دسامبر 20, 2021
بحرانهای موجود و ضرورت سازمان یابی توده های کار و زحمت
در حالی که مشاهده میشود انواع نیروهای اپوزیسیون راست چطور از بیتدبیری و بیکفایتی حاکمیت، بهشت منطق بازار آزاد و خصوصیسازی را به عنوان یگانه راه موجود برای نیل به آزادی نتیجه میگیرند، سوسیالیستها وظیفه دارند برای مردم معلم و کارگر و بازنشسته روشن کنند که چطور این منطق راهحلی برای بحرانهایی که زندگی آنها را فراگرفته است نخواهد بود.
بحرانهای موجود و ضرورت سازمان یابی توده های کار و زحمت
ما در برنامهی راهکار سوسیالیستی گفته بودیم که امروز جمهوری اسلامی گرفتارِ سه نوع بحران است:
بحران مشروعیت داخلی، بدین معنا که اکثر مردم کشور دیگر به توانایی های این حکومت برای اداره کشور و تأمین مطالباتِ به حق خود باور ندارند و حاکمان را نه جزئی از خود بلکه نیروهای انحصارگری می دانند که صرفاً به دنبال منافع شخصی خویش از راه غارت مردم اند.
بحران مشروعیت بین المللی، یعنی منزوی شدن حکومت از سوی کشورهای قدرتمند جهان که خود را در هیأت «تحریم ها»ی اقتصادی و سیاسی نشان میدهد.
بحران اداره اقتصادی کشور، یعنی این که حکومت فارغ از باور یا عدم باور مردم به تواناییهای حکومت برای اداره کشور عملاً قادر نیست شرایط مناسبی را برای حداقل های زندگی مردم و حل بحرانهای اجتماعی و طبیعی فراهم کند. تورم، رکود، بیکاری، مصیبت های طبیعی و فساد اداری لجام گسیخته، نشانههای چنین بحرانی به شمار میآیند. حال مجموعهی مشکلات زیست محیطی نیز طی دو ساله اخیر، آنچنان که در موضوع آب در کشور (به ویژه در اصفهان و خوزستان و چهارمحال بختیاری) شاهدیم، به بحران دیگری بدل شده است. در عین حال شیوع بیماریی کرونا و بیتدبیری حکومت همراه با گرایش ضدانسانی بهرهوری اقتصادی از این بیماری که از صدر تا ذیل حکومت را فراگرفته است با فتوای رهبر جمهوری اسلامی و تحریم خرید واکسن از کشورهای غربی به جنایتی آشکار علیه بشریت مانند شد و ضمن افزایش طول مدت پابرجایی و گسترش شیوع انواع جهشهای کرونا، روزانه هزاران نفر از مردم کشور را به کام مرگ فرستاد. این همه بیانگر واقعیت وجود نوع دیگری از بحران است که در عرصهی سلامت ظهور و بروز یافته است. کشتار ناشی از فتوای رهبری جمهوری اسلامی داغی سنگین بر قلب مردم ایران است که هرگز به راحتی التیام نخواهد یافت.
گفته بودیم: مشروعیت نظام در مسیر مصلحتگرایی و همسازی جناح ها با یکدیگر از یک سو، و جایگزینی سیاست تعامل با جهان سرمایهداری (به رغم آمریکاستیزی دیرین و نه ضرورتاً مقابله با امپریالیسم) از سوی دیگر، آسیب دیده است و از این رو مبانی پابرجایی جمهوری اسلامی در بدترین شرایط خود قرار گرفته است و جا دارد در تدقیق این تحلیل اشارهای به این واقعیت داشته باشیم که با یکدست شدن سیاستها در همه ارگانهای حکومتیِ تحت رهبری ولایت فقیه، این رویکردهای عملی، نظام سیاسی یکدست شده را در سراشیب مسیر بحران هدایت میکند.
رویگردانی تودههای مردم (اعم از فرودستان، کارگران و لایههای میانی جامعه) از حاکمیت که در چند سال اخیر، به ویژه پس از دی ماه ۱۳۹۶ و آبان 1398 شدت گرفته بود، حالا رشد شتابندهای یافته است و روزی نیست که این رویگردانی جلوهی اعتراضی وسیعی را در همهی شهرهای ایران نمایان نکند: از اعتصابات کارگران رسمی و پیمانی و قرارداری صنایع نفت تا اعتصابات اخیر معادن مس سونگون و اعتراضات گسترده و سراسری سه روزهی 20 و ۲۱ و ۲۲ آذر 1400 معلمان برای کسب مطالباتی چون رتبهبندی شاغلان برابر هشتاد درصد حقوق هیأتهای علمی دانشگاهی و همسانسازی بازنشستگان مبتنی بر قانون مدیریت خدمات کشوری، اقتدار حاکمیت را به چالش جدی کشیده است.
امروز بحرانهای موجود در ایران به شکل بیسابقهای در همتنیدگی آشکاری یافته است. موضوع بحران اقتصادی با بحران سیاست خارجی آن چنان گرهای خورده است که نتایج حاصل از آن هر روز بیشتر بحران مشروعیت را به نقطهای بیبازگشت نزدیک میکند. با گزینشِ سیاست یکدستسازی، حتی استفاده از سوپاپهای سیاسی نیز برای این رژیم ناممکن گردیده است. جمهوری اسلامی بنا به ماهیت استبدادِ دینی و ایدئولوژیک خود، هر روز دالان خودیها را تنگتر کرده است و با تکیه به ابزارهای استبداد و دیکتاتوری متکی بر توسعهی بورژوازی مالی_نظامیِ فرصتطلب و بورژوازی تجاری لجام گسیخته، عملا هر گونه راهحل را برای تغییر ریل اقتصاد بحرانزا به سوی توسعهی مردمگرا بسته و بستهتر کرده است.
اما آنچه جمهوری اسلامی در مقابله با این بحرانها از خود نشان داده است:
سرکوب خشن و اعدام مخالفان؛ ربایش و بازداشت و شکنجهی کارگران، دانشجویان، معلمان، نویسندگان و شاعران و وکلای معترض به بیعدالتی در دادگاهها و محاکم قرون وسطایی؛ آزار و محکومیت زنان معترض به بیعدالتیها و تبعیضات جنسیتی؛ حملات وحشیانه به اقوام و ملیتها و پیروان ادیان، اعم از رسمی و غیر رسمی؛ دستگیری و محاکمه معترضان در خیابان و پروندهسازی و اعدام آنها و بدترین نوع برخورد با معترضین به بیآبی و شلیک گلولههای جنگی به سوی معترضان و در کمال بیشرمی اعترافات مقاماتی چون وزیر کشور به زدن گلوله به سر و پای معترضان، کشاندن سیاستهای جنگی در روابط بینالمللی به داخل کشور که نتیجهاش شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اوکراینی و نابودی تمامی مسافران آن شد؛ و در مورد متأخر شلیک گلوله های جنگی و ساچمهای به معترضان بیآبی در اصفهان و دهها مورد جنایت آشکار دیگر، جملگی نشانگر عمق بحران مشروعیت نظام جمهوری اسلامی است.
اینها و بیشتر از آن را همراه با فساد سیستماتیک در کلیه ارکان نظام جمهوری اسلامی که منجر به غارت بیحساب منابع مردم و کشور گردیده است، نمیتوان در رشد عدم مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی نادیده گرفت و به این ترتیب نمیتوان نسبت به این حجم از بحران بیتفاوت ماند. امروز بیش و پیش از هر چیز مقاومت در میان تودههای کار و زحمت شکل گرفتهاست. ترسزدگیِ ناشی از سالهای دراز سرکوب جای خود را به نقد آشکار و مقاومت عریان در برابر بیعدالتیها و سرکوبگریها داده است. مردم به درستی دریافتهاند که سرکوبگران جز زبان مقاومت را نمیفهمند.
راهکارهای ما همچنان بر سازمانیافتگی تودههای کار و زحمت استوار است. هر چه تودههای تحت ستم متحد، همبسته و متشکل شوند این مقاومتهای مردمی چارهسازتر خواهد شد. به زعم ما هر میزان از سازمانیافتگی مردم در این شرایط، معنایی جز توسعه سیاسی درونزا ندارد. امروز سازمانهای تودهای حلقه ارتباط و انتقال آگاهی در بین مردم است. دشمنان مردم از هر جنس و در هر موقعیت، اعم از اینکه بر اریکه ی قدرت باشند یا از قدرت خلع شده؛ اعم از اینکه از بهرهکشان داخلی باشند یا استثمارگران بینالمللی؛ عامل تهدید تأمین منافع خود را همبستگی و سازمانیافتگی تودههای کار و زحمت میدانند. بنا بر ارزیابی ما، روند سازمانیابی تودهها بیش از گذشته شتاب یافته است. در شرایطی که تشکلهای موجود از انفعال به جنب و جوش بیشتری گرایش یافتهاند و تشکلهای پراکنده به این درک رسیدهاند که باید نزدیکیهای بیشتری برای پیشبرد مبارزات داشته باشند، طبعا انتظار از احزاب سیاسی و دلبستگان به آزادی و عدالت اجتماعی و بهویژه سوسیالیستها این است که درک واقعیتری از سازمانیافتگی تودهها پیدا کنند و در عمل به کار بندند.
اما این درک واقعیتر چه میتواند باشد؟ موضوع بیشتر از آنکه در گرو رجوع به تئوریهای حزب و سازمان برگردد، به ارزیابی تجربهی واقعی این سازماندهی در جریان تحولات سیاسی اخیر، یعنی از دی ۱۳۹۶ به این سو که فضای جدیدی از کنشگری مردم را باعث شده است، برمیگردد. در جریان این تجربیات روشن شد که سرریز مبارزات صنفی به خیزشهای تودهای و تداوم آن پس از سرکوبهای موقتی خیزشها تا چه اندازه مهم است. شرایط بین سه خیزش دی ۹۶، آبان ۹۸ و تیر ۱۴۰۰ را درنظر بگیریم:
در بازههای پیش و پس از این نقاط عطف، این مبارزات معلمان، بازنشستگان، کارگران و دانشجویان بود که چراغ فضای مدنی ستیزنده را روشن نگه میداشت. به وضوح دیدیم که سیطرهی کودتایی-کرونایی پس از ۱۳۹۸ چطور با به محاق بردن این کنشگریهای صنفی-سیاسی امکان تداوم انرژی برآمده از قیام آبان را منتفی کرد؛ حال آنکه از دی ۹۶ تا آبان ۹۸، ما هم مرداد ۹۷ را داریم، هم خیزش هفتتپه و فولاد و هم اعتصاب معلمان. دیدیم که در فضای پیش از اعتراضات کارگران نفت در خرداد-تیر ۱۴۰۰ و قیام تشنگان در اهواز، این بازنشستگان بودند که در اسفند ۱۳۹۹ انسداد سیاسی ناشی از کرونا را شکستند و به میدان آمدند. به دنبال آنان معلمان موسوم به کارنامه سبز کنشگری را ادامه دادند و در نهایت در کنار بیداری دوبارهی هفتتپه، اعتراضات نفت و قیام تشنگان یکی پس از دیگری از پی هم میآیند. به این ترتیب مهمترین تجربهی حاصل از این دوران عبارت از این است که مردم عاصی از وضع موجود مادامی میتوانند به اعتبار قیامها و خیزشها خود واجد اثرگذاری بر فضای سیاسی شوند و حاکمیت را به عقب برانند که در هیأت سازمانهای صنفی-سیاسی خود عمل متشکل اعتراض را تجربه کنند و به نحوی حاکمیت را محاصرهی مطالباتی کنند.
از سوی دیگر همچنان که بارها در «راهکار سوسیالیستی» به وظایف ویژهی بار بر نیروهای چپ اشاره کردیم، آنچه این سازمانیابیهای خودانگیختهی تودهها در قالب معلم و کارگر و بازنشسته را میتواند در مسیرِ یک فرآیند تکوین به سوی ساختن آلترناتیوی علیه وضع موجود قرار دهد، این است که چشماندازهای تغییر به شکلی ملموس برای گروه های معترض ترسیم شود و آنها بتوانند خود را به عنوان جزئی از ساخته شدن آن از بطن «نه گفتن» به وضع موجود ببینند. این وظیفهای ست که مبارزان سوسیالیست بر عهده دارند: گشودن چشمانداز بدیلی آزادیخواهانه-عدالتطلبانه پیش چشم مردم معترض، مبتنی بر مطالبات اکنون آنها.
در حالی که مشاهده میشود انواع نیروهای اپوزیسیون راست چطور از بیتدبیری و بیکفایتی حاکمیت، بهشت منطق بازار آزاد و خصوصیسازی را به عنوان یگانه راه موجود برای نیل به آزادی نتیجه میگیرند، سوسیالیستها وظیفه دارند برای مردم معلم و کارگر و بازنشسته روشن کنند که چطور این منطق راهحلی برای بحرانهایی که زندگی آنها را فراگرفته است نخواهد بود. بحرانهایی چون:
- بحران ورشکستگی صندوقها؛
- بحران رتبهبندی معلمان؛
- بحران حداقل دستمزد؛
- بحران قراردادهای موقت؛
- بحران هزینههای بالای درمانی و پیشگیری؛
- بحران بیکاری؛
- و …
چپ باید بتواند روشن کند که چطور هم در یک افق کوتاه مدت و هم در یک افق بلند مدت، میتواند با اتکا به نیروی خود تودههای مردم بدیل سوسیالیستی را در مسیر تحقق قرار دهد:
- در این راه باید صادقانه از بحرانِ پیش پای امکانپذیری یک دولت رفاه سوسیال دموکرات در جهانی نئولیبرال با مردم سخن گفت.
- باید توضیح داد که چطور بخش مهمی از راهحل بحرانهای وضع موجود به مبارزات کارگران و معلمان و بازنشستگان و دانشجویان و زنان و اقوام تحت ستم در دیگر نقاط دنیا گره خورده است.
- باید توضیح داد که چطور هر شکلی از آلترناتیوسازی که بخواهد تماما متکی بر ساخت دولت، در فقدان شوراهای مردمی ساخته شود، محکوم به تکرار بیتدبیریهای حال حاضر است.
ما در راهکار سوسیالیستی به عنوان گروهی از سوسیالیست های ایران کلیه استعداد و توانایی های خود را در راه ایجاد اتحادها و ائتلاف ها علیه رژیم استبدادی و دیکتاتوری رژیم جمهوری اسلامی به کار خواهیم بست.