آوریل 4, 2022
افسانههای جنگ پیشگیرانهی روسیه ضدامپریالیسم آمریکا / افشای توجیهات مدافعان روسیه در جنگ اوکراین به اسم مارکسیسم-لنینیسم
از ابتدای جنگ اوکراین در فضای سیاسی ایران، بجز حاکمیت جمهوری اسلامی و مدافعان آن، گرایشی از چپ به دفاع از روسیه پرداخت و این دفاع را نتیجهی یک تحلیل عمیق مارکسیستی-لنینیستی از امپریالیسم عنوان کرد و کوشید تا موضع ضدجنگ و منتقدِ امپریالیسم آمریکای گروههایی از فعالان چپ را «پرو-ناتو» عنوان کند و ذیل انواع برچسبها منکوب کند. در نظر اینان «دفاع از صلح» در هنگامهی جنگافروزی امپریالیسم چیزی نیست جز آب به آسیاب آن ریختن و لاجرم باید به دفاع از طرف ضدامپریالیسم پرداخت. آنچه این موضعگیری را در هنگامهی جنگ اخیر دچار چالش میکند این است که ماهیت طرف روسیه چیست که تو گویی «لاجرم» مینماید که متأثر از موضعی مارکسیستی-لنینیستی به دفاع از آن برخیزیم؟ در ادامه به نمونه از این توجیهات و چالشهای بار بر هر یک میپردازیم.
افسانههای جنگ پیشگیرانهی روسیه ضدامپریالیسم آمریکا
افشای توجیهات مدافعان روسیه در جنگ اوکراین به اسم مارکسیسم-لنینیسم
مقدمه
از ابتدای جنگ اوکراین در فضای سیاسی ایران، بجز حاکمیت جمهوری اسلامی و مدافعان آن، گرایشی از چپ به دفاع از روسیه پرداخت و این دفاع را نتیجهی یک تحلیل عمیق مارکسیستی-لنینیستی از امپریالیسم عنوان کرد و کوشید تا موضع ضدجنگ و منتقدِ امپریالیسم آمریکای گروههایی از فعالان چپ را «پرو-ناتو» عنوان کند و ذیل انواع برچسبها منکوب کند.
در نظر اینان «دفاع از صلح» در هنگامهی جنگافروزی امپریالیسم چیزی نیست جز آب به آسیاب آن ریختن و لاجرم باید به دفاع از طرف ضدامپریالیسم پرداخت. آنچه این موضعگیری را در هنگامهی جنگ اخیر دچار چالش میکند این است که ماهیت طرف روسیه چیست که تو گویی «لاجرم» مینماید که متأثر از موضعی مارکسیستی-لنینیستی به دفاع از آن برخیزیم؟
در ادامه به نمونه از این توجیهات و چالشهای بار بر هر یک میپردازیم.
اصل توجیه
استدلال به اصطلاح موضع مارکسیستی-لنینیستی در دفاع از حملهی روسیه به اوکراین از این قرار است که اوکراین موقعیتی استراتژیک از حیث نظامی دارد و در صورتی که به پایگاهی از مجموعه پایگاههای ناتو تبدیل شود، این خطر روسیه را به عنوان قطب مخالف امپریالیسم آمریکا تهدید میکند که مورد حمله و انواع توطئههای براندازی قرار بگیرد. در نتیجه نظر به سرسپردگی دولت غربگرای اوکراین، اقدام روسیه به حمله یک پیشگیری ضدامپریالیستی است و باید از آن دفاع کرد چرا که مانعی بر سر راه حرکت جهان به سوی تکقطبی شدن به نفع آمریکاست. در این میان حتما که هزینههای انسانی آزاردهندهای بهوجود میآید اما نباید اجازه داد که بلوک امپریالیستی با توسل به ابزار حقوق بشر، مسئولیت خود را بر دیگران بار کند.
چالشها
*سرمایهداری انحصاری روسیه مدافع سوسیالیسم؟!*
چالش بار بر این استدلال عبارت است از اینکه با وجود پذیرش اینکه حکومت روسیه یک حکومت سرمایهداری انحصاری است، با وجود ارتباطات گستردهی تجاری میان اسرائیل و روسیه، به اعتبار تضاد منافع میان آن با آمریکا، از مواجههی این دو به عنوان امکانی برای سوسیالیسم و رهایی طبقهی کارگر یاد میشود. برای مثال در مقالهی «نه به صلح؛ درود به جنگ» امیرمهدی بحری که در نشریهی «پایدیا» منتشر شده میخوانیم:
«جنگ اوکراین جنگی است «ضدّبازیابی هژمونی» و امکاناتی عینی و مشخّص برای گذار به سوسیالیسم، مرحلهای عالیتر از تمدّن، فراهم کرده است. امکاناتی که البته بالقوه بوده و تنها با مبارزهی سوسیالیستها و طبقهی کارگر میتواند محقق شود. عملیات نظامی روسیه هم متجاوزترین ماشین جنگی تاریخ بشریت را عقبرانده و به طبقهی کارگر و زحمتکشان جهان کمک میکند تا به دور از سایهی ویرانگریهای امپریالیسم برای اعتلای مبارزهی طبقاتی و گذار به سوسیالیسم مبارزه کنند و هم ضربهای کاری بر هیمنهی امپریالیسم آمریکا وارد ساخته و ایدئولوژیهای گلوبالیستی و لیبرالدموکراسی را از سکّهانداخته است که این نیز میتواند به کارگران و زحمتکشان جهان یاری رساند تا با خلاصی از سلطهی فکری سرمایه، به آگاهی طبقاتی دست یابند.»
دقیقا چطور یک رژیم سرمایهداری انحصاری در رقابت با آمریکا برای بهدست گرفتن بازار انرژی و نظامی جهان بناست منادی رهایی طبقهی کارگر باشد؟
دولت پوتین با مرکزیت بخشیدن به بسیاری از بنگاهها و بانکها، به قول خودشان «کمپانیهای قهرمان ملی» را مستقر ساخته است. «روسال» برای مدتی بزرگترین تولیدکنندهی آلومینیوم جهان بود و «آلروسا» یک انحصار استخراج الماس حاکم بر بازار جهانی. «اسبربانک» تأسیس شد تا به یک ابرانحصار بینالمللی تبدیل شود. در سال ۲۰۱۴ نوزده انحصار روسی به رتبهی صد بزرگترین گروه جنگافزاری جهان ارتقا یافتند. تا سال ۲۰۱۳ گازپروم به دومین انحصار انرژی بزرگ جهان و روسیه هم به بزرگترین صادرکنندهی گاز طبیعی جهان تبدیل شد. روسیه به عنوان دومین تولیدکنندهی بزرگ نفت جهان بر سر رهبری بازار جهانی با عربستان سعودی و ایالات متحدهی آمریکا رقابت میکند. همچنین روسیه به بزرگترین صادرکنندهی تأسیسات نیروگاهی هستهای از طریق وام تبدیل شده است.
فارغ از اینکه روسیه را امپریالیسم بدانیم یا نه، پر واضح است که ما با یک «سرمایهداری انحصاری دولتی» مواجهایم که البته همچون بسیاری جاها کارگزاران آن بزرگ سرمایهداران خصوصی متحد دولتاند. این سرمایهداری هرچه بیشتر در عرصهی صنایع نظامی و انرژی خود را گسترش داده. از اوپک پلاس و تلاش برای پایین نگه داشتن تولید نفت تا راهبرد صادرات تسلیحاتی به کشورهای خاورمیانه؛ و از دوستی با کشورهای شمال آفریقا (صادرات تسلیحاتی و کشاورزی و دایر کردن پایگاههای نظامی) تا صمیمیت بیسابقه با اسرائیل (تا حدی که موشکزنیهای اسرائیل به سوریه با هماهنگی روسهاست). روشن است که چنین گسترشیابیای به تضاد منافع با امپریالیسم آمریکا میخورد و کار تا سطح جنگ بالا میگیرد.
و خوب است امثال آقای بحری کمی راجع به تناقضات خود بیندیشند زمانی که از روسیه به عنوان منادی سوسیالیسم دفاع میکنند، و هم هنگام چنین مینویسند:
«همانطور که رژیم اشغالگر صهیونیستی، رژیمی جعلی و ذاتاً متجاوز است که باید از هر ضربهای که در هر لحظه و توسط هر نیرویی بر پیکرهی آن مینشیند، استقبال کرد؛ رژیم کیف هم چیزی فراتر از یک غدّهی سرطانی و یک قلعهی تجاوزگری به روسیه نبود و هر انسان آزادهای باید از پایمالشدن حق حاکمیت ملّی و لگدمالشدن تمامیّت ارضی چنین رژیمی شادمان باشد.»
چگونه است که دوستی روسیه با غده سرطانی اسرائیل مشکلی نیست یا حداکثر ایرادی جزئي است اما دشمنی با غده سرطانی اوکراین مصداق ضدامپریالیست بودن است؟ آیا اینجا نباید درنگ کرد و راجع به غدهی سرطانی روسیه اندیشید؟
*از دفاع از روسیه تا دفاع از جمهوری اسلامی
از اینکه توانمندی رو به رشد نظامی روسیه را حق طبیعی این کشور برای ایستادن در برابر نفوذ امپریالیسم آمریکا قلمداد کنیم راهی باقی نیست تا مهر تأیید بر افزایش بودجههای نظامی در جمهوری اسلامی به عوض بودجههای رفاهی بزنیم و انبوه پولهایی که برای ماندگاری اسد و حزبالله و حماس و گروههای شبهنظامی شیعی در عراق خرج میشود را اولویتی منافع ملی بدانیم به عوض افزایش حداقل دستمزد کارگران. توجیه این نظامیگریها با این بهانه که تقصیر امپریالیسم آمریکاست که باعث میشود بودجههای نظامی افزایش پیدا کند و الا دولتهایی چون جمهوری اسلامی و روسیه مایلاند بودجههایشان را صرف امور رفاهی کارگران و زحمتشکانشان بکنند، به کلی کشیدن زیر تضاد منافع طبقهی کارگر با بورژوازیهای خونآشام حاکم در ایران و روسیه است. آنچه این رویکرد مایل نیست در نظر آورد، ضرورتِ شکلگیری جنبشهای عملی در درون کشورها علیه امپریالیسم به عوض دولتهای بورژواست. آنچه روسیه از آن حراست میکند منافع الیگارشهایش است و نه منافع طبقهی کارگر روسیه یا منافع کارگران اوکراینی.
استفاده از عباراتی چون «جنگ عادلانهی ضدفاشیستی» یا «جنگ تدافعی» برای توجیه تجاوز روسیه به اوکراین درست به مانند استفادهی امپریالیسم آمریکا از ایدهی «مداخلهي بشردوستانه» در عراق و افغانستان یا لیبی است. هر دو گروه تجاوزهای صورتگرفته در راستای منافع ملی (بخوانیم سرمایهدارانهی) آمریکا و روسیه است.
توجیهها مشابه هم است: آمریکاییها آمدند افغانستانیها را از شر طالبان نجات دادند و عراقیها را از شر صدام، روسها هم به کمک اوکراینیها شتافتند برای نجاتشان از شر فاشیستها و امپریالیسم آمریکا. تکلیف بشردوستی آمریکا که معلوم است و به خوبی خود را در نمونهی افغانستان نشان داده، اما از مدافعان روسیه باید پرسید که از هنگام ضمیمه شدن کریمه به روسیه، دقیقا چه پیشرفتهای سوسیالیستیای در آنجا رخ داده و طبقهی کارگر چه پیشرفتهایی داشته است؟
*نبرد رسانهای
میگویند اخبار مربوط به جنایات جنگی روسها تبلیغات دم و دستگاه رسانهای امپریالیسم است و آنان اخبار مربوط به جنایات فاشیستهای اوکراینی را سانسور میکنند. اولین چالش جدلیای که در خصوص این توجیه همیشگی نبرد رسانهای در بطن یک جنگ این است که اگر روسها توان پروپاگاندای رسانهای به اندازهی امپریالیسم آمریکا را نداشتند و ندارند و این جنگ در جریان این نبرد رسانهای برای آنها مغلوبه است آیا نباید گفت که از حیث افکار عمومی جناح ضدامپریالیسم آمریکا شکست خورده است؟
در حالی که تا پیش از این جنگ و متأثر از فاجعهی روی کار آمدن طالبان در افغانستان، امپریالیسم آمریکا در افکار عمومی بیحیثیت شده بود و همه آنان را سازشکارانی میدانستند که برای منافعشان با کثیفترین ارتجاعهای جهان معامله میکنند و زندگی مردم خاورمیانه را نابود میکنند، امروز بر اثر حملهی روسها و جنایات آنان (که فرض کنیم بخش عمدهاش را دستگاه تبلیغاتی امپریالیسم آمریکا بزرگنمایی میکند) ایالات متحدهی آمریکا و از آن بدتر «ناتو» بدل به محافظان دموکراسی در جهان شدهاند که علیه یک رژیم متجاوز ایستادگی میکنند و به یاری بیپناهان اوکراینی میشتابند.
اکنون آنان که بیمحابا از اندیشهی مارکسیستی-لنینیستی دفاع برای دفاع از روسیهی سرمایهدارِ متجاوز استفاده میکنند باید پاسخ دهند که چگونه این جنگ از حیث افکار عمومی اوکراین و دیگر مردم جهان به سود ضدیت با امپریالیسم آمریکا تمام شده؟
*مارکسیسم-لنینیسم یا کائوتسکیسم؟
چگونه میشود به اعتبار جنگی که باعث نابودی زیرساختها و ویرانی و مهاجرتهای ناخواستهی همان مُزدبگیران اوکراینی میشود، مدعی شد که فرصتی برای طبقهی کارگر فراهم شده تا سوسیالیسم را بسازد؟ بالاخره روسیه منادی سوسیالیسم است یا دولتی بورژوایی و دنبال منافع سرمایهداران روس؟ یا شاید آموزهای در مارکسیسم-لنینیسم وجود دارد که میگوید سوسیالیسم سرنوشت محتومی است که گاهی اوقات دولتهای سرمایهداری ناخواسته در راه آن میکوشند؟
این اندیشههای پوسیدهی انترناسیونال دوم است که توسط امثال کائوتسکی یا برنشتاین تئوریزه میشد و امثال لنین و لوکزامبورگ یک بار برای همیشه آنرا درهم کوبیدند. سوسیالیسم تنها به اعتبار مبارزات عملی کارگران و سوسیالیستهاست که بار مینشیند و هزاران تضاد منافع میان دولتهای سرمایهداری و جنگ میان آنها و به اصطلاح چند قطبی بودن جهان مادام که جنبشهای کارگری و سازمانهای انقلابی در وسط میدان نبرد نباشند منتهی به هیچ گشایشی نخواهد شد.
مهمترین ایراد مدافعان روسیه این است که بازیگر اصلی گذار سوسیالیستی را دولتهای سرمایهدارای ضدآمریکا تصور میکنند و تنها در لفظ از «طبقهی کارگر» برای آذینبندی مارکسیستی-لنینیستی مقالاتشان بهره میبرند. به قول انگلس در «نقد برنامهي ارفورت»:
“… فراموشی ملاحظات پراهمیت و اساسی به خاطر منافع آنی روز، تلاش در راه کامیابیهای آنی و مبارزه برای نیل به این کامیابیها بدون درنظر گرفتن عواقب بعدی، این فدا کردن جنبش آینده به خاطر منافع روزمره؛ شاید هم انگیزههای «صادقانه» داشته باشد. ولی این اپورتونیسم است و اپورتونیسم هم خواهد ماند و من بر آنم که اپورتونیسم «صادقانه» از تمام انواع دیگر آن خطرناکتر است.”