ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



روایتی از بند زنان اوین در پاسخ به نامه فائزه هاشمی – هستی امیری

گروه‌های مختلف سیاسی از جمله منتسبین به سازمان مجاهدین خلق، چپ‌ها از طیف‌های مختلف، سلطنت‌طلبان، اصلاح‌طلبان، جامعه بهایی‌، کردها، مدافعین حقوق بشر، فمنیست‌ها و فعالین حقوق زنان، فعالین محیط زیست، روزنامه‌نگاران و اعضای عرفان حلقه گروه‌های نام آشنای بندند. برخی کاربران فضای مجازی، اینستاگرام و توییتر و ادمین‌های کانال‌های تلگرامی نیز محبوس در بند هستند. در این میان البته افرادی با اتهامات جاسوسی نیز در بند هستند ک اساسا گرایش و فعالیت سياسی نداشته‌اند و عموما کارمندان دولتی بودند‌.

 


 

 

روایتی از بند زنان اوین در پاسخ به نامه فائزه هاشمی 

از هستی امیری

۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴

بارها از رفاقت‌ و شادی‌های زندان گفته‌ام. از ساختن زندگی در پستوهای بند زنان اوین، از مقاومت و مبارزه هر روزه زندانیان. حالا اما دلم می‌خواهد از اندوه و رنج زندان و زندانی بودن بگویم.

هر زندان مختصات خاص خود و در هر زندان نیز هربندی شرایط ویژه خود را دارد. بند زنان اوین از پس سالها مقاومت و مبارزه، شرایط محیطی نسبتا خوبی ساخته است که عموما با هزینه خود زندانیان و خیرین بوده. ساختمان بند در مقایسه با سایر بند‌های زندان اوین نوساز بوده و چون اساسا برای نگهداری زندانی ساخته نشده و سابقا کارگاه خیاطی بوده، معماری معمول بندهای دیگر را ندارد. از دیوارِ یک طرف بند به طور کامل پنجره‌هایی رو به تپه‌های اوین باز می‌شود. مجموعا ۴ اتاق با ظرفیت‌ اتاق ۱ شانزده نفر، اتاق ۲ چهارده نفر، اتاق ۳ سیزده نفر و اتاق ۴ بیست و سه نفر در بند وجود دارد. دو آشپزخانه کوچک در بند است که امکان طبخ غذا را به زندانی‌هایی که توان خرید مواد غذایی داشته باشند را می‌دهد. در سالهای گذشته جیره ماهانه مرغ، گوشت قرمز، گوشت چرخ‌کرده، سیب زمینی، پیاز و بادمجان توسط زندان تامین می‌شد، اما در سال اخیر این جیره تنها به یک تکه گوشت مرغ ماهانه که در مواردی بال و گردن مرغ بود، تعدادی تخم مرغ، ماست، کره، مربا، پنیر و روغن مایع کاهش پیدا کرده‌است. در ماه‌هایی که آنجا بودم عموما پنیر زندان فاسد و ترش شده‌بود. جیره‌ ماهانه بهداشتی از مواد شوینده، نوار بهداشتی، صابون، خمیر دندان و شامپو توسط زندان تامین می‌شود که هر ماه از ماه قبل کمتر است. مواد غذایی خام از قبیل حبوبات، برنج، چای، قند و سویا با کیفیت بسیار نازلی به طور ماهانه به بند داده می‌شود. مابقی مواد غذایی و بهداشتی باید توسط زندانی از فروشگاه زندان خریداری شود. سفارش هفتگی برخی میوه‌ها و سبزیجات نیز ممکن بود که هزینه‌ای چند برابر بیرون داشت، مثلا در یک فقره سیب کیلویی ۹۷ هزارتومن فروخته شد. دو وعده غذایی ناهار و شام و نان هر روزه توسط زندان تامین می‌شود، در خصوص کیفیت این غذاها باید گفت که گوشت قرمز به طور کلی حذف شده و حتی خورشت‌ها با مرغ طبخ می‌شوند. چند شب سوسیس به عنوان شام و سیب زمینی له شده یک وعده غذای ناهار است. در خیلی از مواقع بیشتر غذای زندان به سطل آشغال ریخته می‌شود یا به آشپزخانه مرکزی برگشت می‌خورد که نشان از کیفیت بسیار پایین غذای زندان دارد. بدیهی است که تنها با مصرف غذای زندان نمی‌توان سر کرد و زندانی مجبور به خرید مواد غذایی خواهد شد، مخصوصا اگر دارای حبس طولانی، بیمار، حامله یا داری نوزاد باشد.

بند زنان اوین تنها بند امنیتی کشور است و تمام زندانیان به جز یک نفر _شبنم نعمت‌زاده که البته اغلب در مرخصی‌های طولانی چند ماهه است_ با اتهامات سیاسی یا به قول جمهوری اسلامی “امنیتی” و در حقیقت محکومین جرایم علیه امنیت هستند. لازم است تاکید کنم نعمت‌زاده در قرنطینه و آسایشگاه زندانبانان اقامت دارد و زندانیان بند اجازه ورود ایشان به بند را ندادند. چرا که ایشان باید مانند سایر محکومین مالی در زندان قرچک ایام حبس را بگذراند اما به واسطه جایگاه خانوادگی و قدرتشان به بند زنان اوین آورده شدند که وضعیت بهتری دارد.

گروه‌های مختلف سیاسی از جمله منتسبین به سازمان مجاهدین خلق، چپ‌ها از طیف‌های مختلف، سلطنت‌طلبان، اصلاح‌طلبان، جامعه بهایی‌، کردها، مدافعین حقوق بشر، فمنیست‌ها و فعالین حقوق زنان، فعالین محیط زیست، روزنامه‌نگاران و اعضای عرفان حلقه گروه‌های نام آشنای بندند. برخی کاربران فضای مجازی، اینستاگرام و توییتر و ادمین‌های کانال‌های تلگرامی نیز محبوس در بند هستند. در این میان البته افرادی با اتهامات جاسوسی نیز در بند هستند ک اساسا گرایش و فعالیت سياسی نداشته‌اند و عموما کارمندان دولتی بودند‌.

از ترکیب بند مشخص است که اختلاف نظرهای سياسی عمیق و تضادهای حل نشدنی میان اعضا وجود دارد. قصد ورود به اختلافات سیاسی را ندارم و از آن دسته افرادی هم نیستم که فکر کنم باید همه گروه‌ها در مسائل سیاسی با هم متحد باشند، چرا که پر واضح است اصلاح‌طلبان کنار چپ‌ها، چپ‌ها کنار سلطنت‌طلبان و سلطنت‌طلبان کنار‌ مجاهدین تنها با تکیه به ارزش‌های زندگی روزمره می‌توانند زندگی کنند و در بسیاری از مسائل سیاسی اختلاف دارند. زندان میزگرد سياسی نیست که بعد از چند ساعت بحث به خانه برگردیم و دیگر یکدیگر را نبینیم. ۲۴ ساعت روز افراد در یک ساختمان با هم هستند. در شادی‌ها و غم‌های تنها یک‌دیگر را داریم. مثلا اگر یکی از اعضای خانواده زندانی سلطنت‌طلبی فوت کند، آغوش چپ‌ها و مجاهدین که مخالفین سیاسی‌اش هستند از راه‌های تسکین او پشت دیوارهای زندان است. اگر تولد یکی از بچه‌های منتسب به سازمان مجاهدین باشد، ممکن است یکی از اصلاح‌طلبان کیک را بپزد. در پس درهای قفل‌شده، زندانیان تنها یکدیگر را دارند.زندانیانی که اگر بیرون آن بند بودند شاید هرگز رفاقت و دوستی‌ای با هم نمی‌ساختند. برای مثال من با رفقایی هر روز با هم ناهار می‌خوردیم، با اختلافات عمیق سیاسی اما هر روز برای یکدیگر غذا پختیم، نشستیم و خندیدیم و گاهی گریه کردیم. وقتی مادر یکی از زندانیان سلطنت‌طلب فوت شد، بچه‌های منتسب به سازمان برای اون حلوا درست کردند. این‌ها نه انتخاب زندانیان که جبر زندان است. تمرین هر روزه مدارا. اما این تمرین ممکن است به دلایل متعددی شکست بخورد.

اعضای بند هرگز با هم برابر نیستند و این نیز طبیعت زشت زندان و البته زندگی است. آنانی که وضعیت مالی بهتری دارند با خیال راحت‌تری حبس می‌گذرانند و قطعا تغذیه آنان بهتر است. آنانی که سالهای بیشتری در بند بوده‌اند زندان را بیشتر بلدند و می‌دانند برای هر کار و حقی از چه راهی باید پیگیری کنند و تن به زور نمی‌دهند. عموما تازه وارد‌ها بیشتر می‌ترسند. آنانی که حبس‌های کوتاه‌تری دارند وضعیت بهتری خواهند داشت. مادران زندانی اضطراب و دلتنگی بیشتری تحمل می‌کنند. افراد بیمار دشواری درمان و پیگیری‌ اعزام پزشکی بیشتری دارند. کسانی که خانواده همراه و هم‌دلی دارند آرامش خاطر بیشتری را تجربه می‌کنند. تبعیدی‌ها دوری از خاک و خانواده خویش هستند و اضطراب رفت و آمد خانواده را دارند. زندانیان نام آشنا اعتماد عمومی بند را دارند.

یادم می‌آید وقتی برای بار دوم به بند رفتم دوستانم مقابل افسرنگهبانی منتظرم بودند و روی قابلمه می‌کوبیدند، بعدتر یکی از هم‌بندی‌ها گفت فکر می‌کرده کسی آزاد شده نه اینکه ورودی داشته باشند. قطعا آن ورود به بند از نظر روحی من را در جایگاه بهتری قرار می‌داد تا بچه‌هایی که از بازداشتگاه‌های امنیتی به بند می‌آمدند و پیش از آن نیز کسی آنان را نمی‌شناخت.

مشخصا شما اگر نسبت خانوادگی یا سمتی داشته باشید نیز اعتباری در نزد زندانبانان کسب می‌کنید. همچون فعال سیاسی نام آشنایی که میان زندانیان معتمدتر است.

هرزندانی احتمالا وضعیت متفاوتی دارد و هریک از ویژگی‌های افراد آنان را نسبت به دیگران ممکن است در وضعیت بهتر یا بدتری قرار دهد. این مقدمه را گفتم تا بگویم تبعیض در زندان پیشینی وجود دارد. آنجایی مسئله مهم می‌شود که زندانیِ داریِ موقعیت برتر خود را هم سطح و برابر دیگران بداند و جایگاه خود را با دیگران مقایسه کند. روایت بدون در نظر گرفتن موقعیت راوی ناقص خواهد بود.

مسئله دیگر اینکه بند زنان اوین تنها بند امنیتی در کشور است. قبل از آنکه معاون قضایی و دادیار ناظر زندان و قاضی اجرای احکام تصمیم گیرنده باشند، نهادهای امنیتی درخواست‌های زندانی را بررسی می‌کنند. درخواست آزادی مشروط، درخواست مرخصی یا اعزام پزشکی نهایتا با موافقت دادستان(بخوانید نهاد امنیتی) ممکن است. در نتیجه برخی از زندانیان سالهاست مرخصی نرفته‌اند، برخی علی رغم گذشت بیش از یک سوم و بعضا بیش از نصف، هنوز با آزادی مشروطشان موافقت نشده. درخصوص اعزام پزشکی باید تاکید کرد که بهداری اوین گاه ساده‌ترین داروها و امکانات پزشکی کاملی ندارد، حتی درحد یک درمانگاه عادی هم نیست. تنها راهکار پزشکان آنجا تزریق آرام‌بخش است. شما با اصرار و پا فشاری به بهداری منتقل می‌شوید ولی تنها با تجویز آرام‌بخش به بند بازخواهید گشت. با تایید اعزام فوری به بیمارستان طالقانی منتقل می‌شوید تا کارهای ابتدایی پزشکی انجام شود. ماه‌ها برای یک آزمایش خون باید به دفتر بروید و با بهداری صحبت کنید. دریافت جواب آزمایش تقریبا غیرممکن است و به خود زندانی تحویل نمی‌شود. برای برخی زندانیان حتی بعد از ماه‌ها نامه‌نگاری و پیگیری‌ اعزام پزشکی صورت نمی‌گیرد. رئیس بهداری به معاون سلامت ارجاع می‌دهد، معاون سلامت به دادیار ناظر بر زندان و دادیار ناظر به دادستان. این دوندگی با نامه‌نگاری و تایید دادستان و بهداری امکان اعزام را ممکن است فراهم کند اما هرجا تایید دادستان لازم است یعنی پای نهاد امنیتی وسط خواهد بود و ممکن است ماه‌ها به طول بی‌انجامد. در این میان انتخابات و روزهای خاص یا نبود نیرو و پاسیار خود بهانه‌ای برای عدم اعزام هستند. خیلی از زندانیان پس از ماه‌ها پیگیری‌ با خشم و استیصال می‌گویند دیگر پیگیری‌ نخواهند کرد و “میسوزم و می‌سازم”.

به یاد دارم چند بار پس از دوندگی بسیار که زندانیان به بیمارستان منتقل شدند، هماهنگی‌های لازم انجام نشده و اساسا پزشک در بیمارستان حاضر نبوده و زندانی دست خالی به زندان باز می‌گردد.

داروهای خاص افراد توسط خود زندانی و با هزینه شخصی باید تامین شود. یک پرستار به طور دائم قرار بود در بند باشد، گاها ساعت‌ها هیچ کس نیست و این به معنای عدم دریافت حتی داروهای ضروری فشار خون و دیابت است و هم‌چنین مدت‌هاست ورود ویتامین‌های ضروری به بند ممنوع شده‌است.این درحالی است که بسیاری از بیماری‌ها نتیجه سالها زندان و سلول‌های انفرادی و بازداشت‌های متعدد است.

زندان اوین خود از امنیتی‌ترین زندان‌هاست و مسئولان آن تنها از طریق سازمان زندان‌ها تعیین نمی‌شوند و نهادهای امنیتی در انتخاب آنان دخیل هستند و چه بسا از اعضای همان نهادها باشند. نتیجتا پیش از ارسال گزارش افسرها به شورای زندان، بازجو و ضابط افراد از عملکرد آنان در زندان خبر دارد. بند زنان اما به پاس سالها هزینه و مبارزه توانسته بود پای بازجو را از بند ببرد. حتی زندان و دستگاه قضایی هم جرات نمیکرد نام بازجو را بیاورد. اما مشاوره‌های حقوقی برخی افراد همچون فایزه هاشمی در ماه‌های اخیر بسیاری از افراد بند را به سمت درخواست ملاقات با بازجو سوق داده بود. رفت و آمدهای بازجو به حفاظت زندان و بردن زندانی به حفاظت برای ملاقات با بازجو شروع شد. بگذارید دقیق‌تر بگویم همه ما خوب می‌توانیم پیش‌بینی کنیم بازجو در قبال آزادی و مرخصی در امنیتی‌ترین بند کشور از زندانی چه می‌خواهد. این احتمال بسیاری از افراد بند را نسبت به آنانی که به ملاقات با بازجو می‌رفتند یا در حال رفت و آمد به حفاظت زندان بودند، بی‌اعتماد کرد و نهایتا برخی آن زندانیان اعلام کردند: “ما سیاسی نیستیم و می‌خواهیم از اینجا آزاد شویم.”

بعد وقتی بند اعلام می‌کرد ما زندانیان سیاسی در اعتصاب هستیم، بازجو آنان را برای انتشار تکذیبیه تهدید می‌کرد. به آنان تاکید شد شما گفته‌اید زندانی سیاسی نیستید و جزیی از “ما” نخواهید بود. این شکلی از باند بازی نیست. اتفاقا تلاش شد به زندان هم نشان داده شود این افراد اساسا به گفته خودشان زندانی سیاسی نیستند تا شاید در آزادی این افراد تعجیل صورت گیرد. همکاری یا ملاقات مداوم با نهادهای امنیتی داخل و خارج زندان حتی محکم‌ترین افراد را می‌تواند در جایی تحت فشار گذارد و به نظر می‌رسد صلاح کار نیز در خروج این افراد از فعالیت‌های سیاسی بند باشد.

مورد دیگری که فکر می‌کنم لازم است تاکید شود آن جمله پرتکرار باند و باند بازی است. کسانی که سالها فعالیت ارباب رعیتی کرده باشند هیچ درکی از فعالیت تشکیلاتی و جمعی ندارند. مثلا هوادارن سازمان مجاهدین کلی یکپارچه هستند و کاملا تشکیلاتی تصمیم می‌گیرند. برخی چپ‌های بند که اختلافات سیاسی کمتری با یکدیگر دارند نیز نزدیک‌تر هستند. مشخصا بیشتر ساعات روز را در زندان هر فردی با همفکران و دوستان خود سپری می‌کند. مثلا فعالین کارگری بیشتر روز با هم هستند، با هم غذا می‌خورند و با هم پیاده‌روی می‌کنند.

اینجا همان لحظه‌ای است که شما اگر پیش از ورود به بند کسی را نشناسید احتمالا چند روزی تنهاتر خواهید بود تا جمع یا فردی نزدیک به خود پیدا کنید و بتوانید اعتمادی بسازید. فکر نمی‌کنم این مورد به معنای باند بازی باشد.

درخصوص رای‌گیری‌های بند و تحلیل‌های سیاسی مشخص است که افراد همفکر اساسا نظر یکسانی دارند چرا که منطق فکری آنان شبیه‌تر است و البته خیلی از مواقع نیز اختلاف و بحث میان هم‌فکران پیش می‌آید.

روایت واقعی از بند زنان روایتی نیست که تنها برشی چند ماهه از بند را آن هم به طور ناقص و با حذف مجموعه رفتار خود راوی نشان دهد، کاش شهامت روایت پاییز و زمستان ۱۴۰۱ را نیز داشته باشیم. آن زمان که بسیاری از افراد بند تلاش کردند تا هم‌زیستی حتی سیاسی‌ای بتوان ایجاد کرد. روایتی واقعی است که راوی از جایگاه نابرابر و فرادست خود آگاه باشد و آن را کتمان نکند. روایتی که زندانی و زندان‌بان را با یک ادبیات و زبان نقد کند ظن چرخش را پررنگ می‌کند.

نهایتا آنکه حکم زندان را جمهوری اسلامی می‌دهد و همه افراد علی رغم میل باطنی و به حکم دستگاه قضایی ناعادلانه در زندان هستند. ترکیب زندان کوچک‌شده جامعه بیرون نیست و تنها حساسیت دستگاه امنیتی در بازه‌های زمانی مختلف را نشان‌ می‌دهد. به همین خاطر گاهی چپ‌ها، گاهی منتسبین به سازمان مجاهدین، گاهی سلطنت‌طلبان و گاهی اصلاح طلبان اکثریت بند بوده‌اند. دعوا و درگیری در هر زندگی جمعی طبیعی است اما زندان سیاسی خود شکلی غیرطبیعی است که نمی‌توان زندانی را بدون در نظر گرفتن جایگاهش نقد کرد، چرا که همه ما با شرایط یکسان حبس نمی‌کشیم و برخی از ما برای مقابله با همین نابرابری‌ها دهه‌های مختلف در زندان بودند و نمی‌توانند این نابرابری را نادیده بگیرند و در مقابل آن سکوت کنند. روایتی که دفاعیت خود راوی از خمینی و نزدیکان خود در حکومت را نادیده بگیرد یا مدارایی که قدیمی‌ترهای بند در اوج خیزش ۱۴۰۱ تلاش کردند در بند نهادینه شود را به یاد نیاورد، دیگر روایتی بدون سو نیت نخواهد بود. بسیاری از آنانی که سالها حبس کشیده بودند و زندان را بلد بودند در رویارویی نیروهای سیاسی و فکری در بند تلاش کردند برای تداوم زندگی در بند تضادها را رنگ دوستی بزنند و به برنامه‌هایی که ترتیب داد بروند.راوی نباید ویژگی‌های اخلاقی خود را فراموش کند تا آنجا که در بازی والیبال بند بسیاری از قدیمی‌های بند بعد از هفت هشت سال دیگر به بازی نیامدند چرا که والیبال دیگر فراری جمعی از فشارهای زندان نبود بلکه رقابتی سخت برای پیروزی دیگران بود و هر بار جنگ و دعوایی رقم خورد.

راوی نباید فراموش کند که فعالین حقوق بشر و قدیمی‌ترها بعد از خودکشی یکی از اعضای بند بخاطر سختی حبس کشیدن با یک “حکومتی” باز هم تلاش کردند او جایی دربند پیدا کند تا زندگی بیش از آن سخت نشود. راوی نباید فراموش کند که در همان لحظه ورودش به بند گفت “من از چپ‌ها متنفرم” و همین کافی بود تا بسیاری بدون هیچ اهانتی نخواهند ارتباطی با او داشته باشند. راوی نباید فراموش کند حتی بعد از مدتی برخی زندانیان تلاش کردند گپ و گفت‌های انتقادی با او داشته باشند، اما دفاع از سران جمهوری اسلامی محل توقف آزادی بیان نیست، مخاطب نیز آزاد است نظرش را علیه سیاست‌های جمهوری اسلامی، اهانت‌های طبقاتی و تحقیرهای نژادی اعلام کند. راوی نه به واسطه نسبت خانوادگی بلکه به واسطه دفاع از سیاست‌های پدرش مورد نقد قرار گرفت و این به معنای “قلدری”، “اراذل” و “دروغگو” بودن نیست و دقیقا آزادی بیان است.

ما مبارزه را از نقطه‌های متفاوتی شروع می‌کنیم و در نقطه‌های متفاوتی پایان می‌بخشیم. بسیاری در خیابان کشته می‌شوند، بعضی در اتاق‌های بازجویی و زیر شکنجه و برخی با طناب‌های دار تا نهایتا برخی از ما جشن پیروزی را زندگی کنند. مسیر سخت و دشوار خواهد بود چرا که حکومت فاشیستی با سالها مبارزه جای خود را به حکومتی دموکراتیک خواهد داد.

 


 

دسته : اجتماعي, سياسي

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی





























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1