ژوئن 22, 2021
بیحاشیه و اصل مطلب! راهکار چیست؟
انتخابات ۲۸ خرداد به ظاهر انجام شد اما برخلاف گفتهی رهبری نظام جمهوری اسلامی به یک روز خاتمه نمییابد. تازه نتایج و تبعات آن برای جمهوری اسلامی هویدا خواهد شد. بیتردید بازندهی اصلی این انتخابات در همهی میدانها نظام جمهوری اسلامی است و در عرصهی سیاسی نیز جریانهای رفرمیست محافظه کار اصلاحطلب داخل و بیرون از حکومت. پیروز این انتخابات نیز اعتماد به نفس عموم مردم که در مرکز آن آسیبدیدگان از بحرانهای فزایندهی موجود، یعنی کارگران و زحمتکشان و فرودستان شهر و روستا، بیش از دیگران خودنمایی میکنند.
بیحاشیه و اصل مطلب! راهکار چیست؟
انتخابات ۲۸ خرداد به ظاهر انجام شد اما برخلاف گفتهی رهبری نظام جمهوری اسلامی به یک روز خاتمه نمییابد. تازه نتایج و تبعات آن برای جمهوری اسلامی هویدا خواهد شد. بیتردید بازندهی اصلی این انتخابات در همهی میدانها نظام جمهوری اسلامی است و در عرصهی سیاسی نیز جریانهای رفرمیست محافظه کار اصلاحطلب داخل و بیرون از حکومت.
پیروز این انتخابات نیز اعتماد به نفس عموم مردم که در مرکز آن آسیبدیدگان از بحرانهای فزایندهی موجود، یعنی کارگران و زحمتکشان و فرودستان شهر و روستا، بیش از دیگران خودنمایی میکنند.
حال این اعتماد به نفس به میدان مبارزه جانی دیگر خواهد بخشید! این پایدر میدانیِ شجاعانه و هوشیارانه، که از هیچ چیز جز تکیه بر خواستههای برحق تبعیت نکرده و بیهیچ ملاحظهکاری و مصلحتجویی دست رد بر “بد” و “بدتر” زد، به خوبی و به درستی، سیاستهای فرصتطلبان و واماندگان در هرم قدرت و خارج از آن را را نقش بر آب کرد.
حال پرسش اساسی این است که گام و یا گامهای بعدی چگونه برداشته خواهد شد و راهکار سوسیالیستی برای این مرحله از مبارزه از دید کنشگران سوسیالیست کدام است؟
رژیم جمهوری اکنون در خانهی آخر نشسته است، جایی که هیچ بهانهای و مفری برای فرار به جلو ندارد! هر گونه میدانسازی دیگری نظیر ایجاد کانونهای تنش و تشنج و جنگ نیز میدان را بر او بستهتر و محدودتر خواهد کرد، چرا که دیگر اکثریت معناداری از مردم با این رژیم نیستند.
رقبای سیاسیِ تنها جناح حاکم همهی سنگرها را وانهادند و به مصداق آن مثل معروف “علی مانده و حوضش” و این واقعیتی آشکار است که دیگر هیچ بهانهای را برای هیچ نهاد و اُرگان نظام باقی نمیگذارد!
در عین حال ظرفیت این “حوض” سرشار از بحرانهای جدی، در همه عرصهها از بحران مشروعیت تا اقتصادی، اجتماعی، سیاسی (اعم از سیاستهای داخلی و خارجی) زیست محیطی (چنانکه نشانههایی از نوع بحران آب و آلودگی هوا و نابودی جنگل ها ناشی از آتشسوزیهای عمدی و تخریبهای گوناگون به قصد سلب مالکیت از زیستبوم مردم و … آشکارا به این بحران دامن زده است) و گسترش بیکاری و فقر و فلاکت در بین بخش قابل توجهی از مردم کشور است. رهایی از این بحرانها با این نظام سراسر آلوده به فساد و تباهی سیستماتیک و بحران جدی ناکارآمدی، اگر نگوییم غیرممکن اما بسیار بسیار بعید مینماید.
پاشنهی آشیل نظام جمهوری اسلامی ناتوانی در پاسخگویی در هر یک از این بحرانها به درجات گوناگون است که مهمترین عدم پاسخگوییها به عرصهی مطالبات عمومی برمیگردد. این آن موضوع اصلی است که میتواند و باید مورد توجه قرار گیرد.
تنها دو سناریو در مقابل جمهوری اسلامی وجود دارد که اجرای هر یک از این دو برای این رژیم نیز بسیار دشوار و در عین حال حیاتی است، چرا که جمهوری اسلامی در مقابل هر یک، تجاربی چه تاریخی و چه اکتسابی و در طول حیات خود دارد.
فرض قریب به یقین آن است که مردم بهجان آمده از مطالبات خود عقب نمینشینند و بر آن خواستهها نه تنها تأکید و اصرار دارند، بلکه پیگیرانه از دولت جدید آن مطالبات را بنا به وعدههای داده شده نیز خواهند خواست.
حال با چنین پیش فرضی میتوان دو سناریوی محتمل را بیان کرد:
- رژیم با تکیه بر تجارب خود در سرکوب مطالبات و مردم و شیوهی برخاسته از حکم اسلامی “النصر بالرعب” و با تجربه تاریخیای که از عقبنشینی رژیم گذشته دارد، در مقابل خواست تودهها خواهد ایستاد و همچنان سیاستهای آمرانه و دیکتاتوری را همراه با شدیدترین شیوههای سرکوب اعمال خواهد کرد. این سناریو بیشک جایگاه رژیم را هر لحظه و هر روز و ساعت متزلزلتر خواهد کرد. نباید فراموش کرد که بخشی از رویگردانی مردم از نظام سیاسی حاکم ریشه در اعمال دیکتاتوری و سرکوب (سانسور، اعدامها، زندانها و شکنجهها) چهار دههی عمر آن دارد. اکنون این رویگردانی با نیروی مادی معینی در کشور و بازتاب سیاسی در جهان همراه است.
- بنا به نتایج حاصل از انتخابات مهندسی شده، شکست رژیم رسمیت و قطعیت یافته است و علیرغم آنکه رژیم تلاش میکند با برآمدن کاندیدایش، آن را پیروزمندانه نشان دهد، ولی بهتر از هر تحلیلگری به این شکست واقف است. مهمترین مشخصهی این شکست رویگردانی اکثریت مردم بود که با بیان و خواستههای معینی گره خورده است. رژیم ناگزیر است در برابر خواست تودهها و برای اولین بار در تاریخ حیاتش دست به عقبنشینی و به واقع نوعی نرمش ناگزیر (با هر نوع توصیفی) دست زند و به رِفُرمی برای حفظ موجودیتش تن دردهد. این عقبنشینی در شرایط دیگری ممکن بود تنها در عرصه اقتصادی صورت گیرد، در عین اینکه در عرصه سیاسی با نوعی سرکوب از مخالفین همراه باشد، اما در شرایط کنونی هرگونه اقدامی که وجه سرکوب را به همراه داشته باشد با توجه به پیشینهی رئیس جمهور جدید و عریانی سابقه اش در نزد افکار عمومی، رژیم را بارمشکلاتی بسیار درگیر خواهد کرد؛ در نتیجه این سناریو مبتنی است بر هر گونه رفرمی همراه با چاشنی امنیتی خنثیسازِ فعالان سیاسی (غیر از استفاده از سرکوب عریان)، چرا که رژیم مصمم است اهرم سازماندهی تودهها را از پیشروانشان بگیرد و یا با جایگزینی آلترناتیو های تقلبی این مبارزات را کنترل کند.
در هر صورت برای نیروهای آزادیخواه و عدالتخواه، آنچه بیش از هر چیز مهم است و پرداختن به آن الویت دارد مشارکت وسیع و گستردهشان در همراهی با تودههای مردم برای سازماندهی جنبشهای مطالباتی است.
رویکرد مطالباتی در همهی عرصهها اما با محوریت شعار “نان_کار _آزادی” میتواند نیروی مادی مبارزه را تأمین و در میدان نگهدارد. این قرائت از مطالبهگری غیر از تلقی اصلاحطلبانهایست که از «جامعهی مدنی» سخن میگوید و به زعم خویش مطالبه دارد. مطالبهگریای که در هیأت «راهکاری سوسیالیستی» از آن صحبت میکنیم سازوکاریست برای ترغیب تودهها به «گرفتن حق» و نه «درخواستِ حق از نظامی ضدمردمی». برای اصلاحطلبی واقعا موجود «مطالبهگری» کلیدواژهایست برای نشان دادن «ممکن بودن اصلاح درون نظام» و از این رهگذر «نمایندگی کردن» مطالبهگران.
اما برای آنکه شعار “نان_کار _آزادی” بتواند معنا و مضمون خود را در بین گروههای اجتماعی حامل آن به درستی نمایش دهد، ضرورت دارد که همهی گروههای اجتماعی حول سازمانهای تودهای خود متشکل شوند و با بررسی هر بارهی نحوه بیان مطالبات و ارزیابی موقعیتهایی که دولت جدید با آن درگیر است، تاکتیکهای مناسب را برای کنشگری مطالباتی پیدا کنند و در تعامل با سایر سازمانهای تودهای هماهنگ شوند. تنها در صورت اعمال اراده جمعی جنبشهای مطالباتی میتوان به “نتایج مرحلهای” امید بست و با بدست آوردن آن نتایج کنشگریهای بیشتری را با بیان شعارهای مطالباتی تحققنیافته انجام داد. معنای «نتایج مرحلهای» در این تحلیل چیزی از جنس «فتح سنگر به سنگر» نهادهای حاکمیتی (نظیر کُرسیهای مجلس و شورای شهر) نیست که اصلاحطلبی میکوشد چنین معنایش کند، بلکه اشاره به کسب «هژمونی» در جامعه دارد. گرامشی با توجه به شکست موج انقلابی در اروپای مرکزی پس از جنگ جهانی اول، معتقد بود که دیگر برای تسخیر انقلابی دولت جانی به جا نمانده است، لذا کمونیستها باید بیشتر به زدودن و از بین بردن سلطه ایدئولوژیک سرمایه بر تودهها بپردازند. از این دریچه است که باید مبارزه کارگران هفتتپه علیه خصوصیسازی، اعتصاب سراسری کنونی نفت، مبارزه برای نجات محیط زیست از شَرِ آسیبهای مالکیت خصوصی بر آن، و … را فهمید. در جریان این مبارزات ذهنها برای بارور کردن بذرهایی نظیر «نپذیرفتن مالکیت خصوصی» حاصلخیز میشوند و بمباران دمودستگاه تبلیغاتی طبقهی حاکم تأثیری بر اذهان آنان ندارد.