این یادداشت به مشکل سیاست هویت با امر اجتماعی و واقعیت نظام امتیازوری میپردازد و کوشش میکند نشان دهد که گرایش سیاست هویتمحور به خالصسازی هویتی چه پیامدهایی دارد.
نوشتهای از عباس ولی با عنوان «متافیزیک ابژه و سرنوشت تلخ سوژههای غیرطبقاتی؛ سنجش بنیادگرایی تخیلی محمدرضا نیکفر»، منتشر شده در «نقد اقتصاد سیاسی»، انگیزهی نوشتن این یادداشت شد. یادداشت اما پاسخ مستقیم به نوشتهی مذکور نیست.
این یادداشت تنها بر آن است که بدون تفصیل و حاشیهروی نشان دهد چرا نگاه طبقاتی به مسئلهی تبعیض در مقایسه با نگاه هویتمحور به همین موضوع، نگاه جامعتری است، توان آن را دارد که به عدالت و آزادی راه برد و در حرکت به سمت هدفهای خود با خطرهای کمتری مواجه است. قضیه نه به صورت کلی، بلکه در بافتار طرح موضوع سیاست هویت در ایران بررسیده میشود.
ادامه مطلب را بخوانيد »
حکمت پایهای جنبش صلح میگوید: جنگ خود به خود اتفاق میافتد، اما برای صلح است که باید کاری کرد. این نوشتار پاسخیست به برخی واکنشها به یک بیانیهی جمعی در مورد خطر جنگ.
ادامه مطلب را بخوانيد »
این نوشته فشردهی نوشتههای اخیر نویسنده و همهنگام توضیحدهندهی برخی نکتههای آنهاست. عمداً در اشاره به نظریههای مختلف امساک شده و کوشش شده نیازی به ارجاع به نوشتههای دیگر نباشد، تا توجه بر اصل مطلب متمرکز بماند.
———————————-
هیچ نظریهی سیاسی حاضر و آمادهای برای توضیح چیستی و سازوکار جمهوری اسلامی وجود ندارد. آنچه ما به آن نیاز داریم، تغییر نوع نگاه است وگرنه همچنان دنبال نظریهای خواهیم بود که با عادتهای ذهنی ما بخواند، بی آنکه پا بر زمین واقعیت داشته باشد. برای تغییر نوع نگاه آنچه لازم داریم، دقت بر این است که دولت و جامعه را چگونه میبینیم.
ادامه مطلب را بخوانيد »
روند رخدادهای سیاسی پیش رو در ایران از چه منطقی پیروی میکند؟ چه در انتظار ماست؟ تلاشی برای عرضهی یک چشمانداز.
این مقاله میخواهد طرحی از رخدادهای پیش رو با نظر به هر دو قطب رژیم و جامعهی معترض عرضه کند. بحث را از این جا میآغازد که کشور پرخبر ما وارد مرحلهی پرخبرتری شده است. محور پرسشهایی که در این مرحله هستند این است که «اینها» کی میروند و چگونه میروند. در نهایت مقاله به این نتیجه میرسد که رفتن «اینها» با یک خیزش و یک ضربه نخواهد بود. بنابر گمانی که نوشته میپروراند، ما مسیر پرپیچ و خم و پر تب و تابی را طی خواهیم کرد. برای درک منطق دگرگونیها به مجموعهای از مفهومها به عنوان کارافزار تحلیل نیاز داریم. آنها معرفی میشوند و سپس بحث تغییر رژیم و چگونگی آن پیش برده میشود. مدلی که پیش گذاشته میشود عاملهای محدودی را شامل میشود. به ناچار موضوعها و عاملهایی را کنار میگذاریم، در بحث زیر از جمله عاملهایی را که به عرصهی سیاست خارجی مربوط میشوند. تمرکز مقاله در چارچوب موضوع رژیم و مخالفت اجتماعیای که در برابر خود دارد، بر روی ظرفیت حکومت برای تدبیر و کارآیی است. برای داشتن ظرفیت هم باید ظرفیت داشت. شش کاندیدایی که از سد استصواب ولایی گذاشتهاند، شاخص نهایت ظرفیت نظام برای ارتقای ظرفیت حکمرانی هستند.
ادامه مطلب را بخوانيد »
جنبش “زن، زندگی، آزادی” کتابی است باز دربرابر ما که میتوانیم با خواندن دقیق و چندبارهی آن و گفتوگو دربارهی آن، وضعیت سیاسی امروز ایران را بهتر بشناسیم، چه با نظر به پهنهی سیاست حاکمیت چه با نظر به مخالفان آن و مهمتر از همه، با توجه بر آنچه در جامعه میگذرد. خوانشی که اینجا عرضه میشود، متمرکز است بر روابط قدرت و بازتاب گفتمانی آنها.
مشخصات تصویر: تقابل نیروهای سرکوب و معترضان در تظاهرات و تجمع روز دوشنبه ۲۸ شهریور که با فراخوان جمعی از فعالان زنان ایران در تقاطع خیابان حجاب و بلوار کشاورز شکل گرفت
ادامه مطلب را بخوانيد »
در بخش نخست نکتهای مهم درباب بخش به اصطلاح سنتگرای جامعه ناگفته ماند. در این بخش به آن نیز میپردازیم، آن هم زیر عنوان حوزهی اجتماعی دینی (religous field).
در این بخش همچنین به موضوع ملقمهی ایدئولوژیکی که “آگاهی” انقلابی ۱۳۵۷ و دورهی تدارک انقلاب را تشکیل میدهد، اشارههایی میکنیم، چون این ملقمه بدون اشاره به روح زمان فهمپذیر نیست. بخش دوم با تقریر چند نکتهی روششناختی درباب هرمنوتیک انقلاب آغاز میشود. تأکید بر دیدن کلیت است، بر تفسیر درونمان (immanent) و دیدن تضادها به عنوان تضادهایی درونی.
ادامه مطلب را بخوانيد »
اصولاً ما رسیدن به درک از مفهوم حق را مدیون آن روندی هستیم که به انقلاب ۱۳۵۷ شکل داد. روا نیست به انقلاب بتازیم، در همان حال از مفهوم حق بهره بریم.
ادامه مطلب را بخوانيد »
طبقه حاکم چه میکند وقتی که حکومت میکند، و چه میکند اگر بخواهد همچنان حکومت کند؟
هرگاه دربارهی آیندهی جمهوری اسلامی بحث میشود، معمولاً توجه متمرکز است بر اینکه پس از مرگ خامنهای بهعنوان رهبر نظام، چه خواهد شد. در این رابطه معمولاً طرفهای بحث درگیر این پرسش میشوند که نظام مشکل جانشینی او را چگونه حل خواهد کرد، زعمای حوزه چه سهمی خواهند خواست یا خواهند داشت، سپاه چه نقشی خواهد یافت و در آخر سر مردم چه واکنشی نشان خواهند داد به تغییری که صورت میگیرد.[1] در تحلیلها جای “طبقه حاکم” خالی است، حتّا معمولاً در تحلیلهای گروهها و نویسندگان مارکسیست. به نظر میرسد گرایش به این گمان غالب باشد که در رژیم آخوندی درواقع یک باند از تبهکاران حکومت میکند و اکنون باید دید پدرخواندهی گروه مافیایی که بمیرد، “خانواده” چه خاکی بر سر خود خواهد ریخت. این شیوهی نگاه تنها گواه تنفر از رژیم است. اما تنفر را نباید راهنمای تحلیل کرد.
ادامه مطلب را بخوانيد »