
در زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دلایل بسیاری برای ماندگاری این موانع و ضعف‌ها وجود دارد که از سوی ما در مقالات و یادداشت های جداگانه‌‌ای بارها به آن پرداخته شده است که درصورت ضرورت به برخی از آنها اشاره خواهد شد. اما از نظر ما مواردی از موانع و ضعف ها و کمبودها آنچنان اهمیت دارد که لازماست در این‌جا بیشتر مورد توجه قرار گیرد. اینموارد عبارتست از:

  • نبود و کمبود  درک درست از دیالکتیک علنیت و غیر علنی بودن مبارزات صنفی _ طبقاتی در سازمان های کارگری
  • نبود و کمبودِ درک درست دیالکتیک مبارزه قانونی و مبارزات روزمره کارگران 
  • نبود ارزیابی واحد یا همسو و مبتنی بر واقعیت از سازمان های کارگری در میان پیشروان کارگری 
  • جعل و دروغ بافی در زمانه ای که راست آزمایی از سازمان‌یافتگیِ کارگران امکان پذیر نیست
  • سیاست سرکوب مستقیم، مستمر و مداوم پیشروان کارگری با ابزارهای امنیتی -قضایی و اعمال سانسور همه‌جانبه در مسیر آگاهی یابی کارگران از اقتصاد سیاسی حاکم بر زندگی آنها ؛ همراه با آن سیاستِ سرکوب غیر مستقیم با اشکال سرکوب مزدی و ایجاد استیصال‌ درتامین ‌نیازهای‌اولیه ودلمشغولی برای‌تامین‌نان، مسکن و نیازمندی‌های اولیه درعین تلاش برای بقا دربین طبقه کارگر و رواج ایدئولوژی‌های غیرطبقاتی و مسخ کننده و تقدیر گرایانه  به منظور بی اثرسازی مقاومت‌ها در برابر استثمار همه جانبه.

نبود و کمبود  درک درست از دیالکتیک علنیت و غیر علنی بودن مبارزات صنفی _ طبقاتی در سازمان های کارگری 
پیش از اینکه به این عنوان بپردازیم لازمست توضیح دهیم منظور ما از دیالکتیک چیست؟ و چرا می‌گوییم نبود و کمبود دیالکتیک؟ برای روشن شدن این مفهوم  به تعریف ساده و کوتاه آن اشاره می کنیم: دیالکتیکبه معنی بررسی عقایداز راه منطقو استدلال است . وقتی شرایط متضادی وجود دارد ما باگفتگو و یافتن دلیل و استدلال کردن برای تغییر آن شرایط  اقدام می‌کنیم. این منطق و استدلال‌ها کمک می‌کند تضادها به سود برون رفت از آن شرایط حل و یا برطرف گردد. حال ما مدعی هستیم درک درستی از علنیت و غیر علنی بودن مبارزه صنفی _طبقاتی در سازمان‌های کارگری وحود ندارد باید استدلال کنیم که شرایط چیست و درک درست کدامست؟

در شرایطی که دولت (حاکمیت) بطور رسمی ازایجاد هرگونه سازمان کارگری غیر از سه‌گانه های قانون‌ِکار جلوگیری می‌کند و اجازه فعالیت به سازمان‌های غیر قانونی (ازنگاه حاکمیتی) را نمی‌دهد و چترِ حفاظتی گسترده‌ای بر سرِ سرمایه‌داران اعم از دولتی یاخصوصی گشوده‌است که راه را برای بهره‌کشی قانونی و فراقانونی بازکرده است! و هنوز پس از 46 سال از انقلاب بهمن، در بسیاری واحدهای بزرگ کارگری کشور از ایجادسازمان‌های‌کارگری رسمی و غیر رسمی جلوگیری می‌شود. در شرایطی که حتی سازمان‌های موجود غیر رسمی از امکان فعالیت علنی برخوردار نیستند و هیچ‌گونه فعالیت از مجمع عمومی گرفته تا هرگونه گرد‌هم آیی اعتراضی شکل نمی گیرد؛ پذیرفته‌ترین منطق نوع رابطه در میان کارگران ضمن رویکرد ایجاد سازمان مستقل و آزاد صنفی _ طبقاتی و دموکراتیک، استفاده از روابط بین فردی و گروهی ایمن وکمتر آسیب پذیر برای جذب و توانمندسازی کارگران به منظور ایجاد همبستگی و هم‌فکری و آموزش و تجربه‌ی بهترین شیوه‌های عمل برای دستیابی به خواست‌ها و مطالبات است. درک درست از دیالکتیک این دو شکل از کاری که ماهیت آن مبتنی بر همبستگی در کسب آموزش و توانمندی برای سازمان‌یابی است ،حرف اول و مبرم ترین نیاز کارگران‌است. این قاعده برای تمامی مراحل و شکل‌های سازمانیابی مصداق دارد. حتی آنجا که سازمان های زرد موضوع قانون کار موجودیت دارند نیز روابط بین فردی و گروهی ایمن، پویا و خلّاق بین کارگران یک واحد کار و بنگاه باید ایجاد و با شیوه های کارآمد و تاثیرگذار، درتامین قدرت مبارزه در قالب‌های گوناگون (از گفتگو و چانه‌زنی تا اعتراض و به کارگیری انواع شیوه‌ی اعتراض) را تجربه کنند. کارگران در این گونه روابط  آبدیده، توانمند و پویا خواهند شد. چنین کارگران قدرت سازماندهی، تغییر سازمان زرد به سازمان واقعا صنفی_ طبقاتی را در می‌یابند و درست همان کاری را به پیش خواهندبرد که موانع را از سر راه برمی‌دارد . کاربرد چنین شیوه‌ی دیالکتیکی وظیفه تخطی ناپذیر پیشروان کارگری است و نادرست ترین شیوه آنست که برای پاک ماندن و منزه طلبی ازپذیرش این منطق سر باز زنیم و بعبارت دیگر یا منطق علنیت و مبارزه آشکار و علنی را مطلق کنیم و یا در پستوهای ذهنی، گرفتار پنهان کاری‌هایی که منجر به انزوا و قطع رابطه پیشرو و توده کارگران می‌‌گردد، شویم . نبود و کمبود این درک درست از دیالکتیک علنیت و غیر علنی بودن مبارزات صنفی _ طبقاتی در سازمان های کارگری ، امروزه یکی از علل سازمان نایافتگی طبقه کارگر ایران است .

_ نبود و کمبودِ درک درست دیالکتیک مبارزه قانونی و مبارزات روزمره کارگران  در بین پیشروان کارگری
در ایران کنونی قانون مفهوم بازدارندگی از ممنوع نیست بلکه جلوگیری از امر مجاز است. درقانون اساسی حق اعتراض و راهپیمایی پذیرفته شده است ولی حکومت این حق را با ترفندها و بهانه‌ها زیر پا می گذارد. قانون امر ایجاد سازمان های کارگری از هر نوع را ممنوع ندانسته، اما حکومت آن را درفصل ششم قانونِ‌کار به بدترین شکل ممکن با محدودیت و ممنوعیت همراه کرده است. این نمونه‌ها برای آن نیست که برقوانین صحه بگذاریم زیرا قوانین درجمهوری اسلامی در بسیاری موارد به ویژه در زمینه آزادی‌های فردی و اجتماعی، حق اکثریت مردم را به درستی ادا نمی‌کند؛ بلکه یادآور آنست که بازدارندگی، محدودیت و ایجاد موانع در ذات رژیم سرمایه داری حاکم است و در نتیجه کارگران با مبارزه درچارچوب این قانون حتی در آنجا که قانون به صراحت تکلیف مجریان قانون را تعیین کرده است (مانند ماده 41 قانون کار در باره تعیین حداقل دستمزد) به خاطر تخطی مسوولان امر ، همواره زیان دیده اند.

در مورد سازمان‌یابی نیز قانون با هر شیوه‌ی ممکن از آزادی ایجاد سازمان کارگری مستقل جلوگیری کرده است. در عین حال با الزام  سازمان های کارگری سه‌گانه در قانون کار(که به درستی تشکل های زرد نامیده می‌شوند) به رعایتِ  قانون بد و ناقص و نارسا و یا پذیرش تفاسیر نادرست از برخی مواد قانونی حمایتی، مانع رهیافت‌های همه جانبه آنها در پاسخگویی به مطالبات کارگران شده است.
در نبود تشکل های مستقل، بسیاری از پیشروان کارگری با نگاهی منزه طلبانه حاضر نیستند واقعیتِ حضورِ کارگران یک واحد یا بنگاه اقتصادی دارنده‌ی تشکل های زرد بپذیرند و بپذیرند باید برای پیدا کردن راه حلی به قصد  ایجاد رادیکالیسم مبارزاتی در بین این دسته از کارگران اقدام کنند. حاضر نیستند به همراهی با برخی نمایندگان خوش فکر دارای سلامت اندیشه و عمل  فکر کنند. این‌شیوه نگاه تنها به سازمان‌های کارگری موضوع قانون کار محدود نیست؛ در مورد کانون‌های بازنشستگی هم چنین تفکرات خشک و جامدی وجود دارد. این موضوع به عدم درک دیالکتیکی رابطه بین مبارزه در چارچوب قانون و مبارزات روزمره کارگران برمی‌گردد. متاسفانه این شیوه تنها به سازمان‌های کارگری موضوع قانون کار منتهی نمی‌شود و سکتاریسم چنان در وجود برخی پیشروان و هواداران جنبش کارگری جاگرفته‌ است که به نادرست هرگونه نظریه‌ مرتبط با شیوه مبارزاتی کارگران را بدون درک درست از وضعیت موجودِ این جنبش در ایران، به کار می بندند و از آن نتیجه نادرست‌تری می‌گیرند.

تلفیق درست از مبارزه قانونی و مبارزات عقلانی _ منطقیِ طبقاتی موجب ایجاد شکاف بین حاملین سیاست‌های قانون‌زده در سازمان‌های کارگری زرد با کارگران حق‌طلب و حق‌جو خواهد شد و نادیدن امکان چنین رویکردهایی به ادامه‌ی درخودماندگی کارگران تحت پوشش این سازمان‌ها کمک می‌کند.

_ نبود ارزیابی واحد یا همسو و مبتنی بر واقعیت
نداشتن ارزیابی واحد یا همسو و مبتنی بر واقعیت از مبارزات جاری کارگران از سوی پیشروان کارگری و جریاناتی که دل در گرو طبقه کارگر ایران دارند، یکی از موانع مهم و بی‌تردید بازدارنده در سازمانیابی طبقه کارگر ایران است. ارزیابی های مختلفِ اساسا برپایه غیر واقعی دیدن میدان مبارزه طبقاتی که ناشی از ذهنیت خود طبقه پندار است، آرزوهای سرکوب شده را به جای ایده‌های زمینی‌ قرار می‌دهد. این ذهنیت نه از سوی یک گروه خاص بلکه متاسفانه بعنوان یک الگوی ذهنی درنزدِ بیشترین شمار پیشروان طبقه‌کارگر خودنمایی می‌کند. بخشی از این نیروها که کارگران و یا مدافعان کارگران درخارج از کشور هستند، باورمند به نبود یا کمبود سازمان‌های کارگری [در جامعه کارگری امروز ایران] نیستند و در تحلیل‌های خود به بهانه وجود دیکتاتوری و سرکوب مدعی‌اند که “سطح جنبش اعتراضی کارگران نشان می‌دهد نوعی سازماندهی مخفی دربین کارگران معترض وجود دارد.”  آنها نمونه اعتراضات کارگری هفشجان و تعداد بالای‌کارگران شرکت‌کننده در این کارزار مطالباتی را دلیلی برای وجود سطحی از سازمان یافتگی می‌آورند که به طور طبیعی این استدلال می‌تواند درست باشد. اما با منطق مبارزات و نافرجامی این کارزار مطالباتی و سپس سکوت دوره ای این اعتراضات پای این استدلال ایشان می‌لنگد.

یکی دیگر از نشانه‌های بی سازمان بودن کارگران شعارهایی است که دراین‌حرکات اعتراضی سر داده می‌شود. این شعارها کلیشه‌هایی است که مضمون عام دارند؛ از گروهی مال باخته سرمایه گذار دربورس گرفته تا معترضین به خشکی زاینده‌رود و از بازنشستگان گرفته تا معترضان آلودگی‌هوا آن‌را فریادمی‌زنند. شعارهایی‌که نه‌تنها بارِطبقاتی ندارد، بلکه توجیه‌گر فسادِ سیستماتیک هم هست. شعار‌هایی نظیر« یه اختلاس کم بشه –مشکل ما حل میشه» ضمن این‌که نشان دهنده‌ی بزرگی ابعاد فساد اقتصادیِ موجود است اما فاقد بار صنفی – طبقاتی‌است، این شعارها فضا، سویه، گرایش و نگرش‌کارگری ندارد و روشن است که این شعارها با خِرَدِ جمعی کارگران تشکیلاتی خلق نشده اند و این خود نشانه‌آنست که سطح مناسبی از سازمانیابی که بتواند راهبری جنبش اعتراضی کارگران را سامان دهد، وجود ندارد.

اگر سایر اعتراضاتِ‌ کارگری و دستاوردهای بسیار ناچیز و در حدّ صفر را نیز در کنار هم قرار دهیم، بی‌تردید تنها یک نتیجه حاصل می‌شود:دلبستگان به این حدّ و این شکل از مبارزه کارگران یا نقش پیشرو و سازمان را در مبارزه صنفی _ طبقاتی نمی‌شناسند. یا به دلیل نداشتنِ درکِ روشنی از تلفیق آموزش و تشکیلات در فرایندهای پیچیده در روند اعتراضات کارگری، امر آگاهی و اراده‌ی‌جمعی را نادیده می‌گیرند و هم اینکه قادر به تفکیک و فاصله‌گذاری جنبشِ‌کارگری  با سایر جنبش‌های اعتراضی عمومی نیستند.

خلط مفاهیم و این همانی دانستنِ حضور خیابانی با سازمان یافتگی موثر و آگاهانه توده کارگران نیز از مواردی است که متاسفانه از سوی گروهی از پیشروان کارگری به عنوان “رادیکالیسم درون جنبش کارگری” یاد می‌شود. شعار سرشار از دگم و جمود « فقط کف خیابون _ به دست میاد حقمون» از این موارد است. مروجین این‌گونه شعارها، نه تنها شیوه‌ی حضور خیابانی را مطلق و سایر شیوه‌های مبارزه از جمله و مهمتر از همه اعتصاب به عنوان اهرم سیاسی کارآمد طبقه کارگر را از ذهن کارگران حذف می‌کنند؛ بلکه همراه با آن نقطه پایانی بر اهمیت سازمانیابی و ضرورت سازماندهی می‌گذارند. تا آنجا که بهترین شیوه مبارزه را به تجمع (با بهره گیری از واژگان مجمع عمومی) تقلیل می‌دهند.

ما فکر می‌کنیم و در عمل می بینیم که این میزان از توجه و این تحلیل‌ها عملا پویایی کارگران را برنمی‌انگیزد. داستان ازاین قراراست که وقتی این‌حد از مبارزه پاسخ روشنی دریافت نمی‌کند  مازاد آن چیزی جز سرخوردگی نیست و بخوبی روشن است که اگر دوباره اعتراض جمعی کارگران یک بخش در بازه زمانی طولانی دیگری تکرار شود  برپایه ناگزیری از فشار و عصیانی است که کارگر ناچار به هر در بسته ای می‌کوبد تا شاید پاسخی هر چند اندک بگیرد.

شاید بهترین شاهد و مثال برای اهمیت ضرورت سازمانیابی را بتوان دریکی از مهمترین خواسته های کارگران ایران دید و آن افزایش دستمزدها براساس قانونی است که حاکمیت و نمایندگان دولتی اش باید برآن گردن نهند. چرا  این اتفاق با توجه به میزان گستردگی تله فقر نمی افتد؟

بی تردید در این مورد مشخص همواره ذهن همه‌ی ذینفع های طرف سرمایه فعال است و برنامه های مشخصی هم در دستور کار دارند. ولی از جانب نیروی کار تنها آن‍ها که به میز مذاکره راه دارند می دانند داستان از چه قرار است و چنانچه در بین آنها کارگران آگاهی وجود داشته باشد تنها می تواند مقاومتی درحد و اندازه‌ی خود را دامن زند. سازمان‎های کانون های عالی و مجمع نمایندگان از کارآمدی بسیج نیرو و ایجاد موازنه قوا در بیرون از اتاق چانه زنی برخوردار نیستند و یا به آن اعتقاد ندارند و تنها خود را معیار تغییر احساس می کنند (البته اگر سرسپرده نباشند که متاسفانه غالبا چنین‌اند) درست در همین موقعیت‌هاست که ارزیابی واحد و یا همسویی در بین پیشروان  وجود ندارد و تاکتیک متناسب با آن نیز طبعا غایب است . این امر تصادفی نیست بلکه برپایه همان عدم درک دیالکتیک مبارزه، شناخت تضادها، عمده و غیر عمده کردن آنها و برکشیدن مواضع در حدّ ممکن و مقدور واحد و یا همسو ضرورت پیدا می‌کند. چنین چیزی اتفاق نمی افتد و تنها هنر برخی سازمان‌های کارگری و یا شبه‌ تشکیلات و محافل موجود، در آنست‌که در روزهای تعیین حداقل دستمزد باصدور یک بیانیه وظیفه طبقاتی!!! خود را آواز دهند. درست نمونه همان کاری که در جنبش زن، زندگی، آزادی به منشورسازی‌های بی مایه و بی پشتوانه‌ی « کارگری » اقدام کردند. این نداشتن درک واحد نه تنها در امر صنفی _ طبقاتی که در سایر امور اجتماعی نیز نمایان است.
ادامه دارد …..

—————————————–

دسته : اجتماعي, سياسي, مقالات برگزيده

برچسب : ,

جوابي بدهيد

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1